Parviz Shahbazi

Ganje Hozour Programs #1008

برنامه تصویری شماره ۱۰۰۸ گنج حضور

  • Currently 4.08/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 297 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۱۰۰۸ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی 

برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)

اشعار این برنامه همراه با لینک پرشی با فرمت PDF (نسخه ریز)

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) 


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #191, Divan e Shams


بیدار کن طَرَب را، بر من بزن تو خود را

چشمی چنین بگردان، کوریِّ چَشمِ بَد را


خود را بزن تو بر من، این است زنده کردن

بر مُرده زن چو عیسی، افسونِ مُعْتَمَد(۱و۲) را


ای رُویت از قمر بِهْ! آن رُو به رویِ من نِهْ

تا بنده دیده باشد، صد دولتِ اَبَد را


در واقعه(۳) بدیدم، کز قندِ تو چَشیدم

با آن نشان که گفتی این بوسه نام‌زد(۴) را


جانِ فرشته بودی، یا رَب! چه گشته بودی؟

کز چهره می‌نِمودی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَد(۵) را؟* 


چون دستِ تو کَشیدم، صورت دگر ندیدم

بیهوشی‌يی بدیدم، گُم کرده مر خِرَد را


جامِ(۶) چو نار(۷)، دَردِهْ، بی‌رحم‌وار دَردِهْ

تا گُم شَوَم، ندانم خود را و نیک و بد را


این بار جام، پُر کُن، لیکن تمام، پُر کن

تا چشم، سیر گردد، یک سو نِهَد حسد را


دَردِهْ میی ز بالا، در لا اِلهَ الّا

تا روح اِلٰه بیند، ویران کُنَد جسد را


از قالبِ نَمَدوَش، رفت آینهٔ خِرَد خَوش

چندان‌که خواهی اکنون، می‌زَن تو این نمد را


* قرآن کریم، سورهٔ اسراء (١٧)، آیهٔ ١١١

Quran, Al-Israa(#17), Line #111


«وَقُلِ الْحَمْدُ لِـلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ 

وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ ۖ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا»


«بگو: سپاس خدايى را كه فرزندى ندارد و او را شريكى در مُلك نيست 

و به مذلت نيفتد كه به يارى محتاج شود. پس او را تكبير گوى، تكبيرى شايسته.»


(۱) مُعْتَمَد: اعتمادکرده شده

(۲افسونِ مُعْتَمَد: اوراد و اذکاری که مؤثر و کارا باشد. در اینجا مراد، جلوه‌های حیات‌انگیز و توان‌آفرینِ حقّانی است.

(۳) واقعه: قیامت

(۴) نام‌زد: خاص، اختصاصی، یادگار

(۵) لَمْ یَتَّخِذْ وَلَد: فرزندی برای خود نگرفت، اشاره به آیهٔ ١١١، سورهٔ اسراء (١٧).

(۶) جام: منظور خود شراب است.

(۷) نار: آتش (عربی)، انار (فارسی)

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #191, Divan e Shams


بیدار کن طَرَب را، بر من بزن تو خود را

چشمی چنین بگردان، کوریِّ چَشمِ بَد را


خود را بزن تو بر من، این است زنده کردن

بر مُرده زن چو عیسی، افسونِ مُعْتَمَد را


ای رُویت از قمر بِهْ! آن رُو به رویِ من نِهْ

تا بنده دیده باشد، صد دولتِ اَبَد را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1395, Divan e Shams


مُطربِ عشقِ ابدم، زَخمهٔ عشرت بزنم

ریشِ طَرَب شانه کنم، سبلتِ(۸) غم را بِکَنَم


(۸سِبلَت: سبیل

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2645, Divan e Shams


ز هر جزوت چو مُطرِب می‌توان ساخت

ز چشمت ساختن نوّاح(۹) تا کِی؟


(۹نوّاح: بسیار نوحه و زاری کننده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362


 قبض(۱۰) دیدی چارهٔ آن قبض کن

زآنکه سَرها جمله می‌روید زِ بُن(۱۱)


بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه

چون برآید میوه، با اصحاب(۱۲) دِه


(۱۰قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

(۱۱بُن: ریشه

(۱۲اصحاب: یاران

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734


چونکه قَبضی آیدت ای راهرو

آن صَلاحِ توست، آتَش‌دل(۱۳) مشو


(۱۳آتش‌دل: دلسوخته، ناراحت و پریشان‌حال

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۱۴)

که بگویید از طریقِ انبساط


(۱۴بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396


پس ریاضت را به جان شو مُشتری

چون سپردی تن به خدمت، جان بَری


ور ریاضت آیدت بی‌اختیار

سر بنه، شکرانه دِه، ای کامیار


چون حقت داد آن ریاضت، شکر کن

تو نکردی، او کشیدت زامر ِکُن(۱۵)


(۱۵امرِ کُن: فرمانِ «بشُو و می‌شودِ» خداوند

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108


بادْ تُند است و چراغم اَبْتری(۱۶)

