Parviz Shahbazi

Ganj e Hozour Program #504

برنامه شماره ۵۰۴ گنج حضور

  • Currently 4.31/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 141 votes
Comments (3)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۵۰۴ گنج حضور
اجرا: پرویز شهبازی

PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت


PDF ،تمامی اشعار این برنامه 


عطار، دیوان اشعار، غزل شماره ۳۸


چون به اصل اصل در پیوسته بی‌تو جان توست

پس تویی بی‌تو که از تو آن تویی پنهان توست

این تویی جزوی به نفس و آن تویی کلی به دل

لیک تو نه این نه آنی بلکه هر دو آن توست

تو درین و تو در آن تو کی رسی هرگز به تو

زانکه اصل تو برون از نفس توست و جان توست

بود تو اینجا حجاب افتاد و نابودت حجاب

بود و نابودت چه خواهی کرد چون نقصان توست

چون ز نابود و ز بود خویش بگذشتی تمام

می‌ندانم تا به جز تو کیست کو سلطان توست

هر چه هست و بود و خواهد بود هر سه ذره است

ذره را منگر چو خورشید است کو پیشان توست

تو مبین و تو مدان، گر دید و دانش بایدت

کانچه تو بینی و تو دانی همه زندان توست

بی سر و پا گر برون آیی ازین میدان چو گو

تا ابد گر هست گویی در خم چوگان توست

عین عینت چون به غیب الغیب در پوشیده‌اند

پس یقین می‌دان که عینت غیب جاویدان توست

صدر غیب‌الغیب را سلطان جاویدان تویی

جز تو گر چیزی است در هر دو جهان دوران توست

هم ز جسم و جان تو خاست این جهان و آن جهان

هم بهشت و دوزخ از کفر تو و ایمان توست

هم خداوندت سرشت و هم ملایک سجده کرد

پس تویی معشوق خاص و چرخ سرگردان توست

ای عجب تو کور خویش و ذره ذره در دو کون

با هزاران دیده دایم تا ابد حیران توست

بر دل عطار روشن گشت همچون آفتاب

کاسمان نیلگون فیروزه‌ای از کان توست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۰۴


قوم دیگر سخت پنهان می‌روند

شهرهٔ خلقان ظاهر کی شوند؟

این همه دارند و چشم هیچ کس

بر نیفتد بر کیاشان یک نفس

هم کرامتشان هم ایشان در حرم

نامشان را نشنوند اَبدال هم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۳۰


دوزخ آشامان جنت بخش روز رستخیز

حاکمند و نی دعا دانند و نه نفرین کنند

از لطافت کوه‌ها را در هوا رقصان کنند

وز حلاوت بحرها را چون شکر شیرین کنند

جسم‌ها را جان کنند و جان جاویدان کنند

سنگ‌ها را کان لعل و کفرها را دین کنند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۷۸


بشنو اکنون قصهٔ آن ره‌روان

که ندارند اعتراضی در جهان

ز اولیا اهل دعا خود دیگرند

که همی‌دوزند و گاهی می‌درند

قوم دیگر می‌شناسم ز اولیا

که دهانشان بسته باشد از دعا

از رضا که هست رام آن کِرام

جستن دفع قضاشان شد حرام

در قضا ذوقی همی‌بینند خاص

کفرشان آید طلب کردن خلاص

حسن ظنّی بر دل ایشان گشود

که نپوشند از غمی جامهٔ کبود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۹۷۹


