Parviz Shahbazi - پرویز شهبازی

Ganje Hozour Programs #1037

برنامه تصویری شماره ۱۰۳۷ گنج حضور

  • Currently 4.07/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 324 votes
Comments (0)

    
Sorry, your favorites list is FULL.

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۱۰۳۷ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی 

برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) 


اشعار همراه با لینک پرشی به فایل صوتی برنامه

اشعار همراه با لینک پرشی به ویدیو برنامه


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


خیالِ تُرکِ من هر شب صفاتِ ذاتِ من گردد

که نفیِ ذاتِ من(۱) در وی همه اثباتِ من گردد


ز حرفِ عینِ چشمِ(۲) او، ز ظرفِ جیمِ گوشِ(۳) او

شهِ شطرنجِ هفت اختر(۴) به حرفی ماتِ من گردد


اگر زآن سیب‌بُن(۵) سیبی شکافم(۶)، حوریی زاید(۷)

که عالَم را فروگیرد، رَز(۸) و جنّاتِ(۹) من گردد


وگر مُصحَف(۱۰) به کف گیرم ز حیرت افتد از دستم

رُخَش سرعَشرِ(۱۱) من خوانَد، لبش آیاتِ من گردد


جهان طورست و من موسی که من بی‌هوش و او رقصان(۱۲)*

ولیکِن این کسی داند که بر میقاتِ(۱۳) من گردد


برآمد آفتابِ جان که خیزید ای گران‌جانان(۱۴)

که گر بر کوه برتابم، کمین ذرّاتِ من گردد


خَمُش، چندان بنالیدم که تا صد قرن این عالَم

در این هیهایِ من پیچد، بر این هیهاتِ من گردد


* قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۴۳

Quran, A’raaf(#7), Line #143


«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ

قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ

فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ

فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»


«چون موسى به ميعادگاهِ ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت،

گفت: اى پروردگارِ من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد.

به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد.

چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد.

چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»


(۱) نفیِ ذات من: در اینجا به معنی انکار من ذهنی است، که اگر درست و کامل انجام شود،

هشیاری جسمی انسان در من ذهنی به هشیاری حضور تبدیل می‌شود.

(۲) عینِ چشم: چشم که شبیه حرف عین است. عین در عربی به معنی چشم هم هست.

(۳) جیمِ گوش: گوش که شبیه حرف جیم است.

(۴) هفت اختر: هفت سیّاره: مرّیخ، زهره، مشتری، زحل، عطارد، ماه و خورشید.

(۵) سیب‌بُن: درخت سیب

(۶) شکافتن: چیدن، جدا کردن

(۷) حوریی زاید: اشاره به آن است که نقل کرده‌اند که در بهشت از درون هر میوه‌یی حوریی بیرون خواهد آمد.

(۸) رَز: باغ، به ویژه باغ انگور.

(۹) جَنّات: بهشت

(۱۰) مُصحَف: قرآن

(۱۱) سَرعَشر: نقش و نگار و نشان حاشیه‌ی قرآن برای جدا کردن هر ده آیه.

(۱۲) رقصان: اشاره به کوه طور و تجّلی خداوند بر آن و شکافتن کوه.

(۱۳) میقات: وقتِ دیدار.

(۱۴) گران‌جان: بسیار مقاومت‌کننده در مقابل چیز

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


خیالِ تُرکِ من هر شب صفاتِ ذاتِ من گردد

که نفیِ ذاتِ من در وی همه اثباتِ من گردد


ز حرفِ عینِ چشمِ او، ز ظرفِ جیمِ گوشِ او

شهِ شطرنجِ هفت اختر به حرفی ماتِ من گردد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از اِنقباض(۱۵)

کرد بر مختارِ مطلق، اِعتراض


(۱۵) اِنقباض: دلتنگی و قبض

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1391


باز آن ابلیس، بحث آغاز کرد

که بُدَم من سُرخ‌رُو، کردیم زرد


رنگ، رنگِ توست، صَبّاغم(۱۶) تویی

اصلِ جُرم و آفت و داغم تویی


(۱۶) صَبّاغ: رنگرز

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488


گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنی

کرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی


«شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. 

او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.»


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16


«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»


«گفت: حال که مرا گمراه ساخته‌ای، من هم ایشان را از راه راست تو منحرف می‌کنم.»

«ما به‌عنوان من‌ذهنی هم خودمان را گمراه می‌کنیم 

و هم به هرکسی که می‌رسیم او را به واکنش درمی‌آوریم.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3342


بندگیّ او بِهْ از سلطانی است

که اَنا خَیْرٌ د‌مِ شیطانی است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216


علّتِ(۱۷) ابلیس اَنَاخَیری(۱۸) بُده‌ست

وین مرض در نَفْسِ هر مخلوق هست


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12


«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ  قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ… .»


«خدا گفت: «وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چيز تو را از آن باز داشت؟»

گفت: «من از او بهترم… .»»


(۱۷) علّت: مرض، بیماری

(۱۸) اَنَاخَیری: من بهترم.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489


گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنا

او ز فعل حق نَبُد غافل چو ما


ولی حضرت آدم گفت: «پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.»

و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود.