زو بگیرانم چراغِ دیگری


(۱۶اَبْتَر: ناقص و به دردنخور

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3112


او نکرد این فهم، پس داد از غِرَر(۱۷)

شمعِ فانی را به فانی‌ای دِگر


(۱۷غِرَر: جمع غِرَّه به‌معنی غفلت و بی‌خبری و غرور

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326


تو چو عزمِ دین کنی با اِجتِهاد

دیو، بانگت بر زند اندر نَهاد


که مَرو زآن سو، بیندیش ای غَوی(۱۸)

که اسیرِ رنج و درویشی شوی


بینوا گردی، ز یاران وابُری

خوار گردیّ و پشیمانی خوری


تو ز بیمِ بانگِ آن دیوِ لعین

واگُریزی در ضَلالت(۱۹) از یقین


(۱۸غَوی: گمراه

(۱۹ضَلالت: گمراهی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1428


 عاشقِ حالی، نه عاشق بر مَنی

بر امیدِ حال بر من می‌تَنی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640


من سبب را ننگرم، کآن حادِث(۲۰) است

زآنکه حادث، حادِثی را باعث است


لطفِ سابق را نِظاره می‌کنم

هرچه آن حادِث، دوپاره می‌کنم


(۲۰حادِث: تازه پدیدآمده، جدید، نو

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #648


پس هنر، آمد هلاکت خام را

کز پیِ دانه، نبیند دام را


اختیار آن را نکو باشد که او

مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۲۱)


چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۲۲)

دور کن آلت، بینداز اختیار


(۲۱اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

(۲۲زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788


همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۲۳) تیه(۲۴)

مانده‌یی بر جای، چل سال ای سَفیه(۲۵)


می‌روی هر روز تا شب هَروَله(۲۶)

خویش می‌بینی در اوّل مرحله


نگذری زین بُعد، سیصد ساله تو

تا که داری عشقِ آن گوساله تو


(۲۳حَرّ: گرما، حرارت

(۲۴تَیْه: بیابانِ شن‌زار و بی‌ آب و علف، صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.

(۲۵سَفیه: نادان، بی‌خرد

(۲۶هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1906


پس سلیمان اندرونه راست کرد

دل بر آن شهوت که بودش، کرد سرد


بعد از آن تاجش همآن دم راست شد

آنچنانکه تاج را می‌خواست شد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1311


جان که او دنبالۀ زاغان پَرَد

زاغ، او را سوی گورستان بَرَد


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053


گاوِ زرّین بانگ کرد، آخِر چه گفت؟

کاحمقان را این‌همه رغبت شگُفت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1552


دیده‌‌یی باید، سبب سوراخ‌کُن(۲۷)

تا حُجُب را بَرکَنَد از بیخ و بُن


(۲۷سبب سوراخ‌کُن: سوراخ‌کنندهٔ سبب

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1406


آدمی دید است و باقی پوست است

دید، آن است آن، که دیدِ دوست است


چونکه دیدِ دوست نَبْوَد کور بِهْ

دوست، کو باقی نباشد، دور بِهْ


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2798, Divan e Shams


در دو چشمِ من نشین، ای آن‌که از من من‌تری

تا قمر را وانمایم کز قمر روشن‌تری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1310


عقلِ مازاغ است نورِ خاصگان

عقلِ زاغ استادِ گورِ مردگان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3342


چشم ‌داری تو، به چشمِ خود نگر

منگر از چشمِ سفیهی(۲۸) بی‌خبر


گوش داری تو، به گوشِ خود شنو

گوشِ گولان(۲۹) را چرا باشی گرو؟

 

بی ز تقلیدی، نظر را پیشه کن

هم برایِ عقلِ خود اندیشه کن


(۲۸سفیه: ابله، احمق، نادان

(۲۹گول: احمق، نادان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4686


گوشِ بی‌گوشی درین دَم بَرگُشا

بهرِ رازِ یَفْعلُ اللَّٰه ما یَشا


قرآن کریم، سورهٔ ابراهیم (۱۴)، آیهٔ ۲۷

Quran, Ibrahim(#14), Line #27


«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ  

وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ.»


«خدا مؤمنان را به سبب اعتقادِ استوارشان در دنيا و آخرت پايدار مى‌دارد. 

و ظالمان را گمراه مى‌سازد و هر چه خواهد همان مى‌كند.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3489


دید خود مگذار از دیدِ خسان

که به مُردارت کَشَند این کرکسان

 

چشم چون نرگس فروبندی که چی؟

هین عصااَم کَش که کورم ای اَچی(۳۰)؟

 

وآن عصاکش که گزیدی، در سفر

خود ببینی باشد از تو کورتر

 

دست، کورانه بِحَبْلِ الله زن

جز بر امر و نهیِ یزدانی مَتَن

 

قرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۱۰۳

Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #103


«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ الـلَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا… .»


«و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد… .»


