Loading the content... Loading depends on your connection speed!

Ganje Hozour App
Ganje Hozour Iphone App Ganje Hozour Android App

Search
جستجو

Ganje Hozour audio Program #808
برنامه صوتی شماره ۸۰۸ گنج حضور

Please rate this audio
Out of 305 votes | 6425 Views
Poor            Good            Great

    

Set Stream Quality

  

Description

برنامه صوتی شماره ۸۰۸ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی


۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۳۰ مارس ۲۰۲۰ - ۱۲ فروردین








مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 484, Divan e Shams


هر آنچه دور کند مَر تو را زِ دوست بدست

به هر چه روی نهی بی ‌وِی، ار نکوست بدست


چو مغزِ خام بُوَد در درونِ پوست نکوست

چو پخته گشت ازین پس بدانکه پوست بدست


درونِ بیضه چو آن مرغ پَرّ و بال گرفت

بدانکه بیضه ازین پس حجاب اوست بدست


به خُلقِ خوب اگر با جهان بسازد کَس

چو خُلقِ حق نشناسد، نه نیک خوست بدست


فراقِ دوست اگر اندکست، اندک نیست

درونِ چشم اگر نیم تایِ موست بدست


درین فراق(۱) چو عمری به جُست و جو بگذشت

به وقتِ مرگ اگر نیز جست و جوست بدست


غزل رها کن ازین پس، صَلاحِ(۲) دین را گو

از آنکه خِلعَتِ(۳) نو را غَزَل رُفوست(۴) بدست


مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3138


بلکه معنی آن بَُود جَفَّ الَقلَم

نیست یکسان پیش من عدل و ستم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 485, Divan e Shams


سه روز شد که نگارینِ(۵) من دگرگونست

شِکَر تُرُش نَبُوَد، آن شِکَر تُرُش چونست؟


به چشمه یی که دَرو آبِ زندگانی بود

سَبو(۶) بِبُردم و دیدم که چشمه پُرخونست


به روضه یی(۷) که دَرو صَد هزار گُل می‌رُست(۸)

به جایِ میوه و گُل، خار و سنگ و هامونَست(۹)


فُسون(۱۰) بخوانم و بر رویِ آن پَری بِدَمَم

از آنکه کارِ پَری خوان(۱۱) همیشه افسونَست


پریِّ من به فُسونها، زبونِ(۱۲) شیشه نشد

که کارِ او ز فُسون و فِسانه بیرونست


میانِ ابرویِ او خشمهایِ دیرینه‌ست

گِره در ابرویِ لیلی هلاکِ مَجنونست


بیا بیا که مرا بی ‌تو زندگانی نیست

ببین ببین که مرا بی‌ تو چشم جیحونست(۱۳)


به حقِّ رویِ چو ماهت که چشم روشن کُن

اگر چه جُرمِ من از جمله خلق افزونست


به گردِ خویش برآید(۱۴) دلم که جُرمم چیست؟

از آنکه هر سببی با نتیجه مقرونست(۱۵)


ندا همی ‌رسَدَم از نقیبِ(۱۶) حکمِ اَزل

که گردِ خویش مجو، کاین سبب نه ز اکنونست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1297


چیز دیگر ماند، اما گفتنش

با تو، روحُ الْقُدْس(۱۷) گوید بی مَنَش


نی، تو گویی هم به گوشِ خویشتن

نَی من و نی غیرِ من، ای هم تو من


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 485, Divan e Shams


خدای بخشد و گیرد، بیارد و ببرد

که کارِ او نه به میزانِ عقل موزونست


بیا بیا که هم اکنون به لطفِ کُنْ فَیَکُونْ*

بهشت در بگشاید که غَیْرِ مَمْنُونست**


ز عینِ خار ببینی شکوفه‌هایِ عجب

ز عینِ سنگ ببینی که گنجِ قارونست


که لطف تا ابدست و از آن هزار کلید

نهان میانه کاف و سفینه نونست


*۱ قرآن کریم، سوره یس (۳۶)، آیه ۸۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82


« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ »


« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين 

است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»


*۲ قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۱۷

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117


« بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا 

يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


« [خدا] نو پدیدآرنده آسمانها و زمین است و چون 

خواهد که کاری صورت گیرد تنها گوید: موجود شو 

و [فی الحال] موجود شود.»


