Loading the content... Loading depends on your connection speed!

Ganje Hozour App
Ganje Hozour Iphone App Ganje Hozour Android App

Search
جستجو

Ganj e Hozour audio Program #412
برنامه صوتی شماره ۴۱۲ گنج حضور

Please rate this audio
Out of 114 votes | 8572 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  

Description

برنامه صوتی شماره ۴۱۲ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی




PDF ،تمامی اشعار این برنامه



بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید

کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید

که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان

چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا

بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید

بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید

چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید

خموشید خموشید خموشی دم مرگست

هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید



مرگ را تو زندگی پنداشتی

تخم را در شوره خاکی کاشتی

عقل کاذب هست خود معکوس‌بین

زندگی را مرگ بیند ای غبین



این حیاتی خفیه در نقش ممات

وان مماتی خفیه در قشر حیات

می‌نماید نور نار و نار نور

ورنه دنیا کی بدی دارالغرور



جان چه باشد که تو سازی زو سند

حق به عشق خویش زنده‌ت می‌کند

زو حیات عشق خواه و جان مخواه

تو ازو آن رزق خواه و نان مخواه



زان سبب که جمله اجزای منید

جزو را از کل چرا بر می‌کنید

جزو از کل قطع شد بی کار شد

عضو از تن قطع شد مردار شد

تا نپیوندد بکل بار دگر

مرده باشد نبودش از جان خبر



بنگرید ای مردگان بی حنوط

در سیاستگاه شهرستان لوط



بسته‌پایی چون گیا اندر زمین

سر بجنبانی ببادی بی‌یقین

لیک پایت نیست تا نقلی کنی

یا مگر پا را ازین گل بر کنی

چون کنی پا را حیاتت زین گلست

این حیاتت را روش بس مشکلست

چون حیات از حق بگیری ای روی

پس شوی مستغنی از گل می‌روی

شیر خواره چون ز دایه بگسلد

لوت‌خواره شد مرورا می‌هلد

بستهٔ شیر زمینی چون حبوب

جو فطام خویش از قوت القلوب

حرف حکمت خور که شد نور ستیر

ای تو نور بی‌حجب را ناپذیر



پس حیات ماست موقوف فطام

اندک اندک جهد کن تم الکلام

چون جنین بد آدمی بد خون غذا

از نجس پاکی برد مؤمن کذا

از فطام خون غذااش شیر شد

وز فطام شیر لقمه‌گیر شد

وز فطام لقمه لقمانی شود

طالب اشکار پنهانی شود



این دهان بستی دهانی باز شد

کو خورندهٔ لقمه‌های راز شد

گر ز شیر دیو تن را وابری

در فطام اوبسی نعمت خوری



چون دوم بار آدمی‌زاده بزاد

پای خود بر فرق علتها نهاد

علت اولی نباشد دین او

علت جزوی ندارد کین او

می‌پرد چون آفتاب اندر افق

با عروس صدق و صورت چون تتق

بلک بیرون از افق وز چرخها

بی مکان باشد چو ارواح و نهی

بل عقول ماست سایه‌های او

می‌فتد چون سایه‌ها در پای او



ای خنک آن را که پیش از مرگ مرد

یعنی او از اصل این رز بوی برد



گفت می‌جویم به هر سو آدمی

که بود حی از حیات آن دمی

bamdad naderiComment by: bamdad naderi
با تمام وجودم سپاسگزارم


Back

Today visitors: 2159

Time base: Pacific Daylight Time