مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 64, Divan e Shams
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود ازین سودا؟
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر ازین دریا؟
تو دیدی هیچ نقشی را که از نقّاش بگریزد؟
تو دیدی هیچ وامِق را که عُذرا(۱) خواهد از عَذرا(۲)؟
بُوَد عاشق فراق اندر، چو اسمی خالی از معنی
ولی معنی چو معشوقی فراغت دارد از اسما
تویی دریا منم ماهی، چنان دارم که میخواهی
بکن رحمت، بکن شاهی که از تو ماندهام تنها
اَیا شاهنشهِ قاهر(۳) چه قحطِ رحمتست آخر؟
دمی که تو نهای حاضر، گرفت آتش چنین بالا
اگر آتش تو را بیند چنان در گوشه بنشیند
کز آتش هر که گُل چیند، دهد آتش گُلِ رعنا
عذابست این جهان بیتو، مبادا یک زمان بیتو
به جان تو، که جان بیتو، شکنجهست و بلا بر ما
خیالت همچو سلطانی شد اندر دل خرامانی
چنانک آید سلیمانی درونِ مسجدِ اقصی
هزاران مشعله برشد، همه مسجد منوّر شد
بهشت و حوضِ کوثر شد، پر از رضوان(۴)، پر از حورا(۵)
تعالی اللَه(۶)، تعالی اللَه درونِ چرخ چندین مه
پر از حورست این خرگه نهان از دیده اَعْمی(۷)
زهی دلشاد مرغی کاو مقامی یافت اندر عشق
به کوهِ قاف کی یابد مقام و جای جز عنقا(۸)؟
زهی عنقایِ ربّانی(۹)، شهنشه شمسِ تبریزی
که او شمسیست نی شرقی و نی غربی* و نی در جا
* قرآن کریم، سوره نور(۲۴)، آیه ۳۵
Quran, Sooreh An-Noor(#24), Line #35
« اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ
دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ
يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ »
« خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن
چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، از درخت زیتونی پربرکت که
نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، روغن آن نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد،
نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها
می زند و خدا به همه چیز داناست. »
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۰۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1208
غیر نُطق و غیر ایماء(۱۰) و سِجِلّ(۱۱)
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1501
کار، پنهان کن تو از چشمانِ خَود
تا بُوَد کارَت سلیم از چشمِ بَد
خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد
وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 550
چون ز زنده مرده بیرون میکند
نفسِ زنده سوی مرگی میتند
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳٨
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3838
غیرِ مُردن هیچ فرهنگی دگر
در نگیرد با خدای، ای حیله گر
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1381
حق، قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود از کُن فَکان
قرآن کریم، سوره انبیا(۲۱)، آیه ۶۹
Quran, Sooreh Al- Anbiyaa(#21), Line #69
« قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ »
« گفتيم: اى آتش، بر ابراهيم خنك و سلامت باش. »
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 17
هر که جز ماهی ز آبَش سیر شد
هرکه بی روزیست روزَش دیر شد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۹۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2094, Divan e Shams
دربندِ خودی، زین سیر شدی
گیری سرِ خود ای بیسر و بُن(۱۲)
کی سیر شود ماهی ز تَری(۱۳)؟
یا تشنه حق از علمِ لَدُن(۱۴)؟
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 611
نقش باشد پیشِ نقّاش و قلم
عاجز و بسته چو کودک در شکم
پیشِ قدرت، خلقِ جمله بارگه(۱۵)
عاجزان، چون پیشِ سوزن کارگه(۱۶)
گاه نقشش، دیو و گَه آدم کُند
