Parviz Shahbazi - پرویز شهبازی

Ganje Hozour Programs #1039

برنامه تصویری شماره ۱۰۳۹ گنج حضور

  • Currently 4.06/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 323 votes
Comments (0)

    
Sorry, your favorites list is FULL.

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۱۰۳۹ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی 

تاریخ اجرا: ۲۳  سپتامبر  ۲۰۲۵ - ۲  مهر ۱۴۰۴

برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) 


اشعار همراه با لینک پرشی به فایل صوتی برنامه

اشعار همراه با لینک پرشی به ویدیو برنامه


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


آن خواجهٔ خوش‌لقا(۱) چه دارد؟

آیینه‌اش از صفا چه دارد؟


هان، تا نروی تو در جَوالش(۲)

رختش بِطَلَب که تا چه دارد؟


اندر سخنش کشان و بو گیر(۳)

کز بویِ میِ بقا چه دارد؟


در گلشنِ ذوقِ او فرورو

کز نرگس و لاله‌ها چه دارد؟


هرچند کز انبیا بِلافید

از گوهرِ انبیا چه دارد؟


گرچه صلوات می‌فرستد

از صَفوَتِ(۴) مصطفی(۵) چه دارد؟


یا سایهٔ خود بر او مینداز

کو خود چه کس است؟ یا چه دارد؟


در ساقیِ خویش چنگ درزن

مندیش که آن سه‌تا(۶) چه دارد


عُمری پیِ زید و عَمرو بُردی

زین پس بنگر خدا چه دارد


از سَرمجموعِ(۷) اصل مگذر

کاین اصل جداجدا چه دارد


این کاهِ سخن دگر مپیما

بندیش که کهربا(۸) چه دارد


(۱) خوش‌لقا: خوش‌صورت، خوبروی.

(۲) جَوال: کیسهٔ بزرگ؛ در جَوالِ کسی رفتن: فریبِ آن کس را خوردن.

(۳) بو گرفتن: پی به مطلب بردن، از ظاهر به باطن راه جستن، استدلال کردن.

(۴) صَفوَت: خلوص، پاکی، برگزیدگی.

(۵) مصطفی: برگزیده، از القاب حضرت رسول (ص).

(۶) سه‌تا: سه‌تار، سازی که سه سیم دارد؛ همچنین معنی سه تا چیز نیز می‌دهد.

(۷) سَرمجموع: گزیده و خالص چیزی، حاصل جمع.

(۸) کهربا: صمغی زردرنگ، فسیلی، و از دستۀ هیدروکربن‌ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن

 کاه را جذب می‌کند و مصرف تزیینی دارد.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


آن خواجهٔ خوش‌لقا چه دارد؟

آیینه‌اش از صفا چه دارد؟


هان، تا نروی تو در جَوالش

رختش بِطَلَب که تا چه دارد؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از اِنقباض(۹)

کرد بر مختارِ مطلق، اِعتراض


(۹) اِنقباض: دلتنگی و قبض

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4552, Line #3920


در جَوالِ نَفْسِ خود چندین مَرُو

از خریدارانِ خود غافل مَشُو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1428


عاشقِ حالی، نه عاشق بر مَنی

بر امیدِ حال بر من می‌تَنی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4009


عشق چون دعوی، جفا دیدن گواه

چون‌ گواهت ‌نیست، ‌شد دعوی(۱۰) تباه


(۱۰) دَعوی: ادعا کردن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053


گاوِ زرّین بانگ کرد، آخِر چه گفت؟

کاحمقان را این همه رغبت شگُفت‏


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1725, Divan e Shams


نگفتمت مَرُو آن‌جا که آشنات منم؟

در این سرابِ فنا چشمهٔ حیات منم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108


بادْ تُند است و چراغم اَبْتری(۱۱)

زو بگیرانم چراغِ دیگری


(۱۱) اَبْتَر: ناقص و به دردنخور

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3112


او نکرد این فهم، پس داد از غِرَر(۱۲)

شمعِ فانی(۱۳) را به فانی‌ای دِگر


(۱۲) غِرَر: جمع غِرَّه به‌معنی غفلت و بی‌خبری و غرور

(۱۳) فانی: زوال‌پذیر، هالِک، ناپایدار

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1763


مرگ را تو زندگی پنداشتی

تخم را در شوره‌خاکی کاشتی


عقلِ کاذب هست خود معکوس‌بین

زندگی را مرگ بیند ای غَبین(۱۴)


ای خدا بنمای تو هر چیز را

آنچنانکه هست در خُدعه‌سرا(۱۵)


(۱۴) غَبین: آدمِ سست‌رأی

(۱۵) خُدعه‌سرا: نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا

-----------

حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۳۰

Poem (Qazal) #431, Divan e Hafez


زمانه هیچ نبخشد که بازنَسْتانَد(۱۶)

مَجو زِ سِفله(۱۷) مُرُوَّت(۱۸) که شَیْئُهُ لاشَی(۱۹)


(۱۶) بازنَسْتانَد: پس نگیرد.

