Parviz Shahbazi - پرویز شهبازی

Ganje Hozour audio Program #1034

برنامه صوتی شماره ۱۰۳۴ گنج حضور

  • Currently 4.04/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 477 votes
Comments (1)

    
Sorry, your favorites list is FULL.

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۱۰۳۴ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی 

تاریخ اجرا: ۱۵  ژوئیه  ۲۰۲۵ - ۲۵  تیر ۱۴۰۴

برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) 


اشعار همراه با لینک پرشی به فایل صوتی برنامه

اشعار همراه با لینک پرشی به ویدیو برنامه


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


حالت(۱) ده و حیرت ده، ای مُبدِعِ(۲) بی‌حالت

لیلی کن و مجنون کن، ای صانعِ(۳) بی‌آلت


صد حاجتِ گوناگون در لیلی و در مجنون

فریادکنان پیشت، کای مُعطیِ(۴) بی‌حاجت


انگشتریِ حاجت، مُهری‌ست سلیمانی

رَهن(۵) است به پیش تو، از دست مده صحبت


بگذشت مهِ توبه، آمد به جهان ماهی

کاو بشکند و سوزد صد توبه به یک ساعت


ای گیج سری کان سر گیجیده(۶) نگردد زو

وی گول دلی کان دل یاوه نکند نیّت


ما لنگ شدیم این‌جا، بربند درِ خانه

چرّنده و پرّنده لنگند درین حضرت


ای عشق تویی کُلّی، هم تاجی و هم غُلّی(۷)

هم دعوتِ پیغامبر هم ده‌دلیِ(۸) امّت


از نیست برآوردی ما را جگری تشنه

بردوخته‌ای ما را بر چشمهٔ این دولت


خارم ز تو گُل گشته و اجزا همه کُل گشته

هم اوّلِ ما رحمت، هم آخرِ ما رحمت


در خار ببین گُل را، بیرون همه‌کس بیند

در جزو ببین کُل را، این باشد اهلیّت


در غوره ببین می را، در نیست ببین شی(۹) را

ای یوسف در چَهْ، بین، شاهنشهی و مُلکَت(۱۰)


خاری که ندارد گل در صدرِ چمن ناید

خاکی ز کجا یابد بی‌روح سر و سبلت؟


کف می‌زن و زین می‌دان تو منشأ هر بانگی

کاین بانگِ دو کف نَبْوَد بی‌فُرقَت(۱۱) و بی‌وصلت(۱۲)


خامش که بهار آمد، گل آمد و خار آمد

از غیب برون جسته خوبان جهتِ دعوت


(۱) حالت: وضع و حال، کیفیت و چگونگی، طرب، حال و کیفیتی که بی‌اختیار به سالک دست می‌دهد.

(۲) مُبدِع: آفریننده، خالق

(۳) صانع: آفریننده، سازنده

(۴) مُعطی: عطاکننده، بخشنده

(۵) رَهن: آنچه نزد کسی بگذارند و به ‌قدر ارزش آن پول قرض کنند؛ گرو؛ گروی.

(۶) گیجیده: به حالت گیجی درآمده

(٧) غُلّ: بند و زنجیر آهنین که به گردن و دست زندانیان بندند.

(٨) ده‌دلیِ: تردید زیاد، شک فراوان

(۹) شی: چیز

(۱۰) مُلکَت: پادشاهی، سلطنت

(۱۱) فُرقَت: فراق، جدایی

(۱۲) وصلت: وصال، پیوند

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


حالت ده و حیرت ده، ای مُبدِعِ بی‌حالت

لیلی کن و مجنون کن، ای صانعِ بی‌آلت


صد حاجتِ گوناگون در لیلی و در مجنون

فریادکنان پیشت، کای مُعطیِ بی‌حاجت


انگشتریِ حاجت، مُهری‌ست سلیمانی

رَهن است به پیش تو، از دست مده صحبت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1487, Divan e Shams


چون چنگم از زمزمهٔ خود خبرم نیست

اسرار همی‌گویم و اسرار ندانم


مانندِ ترازو و گزم(۱۳) من که به بازار

بازار همی‌‌سازم و بازار ندانم


در اِصْبَعِ(۱۴) عشقم چو قلم بی‌خود و مُضطَر

طومار نویسم من و طومار ندانم


(۱۳) گز: واحد طول، زرع

(۱۴) اِصْبَع: انگشت

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ١٨٩٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899


این ترازو بهرِ این بنهاد حق

تا رَود انصاف ما را در سَبَق(۱۵)


از ترازو کم کُنی، من کم کنم

تا تو با من روشنی، من روشنم


(۱۵) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همه امکانات، درس یک روزه، مسابقه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3583


ور تو ریوِ(۱۶) خویشتن را مُنْکری

 از ترازو و آینه، کی جان بَری؟


(۱۶) ریو: حیله، حقّه‌بازی، ریا

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #402


مُنتهایِ اختیار آن است خَود

که اختیارش گردد اینجا مُفْتَقَد(۱۷)


(۱۷) مُفْتَقَد: گم کرده شده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۸)


(۱۸) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از اِنقباض(۱۹)

کرد بر مختارِ مطلق، اِعتراض


(۱۹) اِنقباض: دلتنگی و قبض

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3105

 

جهد کن کز جامِ حق یابی نَوی(۲۰)

بی‌خود و بی‌اختیار آنگه شوی

 

آنگه آن مِی را بُوَد کُلّ اختیار

تو شوی معذورِ مطلق، مست‌وار


هرچه کوبی، کُفتهٔ‌(۲۱) مِی باشد آن

هرچه روبی(۲۲)، رُفتهٔ‌(۲۳) مِی باشد آن


(۲۰) نَوی: تازگی و نشاط

(۲۱) کُفته: مخفّفِ کوفته به‌معنیِ کوبیده‌شده.

(۲۲) روبی: بروبی، جارو کنی.

(۲۳) رُفته: روبیده‌شده.

-----------

معذورِ مطلق  = مختارِ مطلق


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1426


زین سَر از حیرت گر این عقلت رود

هر سَرِ مویت، سَر و عقلی شود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #546


ای بسا نازآوری زد پَرّ و بال

آخِرُالْاَمر(۲۴)، آن بر آن کس شد وَبال(۲۵)


(۲۴) آخِرُالْاَمر: در آخر کار

(۲۵) وَبال: بدبختی، سختی، عذاب

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1906


ناز را رویی بباید همچو وَرد(۲۶)

چون نداری، گِردِ بدخویی مگرد


زشت باشد رویِ نازیبا و ناز

سخت باشد چشمِ نابینا و درد

 

پیشِ یوسف نازِش(۲۷) و خوبی مکن

جز نیاز و آهِ یعقوبی مکن‌‌


(۲۶) وَرد: گُل، گُلِ سرخ

(۲۷) نازِش: به خود بالیدن

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1372, Divan e Shams


من از برایِ مصلحت در حبسِ دنیا مانده‌ام

حبس از کجا من از کجا؟ مالِ که را دزدیده‌ام؟


من طرفه(۲۸) مرغم کز چمن با اشتهایِ خویشتن

بی‌دام و بی‌گیرنده‌ای اندر قفس خیزیده‌ام(۲۹)


زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان

بهرِ رضایِ یوسفان در چاه آرامیده‌ام


حدیث


« اَلدّنیا سِجْنُ الُمْؤمِنِ.»


