Parviz Shahbazi

Ganje Hozour Program #540

برنامه شماره ۵۴۰ گنج حضور

  • Currently 4.09/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 114 votes
Comments (1)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۵۴۰ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۲۷


دوش چه خورده‌ای دلا؟ راست بگو، نهان مکن

چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن

باده خاص خورده‌ای، نُقل خلاص خورده‌ای

بوی شراب می زند، خربزه در دهان مکن

روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو

خواجه لامکان تویی، بندگی مکان مکن

دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی

بار دگر گرفتمت، بار دگر چنان مکن

من همگی تراستم، مست می وفاستم

با تو چو تیر راستم، تیر مرا کمان مکن

ای دل پاره پاره‌ام، دیدن اوست چاره‌ام

اوست پناه و پشت من، تکیه برین جهان مکن

ای همه خلق نای تو، پُر شده از نوای تو

گر نه سماع باره‌ای دست به نای جان مکن

نفخِ نَفَخْتُ کرده‌ای، در همه دردمیده‌ای

چون دم توست جان نی، بی‌نی ما فغان مکن

کار دلم به جان رسد، کارد به استخوان رسد

ناله کنم، بگویدم: «دم مزن و بیان مکن»

ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو

گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن

هر بُن بامداد تو جانب ما کشی سبو

کای تو بدیده روی من، روی به این و آن مکن

شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا

گفت که: «مادرت منم، میل به دایگان مکن»

باده بنوش، مات شو، جمله تن حیات شو

باده چون عقیق بین، یاد عقیق کان مکن

باده عام از برون، باده عارف از درون

بوی دهان بیان کند، تو به زبان بیان مکن

از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو

چشم سوی چراغ کن، سوی چراغدان مکن


قرآن کریم - سوره (۱۵)حجر، آیه های ۲۸ و ۲۹


وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ

بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ

فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ

رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ 


ترجمه فارسی


و آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت:

 من از گل خشکیده برگرفته از لجنی

بویناک بشری می آفرینم. 

پس هرگاه اندام او را به سامان آورم و

از روح خود در او بدمم، 

جملگی در برابر او به سجده درآیید.


ترجمه انگلیسی


Behold! thy Lord said to the angels:

"I am about to create man, 

from sounding clay from mud

moulded into shape;

"When I have fashioned him 

(in due proportion)

and breathed into him of My spirit, 

fall ye down in obeisance unto him."


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۲۱


آن زلیخا از سِپَنْدان تا به عود

نام جمله چیز یوسف کرده بود

نام او در نامها مکتوم کرد

محرمان را سِرِّ آن معلوم کرد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۳۶


ور بُدی دردیش ز آن نام بلند

درد او در حال گشتی سودمند

وقت سرما بودی او را پوستین

این کند در عشق نام دوست این

عام می‌خوانند هر دم نام پاک

این عمل نَکْنَد چو نَبْوَد عشقناک

آنچه عیسی کرده بود از نام هُو

می‌شدی پیدا وَرا از نام او

چونک با حق متصل گردید جان

ذکر آن این است و ذکر اینْ سْت آن

خالی از خود بود و پُر از عشق دوست

پس ز کوزه آن تلابَد که در اوست

خنده بوی زعفران وصل داد

گریه بوهای پیاز آن بِعاد

هر یکی را هست در دل صد مُراد

این نباشد مذهب عشق و وَداد

یار آمد عشق را روزْ آفتاب

آفتاب آن روی را هم‌چون نقاب

آنک نشناسد نقاب از روی یار

عابِدُ الشَّمس است دست از وی بدار

روز او و روزی عاشق هم او

دل همو دلسوزی عاشق هم او

ماهیان را نقد شد از عین آب

نان و آب و جامه و دارو و خواب

هم‌چو طفلست او ز پستان شیرْگیر

او نداند در دو عالم غیر شیر

طفل داند هم نداند شیر را

راه نَبْوَد این طرف تدبیر را

گیج کرد این گردْنامه روح را

تا بیابد فاتح و مفتوح را

گیج نبود در روش بل کاندرو

حاملش دریا بُوَد نه سیل و جو

چون بیابد او که یابد گم شود

هم‌چو سیلی غرقهٔ قُلزُم شود

دانه گم شد آنگهی او تین بُوَد

« تا نمردی زر ندادم » این بُوَد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۵۴


بَعدِ مَکْثِ ایشان مُتَواری در بِلاد چین در شهر تختگاه، و بَعدِ دراز شدن صبر، 

بی‌صبر شدن آن بزرگین که: « من رفتم، اَلْوَداع، خود را بر شاه عرضه کنم.»