(۱۷) سِفله: پست، فرومایه

(۱۸) مُرُوَّت: جوانمردی

(۱۹) شَیئُهُ لا شَی: چیزِ او، چیز نیست.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1447


از وجودی ترس کاکنون در وی‌ای

آن خیالت لاٰ شَی(۲۰) و تو لاٰشی‌ای

 

لاشیی بر لاشیی عاشق شده‌ست

هیچ نی مر هیچ نی را ره زده‌ست

 

چون بُرون شد این خیالات از میان

گشت نامعقولِ تو بر تو عِیان(۲۱)


(۲۰) لاشَی‌: چیز بی‌مقدار، ناچیز

(۲۱) عیان: آشکار

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1574


چون جَوالی(۲۲) بس گرانی می‌بَری

زآن نباید کم(۲۳)، که در وی بنْگری


(۲۲) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، 

بارجامه.

(۲۳) زآن نباید کم: از آن نباید کم‌تر باشد، لااقل، دستِ کم

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1376


گفت: نامت چیست؟ برگو بی‌دهان

گفت: خَرّوب(۲۴) است ای شاهِ جهان


گفت: اندر تو چه خاصیّت بُوَد؟

گفت: من رُستَم(۲۵)، مکان ویران شود


من که خَرّوبم، خرابِ منزلم

هادمِ(۲۶) بنیادِ این آب و گِلم


(۲۴) خَرُّوب: بسیار خراب‌کننده

(۲۵) رُستَن: روییدن

(۲۶) هادِم: ویران کننده، نابود کننده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از اِنقباض(۲۷)

کرد بر مختارِ مطلق، اِعتراض


(۲۷) اِنقباض: دلتنگی و قبض

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گُسترد بهر ما بِساط

که بگویید از طریقِ اِنبساط


  برخی از عوامل انقباض:


- تمرکز بر روی دیگران

- رفتن به گذشته

- حبر و سنی کردن

- مقاومت

- قضاوت

- مقایسه

- هرگونه واکنش ذهنی: (ترس، خشم، حسادت، و ...)

- جدی گرفتن وضعیت‌های ذهنی

- قرین

-وابستگیِ مالی

- حَرّافیِ من ذهنی


برخی از عوامل انبساط:


- تمرکز بر روی خود

- ماندن در لحظه

- تغییر و اصلاح خود

- بی‌مقاومتی (پذیرش و تسلیم)

- بی‌قضاوتی (قضاوت زندگی، قضا و کن‌فکان)

- غیر قابلِ مقایسه بودنِ خودم (لَم یَکُن)

- بی‌واکنشی

- بازی پنداشتن وضعیت‌های ذهنی

- قرین

- استقلال مالی

- سکوت، و خاموشیِ من ذهنی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1391


باز آن ابلیس، بحث آغاز کرد

که بُدَم من سُرخ‌رو، کردیم زرد


رنگ، رنگِ توست، صَبّاغم(۲۸) تویی

اصلِ جُرم و آفت و داغم تویی


(۲۸) صَبّاغ: رنگرز

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488


گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنی

کرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی


شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد 

و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3342


بندگیّ او بِهْ از سلطانی است

که اَنا خَیْرٌ د‌مِ شیطانی است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216


علّتِ(۲۹) ابلیس اَنَاخَیری(۳۰) بُده‌ست

وین مرض در نَفْسِ هر مخلوق هست


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16


«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»


«گفت: حال که مرا گمراه ساخته‌ای، من هم ایشان را از راه راست تو منحرف می‌کنم.»


[ما به‌عنوان من‌ذهنی هم خودمان را گمراه می‌کنیم

و هم به هرکسی که می‌رسیم او را به واکنش درمی‌آوریم.]


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12


«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ  قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ… .»


«خدا گفت: وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چيز تو را از آن باز داشت؟ گفت: من از او بهترم… .»


(۲۹) علّت: مرض، بیماری

(۳۰) اَنَاخَیری: من بهترم.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1386


عاشقا، خَرّوبِ(۳۱) تو آمد کژی

همچو طفلان، سویِ کژ چون می‌غژی(۳۲)؟


خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترس

تا ندزدد از تو آن اُستاد، درس


چون بگویی: جاهلم، تعلیم دِه

این‌چنین انصاف از ناموس(۳۳) بِه


(۳۱) خَرّوب: بسیار خراب‌کننده

(۳۲) می‌غژی: فعل مضارع از غژیدن، به‌معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال

(۳۳) ناموس: خودبینی، تکبّر، حیثیتِ بَدَلیِ من ذهنی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489


گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنا

او ز فعل حق نَبُد غافل چو ما


ولی حضرت آدم گفت: «پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.»

و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود.


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هرکه نقصِ خویش را دید و شناخت

اندر اِستکمالِ(۳۴) خود دو‌اسبه تاخت(۳۵)


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23


«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»


«گفتند: اى پروردگار ما به خود ستم كرديم 

و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»


(۳۴) اِستکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی

(۳۵) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1065


در دلِ سالک(۳۶) اگر هست آن رُموز

رمزدانی نیست سالک را هنوز


تا دلش را شرحِ آن سازد ضیا(۳۷)

پس اَلَمْ نَشْرَحْ بفرماید خدا


قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیات ۱ تا ۳

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #1-3


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ. وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ. الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ.»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟ و بارِ گرانَت را از پشتت برنداشتيم؟

بارى كه بر پشتِ تو سنگينى مى‌كرد؟»


(۳۶) سالِک: رَوندهٔ راهِ معنوی

(۳۷) ضیا: نور، در اینجا روشنایی ایزدی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢١۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146