« دنیا زندان مؤمن است.»


(۲۸) طرفه: بدیع، شگفت‌آور

(۲۹) خیزیدن: آهسته به جایی وارد شدن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3320


باز عقلی کو رَمَد از عقلِ عقل

 کرد از عقلی، به حیوانات نقل


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #742


مصطفیٰ زین گفت کِای اسرارجو

مُرده را خواهی که بینی زنده تو؟

 

می‌رود چون زندگان بر خاکدان

مُرده و جانش شده بر آسمان

 

جانْش را این دَم به بالا مَسکنی‌ست

گر بمیرد، روحِ او را نقل نیست


زآنکه پیش از مرگ، او کرده‌ست نقل

این به مُردن فهم آید، نه به عقل

 

نقل باشد، نه چو نَقلِ جانِ عام

همچو نَقلی از مقامی تا مقام

 

هرکه خواهد که ببیند بر زمین

مُرده‌یی را می‌رود ظاهر چنین


مر ابوبکرِ تقی را گو ببین

شد ز صِدّیقی امیرُالْـمُحْشَرین(۳۰)


(۳۰) امیرُالْـمُحْشَرین: سالارِ محشور شدگان در قیامت

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3557


ز آنکه من ز اندیشه‏‌ها بگذشته‏‌ام

خارجِ اندیشه، پویان گشته‏‌ام‏

 

حاکمِ اندیشه‏‌ام محکوم نی

ز آنکه بَنّا حاکم آمد بر بِنا

 

جمله خَلقان، سُخرهٔ اندیشه‏‌اند

ز آن سبب خسته دل و، غمْ‌پیشه‏‌اند


قاصداً(۳۱) خود را به اندیشه دهم

چون بخواهم از میانْشان بَرجَهَم‏


من چو مرغِ اوجم، اندیشه مگس

کِی بُوَد بر من مگس را دسترس؟

قاصداً، زیر آیم از اوجِ بلند

تا شکسته‌پایگان(۳۲) بر من تَنَند


چون ملالم گیرد از سُفلی صفات

بر پَرَم همچون طُیورُ الصّافّات

 

پَرِّ من رُسته‌ست هم از ذاتِ خویش

بر نچفسانم دو پَر من با سِریش‏

 

جعفرِ طَیّار(۳۳) را پَر، جاریه‌ست

جعفرِ عَیّار(۳۴) را پَر، عاریه‌ست‏


قرآن کریم، سورهٔ مُلک (۶۷)، آیهٔ ۱۹

Quran, Al-Mulk(#67), Line #19


«أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ ۚ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَٰنُ ۚ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ»


«آيا پرندگانى را كه بال گشوده يا بال فراهم‌كشيده بر فراز سرشان در پروازند، نديده‌اند؟ 

آنها را جز خداى رحمان كسى در هوا نگاه نتواند داشت. اوست كه به همه چيز بيناست.»


(۳۱) قاصداً: به اختیار

(۳۲) شکسته‌پایگان: آنان که پایشان شکسته است، مجازاً درماندگان یا مریدان مبتدی.

(۳۳) جعفرِ طَیّار: پسرعموی پیامبر(ص)‌. تمثیلی از عارف حقیقی.

(۳۴) جعفرِ عَیّار: ظاهراً کسی بوده که بال‌های مصنوعی بر دوش خود می‌چسبانده و نمایش می‌داده است. 

تمثیلی از مدعیان دروغین عرفان و سلوک.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568


بی‌‌حس و بی‌‌گوش و بی‌‌فکرت شوید

تا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید


قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیهٔ ۲۷ و ۲۸

Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28


«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً،»


«اى روح آرامش يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد،»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1337


این طلب، در ما هم از ایجادِ توست

 رَستن از بیداد، یا رَب، دادِ توست‌‌


بی‌‌طلب، تو این طلب‌مان داده‌‌ای

 بی‌شمار و حَدّ، عطاها داده‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1442


کاین طلب‌کاری، مُبارک جُنبشی‌ست

این طلب در راهِ حق، مانع‌کُشی‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1733


گر تو را آنجا بَرَد نبود عجب

منگر اندر عجز و، بنگر در طلب


کین طلب در تو گروگانِ خداست

زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست


جَهد کن تا این طلب افزون شود

تا دلت زین چاهِ تَن بیرون شود


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #219


عشقِ آن زنده گُزین کو باقی‌ است

کز شرابِ جان‌فزایَت ساقی است‌‌


عشقِ آن بگْزین که جمله انبیا

یافتند از عشقِ او کار و کیا(۳۵)

 

تو مگو ما را بدان شَه، بار نیست

با کریمان کارها دشوار نیست‌‌


(۳۵) کار و کیا: قدرت و سلطنت، توانایی و فرمانروایی

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


حالت ده و حیرت ده، ای مُبدِعِ بی‌حالت

لیلی کن و مجنون کن، ای صانعِ بی‌آلت


صد حاجتِ گوناگون در لیلی و در مجنون

فریادکنان پیشت، کای مُعطیِ بی‌حاجت


انگشتریِ حاجت، مُهری‌ست سلیمانی

رَهن است به پیش تو، از دست مده صحبت


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2643


هادیِ راه است یار اندر قُدوم(۳۶)

مصطفیٰ زین گفت: اَصحابی نُجُوم(۳۷)


(۳۶) قُدوم: وارد شدن، درآمدن به جایی؛ امامت و پیشوایی در امر ارشاد و سلوک.

(۳۷) نُجوم: جمعِ نَجم؛ ستارگان

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2605, Divan e Shams


در پایِ دل افتم من، هر روز همی‌گویم

رازِ تو شود پنهان، گر راز تو نجهانی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #74, Divan e Shams


چون دانه شد افکنده(۳۸)، بررُست و درختی شد

این رمز چو دریابی، افکنده شوی با ما


(۳۸) افکنده شدن: فروتن و افتاده شدن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785


چشمِ او مانده‌ست در جویِ روان

بی‌خبر از ذوقِ آبِ آسمان


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #546


ای بسا نازآوری زد پَرّ و بال

آخِرُالْاَمر(۳۹)، آن بر آن کس شد وَبال(۴۰)


(۳۹) آخِرُالْاَمر: در آخر کار

(۴۰) وَبال: بدبختی، سختی، عذاب

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1907


زشت باشد رویِ نازیبا و ناز

سخت باشد چشمِ نابینا و درد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


بگذشت مهِ توبه، آمد به جهان ماهی

کاو بشکند و سوزد صد توبه به یک ساعت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


ای گیج سری کان سر گیجیده نگردد زو

وی گول دلی کان دل یاوه نکند نیّت


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2512


چشم‌بندی بود لعنت دیو را

تا زیانِ خصم دید آن ریو(۴۱) را


لعنت این باشد که کژبینش کند

حاسد و خودبین و پُرکینش کند


تا نداند که هر آنکه کرد بَد

عاقبت باز آید و، بَر وِی زَنَد


(۴۱) ریو: مکر و حیله، نیرنگ

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2872

 

حق همی خواهد که تو زاهد شوی

تا غَرَض بگذاری و شاهد شوی


کاین غَرَض‌ها پردهٔ دیده بُوَد

بر نظر چون پرده پیچیده بُوَد

 

پس نبیند جمله را با طِمّ(۴۲) و رِمّ(۴۳و۴۴)

حُبُّکَ‌الْـاَشیاءَ یُعْمی و یُصِمّ


حدیث


«حُبُّکَ الْـاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»


«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند.»