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23


«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»


«گفتند: اى پروردگار ما به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى 

و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هرکه نقصِ خویش را دید و شناخت

اندر اِستکمالِ(۱۹) خود دو‌اسبه تاخت(۲۰)


(۱۹) اِستکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی

(۲۰) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3220


هست پیرِ راه‌دانِ پر فِطَن(۲۱)

جوی‌هایِ نفس و تن را جوی‌کَن


جوی، خود را کِی توانَد پاک کرد؟

نافع از علمِ خدا شُد علمِ مرد


کِی تراشد تیغ دستهٔ خویش را؟

رُو به جرّاحی سپار این ریش(۲۲) را


(۲۱) فِطَن: جمع فِطْنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی

(۲۲) ریش: زخم، جراحت

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4725


کاشکی هستی زبانی داشتی

تا ز هَستان پَرده‌ها برداشتی


هرچه گویی ای دَمِ هستی از آن

پرده‌ٔ دیگر بر او بستی، بدان


آفتِ ادراکِ آن، قال(۲۳) است و حال

خون به خون شُستن، مُحال است و مُحال(۲۴)


(۲۳) قال: گفتار، سخن

(۲۴) مُحال: غیرِممکن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3705


دانه‌جو را، دانه‏‌اش دامی شود

و آن سلیمان‌جویْ را هر دو بُوَد

 

مرغِ جان‌ها را در این آخِرزمان

نیستْشان از همدگر یک دَم امان‏


هم سلیمان هست اندر دُورِ ما

کاو دهد صلح و نمانَد جُورِ(۲۵) ما


(۲۵) جور: ستم، ظلم

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1763


مرگ را تو زندگی پنداشتی

تخم را در شوره‌خاکی کاشتی


عقلِ کاذب هست خود معکوس‌بین

زندگی را مرگ بیند ای غَبین(۲۶)


ای خدا بنمای تو هر چیز را

آنچنانکه هست در خُدعه‌سرا(۲۷)


(۲۶) غَبین: آدمِ سست‌رأی

(۲۷) خُدعه‌سرا: نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #348


چون جفا آری، فرستد گوشمال

تا ز نقصان وا روی سویِ کمال


چون تو وردی(۲۸و۲۹) ترک کردی در روش

بر تو قَبضی آید از رنج و تبش


آن ادب کردن بُوَد، یعنی: مَکُن

هیچ تحویلی(۳۰) از آن عهدِ کُهُن


قرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰

Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70


«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا

فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّـهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّـهُ غَفُورًا رَحِيمًا»


«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. 

خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»


(۲۸) وَرد: گُل

(۲۹) وِرد: دعا

(۳۰) تحویل: برگردانیدن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3151


معنی جَفَّ القَلَم کی آن بود

که جفاها با وفا یکسان بود؟


بَل جفا را هم جفا جَفَّ الْقَلَم

وآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَم


حدیث


«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»


«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»


«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»


«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1862


زآن جِرایِ(۳۱) روح چون نُقصان(۳۲) شود

جانَش از نُقصانِ آن لرزان شود


(۳۱) جرا: حقوق، مستمری

(۳۲) نُقصان: کمی، کاستی، زیان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734


چونکه قَبضی(۳۳) آیدت ای راه‌رو

آن صَلاحِ توست، آتش‌دل(۳۴) مشو


(۳۳) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

(۳۴) آتش‌دل: دل‌سوخته، ناراحت و پریشان‌حال

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362


 قبض(۳۵) دیدی چارهٔ آن قبض کن

زآنکه سَرها جمله می‌رویَد زِ بُن(۳۶)


بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه

چون برآید میوه، با اصحاب(۳۷) دِه


(۳۵) قبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

(۳۶) بُن: ریشه

(۳۷) اصحاب: یاران

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۳۸)

که بگویید از طریقِ انبساط


(۳۸) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3836


ناامیدی را خدا گردن زده‌ست

چون گناه و معصیت طاعت شده‌ست‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۹۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1915


ور کشد آن دیر، هان زنهار تو

وِردِ خود کن دَم به دَم لٰاتَقْنَطُوا(۳۹)


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳

Quran, Az-Zumar(#39), Line #53


«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ 

إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»


«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، 

از رحمت خدا مأيوس مشويد. زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»


(۳۹) لاتَقْنَطوا: ناامید نشوید.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4740


با چنین ناقابلی و دوری‌ای

بخشد این غورهٔ مرا انگوری‌ای؟


نیستم اومیدوار از هیچ سو

وآن کَرَم می‌گویدم: لا تَیْأَسُوا(۴۰)


قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷

Quran, Yusuf(#12), Line #87


«…وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»


«…و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»


دایماً خاقانِ ما کرده‌ست طُو(۴۱)

گوشمان را می‌کشد لا تَقْنَطُوا(۴۲)


گرچه ما زین ناامیدی در گَویم(۴۳)

چون صَلا(۴۴) زد، دست‌اندازان(۴۵) رویم


(۴۰) لٰا تَیْأَسُوا: نومید مشوید.

(۴۱) طُو: مخفف طُوی ترکی به معنی جشن مهمانی

(۴۲) لا تَقْنَطُوا: ناامید نشوید.

(۴۳) گَو: گودال

(۴۴) صَلا: دعوتِ عمومی

(۴۵) دست‌اندازان: در حال دست‌افشانی، رقص‌کنان

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams


هر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرَد

شیرین‌تر و نادرتر زآن شیوهٔ پیشینش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640


کُلُّ اَصْباحٍ لَناٰ شَأْنٌ جَدید

کُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لایَحید


در هر بامداد کاری تازه داریم، 

و هیچ کاری از حیطهٔ مشیت من خارج نمی‌شود.


قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹

Quran, Ar-Rahman(#55), Line #29


«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»


«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #359


کی رسد مر بنده را که با خدا

آزمایش پیش آرد ز ابتلا؟


بنده را کی زَهره باشد کز فُضول

امتحانِ حق کند ای گیجِ گُول؟


آن خدا را می‌رسد کاو امتحان

پیش آرَد هر دَمی با بندگان


تا به ما، ما را نماید آشکار

که چه داریم از عقیده در سِرار(۴۶)


(۴۶) سِرار: باطن، نهان‌خانه، دل یا مرکز انسان

-----------

«امتحان زندگی و گله و شکایت»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384


وسوسهٔ این امتحان چون آمدت

بختِ بَد دان کآمد و گردن زدت


چون چنین وسواس دیدی، زود زود

با خدا گَرد و، درآ اندر سجود


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #387


آن زمان کِت(۴۷) امتحان مطلوب شد

مسجدِ دینِ تو، پُرخَرّوب(۴۸) شد


(۴۷) کِت: که تو را

(۴۸) خَرّوب: بسیار تخریب‌کننده؛

گیاه خَرنوب که بوته‌ای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران می‌کند.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #367


ای ندانسته تو شَرّ و خیر را

امتحان خود را کن، آنگه غَیْر را


امتحانِ خود چو کردی ای فلان

فارغ آیی ز امتحانِ دیگران


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3583


ور تو ريوِ(۴۹) خويشتن را مُنْكِرى

از ترازو و آینه، کی جان بَری؟


(۴۹) ریو: مکر و حیله، نیرنگ

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از اِنقباض(۵۰)

کرد بر مختارِ مطلق، اِعتراض


(۵۰) اِنقباض: دلتنگی و قبض

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shams


یار در آخر زمان کرد طَرَب‌سازیی

باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازیی


جملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت

تا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازیی


در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد(۵۱)

کز حرکت یافت عشق سِرِّ سَراندازیی


(۵۱) فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2919


نَفْس و شیطان خواستِ خود را پیش بُرد

وآن عنایت قهر گشت و خُرد و مُرد(۵۲)


(۵۲) خُرد و مُرد:‌ تهِ بساط، چیزهای خُرد و ریز

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2925


مادرش گر سیلیی بر وی زند

هم به مادر آید و بر وی تَنَد(۵۳)


از کسی یاری نخواهد غیرِ او

اوست جملهٔ شَرِّ او و خیر او


خاطرِ تو هم ز ما، در خیر و شر

التفاتش(۵۴) نیست جاهایِ دگر


غیرِ من پیشت چو سنگ است و کلوخ

گر صَبیّ(۵۵) و گر جوان و گر شیوخ


همچنانک اِیّاکَ نَعْبُد در حَنین(۵۶)

در بَلا، از غیرِ تو لانَسْتَعین(۵۷)


چنان‌که هنگامِ راز و نیاز می‌گویی: «تنها تو را می‌پرستیم» 

و به هنگام هجوم بلا از غیرِ تو «یاری نمی‌خواهیم».


قرآن کریم، سورهٔ حمد (۱)، آیهٔ ۵

Quran, Al-Fatiha(#1), Line #5


«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»


«تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى‌جوييم.»


(۵۳) تنیدن: دست به کاری زدن

(۵۴) التفات:‌ توجه کردن، به سوی کسی نگریستن، لطف داشتن به کسی

(۵۵) صَبیّ: کودک، پسربچّه

(۵۶) حَنین: ناله و زاری

(۵۷) لانَسْتَعین: یاری نمی‌جوییم.

-----------

حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱۶

Poem (Qazal) #316, Divan e Hafez


حافظ از جُورِ(۵۸) تو حاشا که بگرداند روی

من از آن روز که در بند توام آزادم


(۵۸) جُور: ستم

-----------

اگر از ذهن کمک بگیری


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #924


چون فضولی گشت و دست و پا نمود

در عَنا(۵۹) افتاد و در کور و کبود(۶۰)


جانهایِ خَلق پیش از دست و پا

می‌پریدند از وفا اندر صفا


چون به امرِ اِهْبِطُوا(۶۱) بندی(۶۲) شدند

حبسِ خشم و حرص و خرسندی شدند


قرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣٨

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38


«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا  فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى 

فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»


«گفتيم: همه از بهشت فرو شويد؛ پس اگر از جانب من راهنمايى برايتان آمد،

بر آن‌ها كه از راهنمايى من پيروى كنند بيمى نخواهد بود و خود اندوهناک نمى‌شوند.»


(۵۹) عَنا: مخفّفِ عَناء، رنج، سختی

(۶۰) کور و کبود: دیدِ من ذهنی و آسیب های ناشی از آن

(۶۱) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.

(۶۲) بندی: اسیر، به بند درآمده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2802


زآن مثالِ برگِ دی پژمرده‌ام

کز بهشتِ وصل، گندم خورده‌ام


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ١٨٩٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899


این ترازو بهرِ این بنهاد حق

تا رَود انصاف ما را در سَبَق(۶۳)


از ترازو کم کُنی، من کم کنم

تا تو با من روشنی، من روشنم


(۶۳) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همه امکانات، درس یک روزه، مسابقه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145


ذرّه‌‌ای گر جهدِ تو افزون بُوَد

در ترازویِ خدا موزون بُوَد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1906


پس سلیمان اَندرونه راست کرد

دل بر آن شهوت که بودش، کرد سرد

 

بعد از آن تاجش همآن دَم راست شد

آنچنانکه تاج را می‌خواست شد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۶۴)


چون نباشد حفظ و تقویٰ، زینهار(۶۵)

دور کن آلت، بینداز اختیار


(۶۴) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

(۶۵) زینهار: برحذر باش، کلمۀ تنبیه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣۶١٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3619


چون عتابِ(۶۶) اِهْبِطُوا انگیختند

همچو هاروتش نگون آویختند


بود هاروت از مَلاکِ آسمان

از عِتابی شد معلَّق همچنان


سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماند

خویش را سَر ساخت و تنها پیش راند


(۶۶) عِتاب: ملامت، سرزنش، پرخاش

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624


رحمتی، بی‌‌علّتی بی‌‌خدمتی

آید از دریا مبارک ساعتی


الـلَّه الـلَّه(۶۷)، گِردِ دریابار گَرد

گرچه باشند اهلِ دریابار(۶۸) زرد


تا که آید لطفِ بخشایشگری

سرخ گردد رویِ زرد از گوهری


(۶۷) الـلَّه الـلَّه: تو را به خدا سوگند

(۶۸) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا

-----------

آدم و اِنّٰا ظَلَمْنٰا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1253


چون ز حیرت رَست، باز آمد به راه

 دید بُرده دزد، رخت از کارگاه‌‌

 