بر کنارِ بامی ای مستِ مُدام(۳۸)

پَست بنشین یا فرود آ، وَالسَّلام


هر زمانی که شدی تو کامران

آن دَمِ خوش را کنارِ بام دان


(۳۸) مُدام: شراب

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


آن خواجهٔ خوش‌لقا چه دارد؟

آیینه‌اش از صفا چه دارد؟


هان، تا نروی تو در جَوالش

رختش بِطَلَب که تا چه دارد؟


اندر سخنش کشان و بو گیر

کز بویِ میِ بقا چه دارد؟


در گلشنِ ذوقِ او فرورو

کز نرگس و لاله‌ها چه دارد؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #15


یک قَدَم زد آدم اندر ذوقِ نَفْس

شد فِراقِ صدرِ جَنَّت، طوقِ(۳۹) نَفْس


(۳۹) طوق: گردن

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


هرچند کز انبیا بِلافید

از گوهرِ انبیا چه دارد؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1070


مَنفَذی داری به بحر، ای آبگیر

ننگ دار از آب جُستن از غدیر(۴۰)


که اَلَمْ نَشْرَحْ نه شرحت هست باز؟

چون شدی تو شرح‌جو و کُدیه‌ساز(۴۱)؟

 

درنگر در شرحِ دل در اندرون

تا نیاید طعنهٔ لٰاتُبْصِرُون


(۴۰) غدیر: آبگیر، برکه

(۴۱) کُدیه‌ساز: گدایی کننده، تکدّی‌کننده

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


گرچه صلوات می‌فرستد

از صَفوَتِ مصطفی چه دارد؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #269


بر زبان نامِ حق و، در جانِ او

گَندها از فکرِ بی‌ایمانِ او


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #318


گرچه حِکمت را به تکرار آوری

چون تو نااَهْلی(۴۲)، شَوَد از تو بَری(۴۳)


(۴۲) نااَهْل: دارندهٔ صفت‌های ناپسند، مقابلِ اَهْل، فاقد‌ شایستگیِ لازم

(۴۳) بَری [عربی: بریء]: دور، بیزار، متنفر، برکنار، همین‌طور در موارد دیگر به‌معنیِ بی‌گناه،

مُبَرّا، پاک

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


یا سایهٔ خود بر او مینداز

کو خود چه کس است؟ یا چه دارد؟


در ساقیِ خویش چنگ درزن

مندیش که آن سه‌تا چه دارد


سه‌تا:


۱- طلبیدن رخت از من ذهنی

۲- اندر سخن کشیدنِ من ذهنی

۳- در ذوق و گلشنِ من ذهنی فرورفتن


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #344


دامنِ او گیر، ای یارِ دلیر

کو مُنزّه(۴۴) باشد از بالا و زیر


(۴۴) مُنزّه: پاکیزه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2140


دامنِ او گیر کو دادت عصا

در نگر کآدم چه‌ها دید از عصیٰ‌‌(۴۵)


(۴۵) عصیٰ‌‌: عصیان، نافرمانی، سرپیچی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴٢۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #424


دامنِ او گیر زودتر بی‌‌گُمان

تا رهی در دامنِ آخِرزمان‌‌


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


عُمری پیِ زید و عَمرو بُردی

زین پس بنگر خدا چه دارد


از سَرمجموعِ اصل مگذر

کاین اصل جداجدا چه دارد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165


چونکه بد کردی، بترس، آمن مباش

زآنکه تخم است و برویانَد خُداش


چند گاهی او بپوشانَد که تا

آیدت زآن بَد پشیمان و حیا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341


گرچه با تو شَه نشیند بر زمین

خویشتن بشْناس و، نیکوتر نشین


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2761


هرچه او هموار باشد با زمین

تیرها را کَی هدف گردد؟ ببین


سَر بر آرَد از زمین، آنگاه او

چون هدف‌ها زخم یابد بی‌رَفُو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


این کاهِ سخن دگر مپیما

بندیش که کهربا چه دارد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #60, Divan e Shams


خَمُش کن، در خموشی جان کشد چون کهربا آن را

که جانش مستعد باشد کشاکش‌های بالا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #701, Divan e Shams


آن خواجهٔ خوش‌لقا چه دارد؟

بازارِ مرا بها چه دارد؟


او عشوه دهد(۴۶)، ازو تو مشنو

رختش بِطَلَب که تا چه دارد؟


نقدش بَرکَش(۴۷) ببین که چند است

در نقد دگر دَغا(۴۸) چه دارد؟


(۴۶) عشوه دادن: فریفتن

(۴۷) بَرکَش: وزن کن.