(۳۰اَچی: برادر

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059


 هر که را فتح(۳۱) و ظَفَر(۳۲) پیغام داد

پیشِ او یک شد مُراد و بی‌مُراد


هر که پایَندانِ(۳۳) وی شد وصلِ یار

او چه ترسد از شکست و کارزار؟


چون یقین گشتش که خواهد کرد مات

فوتِ اسپ و پیل هستش تُرَّهات(۳۴)


(۳۱فتح: گشایش و پیروزی

(۳۲ظَفَر: پیروزی، کامروایی

(۳۳پایَندان: ضامن، کفیل

(۳۴تُرَّهات: سخنان یاوه و بی‌ارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بی‌ارزش و بی‌اهمیت.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1867


هر زمان که قصدِ خواندن باشدت

یا ز مُصحَف‌ها(۳۵) قِرائت بایدت


من در آن دَم وادَهَم چشمِ تو را

تا فرو خوانی، مُعَظَّم جوهرا


(۳۵مُصحَف: قرآن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1481


چشم‌ها چون شد گذاره(۳۶)، نورِ اوست

مغزها می‌بیند او در عینِ پوست


بیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقا

بیند اندر قطره کُلِّ بحر(۳۷) را


(۳۶گذاره: آنچه از حدّ درگذرد، گذرنده.

(۳۷بحر: دریا

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724


حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّ

نَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِم


عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند. با من ستیزه مکن،

زیرا نفسِ سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.


حدیث


«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»


«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362


 کوری عشق‌ست این کوریِّ من

حُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَن


آری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. 

ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.


کورم از غیرِ خدا، بینا بِدو

مقتضایِ(۳۸) عشق این باشد بگو


(۳۸مقتضا: لازمه، اقتضاشده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2783


کاین غَرَض‌ها پردهٔ دیده بُوَد

بر نظر چون پرده پیچیده بُوَد


پس نبیند جمله را با طِمّ و رِمّ(۳۹)

حُبُّکَ الْـاَشْیاءِ یُعْمی و یُصِمّ


(۳۹طِمّ و رِمّ: جزئیات، زیاد و کم، تر و خشک

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1500


چه عجب که سِر ز بَد پنهان کنی؟

این عَجَب که سِر زِ خَود، پنهان کنی


کار، پنهان کُن تو از چشمانِ خَود

تـا بُوَد کارَت سلیم از چشمِ بَد


خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد

وآنگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #284


وسوسهٔ این امتحان، چون آمدت

بختِ بَد دان کآمد و گَردن زدت


چون چنین وسواس دیدی، زود زود

با خدا گَرد و، در آ اندر سجود


سَجده‌گَه را تَر کُن از اشکِ روان

کِای خدا تو وارَهانَم زین گمان


آن زمان کِت(۴۰) امتحان مطلوب شد

مسجدِ دینِ تو، پُرخَرُّوب(۴۱) شد


(۴۰کِت: که تو را

(۴۱خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوته‌ای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران می‌کند.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2719


آفتابی در سخن آمد که خیز

که برآمد روز بَرجه کم ستیز


تو بگویی: آفتابا کو گواه؟

گویدت: ای کور از حق دیده خواه


روزِ روشن، هر که او جوید چراغ

عینِ جُستن، کوریَش دارد بَلاغ(۴۲)


(۴۲بَلاغ: دلالت

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941


رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر

بر یکی رحمت فِرو مآ(۴۳) ای پسر


(۴۳فِرو مآ: نایست

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3339


نعرهٔ لاضَیْر(۴۴) بر گردون رسید

هین بِبُر که جان ز جان‌کندن رهید


ساحران با بانگی بلند که به آسمان می‌رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی‌رسد. 

هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان‌کندن نجات یافت.


ما بدانستیم ما این تن نه‌ایم

از وَرایِ تن، به یزدان می‌زی‌ایم


قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰

Quran, Ash-Shu’araa(#26), Line #50


«قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»


« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»


(۴۴ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #191, Divan e Shams


بیدار کن طَرَب را، بر من بزن تو خود را

چشمی چنین بگردان، کوریِّ چَشمِ بَد را


خود را بزن تو بر من، این است زنده کردن

بر مُرده زن چو عیسی، افسونِ مُعْتَمَد را


ای رُویت از قمر بِهْ! آن رُو به رویِ من نِهْ

تا بنده دیده باشد، صد دولتِ اَبَد را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #468


جُز توکّل جز که تسلیمِ تمام

در غم و راحت همه مکر است و دام‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #576