** قرآن کریم، سوره فصلت (۴۱)، آیه ۸

Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #8


« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ.»


« البته کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند 

پاداشی بی‌پایان و ناگسستنی دارند.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1381


حق، قدم بر وی نهد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کُن فَکان


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2466


پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکان

می‌دویم اندر مکان و لامَکان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2329


چون الف چیزی ندارم، ای کریم

جز دلی دلتنگ‌تر از چشم میم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2334


خود ندارم هیچ، بِه سازد مرا

که ز وهم دارم است این صد عَنا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3078


رشته یکتا شد، غلط کم شو(۱۸) کنون

گر دوتا بینی حروفِ کاف و نون


کاف و نون همچون کمند آمد جَذوب(۱۹)

تا کشاند مر عدم را در خُطوب(۲۰)


پس دوتا باید کمند اندر صُوَر

گرچه یکتا باشد آن دو در اثر


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 168


« نواختنِ مُصطفی عَلَیهِالسَّلام آن عربِ مهمان 

را و تسکین دادنِ او را از اضطراب و گریه و نوحه 

که بر خود میکرد در خجالت و ندامت و آتشِ نومیدی »


این سخن پایان ندارد، آن عرب

مانْد از اَلطاف آن شَه در عجب


خواست دیوانه شدن، عقلش رمید

دستِ عقلِ مُصطفی بازش کشید


گفت: این سو آ، بیامد آنچنان

که کسی برخیزد از خوابِ گران(۲۱)


گفت این سو آ، مکن هین با خود آ

که ازین سو هست با تو کارها


آب بر رُو زد، در آمد در سخن

کای شهیدِ حق شهادت عرضه کن


تا گواهی بدْهم و بیرون شوم

سیرم از هستی، در آن هامون شوم


ما در این دِهلیزِ(۲۲) قاضیِّ قَضا(۲۳)

بهرِ دعویِّ اَلَستیم(۲۴) و بَلی


قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۲

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172


«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ…»


«…آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى…»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1477, Divan e Shams


یک لحظه بلانوشِ رهِ عشقِ قدیمیم

یک لحظه بلی گویِ مناجاتِ الستیم


از گفت بلی صبر نداریم ازیرا

بسرشته و بر رسته سَغراق(۲۵) الستیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2933, Divan e Shams


صد حلق را گشودی، گر حلقه‌یی ربودی

صد جان و دل بِدادی، گر سینه‌یی بخَستی(۲۶)


دیوانه گشته‌ام من، هر چه از جنون بگویم

زودتر بلی بلی گو، گر محرمِ اَلستی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۳۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 930, Divan e Shams


سپاس و شُکر خدا را که بندها بگشاد

میان به شُکر چو بستیم، بندِ ما بگشاد


اَلست گفت حق و جانها بلی گفتند

برایِ صدقِ بلی حق رهِ بلا بگشاد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 175


که بَلی گفتیم و آن را ز امتحان

فعل و قولِ ما شهود است و بیان


از چه در دهلیزِ قاضی تن زدیم(۲۷)؟

نه که ما بهرِ گواهی آمدیم؟


چند در دهلیزِ قاضی ای گواه

حبس باشی؟ دِه شهادت از پگاه(۲۸)


زآن بخواندندت بدینجا تا که تو

آن گواهی بدْهی و ناری عُتُو(۲۹)


از لِجاجِ(۳۰) خویشتن بنشسته‌یی

اندرین تنگی کف و لب بسته‌یی


تا بِنَدْهی آن گواهی ای شهید

تو از این دهلیز کَی خواهی رهید؟


یک زمان کار است بگزار(۳۱) و بتاز

کارِ کوته را مکن بر خود دراز


خواه در صد سال، خواهی یک زمان

این امانت واگُزار و وا رهان


قرآن کریم، سور احزاب(۳۳)، آیه ۷۲

Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #72


« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ 

وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا 

الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.»


« ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوه‌ها 

عرضه داشتيم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن 

ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.»




(۱) فراق: دوری، جدایی، هجران

(۲) صَلاح: خیر، مصلحت

(۳) خِلعَت: لباس

(۴) رُفو کردن: دوختن پارگی و سوراخ جامه یا پارچه به 

طوری که رد آن به آسانی معلوم نشود.

(۵) نگارین: معشوق و محبوب خوب‌رو.