(۴۲) طِمّ: دریا و آب فراوان

(۴۳) رِمّ: زمین و خاک

(۴۴) با طِمّ و رِمّ: در اینجا یعنی با جزئیات

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2875


در دلش خورشید چون نوری نشاند

پیشَش اختر(۴۵) را مقادیری نماند


(۴۵) اختر: ستاره

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


ما لنگ شدیم این‌جا، بربند درِ خانه

چرّنده و پرّنده لنگند درین حضرت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shams


تو چو بازِ پای بسته، تَنِ تو چو کُنده بَر پا

تو به چنگِ خویش باید که گره ز پا گشایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #74, Divan e Shams


پاهایِ تو بگشاید، روشن به تو بنماید

تا تو همه تن چون گُل در خنده شوی با ما


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


ای عشق تویی کُلّی، هم تاجی و هم غُلّی

هم دعوتِ پیغامبر هم ده‌دلیِ امّت


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3745


حَیْثُ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُم

نَحْوَهُ هٰذَا الَّذی لَمْ یَنْهَکُم


«در هر وضعیتی هستید روی خود را به‌سویِ آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید 

که این چیزی است که خدا شما را از آن بازنداشته‌است.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2898


دیدِ رویِ جز تو شد غُلِّ(۴۶) گلو

کُلُّ شَیْءٍ ماسِوَی‌اللَّـه باطِلُ


«دیدنِ روی هر کس به‌جز تو زنجیری است بر گردن. 

زیرا هر چیز جز خدا باطل است.»


قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸

Quran,Yaseen(#36), Line #8


«إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ.»


«و ما بر گردن‌هايشان تا زَنَخها غُل‌ها نهاديم، 

چنان‌كه سرهايشان به بالاست و پايين‌ آوردن نتوانند.»


(۴۶) غُلّ: زنجیر

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4472


اِئْتِیا کَرْهاً مهارِ عاقلان

اِئْتِیا طَوْعاً بهارِ بی‌دلان


«از روی کراهت و بی‌مِیلی بیایید، افسار عاقلان است، 

اما از روی رضا و خرسندی بیایید، بهار عاشقان است.»


قرآن کریم، سورهٔ فصّلت (۴۱)، آیهٔ ۱۱

Quran, Fussilat(#41), Line #11


«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا 

وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»


«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. 

پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


از نیست برآوردی ما را جگری تشنه

بردوخته‌ای ما را بر چشمهٔ این دولت


خارم ز تو گُل گشته و اجزا همه کُل گشته

هم اوّلِ ما رحمت، هم آخرِ ما رحمت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3105

 

جهد کن کز جامِ حق یابی نَوی(۴۷)

بی‌خود و بی‌اختیار آنگه شوی

 

آنگه آن مِی را بُوَد کُلّ اختیار

تو شوی معذورِ مطلق، مست‌وار


هرچه کوبی، کُفتهٔ‌(۴۸) مِی باشد آن

هرچه روبی(۴۹)، رُفتهٔ‌(۵۰) مِی باشد آن


(۴۷) نَوی: تازگی و نشاط

(۴۸) کُفته: مخفّفِ کوفته به‌معنیِ کوبیده‌شده.

(۴۹) روبی: بروبی، جارو کنی.

(۵۰) رُفته: روبیده‌شده.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۴١

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941


رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر

بر یکی رحمت فِرو مآ ای پسر


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501


او‌ّل و آخِر تو‌یی ما در میان

هیچ هیچی که نیاید در بیان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


در خار ببین گُل را، بیرون همه‌کس بیند

در جزو ببین کُل را، این باشد اهلیّت


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1481


چشم‌ها چون شد گذاره(۵۱)، نورِ اوست

مغزها می‌بیند او در عینِ پوست


 بیند اندر ذرّه خورشیدِ بقا

بیند اندر قطره، کُلِّ بحر را


(۵۱) گذاره: آنچه از حدّ درگذرد، گذرنده.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


در غوره ببین می را، در نیست ببین شی را

ای یوسف در چَهْ، بین، شاهنشهی و مُلکَت


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4740


با چنین ناقابلی و دوری‌ای

بخشد این غورهٔ مرا انگوری‌ای؟


نیستم اومیدوار از هیچ سو

وآن کَرَم می‌گویدم: لا تَیْأَسُوا(۵۲)


قرآن کریم، سورهٔ یوسف (۱۲)، آیهٔ ۸۷

Quran, Yusuf(#12), Line #87


«…وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»


«…و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»


دایماً خاقانِ ما کردست طُو(۵۳)

گوشمان را می‌کشد لا تَقْنَطُوا(۵۴)


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳

Quran, Az-Zumar(#39), Line #53


«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ 

إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»


«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. 

زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»


گرچه ما زین ناامیدی در گَویم(۵۵)

چون صَلا(۵۶) زد، دست‌اندازان(۵۷) رویم


(۵۲) لٰا تَیْأَسُوا: نومید مشوید.

(۵۳) طُو: مخفف طُوی ترکی به معنی جشن مهمانی

(۵۴) لا تَقْنَطُوا: ناامید نشوید.

(۵۵) گَو: گودال

(۵۶) صَلا: دعوتِ عمومی

(۵۷) دست‌اندازان: در حال دست‌افشانی، رقص‌کنان

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


خاری که ندارد گل در صدرِ چمن ناید

خاکی ز کجا یابد بی‌روح سر و سبلت؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3355


‏چون خَری در گِل فتد از گامِ تیز

دَم ‏به ‏دَم جُنبد برایِ عزمِ خیز


جای را هموار نَکْند بهرِ باش

دانَد او که نیست آن جایِ معاش‏(۵۸)


حسِّ تو از حسِّ خر کمتر بُده‌ست

که دلِ تو زین وَحَل‌ها(۵۹) بَرنَجَست‏


در وَحَل تأویلِ(۶۰) رُخصَت می‏‌کُنی

چون نمی‏‌خواهی کز آن دل بَرکَنی‏


(۵۸) معاش‏: زندگی

(۵۹) وَحَل‌: گِل و لای که چهارپا در آن بماند.