ای رفیقان، راهها را بست یار

آهویِ لَنگیم و او شیرِ شکار


جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟

 در کفِ شیرِ نرِ خون‌خواره‌ای


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #245, Divan e Shams


از برایِ صلاحِ مجنون را

بازخوان ای حکیم افسون را


از برایِ علاجِ بی‌خبری

دَرج کُن(۴۵) در نَبیذ(۴۶) افیون(۴۷) را


(۴۵دَرج کردن: داخل کردن

(۴۶نَبیذ: شراب

(۴۷افیون: تریاک

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #108, Divan e Shams


به برجِ دل رسیدی بیست(۴۸) اینجا

چو آن مَه را بدیدی بیست اینجا


بسی این رختِ خود را هر نواحی

ز نادانی کشیدی بیست اینجا


بشد عمری و از خوبیِّ آن مه

به هر نوعی شنیدی بیست اینجا


(۴۸بیست: بایست، توقّف کن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #219


حَزم(۴۹)، آن باشد که نفریبد تو را

چرب و نوش و دام‌هایِ این سرا


(۴۹حَزم: دوراندیشی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4066


در خبر بشنو تو این پندِ نکو

بَیْنَ جَنْبَیْکُمْ لَکُمْ اَعْدی عَدُو


تو این اندرز خوب را که در یکی از احادیث شریف آمده بشنو و به آن

عمل کن: «سرسخت ترین دشمن شما در درون شماست».


طُمطراقِ(۵۰) این عدو مشنو، گریز

کو چو ابلیس است در لَجّ و ستیز


حدیث


«اَعْدیٰ عَدُوَّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ»


«سرسخت ترين دشمن تو، نفس تو است كه در ميان دو پهلویت (درونت) جا دارد.»


(۵۰طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1958


هر ندایی که تو را بالا کشید

آن ندا می‌دان که از بالا رسید


هر ندایی که تو را حرص آورد

بانگِ گرگی دان که او مَردُم دَرَد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #191, Divan e Shams


بیدار کن طَرَب را، بر من بزن تو خود را

چشمی چنین بگردان، کوریِّ چَشمِ بَد را


خود را بزن تو بر من، این است زنده کردن

بر مُرده زن چو عیسی، افسونِ مُعْتَمَد را


ای رُویت از قمر بِهْ! آن رُو به رویِ من نِهْ

تا بنده دیده باشد، صد دولتِ اَبَد را


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #59


کاین تأنّی(۵۱) پرتوِ رحمان بُوَد

وآن شتاب از هَزّهٔ‌(۵۲) شیطان بُوَد


حدیث


«اَلتَّأَنّي مِنَ اللهِ وَالْعَجَلَةُ مِنَ الشَّيْطانِ.»


«درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان.»


زآنکه شیطانش بترسانَد ز فقر

بارگیرِ(۵۳) صبر را بِکْشَد به عَقْر(۵۴)


از نُبی(۵۵) بشنو که شیطان در وعید

می‌کند تهدیدت از فقرِ شدید


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۶۸

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #268


«الشَّیطانُ یَعِدُکُمُ الفَقْرَ وَ یَأمُرُکُمْ بِالفَحْشاءِ وَاللهُ یَعِدُکُمْ مَغفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللهُ واسِعٌ عَلیمٌ»


«شيطان شما را از بينوايى مى‌ترساند و به كارهاى زشت وا مى‌دارد، در حالى كه 

خدا شما را به آمرزشِ خويش و افزونى وعده مى‌دهد. خدا گشايش‌دهنده و داناست.»


تا خوری زشت و بَری زشت، از شتاب

نی مروّت(۵۶)، نی ‌تأنّی، نی ثواب


لاجَرَم(۵۷) کافر خورَد در هفت بَطْ‌‌ن(۵۸)

دین و دل باریک و لاغر، زَفت(۵۹) بطن


(۵۱تأنّی: آهستگی، درنگ کردن، تاخیر کردن

(۵۲هَزَّه: تکان دادن، در اینجا به معنی تحریک و وسوسه

(۵۳بارگیر: حیوانی که بار حمل می‌کند؛ مرکوب، کجاوه

(۵۴عَقْر: پی کردن: بُریدنِ دست و پای شتر به منظورِ ذبح و نَحْرِ او.

(۵۵نُبی: قرآن

(۵۶مروّت: جوانمردی

(۵۷لاجَرَم: ناچار

(۵۸بَطْن: شکم

(۵۹زَفت: درشت، فربه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نَفْس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334


خود ندارم هیچ، بِهْ سازد مرا

که زِ وَهمِ دارم است این صد عَنا(۶۰)


(۶۰عَنا: رنج

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1951


گفت پیغمبر که: نَفْحَت‌‌هایِ(۶۱) حق

اندرین ایّام می‌‌آرد سَبَق‌‌(۶۲)


گوش و هُش(۶۳) دارید این اوقات را

دررُبایید این چنین نَفْحات را


نَفْحه آمد مر شما را دید و رفت

هر که را می‌خواست جان بخشید و رفت‌‌


نفحهٔ‌‌ دیگر رسید، آگاه باش

تا ازین هم وا نمانی، خواجه‌‌تاش(۶۴)‌‌


(۶۱نَفحَت: بوی خوش، مراد عنایات و رحمت‌ها و دَمِ مبارکِ خداوندی است.