(۶) سَبو: کوزه سفالی

(۷) روضه: باغ، گلستان

(۸) رُستن: روییدن، پدید آمدن

(۹) هامون: زمین هموار، دشت

(۱۰) فُسون: جادو، طلسم

(۱۱) پَری خوان: افسونگر، آن که احضار جن کند.

(۱۲) زبون: بیچاره، ناتوان، عاجز

(۱۳) جیحون: رود، رودخانه

(۱۴) به گردِ خویش برآمدن: دور خود چرخ زدن

(۱۵) مقرون: نزدیک، پیوسته

(۱۶) نقیب: آقا، مهتر، سرور

(۱۷) روحُ الْقُدْس: حضرت جبرئیل

(۱۸) غلط کم شو: کمتر اشتباه کن

(۱۹) جَذوب: بسیار جذب کننده. صیغه مبالغه جاذب

(۲۰) خُطوب: جمع خَطْب به معنی کار مهمّ و بزرگ

(۲۱) گران: سنگین

(۲۲) دِهلیز: راهرو، در اینجا منظور دنیا است.

(۲۳) قاضیِّ قَضا: خداوند عادل و دادگر

(۲۴) اَلَست: ازل، زمانی که ابتدا ندارد.

(۲۵) سَغراق: کوزۀ لوله‌دار سفالی یا چینی، کوزۀ شراب

(۲۶خَستن: آزرده کردن، آزردن

(۲۷) تن زدن: ساکت و خاموش شدن

(۲۸) پگاه: صبح زود، سحر

(۲۹) عُتُو: سرکشی، نافرمانی

(۳۰) لِجاج: لجاجت، یکدندگی، ستیزه

(۳۱) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن


************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 484, Divan e Shams


هر آنچه دور کند مر تو را ز دوست بدست

به هر چه روی نهی بی ‌وی ار نکوست بدست


چو مغز خام بود در درون پوست نکوست

چو پخته گشت ازین پس بدانکه پوست بدست


درونِ بیضه چو آن مرغ پر و بال گرفت

بدانکه بیضه ازین پس حجاب اوست بدست


به خلق خوب اگر با جهان بسازد کس

چو خلق حق نشناسد نه نیک خوست بدست


فراق دوست اگر اندکست اندک نیست

درون چشم اگر نیم تای موست بدست


درین فراق چو عمری به جست و جو بگذشت

به وقت مرگ اگر نیز جست و جوست بدست


غزل رها کن ازین پس صلاح دین را گو

از آنکه خلعت نو را غزل رفوست بدست


مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3138


بلکه معنی آن بود جف القلم

نیست یکسان پیش من عدل و ستم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 485, Divan e Shams


سه روز شد که نگارین من دگرگونست

شکر ترش نبود آن شکر ترش چونست؟


به چشمه یی که درو آب زندگانی بود

سبو ببردم و دیدم که چشمه پرخونست


به روضه یی که درو صد هزار گل می‌رست

به جای میوه و گل خار و سنگ و هامونَست


فسون بخوانم و بر روی آن پری بدمم

از آنکه کار پری خوان همیشه افسونست


پری من به فسونها زبون شیشه نشد

که کار او ز فسون و فسانه بیرونست


میان ابروی او خشمهای دیرینه‌ست

گره در ابروی لیلی هلاک مجنونست


بیا بیا که مرا بی ‌تو زندگانی نیست

ببین ببین که مرا بی‌ تو چشم جیحونست


به حق روی چو ماهت که چشم روشن کن

اگر چه جرم من از جمله خلق افزونست


به گرد خویش برآید دلم که جرمم چیست؟

از آنکه هر سببی با نتیجه مقرونست


ندا همی ‌رسدم از نقیب حکم ازل

که گرد خویش مجو کاین سبب نه ز اکنونست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1297


چیز دیگر ماند اما گفتنش

با تو روح القدس گوید بی منش


نی تو گویی هم به گوش خویشتن

نی من و نی غیر من ای هم تو من


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۸۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 485, Divan e Shams


خدای بخشد و گیرد بیارد و ببرد

که کار او نه به میزان عقل موزونست


بیا بیا که هم اکنون به لطف کن فیکون*

بهشت در بگشاید که غیر ممنونست**


ز عین خار ببینی شکوفه‌های عجب

ز عین سنگ ببینی که گنج قارونست


که لطف تا ابدست و از آن هزار کلید

نهان میانه کاف و سفینه نونست


*۱ قرآن کریم، سوره یس (۳۶)، آیه ۸۲

Quran, Sooreh Yaseen(#36), Line #82


« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ »


« چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين 

است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»


*۲ قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۱۷

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #117


« بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا 

يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


« [خدا] نو پدیدآرنده آسمانها و زمین است و چون 

خواهد که کاری صورت گیرد تنها گوید: موجود شو 

و [فی الحال] موجود شود.»