گاه نقشش، شادی و گَه غم کُند
دست، نَی تا دست جُنبانَد به دفع
نطق، نَی تا دَم زند در ضَرّ*(۱۷) و نَفع
تو ز قرآن بازخوان تفسیرِ بیت
گفت ایزد: ما رَمَیْتَ ِاذْ رَمَیْت**
گر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماست
ما کمان و تیراندازش خداست
* قرآن کریم، سوره یونس(۱۰)، آیه ۴۹
Quran, Sooreh Yunus(#10), Line #49
« قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۗ…»
« بگو: من درباره خود جز آنچه خدا بخواهد مالك هيچ سود و زيانى نيستم... »
** قرآن کریم، سوره انفال(۸)، آیه ۱۷
Quran, Sooreh Al- Anfaal(#8), Line #17
«… وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ… »
«… و آنگاه كه تير مىانداختى، تو تير نمىانداختى، خدا بود كه تير مىانداخت… »
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۳۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 935
بر قضا هر کو شبیخون آورَد
سرنگون آید ز خونِ خود خورَد
چون زمین با آسمان، خصمی کند
شوره گردد، سر ز مرگی بر زند
نقش با نقّاش پنجه می زَنَد
سبلتان(۱۸) و، ریشِ خود بر می کَنَد
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۳۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3033
مر شما را بس نیامد رایِ من؟
ظَنّتان(۱۹) این است در اِعطای(۲۰) من؟
ای خِرَد و رایِتان از رایِ من
از عطاهایِ جهانْآرایِ(۲۱) من
نقش با نقّاش چه اسْگالَد(۲۲) دِگر؟
چون سِگالِشْ اوش بخشید و خبر
این چنین ظنِّ خسیسانه به من
مر شما را بود؟ ننگانِ زَمَن(۲۳)؟
ظانّین بِاللهِ ظَنَّ السُّوء* را
چون منافق سر بیندازم جدا
وارهانَم چرخ را از ننگتان
تا بمانَد در جهان این داستان
* قرآن کریم، سوره فتح(۴۸)، آیه ۶
Quran, Sooreh Al- Fath(#48), Line #6
« وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ… »
« و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد می برند عذاب كند… »
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۲۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 826
هرگز ای آتش! تو صابر نیستی
چُون نسوزی؟ چیست قادر نیستی؟
چشمْبند(۲۴) است این عجب یا هوشْبند(۲۵)
چون نسوزد آتشْ افروزِ بلند؟
جادُوی کردت کسی یا سیمیاست(۲۶)؟
یا خِلافِ طبعِ تو از بختِ ماست؟
گفت آتش: من همانم، آتشم
اندر آ، تا تو ببینی تابشم
طبعِ من دیگر نگشت و عُنصُرم
تیغِ حقّم، هم به دستوری بُرَم*
بر در خَرگه(۲۷)، سگانِ تُرکمان
چاپلوسی کرده پیشِ میهمان
ور به خَرگه بگذرد بیگانهرُو(۲۸)
حمله بیند از سگان، شیرانه او
من ز سگ کم نیستم در بندگی
کم ز تُرکی نیست حق، در زندگی
آتشِ طبعت اگر غمگین کند
سوزش از امرِ مَلیکِ دین(۲۹) کند
آتشِ طبعت اگر شادی دهد
اندرو شادی، مَلیکِ دین نهد
چونکه غم بینی، تو استغفار کن
غم به امرِ خالق آمد، کار کن
چون بخواهد، عینِ غم، شادی شود
عینِ بندِ پای، آزادی شود
* قرآن کریم، سوره انبیا(۲۱)، آیه ۶۹
Quran, Sooreh Al- Anbiyaa(#21), Line #69
« قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ »
« گفتيم: اى آتش، بر ابراهيم خنك و سلامت باش. »
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۰۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 607
لذّتِ اِنعامِ(۳۰) خود را وا مَگیر
نُقل و باده و جامِ خود را وا مَگیر
ور بگیری، کیت جست و جو کند؟
نقش، با نقّاش، چون نیرو کند؟
منگر اندر ما، مکن در ما نظر
اندر اِکْرام و سَخایِ(۳۱) خود نگر
(۱) عُذرا: تنها، منفرد، به تنهایی
(۲) عَذرا: بکر، دوشیزه، وامِق و عذرا نام عاشق و معشوقی
که در عهد نوشیروان رواج داشته است.
(۳) قاهر: چیره، غالب
(۴) رضوان: نگهبان بهشت
(۵) حورا: زن سیاه چشم بهشتی
(۶) تعالی اللَه: خدا برتر است. برای تحسین و اظهار
شادمانی به کار می رود.