(۶۰) تأویل: در اینجا یعنی توجیه کردن موضوعی.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3354


گرچه دوری، دور می‏‌جُنبان تو دُم

حَیْثُ ماٰکُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُمْ


«گر‌چه در ذهن هستی و از او دوری، از دور دُمِ آشنایی با او (از جنسِ او بودن) را 

به حرکت دَر‌آور. به این آیهٔ قرآن توجه کن که می‌گوید: در هر‌جا که هستی روی به او کن.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3393


از قیاسی که بکرد آن کر گُزین

صحبتِ ده ساله باطل شد بدین‌‌

 

خاصه ای خواجه قیاسِ حسِّ دون(۶۱)

اندر آن وحی‌ای که هست از حد فزون‌‌

 

گوشِ حسِّ تو به حرف، ار در خور است

دان که گوشِ غیب‌گیرِ(۶۲) تو کَر است‌‌


(۶۱) دون: پایین، پست، فرومایه

(۶۲) غیب‌گیر: گیرندهٔ پیام‌های غیبی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3396


«اوّل کسی که در مقابلهٔ نص، قیاس آورد ابلیس بود»

 

اوّل آن کس کاین قیاسک‌ها نمود

پیشِ انوارِ خدا، ابلیس بود


گفت: نار(۶۳) از خاک بی‌‌شک بهتر است

من ز نار و او ز خاکِ اَکدر(۶۴) است‌‌

 

قرآن کریم، سورهٔ ص (۳۸)، آیهٔ ۷۶

Quran, Saad(#6), Line #76


«قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ ۖ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»


«گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفريده‌اى و او را از گِل.»


پس قیاسِ فرع، بر اصلش کنیم

او ز ظُلمت، ما ز نورِ روشنیم‌‌


گفت حق: نی، بَلْ که لٰا اَنساب شد

زهد و تقویٰ، فضل را مِحراب شد


«حق تعالی گفت: قیاس کردن فرع بر اصل، اعتبار ندارد.

زیرا تنها پارسایی و پرهیزگاری، محراب و قبله‌گاه فضل و شرف است نه حَسَب و نسب.»


قرآن کریم، سورهٔ مؤمنون (۲۳)، آیهٔ ۱۰۱

Quran, Al-Muminoon(#23), Line #101


«فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ»


«چون در صور دميده شود، هيچ خويشاونديى ميانشان نماند و هيچ از حال يكديگر نپرسند.»


قرآن کریم، سورهٔ حجرات (۴۹)، آیهٔ ۱۳

Quran, Al-Hujuraat(#49), Line #13


«… إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ …»


«… هر آينه گرامى‌ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست… .»


(۶۳) نار: آتش

(۶۴) اَکدر: تیره، تیره‌تر

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489


گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنا

او ز فعل حق نَبُد غافل چو ما


«ولی حضرت آدم گفت: پروردگارا، ما به خود ستم کردیم 

و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود.»


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23


«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»


«گفتند: اى پروردگارِ ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نیآمرزى 

و بر ما رحمت نيآورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #52


چون‌که هر دم راه خود را می‌زنم

با دگر کَس سازگاری چون کنم؟


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هرکه نقصِ خویش را دید و شناخت

اندر اِستِکمالِ(۶۵) خود، دو‌ اسبه تاخت(۶۶)


زان نمی‌پَرّد به سوی ذوالْجَلال

کو گُمانی می‌بَرَد خود را کمال


علّتی بتّر(۶۷) ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۶۸)


(۶۵) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی

(۶۶) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

(۶۷) بتّر: بدتر

(۶۸) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488


گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنی

کرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۶۹)


«شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را 

به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.»


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16


«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْـمُسْتَقِيمَ.»


«گفت: حال که مرا گمراه ساخته‌ای، من هم ایشان را از راه راست تو منحرف می‌کنم.»

[ما به‌عنوان من‌ذهنی هم خودمان را گمراه می‌کنیم و 

هم به هرکسی که می‌رسیم او را به واکنش درمی‌آوریم.]


(۶۹) دَنی: فرومایه، پست

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴٠۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #406


همچو ابلیسی که گفت: اَغْوَیْتَنی(۷۰)

تو شکستی جام و ما را می‌زنی؟


(۷۰) اَغْوَیْتَنی: تو مرا گمراه کرده‌ای.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216


علّتِ(۷۱) ابلیس اَنَا خیری بُده‌ست

وین مرض، در نَفْسِ هر مخلوق هست


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12


«… قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»


«… ابلیس گفت: من از آدم بهترم. مرا از آتش و او را از گِل‌ آفریده‌ای.»


(۷۱) علّت: مرض، بیماری

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3341


رو برِ دل، رو که تو جز‌وِ دلی

هین که بنده‌ٔ پادشاهِ عا‌دلی

 

بندگیّ او بِهْ از سلطانی است

که اَنا(۷۲) خَیْرٌ(۷۳) د‌مِ شیطانی است

 

فر‌ق بین و بر‌گُز‌ین تو ای حبیس(۷۴)

بندگیِّ آد‌م از کِبرِ بلیس


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12


«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ …»


«خدا گفت: «وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چيز تو را از آن بازداشت؟» 

گفت: «من از او بهترم، …»


(۷۲) اَنا: من

(۷۳) خَیْر: بهتر

(۷۴) حبیس: محبوس

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2299


تو همان دیدی که ابلیسِ لَعین(۷۵)

گفت: من از آتشم، آدم ز طین(۷۶)


(۷۵) لَعین: ملعون، لعنت‌شده

(۷۶) طین: گِل

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3027


«حکایتِ هندو که با یارِ خود، جنگ می‏‌کرد بر کاری 

و خبر نداشت که او هم بدان مبتلاست‏»


چار هندو، در یکی مسجد شدند

بهرِ طاعت، راکع(۷۷) و ساجد(۷۸) شدند


هر یکی بَر نیّتی تکبیر کرد

در نماز آمد به مسکینیّ و درد


مُؤْذِن آمد، زان یکی لفظی بجَست

کای مؤذّن بانگ کردی وقت هست؟


گفت آن هندویِ دیگر از نیاز:

هَی سخن گفتیّ و، باطل شد نماز


آن سوم گفت آن دوم را: ای عمو

چه زنی طعنه بر او؟ خود را بگو


آن چهارم گفت: حَمْداللَّه که من

در نیفتادم به چَهْ چون آن سه تن


پس نمازِ هر چهاران شد تباه

عیب‌گویان بیشتر گُم کرده راه‏


ای خُنُک جانی که عیبِ خویش دید

هر که عیبی گفت، آن بر خود خرید


زآنکه نیمِ او ز عیبستان بُده‌ست

و آن دگر نیمش ز غیبستان بُده‌ست‏


چون که بر سر مر ترا دَه ریش هست

مَرْهَمت بر خویش باید کار بَست


عیب کردن ریش را دارویِ اوست

چون شکسته گشت، جای اِرْحَمُواست‏(۷۹)


حدیث


«اِرْحَمُوا تُرحَمُوا»


«رحم کنید، تا بر شما رحم شود.»


گر همان عیبت نبود، ایمن مباش

بو‌ک(۸۰) آن عیب از تو گردد نیز فاش‏


لاتَخافُوا(۸۱) از خدا نشنیده‌یی؟

پس چه خود را ایمن و خوش دیده‌یی‏؟


قرآن کریم، سورهٔ فصلت (۴۱)، آیهٔ ۳۰

Quran, Fussilat(#41), Line #30


«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا 

وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»


«بر آنان كه گفتند: پروردگار ما اللّه است و پايدارى ورزيدند، فرشتگان فرود مى‌آيند 

كه مترسيد و غمگين مباشيد، شما را به بهشتى كه به شما وعده داده شده بشارت است.»


(۷۷) راکع: رکوع کننده

(۷۸) ساجد: سجده کننده

(۷۹) اِرْحَمُو: فعل امر به معنی رحم کنید.