** قرآن کریم، سوره فصلت (۴۱)، آیه ۸

Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #8


« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ.»


« البته کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند 

پاداشی بی‌پایان و ناگسستنی دارند.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1381


حق قدم بر وی نهد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کن فکان


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۴۶۶

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2466


پیش چوگانهای حکم کن فکان

می‌دویم اندر مکان و لامکان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۲۹

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2329


چون الف چیزی ندارم ای کریم

جز دلی دلتنگ‌تر از چشم میم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۳۴

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2334


خود ندارم هیچ به سازد مرا

که ز وهم دارم است این صد عنا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۷۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3078


رشته یکتا شد غلط کم شو کنون

گر دوتا بینی حروف کاف و نون


کاف و نون همچون کمند آمد جذوب

تا کشاند مر عدم را در خطوب


پس دوتا باید کمند اندر صور

گرچه یکتا باشد آن دو در اثر


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۸

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 168


« نواختنِ مُصطفی عَلَیهِالسَّلام آن عربِ مهمان 

را و تسکین دادنِ او را از اضطراب و گریه و نوحه 

که بر خود میکرد در خجالت و ندامت و آتشِ نومیدی »


این سخن پایان ندارد آن عرب

ماند از الطاف آن شه در عجب


خواست دیوانه شدن عقلش رمید

دست عقل مصطفی بازش کشید


گفت این سو آ بیامد آنچنان

که کسی برخیزد از خواب گران


گفت این سو آ مکن هین با خود آ

که ازین سو هست با تو کارها


آب بر رو زد در آمد در سخن

کای شهید حق شهادت عرضه کن


تا گواهی بدهم و بیرون شوم

سیرم از هستی در آن هامون شوم


ما در این دهلیز قاضی قضا

بهر دعوی الستیم و بلی


قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۲

Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172


«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ…»


«…آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى…»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۷۷

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1477, Divan e Shams


یک لحظه بلانوش ره عشق قدیمیم

یک لحظه بلی گوی مناجات الستیم


از گفت بلی صبر نداریم ازیرا

بسرشته و بر رسته سغراق الستیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۳۳

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2933, Divan e Shams


صد حلق را گشودی گر حلقه‌یی ربودی

صد جان و دل بدادی گر سینه‌یی بخستی


دیوانه گشته‌ام من هر چه از جنون بگویم

زودتر بلی بلی گو گر محرم الستی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۳۰

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 930, Divan e Shams


سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد

میان به شکر چو بستیم بند ما بگشاد


اَلست گفت حق و جانها بلی گفتند

برای صدق بلی حق ره بلا بگشاد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۵

Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 175


که بلی گفتیم و آن را ز امتحان

فعل و قول ما شهود است و بیان


از چه در دهلیز قاضی تن زدیم؟

نه که ما بهر گواهی آمدیم؟


چند در دهلیز قاضی ای گواه

حبس باشی ده شهادت از پگاه


زآن بخواندندت بدینجا تا که تو

آن گواهی بدهی و ناری عتو


از لجاج خویشتن بنشسته‌یی

اندرین تنگی کف و لب بسته‌یی


تا بندهی آن گواهی ای شهید

تو از این دهلیز کی خواهی رهید؟


یک زمان کار است بگزار و بتاز

کار کوته را مکن بر خود دراز


خواه در صد سال خواهی یک زمان

این امانت واگزار و وا رهان


قرآن کریم، سور احزاب(۳۳)، آیه ۷۲

Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #72


« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ 

وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا 

الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.»


« ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و كوه‌ها 

عرضه داشتيم، از تحمل آن سرباز زدند و از آن 

ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.»

shirin7shComment by: shirin7sh
به هر گامی
اگر صد تیر آید از هوای او
نگردم از هوای او
نگردانم یکی گامی

هزاران شکر و صدها سپاس


Back

Today visitors: 529

Time base: Pacific Daylight Time