Parviz Shahbazi

Ganje Hozour Program #548

برنامه شماره ۵۴۸ گنج حضور

  • Currently 4.37/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 51 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۵۴۸ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی



مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۳۸


ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی

مرا بپرس کجا برد؟ آن طرف که ندانی

بدان رواق رسیدم، که ماه و چرخ ندیدم

بدان جهان که جهان هم جدا شود ز جهانی

یکی دمیم امان ده، که عقل من به من آید

بگویمت صفت جان، تو گوش دار که جانی

ولیک پیشتر آ خواجه! گوش بر دهنم ده

که گوش دارد دیوار و این سِریست نهانی

عنایتیست ز جانان، چنین غریب کرامت

ز راه گوش درآید چراغ‌های عیانی

رفیق خضر خرد شو به سوی چشمه حَیَوان

که تا چو چشمه خورشید روز نور فشانی

چنانک گشت زلیخا جوان به همّت یوسف

جهان کهنه بیابد از این ستاره جوانی

فروخورد مه و خورشید و قطب هفت فلک را

سهیل جان، چو برآید ز سوی رُکن یَمانی

دمی قُراضه دین را بگیر و زیر زبان نه

که تا به نقد ببینی که در درونه چه کانی!

فتاده‌ای به دهان‌ها، همی‌گزندت مردم

لطیف و پخته چو نانی، بدان همیشه چنانی

چو ذره پای بکوبی، چو نور دست تو گیرد

ز سردیست و ز تری که همچو ریگ گرانی

چو آفتاب برآمد به خاک تیره بگوید

که:« چون قرین تو گشتم تو صاحب دو قرانی »

تو بز نه‌ای که برآیی چراغپایه به بازی

که پیش گله شیران چو نرّه شیر شبانی

چراغ پنج حست را به نور دل بفروزان

حواس پنج نمازست و دل چو سَبْعِ مَثانی

همی‌رسد ز سموات هر صبوح ندایی

که ره بری به نشانی، چو گرد ره بنشانی

سپس مکش چو مخنَّث عنان عزم، که پیشت

دو لشکرست که در وی تو پیش رو چو سِنانی

شکر به پیش تو آمد، که برگشای دهان را

چرا ز دعوت شکر چو پسته بسته دهانی؟!

بگیر طبله شکر، بخور به طبل، که نوشت

مکوب طبل فسانه، چرا حریف زبانی؟!

ز شمس مفخر تبریز، آفتاب پرستی

که اوست شمس معارف، رئیس شمس مکانی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۰۳


چو سرمست منی ای جان ز خیر و شر چه اندیشی؟

بُراق عشق جان داری، ز مرگ خر چه اندیشی؟!

چو من با تو چنین گرمم، چه آه سرد می‌آری؟!

چو بر بام فلک رفتی، ز بحر و بر چه اندیشی؟!

خوش آوازی من دیدی، دواسازی من دیدی

رسن بازی من دیدی، از این چنبر چه اندیشی؟!

برین صورت چه می‌چفسی، ز بی‌معنی چه می‌ترسی

چو گوهر در بغل داری، ز بدگوهر چه اندیشی؟!


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۵۸


سالی دو عید کردن کار عوام باشد

ما صوفیان جان را هر دم دو عید باید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷۵


بازآمدم چون عید نو، تا قفل زندان بشکنم

وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم

هفت اختر بی‌آب را، کاین خاکیان را می خورند

هم آب بر آتش زنم، هم بادهاشان بشکنم

از شاه بی‌آغاز من پران شدم چون باز من

تا جغد طوطی خوار را در دیر ویران بشکنم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶


گرگ درنده‌ست نفس بَد یقین

چه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟

در ضَلالت هست صد کَل را کُلَه

نفس زشت کُفْرناکِ پر سَفَهْ

زین سبب می‌گویم ای بندهٔ فقیر

سلسله از گردن سگ برمگیر

گر مُعَلَّم گشت این سگ، هم سگ است

باش ذَلَّت نَفْسُهُ کو بَدرگ است


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۹۴


ای خُنُک آن را که ذَلَّتْ نَفْسُهُ

وای آنکس را که یُرْدی رَفسُهُ


خوشا به حال کسی که نفسش خوار و ذلیل شده باشد؛

و وای به حال کسی که ضربات نفس، او را هلاک کند.


خبر


« خوشا به حال کسی که نفسش رام و خوار شده و

 کسبش حلال گشته و درونش نکو شده

 و برونش شکوهمند گردیده و گزند خود از مردم دور کرده است.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۶۰


فرض می‌آری به جا، گر طایفی

بر سُهیلی، چون ادیم طایفی

تا سهیلت وا خرد از شر پوست

تا شوی چون موزه‌ای هم‌پای دوست

جمله قرآن شرح خُبْث نفس‌هاست

بنگر اندر مُصْحَف، آن چشمت کجاست

ذکر نفس عادیان، کآلت بیافت

در قِتالِ انبیا مو می‌شکافت

قرن قرن از شُؤمِ نفس بی‌ادب

ناگهان اندر جهان می‌زد لَهَب


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۲


پوست از دارو بلاکش می‌شود

چون ادیم طایفی خوش می‌شود

ورنه تلخ و تیز مالیدی درو

گنده گشتی ناخوش و ناپاک بو

آدمی را پوست نامَدْبُوغ دان

از رطوبتها شده زشت و گران

تلخ و تیز و مالش بسیار ده

تا شود پاک و لطیف و با فَرِه

ور نمی‌تانی رضا ده ای عَیار

گر خدا رنجت دهد بی‌اختیار

که بلای دوست تطهیر شماست

علم او بالای تدبیر شماست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲۷


در دل و جان خانه کردی عاقبت

هر دو را دیوانه کردی عاقبت

آمدی کاتش در این عالم زنی

وانگشتی تا نکردی عاقبت

ای ز عشقت عالمی ویران شده

قصد این ویرانه کردی عاقبت

یک سرم این سوست یک سر سوی تو

دوسرم چون شانه کردی عاقبت

دانه‌ای بیچاره بودم زیر خاک

دانه را دُردانه کردی عاقبت

Tags



Comments

Be the first to comment

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour Program #548
برنامه شماره ۵۴۸ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۶۰۰ - ۵۰۱
Views: 8,150
Submitted by: admin, Mar 25 2015






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S