رَبَّنٰا اِنّٰا ظَلَمْنٰا گفت و آه

 یعنی آمد ظُلْمت و گُم گشت راه‌‌

 

قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23


«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»


«گفتند: اى پروردگار ما به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى 

و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»


پس قضا ابری بُوَد خورشیدْپوش

 شیر و اژدرها شود زو، همچو موش‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #403


گفت سلطان: بلکه آنچ از نَفْس زاد

رَیعِ(۶۹) تقصیرست و دَخلِ(۷۰) اجتهاد

 

ورنه آدم کی بگفتی با خدا

رَبَّنا إنّا ظَلَمْنا نَفْسَنا


خود بگفتی کاین گناه از بخت بود

چون قضا این بود حزمِ(۷۱) ما چه سود؟


همچو ابلیسی که گفت: اَغْوَیْتَنی(۷۲)

تو شکستی جام و ما را می‌زنی؟

 

بل قضا حقّست و جَهدِ بنده حق

هین مباش اَعوَر(۷۳) چو ابلیسِ خَلَق(۷۴)

 

در تَردّد(۷۵) مانده‌ایم اندر دو کار

این تَردّد کی بود بی‌اختیار؟

 

این کنم یا آن کنم او کی گُوَد(۷۶)؟

که دو دست و پایِ او بسته بُوَد


(۶۹) رَیع: در اینجا مطلق محصول و فراورده

(۷۰) دَخل: درآمد، در اینجا محصول  و نتیجه

(۷۱) حزم: دوراندیشی در امری

(۷۲) اَغْوَیْتَنی: مرا گمراه کردی

(۷۳) اَعوَر: کسی که فقط یک چشم دارد.

(۷۴) خَلَق: در اینجا مراد کهنسالی و یا فساد ابلیس است.

(۷۵) تَردّد: تردید و دودلی

(۷۶) گُوَد: بگوید

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2960


لی مَعَ‌الله وقت بود آن دَم مرا

لَا یَسَعْ فیهِ نَبیٌّ مُجْتَبیٰ


برای من لحظهٔ فنا وقتی بود که تنها با خدا باشم 

به نحوی که هیچ پیامبر برگزیده‌ای در آن مقام یا حال جا ندارد.


حدیث


«لِى مَعَ اللَّـهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُنِى فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِىٌّ مُرْسَل.»


«براى من در خلوتگاه با خدا، وقت خاصّى است كه در آن هنگام 

نه فرشتۀ مقرّبى و نه پيامبر مرسلى، گنجايش صحبت و انس و برخورد مرا با خدا ندارند.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


خیالِ تُرکِ من هر شب صفاتِ ذاتِ من گردد

که نفیِ ذاتِ من در وی همه اثباتِ من گردد


ز حرفِ عینِ چشمِ او، ز ظرفِ جیمِ گوشِ او

شهِ شطرنجِ هفت اختر به حرفی ماتِ من گردد


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #130


بر سرِ شطرنج چُست است این غُراب(۷۷)

تو مبین بازی به چشم نیم‌خواب


(۷۷) غُراب: کلاغ سیاه، زاغ

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


اگر زآن سیب‌بُن سیبی شکافم، حوریی زاید

که عالَم را فروگیرد، رَز و جنّاتِ من گردد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2358


جاهَدوا فینا بگفت آن شهریار

جاهَدوا عنّا نگفت ای بی‌قرار


خداوند در قرآن فرموده‌است: «در من، یعنی در فضای گشوده‌شده،

مجاهدت و کار کنید تا به زندگی زنده شوید و مرکزتان عدم گردد.»

اما ای بی‌قرار، خداوند هرگز نفرمود که: «بیرون از من، در فضای ذهن، کار و تلاش کنید،

از فضای یکتایی دور شده و به اتفاق این لحظه واکنش نشان بدهید.»


قرآن کریم، سورهٔ عنکبوت (۲۹)، آیهٔ ۶۹

Quran, Al-Ankaboot(#29), Line #69


«وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَ إِنَّ اللَّـهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ.»


«كسانى را كه در راهِ ما مجاهدت كنند،

به راه‌هاى خويش هدايتشان مى‌كنيم، و خدا با نيكوكاران است.»


همچو کنعان کو ز ننگِ نوح رفت

بر فرازِ قلّهٔ آن کوهِ زفت


هر چه افزونتر همی جُست او خلاص

سویِ کُهْ می‌شد جداتر از مَناص(۷۸)


(۷۸) مَناص: پناهگاه

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


وگر مُصحَف به کف گیرم ز حیرت افتد از دستم

رُخَش سرعَشرِ من خوانَد، لبش آیاتِ من گردد


جهان طورست و من موسی که من بی‌هوش و او رقصان

ولیکِن این کسی داند که بر میقاتِ من گردد


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۴۳

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #143


«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ

قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ

فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ

فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»


«چون موسى به ميعادگاهِ ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت،

گفت: اى پروردگارِ من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد.

به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد.

چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد.

چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #768


از سَرِ کُهْ(۷۹) سیل‌هایِ تیزرُو(۸۰)

وز تنِ ما جانِ عشق‌آمیز رُو


(۷۹) کُهْ: کوه

(۸۰) تیزرُو: شتابنده، تندرُو

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


برآمد آفتابِ جان که خیزید ای گران‌جانان

که گر بر کوه برتابم، کمین ذرّاتِ من گردد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296


صد هزاران سال ابلیسِ لَعین(۸۱)

بود اَبْدال اَمیرالْمُؤْمِنین


پنجه زد با آدم از نازی که داشت

گشت رسوا، همچو سِرگین(۸۲) وقت چاشت(۸۳)


(۸۱) لَعین: لعنت‌شده

(۸۲) سِرگین: مدفوع

(۸۳) چاشت: اولِ روز، ساعتی از آفتاب گذشته

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


خَمُش، چندان بنالیدم که تا صد قرن این عالَم

در این هیهایِ من پیچد، بر این هیهاتِ من گردد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shams


من نشستم ز طلب، وین دلِ پیچان ننشست

همه رفتند و نشستند و دمی جان ننشست


هر که اِستاد به کاری، بنشست آخر کار

کار آن دارد آن کز طلبِ آن ننشست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shams


تا سلیمان به جهان مُهرِ هوایت ننمود

بر سرِ اوجِ هوا تختِ سلیمان ننشست


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۷۱

Poem (Qazal) #371, Divan e Hafez


در دل ندهم ره پس از این مِهرِ بُتان را

مُهرِ لبِ او بر درِ این خانه نهادیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shams


هر که در خواب خیالِ لبِ خندانِ تو دید

خواب ازو رفت و خیالِ لبِ خندان ننشست


تُرُشی‌های تو صفرایِ رَهی(۸۴) را ننشاند

وز علاجِ سرِ سودایِ فراوان ننشست


هر کرا بویِ گلستانِ وصالِ تو رسید

همچنین رقص‌کنان تا به گلستان ننشست


(۸۴) رهی: رَوَنده، راهرو

-------------------------

مجموع لغات:


(۱) نفیِ ذات من: در اینجا به معنی انکار من ذهنی است، که اگر درست و کامل انجام شود،

هشیاری جسمی انسان در من ذهنی به هشیاری حضور تبدیل می‌شود.

(۲) عینِ چشم: چشم که شبیه حرف عین است. عین در عربی به معنی چشم هم هست.

(۳) جیمِ گوش: گوش که شبیه حرف جیم است.

(۴) هفت اختر: هفت سیّاره: مرّیخ، زهره، مشتری، زحل، عطارد، ماه و خورشید.

(۵) سیب‌بُن: درخت سیب

(۶) شکافتن: چیدن، جدا کردن

(۷) حوریی زاید: اشاره به آن است که نقل کرده‌اند که در بهشت از درون هر میوه‌یی حوریی بیرون خواهد آمد.

(۸) رَز: باغ، به ویژه باغ انگور.

(۹) جَنّات: بهشت

(۱۰) مُصحَف: قرآن

(۱۱) سَرعَشر: نقش و نگار و نشان حاشیه‌ی قرآن برای جدا کردن هر ده آیه.

(۱۲) رقصان: اشاره به کوه طور و تجّلی خداوند بر آن و شکافتن کوه.

(۱۳) میقات: وقتِ دیدار.

(۱۴) گران‌جان: بسیار مقاومت‌کننده در مقابل چیز

(۱۵) اِنقباض: دلتنگی و قبض

(۱۶) صَبّاغ: رنگرز

(۱۷) علّت: مرض، بیماری

(۱۸) اَنَاخَیری: من بهترم.

(۱۹) اِستکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی

(۲۰) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

(۲۱) فِطَن: جمع فِطْنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی

(۲۲) ریش: زخم، جراحت

(۲۳) قال: گفتار، سخن

(۲۴) مُحال: غیرِممکن

(۲۵) جور: ستم، ظلم

(۲۶) غَبین: آدمِ سست‌رأی

(۲۷) خُدعه‌سرا: نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا

(۲۸) وَرد: گُل

(۲۹) وِرد: دعا

(۳۰) تحویل: برگردانیدن

(۳۱) جرا: حقوق، مستمری

(۳۲) نُقصان: کمی، کاستی، زیان

(۳۳) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

(۳۴) آتش‌دل: دل‌سوخته، ناراحت و پریشان‌حال

(۳۵) قبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

(۳۶) بُن: ریشه

(۳۷) اصحاب: یاران

(۳۸) بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

(۳۹) لاتَقْنَطوا: ناامید نشوید.

(۴۰) لٰا تَیْأَسُوا: نومید مشوید.

(۴۱) طُو: مخفف طُوی ترکی به معنی جشن مهمانی

(۴۲) لا تَقْنَطُوا: ناامید نشوید.

(۴۳) گَو: گودال

(۴۴) صَلا: دعوتِ عمومی

(۴۵) دست‌اندازان: در حال دست‌افشانی، رقص‌کنان

(۴۶) سِرار: باطن، نهان‌خانه، دل یا مرکز انسان

(۴۷) کِت: که تو را

(۴۸) خَرّوب: بسیار تخریب‌کننده؛

گیاه خَرنوب که بوته‌ای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران می‌کند.

(۴۹) ریو: مکر و حیله، نیرنگ

(۵۰) اِنقباض: دلتنگی و قبض

(۵۱) فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن

(۵۲) خُرد و مُرد:‌ تهِ بساط، چیزهای خُرد و ریز

(۵۳) تنیدن: دست به کاری زدن

(۵۴) التفات:‌ توجه کردن، به سوی کسی نگریستن، لطف داشتن به کسی

(۵۵) صَبیّ: کودک، پسربچّه

(۵۶) حَنین: ناله و زاری

(۵۷) لانَسْتَعین: یاری نمی‌جوییم.

(۵۸) جُور: ستم

(۵۹) عَنا: مخفّفِ عَناء، رنج، سختی

(۶۰) کور و کبود: دیدِ من ذهنی و آسیب های ناشی از آن

(۶۱) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.