(۸۰) بو‌ک: بُوَد که، باشد که

(۸۱) لاتَخافُوا: نترسید

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1429


لٰاتَخٰافُوا هست نُزْلِ(۸۲) خایفان

هست در خور از برایِ خایف(۸۳)، آن‌‌


هر که ترسد، مر وَرا ایمن کنند

 مَر، دلِ ترسنده را ساکن کنند

 

آنکه خوفش نیست چون گویی مترس؟

 درس چهْ‌دهی؟ نیست او محتاجِ درس‌‌


(۸۲) نُزل: طعامی که برای مهمان فراهم کنند.

(۸۳) خایِف: ترسان، ترسنده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3040


سال‌ها ابلیس، نیکونام زیست

گشت رسوا، بین که او را نام چیست‏


در جهان، معروف بُد عُلیایِ(۸۴و۸۵) او

گشت معروفی به عکس، ای وایِ او


تا نه‌یی ایمن، تو معروفی مجو

رُو بشُو از خوف، پس بنْمای رُو


تا نروید ریشِ تو ای خوبِ من

بر دگر ساده‌زَنَخ(۸۶) طعنه مَزَن‏


این نگر که مبتلا شد جانِ او

تا در افتاده‌ست و، او شد پندِ تو


تو نیفتادی که باشی پندِ او

زهر، او نوشید، تو خور قندِ او


(۸۴) عُلیا: بزرگی، عظمت

(۸۵) عَلیا: مکانِ مرتفع، جای بلند

(۸۶) ساده‌زَنَخ: آنکه صورتش مو نرسته باشد.

-------------------------

مجموع لغات:


(۱) حالت: وضع و حال، کیفیت و چگونگی، طرب، حال و کیفیتی که بی‌اختیار به سالک دست می‌دهد.

(۲) مُبدِع: آفریننده، خالق

(۳) صانع: آفریننده، سازنده

(۴) مُعطی: عطاکننده، بخشنده

(۵) رَهن: آنچه نزد کسی بگذارند و به ‌قدر ارزش آن پول قرض کنند؛ گرو؛ گروی.

(۶) گیجیده: به حالت گیجی درآمده

(٧) غُلّ: بند و زنجیر آهنین که به گردن و دست زندانیان بندند.

(٨) ده‌دلیِ: تردید زیاد، شک فراوان

(۹) شی: چیز

(۱۰) مُلکَت: پادشاهی، سلطنت

(۱۱) فُرقَت: فراق، جدایی

(۱۲) وصلت: وصال، پیوند

(۱۳) گز: واحد طول، زرع

(۱۴) اِصْبَع: انگشت

(۱۵) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همه امکانات، درس یک روزه، مسابقه

(۱۶) ریو: حیله، حقّه‌بازی، ریا

(۱۷) مُفْتَقَد: گم کرده شده

(۱۸) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

(۱۹) اِنقباض: دلتنگی و قبض

(۲۰) نَوی: تازگی و نشاط

(۲۱) کُفته: مخفّفِ کوفته به‌معنیِ کوبیده‌شده.

(۲۲) روبی: بروبی، جارو کنی.

(۲۳) رُفته: روبیده‌شده.

(۲۴) آخِرُالْاَمر: در آخر کار

(۲۵) وَبال: بدبختی، سختی، عذاب

(۲۶) وَرد: گُل، گُلِ سرخ

(۲۷) نازِش: به خود بالیدن

(۲۸) طرفه: بدیع، شگفت‌آور

(۲۹) خیزیدن: آهسته به جایی وارد شدن

(۳۰) امیرُالْـمُحْشَرین: سالارِ محشور شدگان در قیامت

(۳۱) قاصداً: به اختیار

(۳۲) شکسته‌پایگان: آنان که پایشان شکسته است، مجازاً درماندگان یا مریدان مبتدی.

(۳۳) جعفرِ طَیّار: پسرعموی پیامبر(ص)‌. تمثیلی از عارف حقیقی.

(۳۴) جعفرِ عَیّار: ظاهراً کسی بوده که بال‌های مصنوعی بر دوش خود می‌چسبانده و نمایش می‌داده است.

تمثیلی از مدعیان دروغین عرفان و سلوک.

(۳۵) کار و کیا: قدرت و سلطنت، توانایی و فرمانروایی

(۳۶) قُدوم: وارد شدن، درآمدن به جایی؛ امامت و پیشوایی در امر ارشاد و سلوک.

(۳۷) نُجوم: جمعِ نَجم؛ ستارگان

(۳۸) افکنده شدن: فروتن و افتاده شدن

(۳۹) آخِرُالْاَمر: در آخر کار

(۴۰) وَبال: بدبختی، سختی، عذاب

(۴۱) ریو: مکر و حیله، نیرنگ

(۴۲) طِمّ: دریا و آب فراوان

(۴۳) رِمّ: زمین و خاک

(۴۴) با طِمّ و رِمّ: در اینجا یعنی با جزئیات

(۴۵) اختر: ستاره

(۴۶) غُلّ: زنجیر

(۴۷) نَوی: تازگی و نشاط

(۴۸) کُفته: مخفّفِ کوفته به‌معنیِ کوبیده‌شده.

(۴۹) روبی: بروبی، جارو کنی.

(۵۰) رُفته: روبیده‌شده.

(۵۱) گذاره: آنچه از حدّ درگذرد، گذرنده.

(۵۲) لٰا تَیْأَسُوا: نومید مشوید.

(۵۳) طُو: مخفف طُوی ترکی به معنی جشن مهمانی

(۵۴) لا تَقْنَطُوا: ناامید نشوید.

(۵۵) گَو: گودال

(۵۶) صَلا: دعوتِ عمومی

(۵۷) دست‌اندازان: در حال دست‌افشانی، رقص‌کنان

(۵۸) معاش‏: زندگی

(۵۹) وَحَل‌: گِل و لای که چهارپا در آن بماند.

(۶۰) تأویل: در اینجا یعنی توجیه کردن موضوعی.

(۶۱) دون: پایین، پست، فرومایه

(۶۲) غیب‌گیر: گیرندهٔ پیام‌های غیبی

(۶۳) نار: آتش

(۶۴) اَکدر: تیره، تیره‌تر

(۶۵) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی

(۶۶) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

(۶۷) بتّر: بدتر

(۶۸) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

(۶۹) دَنی: فرومایه، پست

(۷۰) اَغْوَیْتَنی: تو مرا گمراه کرده‌ای.

(۷۱) علّت: مرض، بیماری

(۷۲) اَنا: من

(۷۳) خَیْر: بهتر

(۷۴) حبیس: محبوس

(۷۵) لَعین: ملعون، لعنت‌شده

(۷۶) طین: گِل

(۷۷) راکع: رکوع کننده

(۷۸) ساجد: سجده کننده

(۷۹) اِرْحَمُو: فعل امر به معنی رحم کنید.

(۸۰) بو‌ک: بُوَد که، باشد که

(۸۱) لاتَخافُوا: نترسید

(۸۲) نُزل: طعامی که برای مهمان فراهم کنند.

(۸۳) خایِف: ترسان، ترسنده

(۸۴) عُلیا: بزرگی، عظمت

(۸۵) عَلیا: مکانِ مرتفع، جای بلند

(۸۶) ساده‌زَنَخ: آنکه صورتش مو نرسته باشد.