ِامّا قَدَمي تُنیلُني مَقْصودي

اَوْاُلْقِيَ رَأْسی کَفُؤادي ثُمَّ


یا پای رساندم به مقصود و مُراد

یا سَر بِنَهَم همچو دل از دست آن‌جا


و نصیحت برادران او را سود ناداشتن


یا عاذِلَ ٱلعاشِقينَ دَعْ فِئَةً

اَضَلَّهَا ٱلله كَيْفَ تُرْشِدُها


ای نکوهشگر عاشقان، آن گروه را که خدا گمراهشان کرده است واگذار. چه سان آنان را هدایت توانی کردن؟


ترجمه انگلیسی 


How,after they had stayed in 

hiding and tarried patiently 

for a long while in the capital of China,

where the Emperor was enthroned,

the eldest lost patience and said:  

"Farewell! I will go and 

Present myself to the king.

Either my feet will bring me 

to the object of my quest,

or I will lose my head there as 

(I have already lost) my heart."


And how the good advice of 

his brothers was of no avail:


"O thou that chidest those in love,

let them alone! How

shouldst thou direct a band 

which God has led astray?"


آن بزرگین گفت: ای اخوان من

ز انتظار آمد به لب این جان من

لااُبالی گشته‌ام، صبرم نماند

مر مرا این صبر در آتش نشاند

طاقت من زین صبوری طاق شد

واقعهٔ من عبرت عُشاق شد

من ز جان سیر آمدم اندر فِراق

زنده بودن در فِراق آمد نِفاق

چند درد فُرقَتَش بُکْشَد مرا؟

سَر بِبُر تا عشق سَر بخشد مرا

دین من از عشق زنده بودنست

زندگی زین جان و سر ننگ منست

تیغ هست از جان عاشق گَردْروب

زانک سَیْف افتاد مَحّاءُ الذُّنُوب

چون غبار تن بشد، ماهم بتافت

ماه جان من هوای صاف یافت

عمرها بر طبل عشقت ای صنم

ِانَّ في مَوْتي حَیاتي می‌زنم

دعوی مرغ آبیى کرده ست جان

کی ز طوفان بلا دارد فغان؟

بَطّ را زاشکستن کشتی چه غم؟

کشتی‌اش بر آب بس باشد قدم

زنده زین دعوی بود جان و تنم

من ازین دعوی چگونه تن زنم؟

خواب می‌بینم، ولی در خواب نه

مُدّعی هستم، ولی کَذّاب نه

گر مرا صد بار تو گردن زنی

هم‌چو شمعم بر فروزم روشنی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۳۴


اُقْتُلُوني یا ثِقاتي لائماً

ِانَّ في قَتلي حَیاتي دايماً


ای یارانم، مرا بکشید در حالیکه سرزنشم

می کنید، بدرستی که زندگانی جاویدان 

در کشتن من نهفته شده است.


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۳۵


ِانَّ في مُوْتي حَیاتي یا فَتی

کَم اُفارِقْ مُوْطِني حتى مَتى؟


همانا در مرگ من زندگی وجود دارد، ای صاحب فتوت،

 تا کی و تا چه زمانی از موطن و منزلم جدا باشم؟


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۳۶


فُرْقَتي لَوْ لَمْ تَکُن في ذَا السُّکُون

لَمْ یَقُلْ ِانا ِالَیه راجِعُون


اگر در این جهان ما در فراغ و جدایی از

خدا نبودیم، هرگز خدا از زبان ما نمی فرمود:

 همانا ما از خداوندیم بسوی او باز میگردیم.

Tags



Comments

  1. feramiri4622
    9 years, 2 months ago

    من همگی تراستم، مست می وفاستم
    با تو چو تیر راستم، تیر مرا کمان مکن

    چقدرظربف پاسخ مرادادیددرتفسیراینبیت . سپاس جناب مهندس

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour Program #540
برنامه شماره ۵۴۰ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۶۰۰ - ۵۰۱
Views: 9,541
Submitted by: admin, Jan 21 2015






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S