(۴۸) دَغا: مکر، فریب

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208


غیرِ نٌطق(۴۹) و غیرِ ایما(۵۰) و سِجِل(۵۱)

صد هزاران ترجمان خیزد ز دل‌‌


(۴۹) نُطق: حرف زدن

(۵۰) ايما: اشاره كردن

(۵۱) سِجِل: در اين‌جا به‌معنیِ مطلق نوشته

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #701, Divan e Shams


گر دست و ترازُوی نداری

تا برکشی کز صفا چه دارد


اندر سخنش کشان و بو گیر

کز بویِ میِ بقا چه دارد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #563, Divan e Shams


ترازو گر نداری، پس تو را زو ره زَنَد هر کس

یکی قَلبی(۵۲) بیآراید، تو پنداری که زر دارد


(۵۲) قَلب: چیز تقلّبی

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #701, Divan e Shams


شاد آن‌که بجُست جانِ خود را

کز حالتِ مُرتَضا(۵۳) چه دارد؟


در خویش ز اولیا چه بیند؟

وز لذّتِ انبیا چه دارد؟


گفتم به قلندری(۵۴) که: بنگر

کان چرخ که شد دوتا(۵۵) چه دارد


گفتا که: فراغتی‌ست ما را

کو خود چه‌ کس است یا چه دارد


مستم ز خدا و سخت مستم

سبحان‌اللَّـه(۵۶) خدا چه دارد؟


از رحمتِ شمسِ دینِ تبریز

هر سینه جدا‌جدا چه دارد؟


(۵۳) مُرتَضا: راضی، خشنود، پسندیده

(۵۴) قلندر: کنایه از انسان رهاشده از ذهن، آزاده

(۵۵) دوتا: خمیده، منحنی

(۵۶) سبحان‌اللَّـه: پاک و منزه است خداوند. در مقامِ تعجّب گفته می‌شود.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334


خود ندارم هیچ، بِهْ سازد مرا

که ز وَهمِ دارم است این صد عَنا(۵۷)


(۵۷) عَنا: رنج

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329


چون الف چیزی ندارم، ای کریم

جز دلی دلتنگ‌تر از چشمِ میم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501


اوّل و آخِر تویی ما در میان

هیچ هیچی که نیاید در بیان


« همانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم،

ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد.

باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»


قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳

Quran, Al-Hadid(#57), Line #3


«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»


«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1395


همچو آن ابلیس و ذُرّیاتِ(۵۸) او

با خدا در جنگ و اندر گفت‌و‌گو


(۵۸) ذُرّیّات: جمعِ ذُرّیّه به‌معنی فرزند، نسل

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622


چون تو گوشی، او زبان، نی جنس تو

گوش‌ها را حق بفرمود: اَنْصِتُوا(۵۹)


(۵۹) اَنْصِتُوا: خاموش باشید.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #619


عقل و دل‌ها بی‌گمانی عرشی‌اند

در حجاب از نورِ عرشی می‌زیَند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #620


در بیانِ آنکه عقل و روح در آب و گِل محبوس‌اند

همچو هاروت و ماروت در چاهِ بابِل


همچو هاروت و چو ماروت آن دو پاک

بسته‌اند اینجا به چاهِ سهمناک


عالَمِ سِفْلی(۶۰) و شهوانی درند

اندرین چَهْ گشته‌اند، از جُرم،‌ بند


سِحر و ضدِّ سحر را بی‌اختیار

زین دو آموزند نیکان و شِرار(۶۱)


(۶۰) سِفْلی: پایین، پست

(۶۱) شِرار: جمعِ شریر، به معنی بَدان، مردمِ بد

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #402


منتهایِ اختیار آن است خَود

که اختیارش گردد این‌جا مُفتَقَد(۶۲)


(۶۲) مُفتَقَد: گم‌کرده‌شده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #623


لیک اوّل پند بدْهندش که هین

سِحر را از ما مَیآموز و مچین


ما بیاموزیم این سحر ای فلان

از برایِ ابتلا و امتحان


کامتحان را شرط باشد اختیار

اختیاری نبودت بی‌اقتدار


میل‌ها همچون سگانِ خفته‌اند

اندریشان خیر و شر بنهفته‌اند


چونکه قدرت نیست، خفتند این رَدِه(۶۳)

همچو هیزم‌پاره‌ها و تن‌‌زده(۶۴)


تا که مُرداری درآید در میان

نفخِ صورِ حرص کوبد بر سگان


چون در آن کوچه خری مُردار شد

صد سگِ خفته بِدآن بیدار شد


حرص‌هایِ رفته اندر کَتمِ(۶۵) غیب(۶۶)

تاختن آورد، سر بر زد ز جیب(۶۷)


مو به مویِ هر سگی دندان شده

وز برایِ حیله دُم‌جُنبان شده


نیمِ زیرش حیله، بالا آن غضب

چون ضعیفْ آتش، که یابد او حَطَب(۶۸)


شعله شعله می‌رسد از لامکان

می‌رود دودِ لَهَب(۶۹) تا آسمان


صد چنین سگ اندرین تن خُفته‌اند

چون شکاری نیست‌شان بنهفته‌اند


یا چو بازان‌اند دیده دوخته

در حجاب، از عشقِ صیدی سوخته


تا کُلَه بردارد و بیند شکار

آنگهان سازد طوافِ کوهسار


شهوتِ رنجور ساکن می‌بُوَد

خاطرِ او سویَ صحّت می‌رود


چون ببیند نان و سیب و خربزه

در مَصاف(۷۰) آید مزه و خوفِ بَزَه(۷۱)


گر بُوَد صبّار(۷۲)، دیدن سودِ اوست

آن تهیّج(۷۳) طبعِ سُستش را نکوست


ور نباشد صبر، پس نادیده بِهْ

تیر، دور اَوْلیٰ(۷۴) ز مردِ بی‌زِرِه


(۶۳) رَدِه: صف، دسته، گروه

(۶۴) تَن‌زَده: خاموش، ساکت

(۶۵) کَتم: پنهان کردن و پوشیده داشتن

(۶۶) کَتمِ غیب: جهانِ پوشیده و عالمِ غیب، در اینجا مراد ضمیرِ آدمی است که پوشیده است و به چشم نیاید.