(۶۲سَبَق: پیشی گرفتن، پیش افتادن

(۶۳هُش: هوش

(۶۴خواجه‌‌تاش‌‌: دو غلام که متعلّق به یک خواجه باشند. منظور بندهٔ خدا است.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


دم او جان دَهَدَت رُو ز نَفَخْتُ(۶۵) بپذیر

کارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل


(۶۵نَفَخْتُ: دمیدم

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644


هست مهمان‌خانه این تَن ای جوان

هر صباحی ضَیفِ(۶۶) نو آید دوان


هین مگو کاین مانند اندر گردنم

که هم‌اکنون باز پَرَّد در عَدم


هرچه آید از جهان غَیب‌وَش

در دلت ضَیف است، او را دار خَوش


(۶۶ضَیف: مهمان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ١۶۴٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643


لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ(۶۷)

تا به خانه او بیابد مر تو را


ورنه خِلْعَت(۶۸) را بَرَد او بازپس

که نیابیدم به خانه‌ هیچ‌کس


(۶۷فَتیٰ: جوان‌مرد، جوان

(۶۸خِلْعَت: لباس یا پارچه‌ای که خانوادهٔ داماد به عروس یا خانوادهٔ او هدیه می‌دهند، مجازاً هدیه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1947


گفت پیغمبر که: احمق هر که هست

او عَدوِّ ماست و غولِ رَهزن است

 

حدیث


«الَاحمَقُ عَدُوِّي وَ العَاقلُ صَديقى»


«احمق دشمن من و عاقل دوست من است.»


هر که او عاقل بُوَد، او جانِ ماست

روحِ او و ریحِ او، رَیحانِ ماست

 

عقل، دشنامم دهد، من راضی‌ام

زآنکه فیضی دارد از فَیّاضی‌ام


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2062


خامُشی بحرست‌و، گفتن همچو جُو

بحر می‌جوید تو را، جُو را مجو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785


چشمِ او مانده‌ست در جویِ روان

بی‌خبر از ذوقِ آبِ آسمان


مَرکبِ(۶۹) همّت سوی اسباب راند

از مُسَبِّب لاجَرَم(۷۰) محروم ماند


آنکه بیند او مُسَبِّب را عَیان(۷۱)

کِی نَهَد دل بر سبب‌های جهان؟


(۶۹مَرکَب: آنچه که سوارش شوند، مانند اسب و شتر و غیره.

(۷۰لاجَرَم: به ناچار

(۷۱عَیان: آشکارا

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1110


باز گِردِ شمس می‌‏گَردم عَجَب

هم ز فَرِّ(۷۲) شمس باشد این سبب‏


شمس باشد بر سبب‌ها مُطَّلِع

هم از او حبلِ(۷۳) سبب‌ها مُنْقَطِع‏(۷۴)


(۷۲فَر: شکوه و جلال

(۷۳حبل: ریسمان، طناب

(۷۴مُنْقَطِع‏: جدا‌شده، بریده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۴۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3455


دیده‌‌ای دلّالِ بی‌‌مدلول هیچ؟

تا نباشد جاده، نبود غُول هیچ‌‌

 

هیچ نامی بی‌‌حقیقت دیده‌‌ای؟

یا ز گاف و لامِ گُل، گُل چیده‌‌ای؟‌‌

 

اسم خواندی، رَوْ مسمّی را بجو

مَه به بالا دان، نه اندر آبِ جُو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #214


حَزم کن از خورد، کین زَهرین گیاست

حَزم کردن زور و نورِ انبیاست


کاه باشد کو به هر بادی جَهَد

کوه کی مر باد را وزنی نَهد؟


هر طرف غولی همی ‌خوانَد تو را

کِای برادر راه خواهی؟ هین بیا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1439


تو به هر حالی که باشی می‌طلب

آب می‌جو دایماً ای خشک‌لب


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2677


انبيا گفتند: در دل علّتی‌ست(۷۵)

که از آن در حق شناسی آفتی‌ست


(۷۵علّت: بیماری

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2683


این هم از تاثیرِ آن بیماری‌َست

زهرِ او در جمله جُفتان(۷۶) ساریَ‌ست(۷۷)


(۷۶جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین

(۷۷ساری: سرایت‌کننده، مُسری

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #344


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از رهِ پنهان، صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2908


گر تو اِشکالی به کلّی و حَرَج(۷۸)

صبر کن، الصّبرُ مِفتاحُ الْفَرَج(۷۹)


احتما(۸۰) کن، احتما زَاندیشه‌ها

فکرْ شیر و گور و، دل‌ها بیشه‌ها


اِحتِماها بر دواها سَروَر است

زآن‌که خاریدن فزونیّ گَر است


اِحتِما اصلِ دوا آمد یقین

اِحتِما کن قوهٔ جان را ببین


(۷۸حَرَج: تنگی و فشار

(۷۹الصّبرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلیدِ درِ رستگاری و نجات است.

