با کاروان با ماه من محمل به محمل می رود
سرگشته از ای آه من منزل به منزل می رود
اشکم به دامان می رود
آهم به کیهان می رود
دل از بر جان می رود
جان در پی دل می رود
محمل نشین ماه من
دلداردلخواه من
از بخت گمراه من
رفت از برم ماه من
تاکی بگردم حکم ستاره
بینم به کامش شاید دوباره
با من بگویید ای ریگ صحرا
با من بگویید ای سنگ خارا
کین رهروانم غم را که خواهد
از طاقت آیینه بود می جوشد از بینای دل
جان میسراید همچون نی برچشم خون پالای دل
ای دلبر شکوه گر دلدار شیرین شکر
از بزم یاران یفر چرا کردی بیخبر
با ما نهادی بی مادریها
تاچون سرآید هجر تو بر ما
ای زم حافظ مرغ خوش آواز
درمان ندارد داغ اوستا
Privacy Policy