(۶۷) جیب: گریبان

(۶۸) حَطَب: هیزم

(۶۹) لَهَب: شعله، زبانهٔ آتش

(۷۰) مَصافّ: جمعِ مَصَفّ، میدان جنگ، محل صف بستن

(۷۱) بَزَه: گناه، خطا

(۷۲) صَبّار: بسیار صبر کننده

(۷۳) تَهَیُّج: به هیجان آمدن

(۷۴) اَولی: سزاوارتر

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296


صد هزاران سال ابلیسِ لعین

بود اَبْدالِ اَمیرالْـمُؤْمِنین


پنجه زد با آدم از نازی که داشت

گشت رسوا، همچو سِرگین وقتِ چاشت(۷۵)


(۷۵) چاشت: اول روز، ساعتی از آفتاب گذشته

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۹۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3197


نفْس و شیطان بوده ز اوّل واحدی

بوده آدم را عَدو(۷۶) و حاسدی


(۷۶) عَدو: دشمن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفْس و شیطان هردو یک‌ تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنْموده‌اند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2919


نفْس و شیطان خواستِ خود را پیش بُرد

وآن عنایت قهر گشت و خُرد و مُرد(۷۷)


(۷۷) خُرد و مُرد:‌ تهِ بساط، چیزهای خُرد و ریز.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2693


از سَمومِ نَفْس، چون با علّتی

هر چه گیری تو، مرض را آلتی


-------------------------

مجموع لغات:


(۱) خوش‌لقا: خوش‌صورت، خوبروی.

(۲) جَوال: کیسهٔ بزرگ؛ در جَوالِ کسی رفتن: فریبِ آن کس را خوردن.

(۳) بو گرفتن: پی به مطلب بردن، از ظاهر به باطن راه جستن، استدلال کردن.

(۴) صَفوَت: خلوص، پاکی، برگزیدگی.

(۵) مصطفی: برگزیده، از القاب حضرت رسول (ص).

(۶) سه‌تا: سه‌تار، سازی که سه سیم دارد؛ همچنین معنی سه تا چیز نیز می‌دهد.

(۷) سَرمجموع: گزیده و خالص چیزی، حاصل جمع.

(۸) کهربا: صمغی زردرنگ، فسیلی، و از دستۀ هیدروکربن‌ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن

کاه را جذب می‌کند و مصرف تزیینی دارد.

(۹) اِنقباض: دلتنگی و قبض

(۱۰) دَعوی: ادعا کردن

(۱۱) اَبْتَر: ناقص و به دردنخور

(۱۲) غِرَر: جمع غِرَّه به‌معنی غفلت و بی‌خبری و غرور

(۱۳) فانی: زوال‌پذیر، هالِک، ناپایدار

(۱۴) غَبین: آدمِ سست‌رأی

(۱۵) خُدعه‌سرا: نیرنگ‌خانه، کنایه از دنیا

(۱۶) بازنَسْتانَد: پس نگیرد.

(۱۷) سِفله: پست، فرومایه

(۱۸) مُرُوَّت: جوانمردی

(۱۹) شَیئُهُ لا شَی: چیزِ او، چیز نیست.

(۲۰) لاشَی‌: چیز بی‌مقدار، ناچیز

(۲۱) عیان: آشکار

(۲۲) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، بارجامه.

(۲۳) زآن نباید کم: از آن نباید کم‌تر باشد، لااقل، دستِ کم

(۲۴) خَرُّوب: بسیار خراب‌کننده

(۲۵) رُستَن: روییدن

(۲۶) هادِم: ویران کننده، نابود کننده

(۲۷) اِنقباض: دلتنگی و قبض

(۲۸) صَبّاغ: رنگرز

(۲۹) علّت: مرض، بیماری

(۳۰) اَنَاخَیری: من بهترم.

(۳۱) خَرّوب: بسیار خراب‌کننده

(۳۲) می‌غژی: فعل مضارع از غژیدن، به‌معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال

(۳۳) ناموس: خودبینی، تکبّر، حیثیتِ بَدَلیِ من ذهنی

(۳۴) اِستکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی

(۳۵) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

(۳۶) سالِک: رَوندهٔ راهِ معنوی

(۳۷) ضیا: نور، در اینجا روشنایی ایزدی

(۳۸) مُدام: شراب

(۳۹) طوق: گردن

(۴۰) غدیر: آبگیر، برکه

(۴۱) کُدیه‌ساز: گدایی کننده، تکدّی‌کننده

(۴۲) نااَهْل: دارندهٔ صفت‌های ناپسند، مقابلِ اَهْل، فاقد‌ شایستگیِ لازم

(۴۳) بَری [عربی: بریء]: دور، بیزار، متنفر، برکنار، همین‌طور در موارد دیگر به‌معنیِ بی‌گناه، مُبَرّا، پاک

(۴۴) مُنزّه: پاکیزه

(۴۵) عصیٰ‌‌: عصیان، نافرمانی، سرپیچی

(۴۶) عشوه دادن: فریفتن

(۴۷) بَرکَش: وزن کن.

