Loading the content... Loading depends on your connection speed!

Ganje Hozour App
Ganje Hozour Iphone App Ganje Hozour Android App

Search
جستجو

Ganj e Hozour audio Program #470
برنامه صوتی شماره ۴۷۰ گنج حضور

Please rate this audio
Out of 98 votes | 7939 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  

Description

برنامه صوتی شماره ۴۷۰ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی

متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF


تمامی اشعار این برنامه، PDF


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۰


آن خواجه خوش لقا چه دارد؟

آیینه‌اش از صفا چه دارد؟

هان تا نروی تو در جَوالش

رختش بطلب که تا چه دارد؟

اندر سخنش کشان و بو گیر

کز بوی می بقا چه دارد؟

در گلشن ذوق او فرورو

کز نرگس و لاله‌ها چه دارد؟

هر چند کز انبیا بِلافید

از گوهر انبیا چه دارد؟

گر چه صلوات می‌فرستند

از صَفوَت مصطفی چه دارد؟

یا سایه خود بر او مینداز

کو خود چه کس است؟ یا چه دارد؟

در ساقی خویش چنگ درزن

مندیش که آن سه تا چه دارد

عمری پی زید و عمرو بردی

زین پس بنگر خدا چه دارد

از سرمجموع اصل مگذر

کاین اصل جدا جدا چه دارد

این کاه سخن دگر مپیما

بندیش که کهربا چه دارد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۶۹


پنج وقت آمد نماز و رهنمون

عاشقان را فی صَلاةٍ دائِمون

نه به پنج آرام گیرد آن خُمار

که در آن سرهاست نی پانصد هزار


حافظ، غزلیات، غزل شماره ۴۵۸


نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن

ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۷


باد بر تخت سلیمان رفت کژ

پس سلیمان گفت بادا کژ مَغَژ

باد هم گفت ای سیلمان کژ مرو

ور روی کژ از کژم خشمین مشو

این ترازو بهر این بنهاد حق

تا رود انصاف ما را در سَبَق

از ترازو کم کنی من کم کنم

تا تو با من روشنی من روشنم

هم‌چنین تاج سلیمان میل کرد

روز روشن را برو چون لَیل کرد

گفت تا جا کژ مشو بر فرق من

آفتابا کم مشو از شرق من

راست می‌کرد او به دست آن تاج را

باز کژ می‌شد برو تاج ای فَتی

هشت بارش راست کرد و گشت کژ

گفت تاجا چیست آخر؟ کژ مَغَژ

گفت اگر صد ره کنی تو راست من

کژ شوم چون کژ روی ای مُؤتَمَن

پس سلیمان اندرونه راست کرد

دل بر آن شهوت که بودش کرد سرد

بعد از آن تاجش همان دم راست شد

آنچنان که تاج را می‌خواست شد

بعد از آنش کژ همی کرد او به قصد

تاج او می‌گشت تارَک‌جو به قصد

هشت کَرَّت کژ بکرد آن مهترش

راست می‌شد تاج بر فرق سرش

تاج ناطق گشت کای شه ناز کن

چون فشاندی پَر ز گِل پرواز کن

نیست دستوری کزین من بگذرم

پرده‌های غیب این بَرهم دَرَم

بر دهانم نه تو دست خود ببند

مر دهانم را ز گفت ناپسند

پس ترا هر غم که پیش آید ز درد

بر کسی تهمت مَنِه بر خویش گَرد

ظن مبر بر دیگری ای دوستکام

آن مکن که می‌سگالید آن غلام

گاه جنگش با رسول و مطبخی

گاه خشمش با شهنشاه سخی

هم‌چو فرعونی که موسی هِشته بود

طفلکان خلق را سر می‌ربود

آن عدو در خانهٔ آن کور دل

او شده اطفال را گردن گُسِل

تو هم از بیرون بَدی با دیگران

واندرون خوش گشته با نفس گران

خود عدوت اوست قندش می‌دهی

وز برون تهمت به هر کس می‌نهی

هم‌چو فرعونی تو کور و کوردل

با عدو خوش بی‌گناهان را مُذِل

چند فرعونا کُشی بی‌جُرم را

می‌نوازی مر تنِ پُر غُرم را

عقل او بر عقل شاهان می‌فزود

حکم حق بی‌عقل و کورش کرده بود

مُهر حق بر چشم و بر گوش خرد

گر فلاطونست حیوانش کند

حکم حق بر لوح می‌آید پدید

آنچنان که حکم غیب بایزید

brtComment by: brt
salam,agar mardom bedanand in che ganjist anra gharat miknnd


Back

Today visitors: 536

Time base: Pacific Daylight Time