(۶۲) بندی: اسیر، به بند درآمده

(۶۳) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همه امکانات، درس یک روزه، مسابقه

(۶۴) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

(۶۵) زینهار: برحذر باش، کلمۀ تنبیه

(۶۶) عِتاب: ملامت، سرزنش، پرخاش

(۶۷) الـلَّه الـلَّه: تو را به خدا سوگند

(۶۸) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا

(۶۹) رَیع: در اینجا مطلق محصول و فراورده

(۷۰) دَخل: درآمد، در اینجا محصول  و نتیجه

(۷۱) حزم: دوراندیشی در امری

(۷۲) اَغْوَیْتَنی: مرا گمراه کردی

(۷۳) اَعوَر: کسی که فقط یک چشم دارد.

(۷۴) خَلَق: در اینجا مراد کهنسالی و یا فساد ابلیس است.

(۷۵) تَردّد: تردید و دودلی

(۷۶) گُوَد: بگوید

(۷۷) غُراب: کلاغ سیاه، زاغ

(۷۸) مَناص: پناهگاه

(۷۹) کُهْ: کوه

(۸۰) تیزرُو: شتابنده، تندرُو

(۸۱) لَعین: لعنت‌شده

(۸۲) سِرگین: مدفوع

(۸۳) چاشت: اولِ روز، ساعتی از آفتاب گذشته

(۸۴) رهی: رَوَنده، راهرو

----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد

که نفی ذات من در وی همه اثبات من گردد


ز حرف عین چشم او ز ظرف جیم گوش او

شه شطرنج هفت اختر به حرفی مات من گردد


اگر زآن سیب‌بن سیبی شکافم حوریی زاید

که عالم را فروگیرد رز و جنات من گردد


وگر مصحف به کف گیرم ز حیرت افتد از دستم

رخش سرعشر من خواند لبش آیات من گردد


جهان طورست و من موسی که من بی‌هوش و او رقصان

ولیکن این کسی داند که بر میقات من گردد


برآمد آفتاب جان که خیزید ای گران‌جانان

که گر بر کوه برتابم کمین ذرات من گردد


خمش چندان بنالیدم که تا صد قرن این عالم

در این هیهای من پیچد بر این هیهات من گردد


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۴۳

Quran, A’raaf(#7), Line #143


«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ

قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ

فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ

فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»


«چون موسى به ميعادگاهِ ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت،

گفت: اى پروردگارِ من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد.

به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد.

چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد.

چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد

که نفی ذات من در وی همه اثبات من گردد


ز حرف عین چشم او ز ظرف جیم گوش او

شه شطرنج هفت اختر به حرفی مات من گردد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از انقباض

کرد بر مختار مطلق اعتراض


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1391


باز آن ابلیس بحث آغاز کرد

که بدم من سرخ‌رو کردیم زرد


رنگ رنگ توست صباغم تویی

اصل جرم و آفت و داغم تویی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488


گفت شیطان که بما اغویتنی

کرد فعل خود نهان دیو دنی


شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی

او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشت


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۶

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16


«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»


«گفت: حال که مرا گمراه ساخته‌ای، من هم ایشان را از راه راست تو منحرف می‌کنم.»

«ما به‌عنوان من‌ذهنی هم خودمان را گمراه می‌کنیم 

و هم به هرکسی که می‌رسیم او را به واکنش درمی‌آوریم.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3342


بندگی او به از سلطانی است

که انا خیر د‌م شیطانی است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216


علت ابلیس اناخیری بده‌ست

وین مرض در نفس هر مخلوق هست


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12


«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ  قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ… .»


«خدا گفت: «وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چيز تو را از آن باز داشت؟»

گفت: «من از او بهترم… .»»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489


گفت آدم که ظلمنا نفسنا

او ز فعل حق نبد غافل چو ما


ولی حضرت آدم گفت پروردگارا ما به خود ستم کردیم

و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۳

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23


«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»


«گفتند: اى پروردگار ما به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى 

و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٣٢١٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هرکه نقص خویش را دید و شناخت

اندر استکمال خود دو‌اسبه تاخت


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3220


هست پیرِ راه‌دان پر فطن

جوی‌های نفس و تن را جوی‌کن


جوی خود را کی تواند پاک کرد

نافع از علم خدا شد علم مرد


کی تراشد تیغ دسته خویش را

رو به جراحی سپار این ریش را


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4725


کاشکی هستی زبانی داشتی

تا ز هستان پرده‌ها برداشتی


هرچه گویی ای دم هستی از آن

پرده‌ دیگر بر او بستی بدان


آفت ادراک آن قال است و حال

خون به خون شستن محال است و محال


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3705


دانه‌جو را دانه‏‌اش دامی شود

و آن سلیمان‌جوی را هر دو بود

 

مرغ جان‌ها را در این آخرزمان

نیستشان از همدگر یک دم امان‏


هم سلیمان هست اندر دور ما

کاو دهد صلح و نماند جور ما


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1763


مرگ را تو زندگی پنداشتی

تخم را در شوره‌خاکی کاشتی


عقل کاذب هست خود معکوس‌بین

زندگی را مرگ بیند ای غبین


ای خدا بنمای تو هر چیز را

آنچنانکه هست در خدعه‌سرا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #348


چون جفا آری فرستد گوشمال

تا ز نقصان وا روی سوی کمال


چون تو وردی ترک کردی در روش

بر تو قبضی آید از رنج و تبش


آن ادب کردن بود یعنی مکن

هیچ تحویلی از آن عهد کهن


قرآن کریم، سوره فرقان (۲۵)، آیه ۷۰

Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70


«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا

فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّـهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّـهُ غَفُورًا رَحِيمًا»


«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. 

خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3151


معنی جف القلم کی آن بود

که جفاها با وفا یکسان بود


بل جفا را هم جفا جف القلم

وآن وفا را هم وفا جف القلم


حدیث


«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»


«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»


«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»


«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1862


زآن جرای روح چون نقصان شود

جانش از نقصان آن لرزان شود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734


چونکه قبضی آیدت ای راه‌رو

آن صلاح توست آتش‌دل مشو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362


قبض دیدی چاره آن قبض کن

زآنکه سرها جمله می‌روید ز بن


بسط دیدی بسط خود را آب ده

چون برآید میوه با اصحاب ده


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3836


ناامیدی را خدا گردن زده‌ست

چون گناه و معصیت طاعت شده‌ست‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۹۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1915


ور کشد آن دیر هان زنهار تو

ورد خود کن دم به دم لاتقنطوا


قرآن کریم، سوره زمر (۳۹)، آیه ۵۳

Quran, Az-Zumar(#39), Line #53


«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ 

إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»


«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، 

از رحمت خدا مأيوس مشويد. زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4740


با چنین ناقابلی و دوری‌ای

بخشد این غوره مرا انگوری‌ای


نیستم اومیدوار از هیچ سو

وآن کرم می‌گویدم لا تیاسوا


قرآن کریم، سوره یوسف (۱۲)، آیه ۸۷

Quran, Yusuf(#12), Line #87


«…وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»


«…و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»


دایما خاقان ما کرده‌ست طو

گوشمان را می‌کشد لا تقنطوا


گرچه ما زین ناامیدی در گویم

چون صلا زد دست‌اندازان رویم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۲۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams


هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرد

شیرین‌تر و نادرتر زآن شیوه پیشینش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640


کل اصباح لنا شان جدید

کل شی عن مرادی لایحید


در هر بامداد کاری تازه داریم

و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی‌شود


قرآن کریم، سوره الرحمن (۵۵)، آیه ۲۹

Quran, Ar-Rahman(#55), Line #29


«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»


«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #359


کی رسد مر بنده را که با خدا

آزمایش پیش آرد ز ابتلا


بنده را کی زهره باشد کز فضول

امتحان حق کند ای گیج گول


آن خدا را می‌رسد کاو امتحان

پیش آرد هر دمی با بندگان


تا به ما ما را نماید آشکار

که چه داریم از عقیده در سرار


امتحان زندگی و گله و شکایت


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384


وسوسه این امتحان چون آمدت

بخت بد دان کامد و گردن زدت


چون چنین وسواس دیدی زود زود

با خدا گرد و درآ اندر سجود


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #387


آن زمان کت امتحان مطلوب شد

مسجد دین تو پرخروب شد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #367


ای ندانسته تو شر و خیر را

امتحان خود را کن آنگه غیر را


امتحان خود چو کردی ای فلان

فارغ آیی ز امتحان دیگران


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۵۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3583


ور تو ريو خويشتن را منكرى

از ترازو و آینه کی جان بری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از انقباض

کرد بر مختار مطلق اعتراض


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shams


یار در آخر زمان کرد طرب‌سازیی

باطن او جد جد ظاهر او بازیی


جمله عشاق را یار بدین علم کشت

تا نکند هان و هان جهل تو طنازیی


در حرکت باش از آنک آب روان نفسرد

کز حرکت یافت عشق سر سراندازیی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2919


نفس و شیطان خواست خود را پیش برد

وآن عنایت قهر گشت و خرد و مرد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2925


مادرش گر سیلیی بر وی زند

هم به مادر آید و بر وی تند


از کسی یاری نخواهد غیر او

اوست جمله شر او و خیر او


خاطر تو هم ز ما در خیر و شر

التفاتش نیست جاهای دگر


غیر من پیشت چو سنگ است و کلوخ

گر صبی و گر جوان و گر شیوخ


همچنانک ایاک نعبد در حنین

در بلا از غیر تو لانستعین


چنان‌که هنگام راز و نیاز می‌گویی تنها تو را می‌پرستیم

و به هنگام هجوم بلا از غیر تو یاری نمی‌خواهیم


قرآن کریم، سوره حمد (۱)، آیه ۵

Quran, Al-Fatiha(#1), Line #5


«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»


«تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى‌جوييم.»


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره ۳۱۶

Poem (Qazal) #316, Divan e Hafez


حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی

من از آن روز که در بند توام آزادم


اگر از ذهن کمک بگیری


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #924


چون فضولی گشت و دست و پا نمود

در عنا افتاد و در کور و کبود


جانهای خلق پیش از دست و پا

می‌پریدند از وفا اندر صفا


چون به امر اهبطوا بندی شدند

حبس خشم و حرص و خرسندی شدند


قرآن کریم، سور بقره (۲)، آیه ٣٨

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38


«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا  فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى 

فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»


«گفتيم: همه از بهشت فرو شويد؛ پس اگر از جانب من راهنمايى برايتان آمد،

بر آن‌ها كه از راهنمايى من پيروى كنند بيمى نخواهد بود و خود اندوهناک نمى‌شوند.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2802


زآن مثال برگ دی پژمرده‌ام

کز بهشت وصل گندم خورده‌ام


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ١٨٩٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899


این ترازو بهر این بنهاد حق

تا رود انصاف ما را در سبق


از ترازو کم کنی من کم کنم

تا تو با من روشنی من روشنم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145


ذره‌‌ای گر جهد تو افزون بود

در ترازوی خدا موزون بود


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1906


پس سلیمان اندرونه راست کرد

دل بر آن شهوت که بودش کرد سرد

 

بعد از آن تاجش همان دم راست شد

آنچنانکه تاج را می‌خواست شد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالک خود باشد اندر اتقوا


چون نباشد حفظ و تقوی زینهار

دور کن آلت بینداز اختیار


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣۶١٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3619