----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


حالت ده و حیرت ده ای مبدع بی‌حالت

لیلی کن و مجنون کن ای صانع بی‌آلت


صد حاجت گوناگون در لیلی و در مجنون

فریادکنان پیشت کای معطی بی‌حاجت


انگشتری حاجت مهری‌ست سلیمانی

رهن است به پیش تو از دست مده صحبت


بگذشت مه توبه آمد به جهان ماهی

کاو بشکند و سوزد صد توبه به یک ساعت


ای گیج سری کان سر گیجیده نگردد زو

وی گول دلی کان دل یاوه نکند نیت


ما لنگ شدیم این‌جا بربند در خانه

چرنده و پرنده لنگند درین حضرت


ای عشق تویی کلی هم تاجی و هم غلی

هم دعوت پیغامبر هم ده‌دلی امت


از نیست برآوردی ما را جگری تشنه

بردوخته‌ای ما را بر چشمه این دولت


خارم ز تو گل گشته و اجزا همه کل گشته

هم اول ما رحمت هم آخر ما رحمت


در خار ببین گل را بیرون همه‌کس بیند

در جزو ببین کل را این باشد اهلیت


در غوره ببین می را در نیست ببین شی را

ای یوسف در چه بین شاهنشهی و ملکت


خاری که ندارد گل در صدر چمن ناید

خاکی ز کجا یابد بی‌روح سر و سبلت


کف می‌زن و زین می‌دان تو منشا هر بانگی

کاین بانگ دو کف نبود بی‌فرقت و بی‌وصلت


خامش که بهار آمد گل آمد و خار آمد

از غیب برون جسته خوبان جهت دعوت


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


حالت ده و حیرت ده ای مبدع بی‌حالت

لیلی کن و مجنون کن ای صانع بی‌آلت


صد حاجت گوناگون در لیلی و در مجنون

فریادکنان پیشت کای معطی بی‌حاجت


انگشتری حاجت مهری‌ست سلیمانی

رهن است به پیش تو از دست مده صحبت


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۴۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1487, Divan e Shams


چون چنگم از زمزمه خود خبرم نیست

اسرار همی‌گویم و اسرار ندانم


مانند ترازو و گزم من که به بازار

بازار همی‌‌سازم و بازار ندانم


در اصبع عشقم چو قلم بی‌خود و مضطر

طومار نویسم من و طومار ندانم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ١٨٩٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899


این ترازو بهر این بنهاد حق

تا رود انصاف ما را در سبق


از ترازو کم کنی من کم کنم

تا تو با من روشنی من روشنم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۵۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3583


ور تو ریو خویشتن را منکری

از ترازو و آینه کی جان بری


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #402


منتهای اختیار آن است خود

که اختیارش گردد اینجا مفتقد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالک خود باشد اندر اتقوا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از انقباض

کرد بر مختار مطلق اعتراض


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3105

 

جهد کن کز جام حق یابی نوی

بی‌خود و بی‌اختیار آنگه شوی

 

آنگه آن می را بود کل اختیار

تو شوی معذور مطلق مست‌وار


هرچه کوبی کفته می باشد آن

هرچه روبی رفته می باشد آن


معذور مطلق = مختار مطلق


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1426


زین سر از حیرت گر این عقلت رود

هر سر مویت سر و عقلی شود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #546


ای بسا نازآوری زد پر و بال

آخرالامر آن بر آن کس شد وبال


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۹۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1906


ناز را رویی بباید همچو ورد

چون نداری گرد بدخویی مگرد


زشت باشد روی نازیبا و ناز

سخت باشد چشم نابینا و درد

 

پیش یوسف نازش و خوبی مکن

جز نیاز و آه یعقوبی مکن‌‌


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1372, Divan e Shams


من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده‌ام

حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیده‌ام


من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن

بی‌دام و بی‌گیرنده‌ای اندر قفس خیزیده‌ام


زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان

بهر رضای یوسفان در چاه آرامیده‌ام


حدیث


«اَلدّنیا سِجْنُ الُمْؤمِنِ.»


«دنیا زندان مؤمن است.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3320


باز عقلی کو رمد از عقل عقل

کرد از عقلی به حیوانات نقل


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #742


مصطفی زین گفت کای اسرارجو

مرده را خواهی که بینی زنده تو

 

می‌رود چون زندگان بر خاکدان

مرده و جانش شده بر آسمان

 

جانش را این دم به بالا مسکنی‌ست

گر بمیرد روح او را نقل نیست


زآنکه پیش از مرگ او کرده‌ست نقل

این به مردن فهم آید نه به عقل

 

نقل باشد نه چو نقل جان عام

همچو نقلی از مقامی تا مقام

 

هرکه خواهد که ببیند بر زمین

مرده‌یی را می‌رود ظاهر چنین


مر ابوبکر تقی را گو ببین

شد ز صدیقی امیرالـمحشرین


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3557


ز آنکه من ز اندیشه‏‌ها بگذشته‏‌ام

خارج اندیشه پویان گشته‏‌ام‏

 

حاکم اندیشه‏‌ام محکوم نی

ز آنکه بنا حاکم آمد بر بنا

 

جمله خلقان سخره اندیشه‏‌اند

ز آن سبب خسته دل و غم‌پیشه‏‌اند


قاصدا خود را به اندیشه دهم

چون بخواهم از میانشان برجهم‏


من چو مرغ اوجم اندیشه مگس

کی بود بر من مگس را دسترس

قاصدا زیر آیم از اوج بلند

تا شکسته‌پایگان بر من تنند


چون ملالم گیرد از سفلی صفات

بر پرم همچون طیور الصافات

 

پر من رسته‌ست هم از ذات خویش

بر نچفسانم دو پر من با سریش‏

 

جعفر طیار را پر جاریه‌ست

جعفر عیار را پر عاریه‌ست‏


قرآن کریم، سوره ملک (۶۷)، آیه ۱۹

Quran, Al-Mulk(#67), Line #19


«أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ ۚ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَٰنُ ۚ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ»


«آيا پرندگانى را كه بال گشوده يا بال فراهم‌كشيده بر فراز سرشان در پروازند، نديده‌اند؟ 

آنها را جز خداى رحمان كسى در هوا نگاه نتواند داشت. اوست كه به همه چيز بيناست.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #568


بی‌‌حس و بی‌‌گوش و بی‌‌فکرت شوید

تا خطاب ارجعی را بشنوید


قرآن کریم، سوره فجر (۸۹)، آیه ۲۷ و ۲۸

Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28


«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً،»


«اى روح آرامش يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد،»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1337


این طلب در ما هم از ایجاد توست

رستن از بیداد یا رب داد توست‌‌


بی‌‌طلب تو این طلب‌مان داده‌‌ای

بی‌شمار و حد عطاها داده‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1442


کاین طلب‌کاری مبارک جنبشی‌ست

این طلب در راه حق مانع‌کشی‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1733