(۷) اَعْمی: کور
(۸) عنقا: سیمرغ
(۹) ربّانی: خدایی، الهی
(۱۰) ایماء: اشارت کردن
(۱۱) سِجِلّ: در اینجا به معنی مطلق نوشته
(۱۲) بیسر و بُن: غیر اصیل، بی خانواده
(۱۳) تَری: کنایه از آب
(۱۴) علمِ لَدُن: علمی که از جانب خداوند باشد.
(۱۵) بارگه: مخفّف بارگاه، سرای و خیمه بزرگ
(۱۶) کارگه: مخفّف کارگاه
(۱۷) ضَرّ: زیان
(۱۸) سبلتان: سبیل
(۱۹) ظَنّ: گمان، حدس
(۲۰) اِعطا: بخشیدن
(۲۱) جهانْآرا: آرایش دهنده جهان، کنایه از گسترده و جهان شمول
(۲۲) سگالیدن: اندیشیدن و فکر کردن، به خصوص اندیشه بد
(۲۳) زَمَن: زمان، روزگار
(۲۴) چشمْبند: عمل چشم بندی و تردستی و حقّه بازی
(۲۵) هوشْبند: عمل بیکار کردن هوش
(۲۶) سیمیا: لفظی عبرانی و دانشی است که بدان وسیله می توان
کارهای عجیب و خارق العاده انجام داد.
(۲۷) خَرگه: مخفف خَرگاه به معنی خیمه بزرگ، سراپرده
(۲۸) بیگانه رُو: بیگانه، ناشناس
(۲۹) مَلیک: پادشاه، مَلیکِ دین کنایه از حضرت حق تعالی است.
(۳۰) اِنعام: نعمت دادن، بخشیدن چیزی به کسی از راه نیکوکاری
(۳۱) سَخا: بخشش، كَرَم، جوانمردی
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 64, Divan e Shams
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود ازین سودا؟
تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر ازین دریا؟
تو دیدی هیچ نقشی را که از نقاش بگریزد؟
تو دیدی هیچ وامق را که عذرا خواهد از عذرا؟
بود عاشق فراق اندر، چو اسمی خالی از معنی
ولی معنی چو معشوقی فراغت دارد از اسما
تویی دریا منم ماهی، چنان دارم که میخواهی
بکن رحمت، بکن شاهی که از تو ماندهام تنها
اَیا شاهنشه قاهر چه قحط رحمتست آخر؟
دمی که تو نهای حاضر، گرفت آتش چنین بالا
اگر آتش تو را بیند چنان در گوشه بنشیند
کز آتش هر که گل چیند، دهد آتش گل رعنا
عذابست این جهان بیتو، مبادا یک زمان بیتو
به جان تو، که جان بیتو، شکنجهست و بلا بر ما
خیالت همچو سلطانی شد اندر دل خرامانی
چنانک آید سلیمانی درون مسجد اقصی
هزاران مشعله برشد، همه مسجد منوّر شد
بهشت و حوض کوثر شد، پر از رضوان، پر از حورا
تعالی الله، تعالی الله درون چرخ چندین مه
پر از حورست این خرگه نهان از دیده اعمی
زهی دلشاد مرغی کاو مقامی یافت اندر عشق
به کوه قاف کی یابد مقام و جای جز عنقا؟
زهی عنقای ربانی، شهنشه شمس تبریزی
که او شمسیست نی شرقی و نی غربی* و نی در جا
* قرآن کریم، سوره نور(۲۴)، آیه ۳۵
Quran, Sooreh An-Noor(#24), Line #35
« اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ
دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ
يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ »
« خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن
چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، از درخت زیتونی پربرکت که
نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، روغن آن نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد،
نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها
می زند و خدا به همه چیز داناست. »
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۰۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1208
غیر نطق و غیر ایماء و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1501
کار، پنهان کن تو از چشمان خود
تا بود کارت سلیم از چشم بد
خویش را تسلیم کن بر دام مزد
وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 550
چون ز زنده مرده بیرون میکند
نفس زنده سوی مرگی میتند
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳٨
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 3838
غیر مردن هیچ فرهنگی دگر
در نگیرد با خدای، ای حیله گر
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1381
حق، قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود از کن فکان
قرآن کریم، سوره انبیا(۲۱)، آیه ۶۹
Quran, Sooreh Al- Anbiyaa(#21), Line #69
« قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ »
« گفتيم: اى آتش، بر ابراهيم خنك و سلامت باش. »
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 17
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
هرکه بی روزیست روزش دیر شد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۹۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2094, Divan e Shams
دربند خودی، زین سیر شدی
گیری سر خود ای بیسر و بن
کی سیر شود ماهی ز تری؟
یا تشنه حق از علم لدن؟
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 611
نقش باشد پیش نقاش و قلم
عاجز و بسته چو کودک در شکم
پیش قدرت، خلق جمله بارگه
عاجزان، چون پیش سوزن کارگه
گاه نقشش، دیو و گه آدم کند
گاه نقشش، شادی و گه غم کند
دست، نی تا دست جنباند به دفع
نطق، نی تا دم زند در ضر* و نفع
تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت
گفت ایزد: ما رمیت اذ رمیت**
گر بپرانیم تیر، آن نی ز ماست
ما کمان و تیراندازش خداست
* قرآن کریم، سوره یونس(۱۰)، آیه ۴۹
Quran, Sooreh Yunus(#10), Line #49
« قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۗ…»
« بگو: من درباره خود جز آنچه خدا بخواهد مالك هيچ سود و زيانى نيستم... »
** قرآن کریم، سوره انفال(۸)، آیه ۱۷
Quran, Sooreh Al- Anfaal(#8), Line #17
«… وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ… »
«… و آنگاه كه تير مىانداختى، تو تير نمىانداختى، خدا بود كه تير مىانداخت… »
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۳۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 935
بر قضا هر کو شبیخون آورد
سرنگون آید ز خون خود خورد
چون زمین با آسمان، خصمی کند
شوره گردد، سر ز مرگی بر زند
نقش با نقاش پنجه می زند
سبلتان و، ریش خود بر می کند
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۳۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3033
مر شما را بس نیامد رای من؟
ظنتان این است در اعطای من؟
ای خرد و رایتان از رای من
از عطاهای جهانآرای من
نقش با نقاش چه اسگالد دگر؟
چون سگالش اوش بخشید و خبر
این چنین ظن خسیسانه به من
مر شما را بود؟ ننگا زمن؟
ظانین بالله ظن السوء* را
چون منافق سر بیندازم جدا
وارهانم چرخ را از ننگتان
تا بماند در جهان این داستان
* قرآن کریم، سوره فتح(۴۸)، آیه ۶
Quran, Sooreh Al- Fath(#48), Line #6
« وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ… »
« و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد می برند عذاب كند… »
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۲۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 826
هرگز ای آتش! تو صابر نیستی
چون نسوزی؟ چیست قادر نیستی؟
چشمبند است این عجب یا هوشبند
چون نسوزد آتش افروز بلند؟
جادوی کردت کسی یا سیمیاست؟
یا خلاف طبع تو از بخت ماست؟
گفت آتش: من همانم، آتشم
اندر آ، تا تو ببینی تابشم
طبع من دیگر نگشت و عنصرم
تیغ حقم، هم به دستوری برم*
بر در خرگه، سگان ترکمان
چاپلوسی کرده پیش میهمان
ور به خرگه بگذرد بیگانهرو
حمله بیند از سگان، شیرانه او
من ز سگ کم نیستم در بندگی
کم ز ترکی نیست حق، در زندگی
آتش طبعت اگر غمگین کند
سوزش از امر ملیک دین کند
آتش طبعت اگر شادی دهد
اندرو شادی، ملیک دین نهد
چونکه غم بینی، تو استغفار کن
غم به امر خالق آمد، کار کن
چون بخواهد، عین غم، شادی شود
عین بند پای، آزادی شود
* قرآن کریم، سوره انبیا(۲۱)، آیه ۶۹
Quran, Sooreh Al- Anbiyaa(#21), Line #69
« قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ »
« گفتيم: اى آتش، بر ابراهيم خنك و سلامت باش. »
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۰۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 607
لذت انعام خود را وا مگیر
نقل و باده و جام خود را وا مگیر
ور بگیری، کیت جست و جو کند؟
نقش، با نقاش، چون نیرو کند؟
منگر اندر ما، مکن در ما نظر
اندر اکرام و سخای خود نگر