چون عتاب اهبطوا انگیختند

همچو هاروتش نگون آویختند


بود هاروت از ملاک آسمان

از عتابی شد معلق همچنان


سرنگون زآن شد که از سر دور ماند

خویش را سر ساخت و تنها پیش راند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624


رحمتی بی‌‌علتی بی‌‌خدمتی

آید از دریا مبارک ساعتی


الـله الـله گرد دریابار گرد

گرچه باشند اهل دریابار زرد


تا که آید لطف بخشایشگری

سرخ گردد روی زرد از گوهری


آدم و انا ظلمنا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1253


چون ز حیرت رست باز آمد به راه

دید برده دزد رخت از کارگاه‌‌

 

ربنا انا ظلمنا گفت و آه

یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه‌‌

 

قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۳

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23


«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»


«گفتند: اى پروردگار ما به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى 

و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»


پس قضا ابری بود خورشیدپوش

شیر و اژدرها شود زو همچو موش‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #403


گفت سلطان بلکه آنچ از نفس زاد

ریع تقصیرست و دخل اجتهاد

 

ورنه آدم کی بگفتی با خدا

ربنا انا ظلمنا نفسنا


خود بگفتی کاین گناه از بخت بود

چون قضا این بود حزم ما چه سود


همچو ابلیسی که گفت اغویتنی

تو شکستی جام و ما را می‌زنی

 

بل قضا حقست و جهد بنده حق

هین مباش اعور چو ابلیس خلق

 

در تردد مانده‌ایم اندر دو کار

این تردد کی بود بی‌اختیار

 

این کنم یا آن کنم او کی گود

که دو دست و پای او بسته بود


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2960


لی مع‌الله وقت بود آن دم مرا

لا یسع فیه نبی مجتبی


برای من لحظه فنا وقتی بود که تنها با خدا باشم 

به نحوی که هیچ پیامبر برگزیده‌ای در آن مقام یا حال جا ندارد


حدیث


«لِى مَعَ اللَّـهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُنِى فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِىٌّ مُرْسَل.»


«براى من در خلوتگاه با خدا، وقت خاصّى است كه در آن هنگام 

نه فرشتۀ مقرّبى و نه پيامبر مرسلى، گنجايش صحبت و انس و برخورد مرا با خدا ندارند.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد

که نفی ذات من در وی همه اثبات من گردد


ز حرف عین چشم او ز ظرف جیم گوش او

شه شطرنج هفت اختر به حرفی مات من گردد


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #130


بر سر شطرنج چست است این غراب

تو مبین بازی به چشم نیم‌خواب


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


اگر زآن سیب‌بن سیبی شکافم حوریی زاید

که عالم را فروگیرد رز و جنات من گردد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2358


جاهدوا فینا بگفت آن شهریار

جاهدوا عنا نگفت ای بی‌قرار


خداوند در قرآن فرموده‌است در من یعنی در فضای گشوده‌شده

مجاهدت و کار کنید تا به زندگی زنده شوید و مرکزتان عدم گردد

اما ای بی‌قرار خداوند هرگز نفرمود که بیرون از من در فضای ذهن کار و تلاش کنید

از فضای یکتایی دور شده و به اتفاق این لحظه واکنش نشان بدهید


قرآن کریم، سوره عنکبوت (۲۹)، آیه ۶۹

Quran, Al-Ankaboot(#29), Line #69


«وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَ إِنَّ اللَّـهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ.»


«كسانى را كه در راهِ ما مجاهدت كنند،

به راه‌هاى خويش هدايتشان مى‌كنيم، و خدا با نيكوكاران است.»


همچو کنعان کو ز ننگ نوح رفت

بر فراز قله آن کوه زفت


هر چه افزونتر همی جست او خلاص

سوی که می‌شد جداتر از مناص


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


وگر مصحف به کف گیرم ز حیرت افتد از دستم

رخش سرعشر من خواند لبش آیات من گردد


جهان طورست و من موسی که من بی‌هوش و او رقصان

ولیکن این کسی داند که بر میقات من گردد


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۴۳

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #143


«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ

قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ

فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ

فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»


«چون موسى به ميعادگاهِ ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت،

گفت: اى پروردگارِ من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد.

به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد.

چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد.

چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۷۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #768


از سر که سیل‌های تیزرو

وز تن ما جان عشق‌آمیز رو


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


برآمد آفتاب جان که خیزید ای گران‌جانان

که گر بر کوه برتابم کمین ذرات من گردد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296


صد هزاران سال ابلیس لعین

بود ابدال امیرالمومنین


پنجه زد با آدم از نازی که داشت

گشت رسوا همچو سرگین وقت چاشت


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #562, Divan e Shams


خمش چندان بنالیدم که تا صد قرن این عالم

در این هیهای من پیچد بر این هیهات من گردد


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shams


من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشست

همه رفتند و نشستند و دمی جان ننشست


هر که استاد به کاری بنشست آخر کار

کار آن دارد آن کز طلب آن ننشست


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shams


تا سلیمان به جهان مهر هوایت ننمود

بر سر اوج هوا تخت سلیمان ننشست


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره ۳۷۱

Poem (Qazal) #371, Divan e Hafez


در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را

مهر لب او بر در این خانه نهادیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #413, Divan e Shams


هر که در خواب خیال لب خندان تو دید

خواب ازو رفت و خیال لب خندان ننشست


ترشی‌های تو صفرای رهی را ننشاند

وز علاج سر سودای فراوان ننشست


هر کرا بوی گلستان وصال تو رسید

همچنین رقص‌کنان تا به گلستان ننشست


Tags



Comments

Be the first to comment

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi - پرویز شهبازی
Ganje Hozour Programs #1037
برنامه تصویری شماره ۱۰۳۷ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۱۱۰۰ - ۱۰۰۱
Views: 5,084
Submitted by: admin, Aug 27 2025






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S