گر تو را آنجا برد نبود عجب

منگر اندر عجز و بنگر در طلب


کین طلب در تو گروگان خداست

زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست


جهد کن تا این طلب افزون شود

تا دلت زین چاه تن بیرون شود


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #219


عشق آن زنده گزین کو باقی‌ است

کز شراب جان‌فزایت ساقی است‌‌


عشق آن بگزین که جمله انبیا

یافتند از عشق او کار و کیا

 

تو مگو ما را بدان شه بار نیست

با کریمان کارها دشوار نیست‌‌


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


حالت ده و حیرت ده ای مبدع بی‌حالت

لیلی کن و مجنون کن ای صانع بی‌آلت


صد حاجت گوناگون در لیلی و در مجنون

فریادکنان پیشت کای معطی بی‌حاجت


انگشتر حاجت مهری‌ست سلیمانی

رهن است به پیش تو از دست مده صحبت


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2643


هادی راه است یار اندر قدوم

مصطفی زین گفت اصحابی نجوم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2605, Divan e Shams


در پای دل افتم من هر روز همی‌گویم

راز تو شود پنهان گر راز تو نجهانی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #74, Divan e Shams


چون دانه شد افکنده بررست و درختی شد

این رمز چو دریابی افکنده شوی با ما


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785


چشم او مانده‌ست در جوی روان

بی‌خبر از ذوق آب آسمان


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #546


ای بسا نازآوری زد پر و بال

آخرالامر آن بر آن کس شد وبال


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۹۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1907


زشت باشد روی نازیبا و ناز

سخت باشد چشم نابینا و درد


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


بگذشت مه توبه آمد به جهان ماهی

کاو بشکند و سوزد صد توبه به یک ساعت


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


ای گیج سری کان سر گیجیده نگردد زو

وی گول دلی کان دل یاوه نکند نیت


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2512


چشم‌بندی بود لعنت دیو را

تا زیان خصم دید آن ریو را


لعنت این باشد که کژبینش کند

حاسد و خودبین و پرکینش کند


تا نداند که هر آنکه کرد بد

عاقبت باز آید و بر وی زند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2872

 

حق همی خواهد که تو زاهد شوی

تا غرض بگذاری و شاهد شوی


کاین غرض‌ها پرده دیده بود

بر نظر چون پرده پیچیده بود

 

پس نبیند جمله را با طم و رم

حبک‌الـاشیاء یعمی و یصم


حدیث


«حُبُّکَ الْـاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»


«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2875


در دلش خورشید چون نوری نشاند

پیشش اختر را مقادیری نماند


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


ما لنگ شدیم این‌جا بربند در خانه

چرنده و پرنده لنگند درین حضرت


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shams


تو چو باز پای بسته تن تو چو کنده بر پا

تو به چنگ خویش باید که گره ز پا گشایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #74, Divan e Shams


پاهای تو بگشاید روشن به تو بنماید

تا تو همه تن چون گل در خنده شوی با ما


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


ای عشق تویی کلی هم تاجی و هم غلی

هم دعوت پیغامبر هم ده‌دلی امت


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3745


حیث ما کنتم فولوا وجهکم

نحوه هذا الذی لم ینهکم


در هر وضعیتی هستید روی خود را به‌سوی آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید 

که این چیزی است که خدا شما را از آن بازنداشته‌است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2898


دید روی جز تو شد غل گلو

کل شیء ماسوی‌اللـه باطل


دیدن روی هر کس به‌جز تو زنجیری است بر گردن

زیرا هر چیز جز خدا باطل است


قرآن کریم، سوره یس (۳۶)، آیه ۸

Quran,Yaseen(#36), Line #8


«إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ.»


«و ما بر گردن‌هايشان تا زَنَخها غُل‌ها نهاديم، 

چنان‌كه سرهايشان به بالاست و پايين‌ آوردن نتوانند.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4472


ائتیا کرها مهار عاقلان

ائتیا طوعا بهار بی‌دلان


از روی کراهت و بی‌میلی بیایید افسار عاقلان است

اما از روی رضا و خرسندی بیایید بهار عاشقان است


قرآن کریم، سوره فصلت (۴۱)، آیه ۱۱

Quran, Fussilat(#41), Line #11


«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا 

وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»


«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. 

پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


از نیست برآوردی ما را جگری تشنه

بردوخته‌ای ما را بر چشمه این دولت


خارم ز تو گل گشته و اجزا همه کل گشته

هم اول ما رحمت هم آخر ما رحمت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3105

 

جهد کن کز جام حق یابی نوی

بی‌خود و بی‌اختیار آنگه شوی

 

آنگه آن می را بود کل اختیار

تو شوی معذور مطلق مست‌وار


هرچه کوبی کفته می باشد آن

هرچه روبی رفته می باشد آن


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۴١

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941


رحمت اندر رحمت آمد تا به سر

بر یکی رحمت فرو مآ ای پسر


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501


او‌ل و آخر تو‌یی ما در میان

هیچ هیچی که نیاید در بیان


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


در خار ببین گل را بیرون همه‌کس بیند

در جزو ببین کل را این باشد اهلیت


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1481


چشم‌ها چون شد گذاره نور اوست

مغزها می‌بیند او در عین پوست


بیند اندر ذره خورشید بقا

بیند اندر قطره کل بحر را


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


در غوره ببین می را در نیست ببین شی را

ای یوسف در چه بین شاهنشهی و ملکت


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4740


با چنین ناقابلی و دوری‌ای

بخشد این غوره مرا انگوری‌ای


نیستم اومیدوار از هیچ سو

وآن کرم می‌گویدم لا تیأسوا


قرآن کریم، سوره یوسف (۱۲)، آیه ۸۷

Quran, Yusuf(#12), Line #87


«…وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ ۖ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّـهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»


«…و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى‌شوند.»


دایما خاقان ما کردست طو

گوشمان را می‌کشد لا تقنطوا


قرآن کریم، سوره زمر (۳۹)، آیه ۵۳

Quran, Az-Zumar(#39), Line #53


«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ ۚ 

إِنَّ اللَّـهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»


«بگو: اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. 

زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»


گرچه ما زین ناامیدی در گویم

چون صلا زد دست‌اندازان رویم


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #326, Divan e Shams


خاری که ندارد گل در صدر چمن ناید

خاکی ز کجا یابد بی‌روح سر و سبلت


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3355


‏چون خری در گل فتد از گام تیز

دم ‏به ‏دم جنبد برای عزم خیز


جای را هموار نکند بهر باش

داند او که نیست آن جای معاش‏


حس تو از حس خر کمتر بده‌ست

که دل تو زین وحل‌ها برنجست‏


در وحل تأویل رخصت می‏‌کنی

چون نمی‏‌خواهی کز آن دل برکنی‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3354


گرچه دوری دور می‏‌جنبان تو دم

حیث ماکنتم فولوا وجهکم


گر‌چه در ذهن هستی و از او دوری از دور دم آشنایی با او از جنس او بودن را 

به حرکت در‌آور به این آیه قرآن توجه کن که می‌گوید در هر‌جا که هستی روی به او کن


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3393


از قیاسی که بکرد آن کر گزین

صحبت ده ساله باطل شد بدین‌‌

 

خاصه ای خواجه قیاس حس دون

اندر آن وحی‌ای که هست از حد فزون‌‌

 

گوش حس تو به حرف ار در خور است

دان که گوش غیب‌گیر تو کر است‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۳۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3396


اول کسی که در مقابله نص قیاس آورد ابلیس بود

 

اول آن کس کاین قیاسک‌ها نمود

پیش انوار خدا ابلیس بود


گفت نار از خاک بی‌‌شک بهتر است

من ز نار و او ز خاک اکدر است‌‌

 

قرآن کریم، سوره ص (۳۸)، آیه ۷۶

Quran, Saad(#6), Line #76


«قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ ۖ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»


«گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفريده‌اى و او را از گِل.»