(۴۸) دَغا: مکر، فریب

(۴۹) نُطق: حرف زدن

(۵۰) ايما: اشاره كردن

(۵۱) سِجِل: در اين‌جا به‌معنیِ مطلق نوشته

(۵۲) قَلب: چیز تقلّبی

(۵۳) مُرتَضا: راضی، خشنود، پسندیده

(۵۴) قلندر: کنایه از انسان رهاشده از ذهن، آزاده

(۵۵) دوتا: خمیده، منحنی

(۵۶) سبحان‌اللَّـه: پاک و منزه است خداوند. در مقامِ تعجّب گفته می‌شود.

(۵۷) عَنا: رنج

(۵۸) ذُرّیّات: جمعِ ذُرّیّه به‌معنی فرزند، نسل

(۵۹) اَنْصِتُوا: خاموش باشید.

(۶۰) سِفْلی: پایین، پست

(۶۱) شِرار: جمعِ شریر، به معنی بَدان، مردمِ بد

(۶۲) مُفتَقَد: گم‌کرده‌شده

(۶۳) رَدِه: صف، دسته، گروه

(۶۴) تَن‌زَده: خاموش، ساکت

(۶۵) کَتم: پنهان کردن و پوشیده داشتن

(۶۶) کَتمِ غیب: جهانِ پوشیده و عالمِ غیب، در اینجا مراد ضمیرِ آدمی است که پوشیده است و به چشم نیاید.

(۶۷) جیب: گریبان

(۶۸) حَطَب: هیزم

(۶۹) لَهَب: شعله، زبانهٔ آتش

(۷۰) مَصافّ: جمعِ مَصَفّ، میدان جنگ، محل صف بستن

(۷۱) بَزَه: گناه، خطا

(۷۲) صَبّار: بسیار صبر کننده

(۷۳) تَهَیُّج: به هیجان آمدن

(۷۴) اَولی: سزاوارتر

(۷۵) چاشت: اول روز، ساعتی از آفتاب گذشته

(۷۶) عَدو: دشمن

(۷۷) خُرد و مُرد:‌ تهِ بساط، چیزهای خُرد و ریز.

----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


آن خواجه خوش‌لقا چه دارد

آیینه‌اش از صفا چه دارد


هان تا نروی تو در جوالش

رختش بطلب که تا چه دارد


اندر سخنش کشان و بو گیر

کز بوی می بقا چه دارد


در گلشن ذوق او فرورو

کز نرگس و لاله‌ها چه دارد


هرچند کز انبیا بلافید

از گوهر انبیا چه دارد


گرچه صلوات می‌فرستد

از صفوت مصطفی چه دارد


یا سایه خود بر او مینداز

کو خود چه کس است یا چه دارد


در ساقی خویش چنگ درزن

مندیش که آن سه‌تا چه دارد


عمری پی زید و عمرو بردی

زین پس بنگر خدا چه دارد


از سرمجموع اصل مگذر

کاین اصل جداجدا چه دارد


این کاه سخن دگر مپیما

بندیش که کهربا چه دارد


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


آن خواجه خوش‌لقا چه دارد

آیینه‌اش از صفا چه دارد


هان تا نروی تو در جوالش

رختش بطلب که تا چه دارد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از انقباض

کرد بر مختار مطلق اعتراض


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4552, Line #3920


در جوال نفس خود چندین مرو

از خریداران خود غافل مشو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1428


عاشق حالی نه عاشق بر منی

بر امید حال بر من می‌تنی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4009


عشق چون دعوی جفا دیدن گواه

چون‌ گواهت ‌نیست ‌شد دعوی تباه


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053


گاو زرین بانگ کرد آخر چه گفت

کاحمقان را این همه رغبت شگفت‏


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1725, Divan e Shams


نگفتمت مرو آن‌جا که آشنات منم

در این سراب فنا چشمه حیات منم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3108


باد تند است و چراغم ابتری

زو بگیرانم چراغ دیگری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3112


او نکرد این فهم پس داد از غرر

شمع فانی را به فانی‌ای دگر


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1763


مرگ را تو زندگی پنداشتی

تخم را در شوره‌خاکی کاشتی


عقل کاذب هست خود معکوس‌بین

زندگی را مرگ بیند ای غبین


ای خدا بنمای تو هر چیز را

آنچنانکه هست در خدعه‌سرا


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره ۴۳۰

Poem (Qazal) #431, Divan e Hafez


زمانه هیچ نبخشد که بازنستاند

مجو ز سفله مروت که شیئه لاشی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1447


از وجودی ترس کاکنون در وی‌ای

آن خیالت لا شی و تو لاشی‌ای

 

لاشیی بر لاشیی عاشق شده‌ست

هیچ نی مر هیچ نی را ره زده‌ست

 

چون برون شد این خیالات از میان

گشت نامعقول تو بر تو عیان


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1574


چون جوالی بس گرانی می‌بری

زآن نباید کم که در وی بنگری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1376


گفت نامت چیست برگو بی‌دهان

گفت خروب است ای شاه جهان


گفت اندر تو چه خاصیت بود

گفت من رستم مکان ویران شود


من که خروبم خراب منزلم

هادم بنیاد این آب و گلم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از انقباض

کرد بر مختار مطلق اعتراض


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط


برخی از عوامل انقباض:


- تمرکز بر روی دیگران

- رفتن به گذشته

- حبر و سنی کردن

- مقاومت

- قضاوت

- مقایسه

- هرگونه واکنش ذهنی: (ترس، خشم، حسادت، و ...)