(۸۰احتما: پرهیز

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1394, Divan e Shams


بر همگان گر ز فلک زهر ببارد همه شب

من شِکَر اندر شِکَر اندر شِکَر اندر شِکَرم


هر کسکی را کسکی، هر جگری را هوسی

لیک کجا تا به کجا؟ من ز هوایی دگرم


من طلب اندر طلبم، تو طرب اندر طربی

آن طربت در طلبم، پا زد و برگشت سرم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324


از پدر آموز، کآدم در گناه

خوش فرود آمد به سویِ پایگاه(۸۱)

 

چون بدید آن عالِمُ‎الْاَسرار را

بَر دو پا اِستاد استغفار را


همینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد، 

روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد.

 

بر سرِ خاکسترِ اَندُه نشست

از بهانه شاخ تا شاخی نَجَست


(۸۱پایگاه: درگاه، کفش‌کَن، جای ستوران

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2266


آنچه گوید نَفْسِ تو کاینجا بَدست

مَشْنَوَش چون کارِ او ضد آمده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #737


این زمان جز نفیِ ضِدّ، ا‌علام نیست

اندرین نَشأت(۸۲)، دَمی بی‌دام نیست


(۸۲نَشأت:‌ آبشخور

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #803


ای تو در بیگار(۸۳)، خود را باخته

دیگران را تو ز خود نشناخته


تو به هر صورت که آیی بیستی(۸۴)

که منم این، واللَّـه آن تو نیستی


یک زمان تنها بمانی تو ز خَلق

در غم و اندیشه مانی تا به حلق


این تو کِی باشی؟ که تو آن اَوحَدی(۸۵)

که خوش و زیبا و سرمستِ خودی


مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویش

صدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویش


جوهر آن باشد که قایم با خود است

آن عَرَض، باشد که فرعِ او شده‌ست


(۸۳بیگار: کارِ بی‌مزد

(۸۴بیستی: بِایستی

(۸۵اَوحَد: یگانه، یکتا

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4608


کار آن کار است، ای مشتاقِ مست

کاندر آن کار، اَر رسد مرگت خوش است


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1051


کار آن دارد که پیش از تن بُده‌ست

بگذر از اینها که نو حادِث(۸۶) شده‌ست


کارْ عارف راست، کو نه اَحول(۸۷) است

چشمِ او بر کِشت‌های اوّل است


(۸۶حادِث: تازه پدیدآمده، جدید، نو

(۸۷اَحْوَل: لوچ، دوبینی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2220


از حَدَث(۸۸) شُستم خدایا پوست را

از حوادث تو بشو این دوست را


(۸۸حَدَث: مدفوع

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537


چارهٔ آن دل عطای مُبدِلی‌‌ست(۸۹)

دادِ او را قابلیّت(۹۰) شرط نیست

  

بلکه شرط ِقابلیّت دادِ(۹۱) اوست

داد لُبّ(۹۲) و، قابلیّت هست پوست


(۸۹مُبْدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده

(۹۰قابِلیَّت: سزاواری، شایستگی

(۹۱داد: عطا، بخشش

(۹۲لُبّ: مغز چیزی، خالص و برگزیده از هر چیزی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1437


منگر اندر نقشِ زشت و خوبِ خویش

بنگر اندر عشق و، در مطلوبِ خویش


منگر آن که تو حقیری یا ضعیف

بنگر اندر همّتِ خود ای شریف


تو به هر حالی که باشی می‌طلب

آب می‌جو دایماً ای خشک‌لب


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣٧۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #374


گر نخواهم داد، خود ننْمایَمَش

چونْش کردم بسته‌دل، بگْشایَمَش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3781


با سُلیمان، پای در دریا بِنِه

تا چو داود آب، سازد صد زِرِه‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3762


مرغ، کو بی ‏این سُلیمان می‏‌رود

عاشقِ ظلمت(۹۳)، چو خُفّاشی بُوَد

 

با سُلیمان خو کن ای خُفّاشِ رد(۹۴)

تا که در ظلمت نمانی تا ابد


(۹۳ظلمت: تاریکی

(۹۴رد: مردود

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵٣٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532


بعد از این حرفی‌ست پیچاپیچ و دور

با سُلیمان باش و دیوان را مشور(۹۵)


(۹۵مشور: مشوران، تحریک نکن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2782


حق همی خواهد که تو زاهد شَوی

تا غَرَض بگذاری و شاهد شَوی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #552


دِی(۹۶) شوی، بینی تو اِخراجِ(۹۷) بهار

لَیل(۹۸) گردی، بینی ایلاجِ(۹۹) نَهار


قرآن کریم، سوره حج (۲۲)، آیه ۶۱

Quran, Al-Hajj(#22), Line #61


«ذَٰلِكَ بِأَنَّ الـلَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ الـلَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.»


«اين بدآن سبب است كه خدا از شب مى‌كاهد و به روز مى‌افزايد 

و از روز مى‌كاهد و به شب مى‌افزايد. و خدا شنوا و بيناست.»