پس قیاس فرع بر اصلش کنیم

او ز ظلمت ما ز نور روشنیم‌‌


گفت حق نی بل که لا انساب شد

زهد و تقوی فضل را محراب شد


حق تعالی گفت قیاس کردن فرع بر اصل اعتبار ندارد

زیرا تنها پارسایی و پرهیزگاری محراب و قبله‌گاه فضل و شرف است نه حسب و نسب


قرآن کریم، سوره مومنون (۲۳)، آیه ۱۰۱

Quran, Al-Muminoon(#23), Line #101


«فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ»


«چون در صور دميده شود، هيچ خويشاونديى ميانشان نماند و هيچ از حال يكديگر نپرسند.»


قرآن کریم، سوره حجرات (۴۹)، آیه ۱۳

Quran, Al-Hujuraat(#49), Line #13


«… إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ …»


«… هر آينه گرامى‌ترين شما نزد خدا، پرهيزگارترين شماست… .»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489


گفت آدم که ظلمنا نفسنا

او ز فعل حق نبد غافل چو ما


ولی حضرت آدم گفت پروردگارا ما به خود ستم کردیم 

و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۳

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23


«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»


«گفتند: اى پروردگارِ ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نیآمرزى 

و بر ما رحمت نيآورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #52


چون‌که هر دم راه خود را می‌زنم

با دگر کس سازگاری چون کنم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٣٢١٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هرکه نقص خویش را دید و شناخت

اندر استکمال خود دو‌ اسبه تاخت


زان نمی‌پرد به سوی ذوالجلال

کو گمانی می‌برد خود را کمال


علتی بتر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذودلال


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488


گفت شیطان که بما اغویتنی

کرد فعل خود نهان دیو دنی


شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی او گمراهی خود را 

به حضرت حق نسبت داد و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشت


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۶

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16


«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْـمُسْتَقِيمَ.»


«گفت: حال که مرا گمراه ساخته‌ای، من هم ایشان را از راه راست تو منحرف می‌کنم.»

[ما به‌عنوان من‌ذهنی هم خودمان را گمراه می‌کنیم و 

هم به هرکسی که می‌رسیم او را به واکنش درمی‌آوریم.]


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴٠۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #406


همچو ابلیسی که گفت اغویتنی

تو شکستی جام و ما را می‌زنی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216


علت ابلیس انا خیری بده‌ست

وین مرض در نفس هر مخلوق هست


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12


«… قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»


«… ابلیس گفت: من از آدم بهترم. مرا از آتش و او را از گِل‌ آفریده‌ای.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3341


رو بر دل رو که تو جز‌و دلی

هین که بنده‌ پادشاه عا‌دلی

 

بندگی او به از سلطانی است

که انا خیر د‌م شیطانی است

 

فر‌ق بین و بر‌گز‌ین تو ای حبیس

بندگی آد‌م از کبر بلیس


قرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۱۲

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #12


«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ …»


«خدا گفت: «وقتى تو را به سجده فرمان دادم، چه چيز تو را از آن بازداشت؟» 

گفت: «من از او بهترم، …»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2299


تو همان دیدی که ابلیس لعین

گفت من از آتشم آدم ز طین


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3027


حکایت هندو که با یار خود جنگ می‏‌کرد بر کاری 

و خبر نداشت که او هم بدان مبتلاست‏


چار هندو در یکی مسجد شدند

بهر طاعت راکع و ساجد شدند


هر یکی بر نیتی تکبیر کرد

در نماز آمد به مسکینی و درد


موذن آمد زان یکی لفظی بجست

کای موذن بانگ کردی وقت هست


گفت آن هندوی دیگر از نیاز

هی سخن گفتی و باطل شد نماز


آن سوم گفت آن دوم را ای عمو

چه زنی طعنه بر او خود را بگو


آن چهارم گفت حمدالله که من

در نیفتادم به چه چون آن سه تن


پس نماز هر چهاران شد تباه

عیب‌گویان بیشتر گم کرده راه‏


ای خنک جانی که عیب خویش دید

هر که عیبی گفت آن بر خود خرید


زآنکه نیم او ز عیبستان بده‌ست

و آن دگر نیمش ز غیبستان بده‌ست‏


چون که بر سر مر ترا ده ریش هست

مرهمت بر خویش باید کار بست


عیب کردن ریش را داروی اوست

چون شکسته گشت جای ارحمواست‏


حدیث


«اِرْحَمُوا تُرحَمُوا»


«رحم کنید، تا بر شما رحم شود.»


گر همان عیبت نبود ایمن مباش

بو‌ک آن عیب از تو گردد نیز فاش‏


لاتخافوا از خدا نشنیده‌یی

پس چه خود را ایمن و خوش دیده‌یی‏


قرآن کریم، سوره فصلت (۴۱)، آیه ۳۰

Quran, Fussilat(#41), Line #30


«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا 

وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»


«بر آنان كه گفتند: پروردگار ما اللّه است و پايدارى ورزيدند، فرشتگان فرود مى‌آيند 

كه مترسيد و غمگين مباشيد، شما را به بهشتى كه به شما وعده داده شده بشارت است.»


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1429


لاتخافوا هست نزل خایفان

هست در خور از برای خایف آن‌‌


هر که ترسد مر ورا ایمن کنند

مر دل ترسنده را ساکن کنند

 

آنکه خوفش نیست چون گویی مترس

درس چه‌دهی نیست او محتاج درس‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3040


سال‌ها ابلیس نیکونام زیست

گشت رسوا بین که او را نام چیست‏


در جهان معروف بد علیای او

گشت معروفی به عکس ای وای او


تا نه‌یی ایمن تو معروفی مجو

رو بشو از خوف پس بنمای رو


تا نروید ریش تو ای خوب من

بر دگر ساده‌زنخ طعنه مزن‏


این نگر که مبتلا شد جان او

تا در افتاده‌ست و او شد پند تو


تو نیفتادی که باشی پند او

زهر او نوشید تو خور قند او


Tags



Comments

  1. shirin7sh
    4 months, 2 weeks ago

    زشت باشد روی نازیبا و ناز
    سخت باشد چشم نابینا و درد

    به جای ناز کردن باید نیاز داشت و اقرار به عیب و اشتباه خود نمود و حواس خود را بر پرهیز و بر روی خود متمرکز کرد که این لحظه، لحظه قیامت است

    درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
    هزاران شکر و صدها سپاس

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi - پرویز شهبازی
Ganje Hozour audio Program #1034
برنامه صوتی شماره ۱۰۳۴ گنج حضور
Category:
برنامه های صوتی گنج حضور
برنامه های صوتی ۱۱۰۰ - ۱۰۰۱
Views: 4,843
Submitted by: admin, Jul 16 2025






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S