- جدی گرفتن وضعیت‌های ذهنی

- قرین

-وابستگی مالی

- حرافی من ذهنی


برخی از عوامل انبساط:


- تمرکز بر روی خود

- ماندن در لحظه

- تغییر و اصلاح خود

- بی‌مقاومتی (پذیرش و تسلیم)

- بی‌قضاوتی (قضاوت زندگی، قضا و کن‌فکان)

- غیر قابل مقایسه بودن خودم (لم یکن)

- بی‌واکنشی

- بازی پنداشتن وضعیت‌های ذهنی

- قرین

- استقلال مالی

- سکوت، و خاموشی من ذهنی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1391


باز آن ابلیس بحث آغاز کرد

که بدم من سرخ‌رو کردیم زرد


رنگ رنگ توست صباغم تویی

اصل جرم و آفت و داغم تویی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488


گفت شیطان که بما اغویتنی

کرد فعل خود نهان دیو دنی


شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد 

و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشت


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3342


بندگی او به از سلطانی است

که انا خیر د‌م شیطانی است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216


علت ابلیس اناخیری بده‌ست

وین مرض در نفس هر مخلوق هست


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۶

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16


«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»


«گفت: حال که مرا گمراه ساخته‌ای، من هم ایشان را از راه راست تو منحرف می‌کنم.»


[ما به‌عنوان من‌ذهنی هم خودمان را گمراه می‌کنیم

و هم به هرکسی که می‌رسیم او را به واکنش درمی‌آوریم.]


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12


«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ  قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ… .»


«خدا گفت: وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چيز تو را از آن باز داشت؟ گفت: من از او بهترم… .»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1386


عاشقا خروب تو آمد کژی

همچو طفلان سوی کژ چون می‌غژی


خویش مجرم دان و مجرم گو مترس

تا ندزدد از تو آن استاد درس


چون بگویی جاهلم تعلیم ده

این‌چنین انصاف از ناموس به


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489


گفت آدم که ظلمنا نفسنا

او ز فعل حق نبد غافل چو ما


ولی حضرت آدم گفت پروردگارا ما به خود ستم کردیم

و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٣٢١٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هرکه نقص خویش را دید و شناخت

اندر استکمال خود دو‌اسبه تاخت


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۳

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23


«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»


«گفتند: اى پروردگار ما به خود ستم كرديم 

و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1065


در دل سالک اگر هست آن رموز

رمزدانی نیست سالک را هنوز


تا دلش را شرح آن سازد ضیا

پس الم نشرح بفرماید خدا


قرآن کریم، سوره انشراح (۹۴)، آیات ۱ تا ۳

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #1-3


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ. وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ. الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ.»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟ و بارِ گرانَت را از پشتت برنداشتيم؟

بارى كه بر پشتِ تو سنگينى مى‌كرد؟»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢١۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146


بر کنار بامی ای مست مدام

پست بنشین یا فرود آ والسلام


هر زمانی که شدی تو کامران

آن دم خوش را کنار بام دان


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


آن خواجه خوش‌لقا چه دارد

آیینه‌اش از صفا چه دارد


هان تا نروی تو در جوالش

رختش بطلب که تا چه دارد


اندر سخنش کشان و بو گیر

کز بوی می بقا چه دارد


در گلشن ذوق او فرورو

کز نرگس و لاله‌ها چه دارد


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #15


یک قدم زد آدم اندر ذوق نفس

شد فراق صدر جنت طوق نفس


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


هرچند کز انبیا بلافید

از گوهر انبیا چه دارد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1070


منفذی داری به بحر ای آبگیر

ننگ دار از آب جستن از غدیر


که الم نشرح نه شرحت هست باز

چون شدی تو شرح‌جو و کدیه‌ساز

 

درنگر در شرح دل در اندرون

تا نیاید طعنه لاتبصرون


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


گرچه صلوات می‌فرستد

از صفوت مصطفی چه دارد


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #269


بر زبان نام حق و در جان او

گندها از فکر بی‌ایمان او


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #318


گرچه حکمت را به تکرار آوری

چون تو نااهلی شود از تو بری


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


یا سایه خود بر او مینداز

کو خود چه کس است یا چه دارد


در ساقی خویش چنگ درزن

مندیش که آن سه‌تا چه دارد


سه‌تا:


۱- طلبیدن رخت از من ذهنی

۲- اندر سخن کشیدن من ذهنی

۳- در ذوق و گلشن من ذهنی فرورفتن


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #344


دامن او گیر ای یار دلیر

کو منزه باشد از بالا و زیر


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۱۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2140


دامن او گیر کو دادت عصا

در نگر کآدم چه‌ها دید از عصی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴٢۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #424