(۹۶دِی: زمستان

(۹۷اِخراج: بیرون کردن

(۹۸لَیل: شب

(۹۹ایلاج: وارد کردن، درآوردنِ چیزی در چیزِ دیگر

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #191, Divan e Shams


در واقعه بدیدم، کز قندِ تو چَشیدم

با آن نشان که گفتی این بوسه نام‌زد را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1939


چون شدی مَن کانَ لِلَّـه از وَلَه(۱۰۰)

من تو را باشم که کان اللهُ لَه


حدیث


«مَنْ كانَ لِـلّهِ كانَ اللهُ لَه.»


«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»


(۱۰۰وَلَه: حیرت

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2892


یا رب اَتْمِمْ نُورَنٰا فِی السّاهِرَه(۱۰۱)

وَانْجِنٰا مِن مُفْضِحاتٍ(۱۰۲) قاهِرَه


پروردگارا در عرصهٔ محشر نورِ معرفتِ ما را به کمال رسان. 

و ما را از رسواکنندگان قهّار نجات دِه.


(۱۰۱ساهره: عرصهٔ محشر، روز قیامت

(۱۰۲مُفْضِحات: رسواکنندگان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #808


جوهر آن باشد که قایم با خودست

 آن عَرَض باشد که فرعِ او شده‌ست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #191, Divan e Shams


جانِ فرشته بودی، یا رَب! چه گشته بودی؟

کز چهره می‌نِمودی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَد را؟


قرآن کریم، سورهٔ اسراء (١٧)، آیهٔ ١١١

Quran, Al-Israa(#17), Line #111


«وَقُلِ الْحَمْدُ لِـلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ 

وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ ۖ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا»


«بگو: سپاس خدايى را كه فرزندى ندارد و او را شريكى در مُلك نيست 

و به مذلت نيفتد كه به يارى محتاج شود. پس او را تكبير گوى، تكبيرى شايسته.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1435


غرقهٔ نوری که او لَمْ یُولَدست

لَمْ یَلِد لَمْ یُولَد آنِ ایزدست


قرآن کریم، سورهٔ توحید (۱۱۲)، آیهٔ ۳

Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #3


لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ.


نه زاده است و نه زاده شده.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #191, Divan e Shams


این بار جام، پُر کُن، لیکن تمام، پُر کن

تا چشم، سیر گردد، یک سو نِهَد حسد را


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1033


دیده‌یی کاندر نُعاسی(۱۰۳) شد پدید

کِی توانَد جز خیال و نیست دید؟


(۱۰۳نُعاس: چُرت، در اینجا مطلقاً به معنی خواب

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #826


دیده‌یی کو از عَدَم آمد پدید

ذاتِ هستی را همه معدوم دید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۳۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #431


عَقْبه‌‌یی(۱۰۴) زین صَعْب‌‌تر(۱۰۵) در راه نیست

‌‌ای خُنُک آن کِش حسد همراه نیست


این جسد، خانهٔ حسد آمد، بدان

کز حسد آلوده باشد خاندان


گر جسد خانهٔ حسد باشد، ولیک

آن جسد را پاک کرد الله، نیک


طَهِّرا بَیْتی بیان پاکی است

گنجِ نور است، اَر طلسمش خاکی است


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۲۵

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #125


«… وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»


«… ما ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم: خانهٔ مرا براى طواف‌كنندگان 

و مقيمان و راكعان و ساجدان پاكيزه داريد.»


(۱۰۴عَقْبه: گردنه

(۱۰۵صَعْب: سخت، مشکل، دشوار

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ١٩٠٠

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900


از ترازو کم کُنی، من کم کنم

تا تو با من روشنی، من روشنم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #191, Divan e Shams


دَردِهْ میی ز بالا، در لا اِلهَ الّا

تا روح اِلٰه بیند، ویران کُنَد جسد را


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1956


فِی السَّماءِ رِزْقُکُم نشنیده‌ای؟

اندرین پستی چه بر چَفْسیده‌ای(۱۰۶)؟


مگر نشنیده‌ای که حق تعالی می‌فرماید: روزیِ شما در آسمان است؟ 

پس چرا به این دنیای پست چسبیده‌ای؟


قرآن کریم، سوره ذاريات (۵۱)، آیه ٢٢

Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #22


«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ.»


«و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.»


ترس و نومیدیت دان آوازِ غول

می‌کشد گوشِ تو تا قَعرِ سُفول(۱۰۷)


هر ندایی که تو را بالا کشید

آن ندا می‌دان که از بالا رسید


هر ندایی که تو را حرص آوَرَد

بانگ گرگی دان که او مَردُم دَرَد


(۱۰۶برچَفْسیده‌ای: چسبیده‌ای

(۱۰۷سُفول: پستی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2898


دیدِ رویِ جز تو شد غُلِّ(۱۰۸) گلو

کُلُّ شَیْءٍ مٰاسِوَی‎الله باطِلُ


دیدن روی هرکس بجز تو زنجیری است بر گردن. 