در طلب زن دایما تو هر دو دست

که طلب در راه نیکو رهبرست

لنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادب

سوی او می‌غیژ و او را می‌طلب

گه بگفت و گه بخاموشی و گه

بوی کردن گیر هر سو بوی شه


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۵۶


لیک بعضی رو سوی دُم کرده‌اند

گرچه سر اصلست سر گم کرده‌اند

لیک آن سر پیش این ضالان گم

می‌دهد داد سری از راه دُم

آن ز سر می‌یابد آن داد این ز دُم

قوم دیگر پا و سر کردند گم

چونک گم شد جمله جمله یافتند

از کم آمد سوی کل بشتافتند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۱


هوش را بگذار وانگه هوش‌دار

گوش را بر بند وانگه گوش دار

نه نگویم زانک خامی تو هنوز

در بهاری تو ندیدستی تموز

این جهان همچون درختست ای کرام

ما برو چون میوه‌های نیم‌خام

سخت گیرد خامها مر شاخ را

زانک در خامی نشاید کاخ را

چون بپخت و گشت شیرین لب‌گزان

سست گیرد شاخها را بعد از آن

چون از آن اقبال شیرین شد دهان

سرد شد بر آدمی مُلک جهان

سخت‌گیری و تعصب خامی است

تا جنینی کار خون‌آشامی است

چیز دیگر ماند اما گفتنش

با تو روحُ الْقُدْس گوید بی مَنَش

نه تو گویی هم بگوش خویشتن

نه من ونه غیرمن ای هم تو من

همچو آن وقتی که خواب اندر روی

تو ز پیش خود به پیش خود شوی

بشنوی از خویش و پنداری فلان

با تو اندر خواب گفتست آن نهان

تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق

بلک گردونی ودریای عمیق

آن تو زفتت که آن نهصدتوست

قلزمست وغرقه گاه صد توست

خود چه جای حد بیداریست و خواب

دم مزن واللهُ اَعْلَم بِالصَّواب

دم مزن تا بشنوی از دم زنان

آنچ نامد در زبان و در بیان

دم مزن تا بشنوی زان آفتاب

آنچ نامد درکتاب و در خطاب

دم مزن تا دم زند بهر تو روح

آشنا بگذار در کشتی نوح

همچو کنعان کشنا می‌کرد او

که نخواهم کشتی نوح عدو

هی بیا در کشتی بابا نشین

تا نگردی غرق طوفان ای مَهین

گفت نه من آشنا آموختم

من بجز شمع تو شمع افروختم

هین مکن کین موج طوفان بلاست

دست و پا و آشنا امروز لاست

باد قهرست و بلای شمع کُش

جز که شمع حق نمی‌پاید خمش

گفت نه رفتم برآن کوه بلند

عاصمست آن کُه مرا از هر گزند

هین مکن که کوه کاهست این زمان

جز حبیب خویش را ندهد امان

گفت من کی پند تو بشنوده‌ام؟

که طمع کردی که من زین دوده‌ام

خوش نیامد گفت تو هرگز مرا

من بَریّ‌ام از تو در هر دو سرا

هین مکن بابا که روز ناز نیست

مر خدا را خویشی وانباز نیست

تا کنون کردی واین دم نازُکیست

اندرین درگاه گیرا ناز کیست؟

لَمْ یَلِدْ لَمْ یُولَدست او از قِدَم

نه پدر دارد نه فرزند و نه عم

ناز فرزندان کجا خواهد کشید؟

ناز بابایان کجا خواهد شنید؟

نیستم مولود پیرا کم بناز

نیستم والد جوانا کم گُراز

نیستم شوهر نیم من شهوتی

ناز را بگذار اینجا ای سِتی

جز خضوع و بندگی و اضطرار

اندرین حضرت ندارد اعتبار

گفت بابا سالها این گفته‌ای

باز می‌گویی بجهل آشفته‌ای

چند ازینها گفته‌ای با هرکسی

تا جواب سرد بشنودی بسی

این دم سرد تو در گوشم نرفت

خاصه اکنون که شدم دانا و زفت

گفت بابا چه زیان دارد اگر

بشنوی یکبار تو پند پدر؟

همچنین می‌گفت او پند لطیف

همچنان می‌گفت او دفع عَنیف

نه پدر از نُصحِ کنعان سیر شد

نه دمی در گوش آن اِدْبیر شد

اندرین گفتن بدند و موج تیز

بر سر کنعان زد وشد ریز ریز

Tags



Comments

  1. mastsaghi
    10 years, 6 months ago

    سلام استاد عزیزم برنامه ی504 رو خیلی دوست دارم .ممنونم شما درست زندگی کردن رو به من نشون دادین خیلی خیلی دوستتون دارم و هر وقت موضوعی بخواد هوشیاری منو کم کنه با خودم غزل من غلام قمر م رو می خونم همه چیزدرست میشه من مراقبه رو از شما یاد گرفتم واقعا جواب می ده مرسی و به امید دیدار.
  2. mahmoudjebraeily
    10 years, 7 months ago

    salam khaste nabashid man jebraeily hastam az mashhad hafteiy 3 bar dializ mishavam va az moghei ke barnamehaye shomaro taghriban nazdik be do mah ast ke daram mibinam vaghean halam behstar shode va ehsase behtary daram vaghean mamnoon
  3. feramiri4622
    10 years, 7 months ago

    باسلام وسپاس امروز دوباراین برنامه را ازتلویزیون دیدم وبسیار لذت بردم .پاینده باشید ظاهرا همانطور که فرمودید مشکلات همه انسانها شبیه به همند وتنهاراه رهایی ازمن ذهنی همانا گنج حضور است وزندگی دراین لحظه

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganj e Hozour Program #504
برنامه شماره ۵۰۴ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۶۰۰ - ۵۰۱
Views: 11,601
Submitted by: admin, May 07 2014






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S