دامن او گیر زودتر بی‌‌گمان

تا رهی در دامن آخرزمان‌‌


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


عمری پی زید و عمرو بردی

زین پس بنگر خدا چه دارد


از سرمجموع اصل مگذر

کاین اصل جداجدا چه دارد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165


چونکه بد کردی بترس آمن مباش

زآنکه تخم است و برویاند خداش


چند گاهی او بپوشاند که تا

آیدت زآن بد پشیمان و حیا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341


گرچه با تو شه نشیند بر زمین

خویشتن بشناس و نیکوتر نشین


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2761


هرچه او هموار باشد با زمین

تیرها را کی هدف گردد ببین


سر بر آرد از زمین آنگاه او

چون هدف‌ها زخم یابد بی‌رفو


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #700, Divan e Shams


این کاه سخن دگر مپیما

بندیش که کهربا چه دارد


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #60, Divan e Shams


خمش کن در خموشی جان کشد چون کهربا آن را

که جانش مستعد باشد کشاکش‌های بالا را


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #701, Divan e Shams


آن خواجه خوش‌لقا چه دارد

بازار مرا بها چه دارد


او عشوه دهد ازو تو مشنو

رختش بطلب که تا چه دارد


نقدش برکش ببین که چند است

در نقد دگر دغا چه دارد


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208


غیر نطق و غیر ایما و سجل

صد هزاران ترجمان خیزد ز دل‌‌


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #701, Divan e Shams


گر دست و ترازوی نداری

تا برکشی کز صفا چه دارد


اندر سخنش کشان و بو گیر

کز بوی می بقا چه دارد


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #563, Divan e Shams


ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس

یکی قلبی بیآراید تو پنداری که زر دارد


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #701, Divan e Shams


شاد آن‌که بجست جان خود را

کز حالت مرتضا چه دارد


در خویش ز اولیا چه بیند

وز لذت انبیا چه دارد


گفتم به قلندری که بنگر

کان چرخ که شد دوتا چه دارد


گفتا که فراغتی‌ست ما را

کو خود چه‌ کس است یا چه دارد


مستم ز خدا و سخت مستم

سبحان‌الله خدا چه دارد


از رحمت شمس دین تبریز

هر سینه جدا‌جدا چه دارد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334


خود ندارم هیچ به سازد مرا

که ز وهم دارم است این صد عنا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329


چون الف چیزی ندارم ای کریم

جز دلی دلتنگ‌تر از چشم میم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501


اول و آخر تویی ما در میان

هیچ هیچی که نیاید در بیان


همانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم

ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد

باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم


قرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۳

Quran, Al-Hadid(#57), Line #3


«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»


«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1395


همچو آن ابلیس و ذریات او

با خدا در جنگ و اندر گفت‌و‌گو


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622


چون تو گوشی او زبان نی جنس تو

گوش‌ها را حق بفرمود انصتوا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #619


عقل و دل‌ها بی‌گمانی عرشی‌اند

در حجاب از نور عرشی می‌زیند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #620


در بیان آنکه عقل و روح در آب و گل محبوس‌اند

همچو هاروت و ماروت در چاه بابل


همچو هاروت و چو ماروت آن دو پاک

بسته‌اند اینجا به چاه سهمناک


عالم سفلی و شهوانی درند

اندرین چه گشته‌اند از جرم بند


سحر و ضد سحر را بی‌اختیار

زین دو آموزند نیکان و شرار


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #402


منتهای اختیار آن است خود

که اختیارش گردد این‌جا مفتقد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #623


لیک اول پند بدهندش که هین

سحر را از ما میاموز و مچین


ما بیاموزیم این سحر ای فلان

از برای ابتلا و امتحان


کامتحان را شرط باشد اختیار

اختیاری نبودت بی‌اقتدار


میل‌ها همچون سگان خفته‌اند

اندریشان خیر و شر بنهفته‌اند


چونکه قدرت نیست خفتند این رده

همچو هیزم‌پاره‌ها و تن‌‌زده


تا که مرداری درآید در میان

نفخ صور حرص کوبد بر سگان


چون در آن کوچه خری مردار شد

صد سگ خفته بدآن بیدار شد


حرص‌های رفته اندر کتم غیب

تاختن آورد سر بر زد ز جیب


مو به موی هر سگی دندان شده

وز برای حیله دم‌جنبان شده


نیم زیرش حیله بالا آن غضب

چون ضعیف آتش که یابد او حطب


شعله شعله می‌رسد از لامکان

می‌رود دود لهب تا آسمان


صد چنین سگ اندرین تن خفته‌اند

چون شکاری نیست‌شان بنهفته‌اند


یا چو بازان‌اند دیده دوخته

در حجاب از عشق صیدی سوخته


تا کله بردارد و بیند شکار

آنگهان سازد طواف کوهسار


شهوت رنجور ساکن می‌بود

خاطر او سوی صحت می‌رود


چون ببیند نان و سیب و خربزه

در مصاف آید مزه و خوف بزه


گر بود صبار دیدن سود اوست

آن تهیج طبع سستش را نکوست


ور نباشد صبر پس نادیده به

تیر دور اولی ز مرد بی‌زره


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296


صد هزاران سال ابلیس لعین

بود ابدال امیرالـمومنین


پنجه زد با آدم از نازی که داشت

گشت رسوا همچو سرگین وقت چاشت


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۹۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3197


نفس و شیطان بوده ز اول واحدی

بوده آدم را عدو و حاسدی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان هردو یک‌ تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2919


نفس و شیطان خواست خود را پیش برد

وآن عنایت قهر گشت و خرد و مرد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2693


از سموم نفس چون با علتی

هر چه گیری تو مرض را آلتی


Tags



Comments

Be the first to comment

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi - پرویز شهبازی
Ganje Hozour Programs #1039
برنامه تصویری شماره ۱۰۳۹ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۱۱۰۰ - ۱۰۰۱
Views: 4,132
Submitted by: admin, Sep 24 2025






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S