زیرا هر چیز جز خدا باطل است.


باطلند و می‌نمایندم رَشَد

زانکه باطل، باطلان را می‌کَشَد


(۱۰۸غُلّ: زنجیر

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #737


این زمان جز نفیِ ضِدّ، ا‌علام نیست

اندرین نَشأت(۱۰۹)، دَمی بی‌دام نیست


(۱۰۹نَشأت:‌ آبشخور

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #191, Divan e Shams


از قالبِ نَمَدوَش، رفت آینهٔ خِرَد خَوش

چندان‌که خواهی اکنون، می‌زَن تو این نمد را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shams


اگرچه آینهٔ روشنم، ز بیمِ غبار

روا بُوَد که دو سه روز در نمد(۱۱۰) گردم


میانِ صورت‌ها این حسد بُوَد ناچار

ولی چو آینه گشتم، چه بر حسد گردم


(۱۱۰نمد: مجازاً پوششی که آینه را با آن می‌پوشاندند.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #728, Divan e Shams


زآن چنین خندان و خوش ما جانِ شیرین می‌دهیم

کان مَلِک(۱۱۱) ما را به شهد و قند و حلوا می‌کُشد


(۱۱۱مَلِک: پادشاه

-------------------------

مجموع لغات:


(۱) مُعْتَمَد: اعتمادکرده شده

(۲افسونِ مُعْتَمَد: اوراد و اذکاری که مؤثر و کارا باشد. در اینجا مراد، جلوه‌های حیات‌انگیز و توان‌آفرینِ حقّانی است.

(۳) واقعه: قیامت

(۴) نام‌زد: خاص، اختصاصی، یادگار

(۵) لَمْ یَتَّخِذْ وَلَد: فرزندی برای خود نگرفت، اشاره به آیهٔ ١١١، سورهٔ اسراء (١٧).

(۶) جام: منظور خود شراب است.

(۷) نار: آتش (عربی)، انار (فارسی)

(۸سِبلَت: سبیل

(۹نوّاح: بسیار نوحه و زاری کننده

(۱۰قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

(۱۱بُن: ریشه

(۱۲اصحاب: یاران

(۱۳آتش‌دل: دلسوخته، ناراحت و پریشان‌حال

(۱۴بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

(۱۵امرِ کُن: فرمانِ «بشُو و می‌شودِ» خداوند

(۱۶اَبْتَر: ناقص و به دردنخور

(۱۷غِرَر: جمع غِرَّه به‌معنی غفلت و بی‌خبری و غرور

(۱۸غَوی: گمراه

(۱۹ضَلالت: گمراهی

(۲۰حادِث: تازه پدیدآمده، جدید، نو

(۲۱اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

(۲۲زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه

(۲۳حَرّ: گرما، حرارت

(۲۴تَیْه: بیابانِ شن‌زار و بی‌ آب و علف، صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.

(۲۵سَفیه: نادان، بی‌خرد

(۲۶هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن

(۲۷سبب سوراخ‌کُن: سوراخ‌کنندهٔ سبب

(۲۸سفیه: ابله، احمق، نادان

(۲۹گول: احمق، نادان

(۳۰اَچی: برادر

(۳۱فتح: گشایش و پیروزی

(۳۲ظَفَر: پیروزی، کامروایی

(۳۳پایَندان: ضامن، کفیل

(۳۴تُرَّهات: سخنان یاوه و بی‌ارزش، جمع تُرَّهه. در اینجا به معنی بی‌ارزش و بی‌اهمیت.

(۳۵مُصحَف: قرآن

(۳۶گذاره: آنچه از حدّ درگذرد، گذرنده.

(۳۷بحر: دریا

(۳۸مقتضا: لازمه، اقتضاشده

(۳۹طِمّ و رِمّ: جزئیات، زیاد و کم، تر و خشک

(۴۰کِت: که تو را

(۴۱خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوته‌ای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران می‌کند.

(۴۲بَلاغ: دلالت

(۴۳فِرو مآ: نایست

(۴۴ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن

(۴۵دَرج کردن: داخل کردن

(۴۶نَبیذ: شراب

(۴۷افیون: تریاک

(۴۸بیست: بایست، توقّف کن

(۴۹حَزم: دوراندیشی

(۵۰طُمطراق: سروصدا، نمایشِ شکوه و جلال، آوازه، خودنمایی

(۵۱تأنّی: آهستگی، درنگ کردن، تاخیر کردن

(۵۲هَزَّه: تکان دادن، در اینجا به معنی تحریک و وسوسه

(۵۳بارگیر: حیوانی که بار حمل می‌کند؛ مرکوب، کجاوه

(۵۴عَقْر: پی کردن: بُریدنِ دست و پای شتر به منظورِ ذبح و نَحْرِ او.

(۵۵نُبی: قرآن

(۵۶مروّت