Parviz Shahbazi

Ganje Hozour audio Program #891

برنامه صوتی شماره ۸۹۱ گنج حضور

  • Currently 4.27/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 239 votes
Comments (1)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۸۹۱ گنج حضور


اجراپرویز شهبازی


۱۴۰۰ تاریخ اجرا۹ نوامبر ۲۰۲۱ - ۱۹ آبان



PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

PDF تمام اشعار این برنامه

   PDF نسخه کوچکتر مناسب جهت پرینت 



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal)# 790, Divan e Shams


واقفِ(۱) سَرمَد(۲) تا مدرسه‌ی عشق گشود

فِرقیی(۳) مشکل(۴) چون عاشق و معشوق نبود


جز قیاس(۵) و دَوَران(۶) هست طُرُق، لیک شدست

بر اُولُوالْفِقْه(۷) و طبیب و مُتَنَجِّم(۸) مسدود


اندرین صورت و آن صورت بس فکرتِ تیز

از پیِ بحث و تفکّر یدِ بیضا بنمود(۹)


فرق گفتند بسی جامعشان(۱۰) راه ببست

رو به جامع چو نهادند دو صد فرق فزود


فکر محدود بُد و جامع و فارق بی‌حد

آنچه محدود بُد، آن محو شد از نامحدود


محوْ سُکرست(۱۱)، پسِ محو بُوَد صَحوْ(۱۲) یقین

شمس عاقب(۱۳) بُوَد ار چند بُوَد ظِلْ مَمدود(۱۴)


این از آنست که یُطْوی(۱۵) به زبان لایُحْکی(۱۶)

زانکه اثباتِ چنین نکته بُوَد نفیِ وجود


این سخن فرع وجودست و حجابست ز نفی

کشفِ چیزی به حجابش نَبُوَد جز مردود


نه ز مردود گریزی، نه ز مقبول خلاص

بِهِل(۱۷) این را که نگنجد نه به بحث و نه سرود


تو پس این را بِهِلی، لیک تو را آن نَهلد

جان از این قاعده نجْهد به قیام(۱۸) و به قُعود(۱۹)


جان قعود آرد، آنَش بکَشَد سویِ قیام

جان قیام آرد، آنَش بکَشَد سویِ سجود


این یگانه نه دوگانه‌ست(۲۰) که از وی برهی

به سلام و به تشهّد نرهد جان ز شُهود(۲۱)


نه به تحریمه(۲۲) درآمد، نه به تحلیله(۲۳) رَوَد

نه به تکبیره ببست و نه سلامش بگشود


مگسِ روح درافتاد درین دوغِ ابد

نه مسلمان و نه ترسا و نه گبر و نه جهود


هله می‌گو که سخن پر زدنِ آن مگس است

پر زدن نیز نمانَد، چو رَود دوغ فرود


پر زدن نوع دگر باشد اگر نیز بُوَد

رقصِ نادر بُوَدت بر زبرِ چرخِ کبود



(۱واقف: کسی که همیشه آگاه است. منظور خداوند است.

(۲سَرمَد: جاوید، همیشگی

(۳فرقیی: گروهی

(۴مُشکل: به شکل و صورت درآورنده

(۵قیاس: مقایسه

(۶دَوَران: گردیدن دور چیزی، گردش کردن چیزی پیرامون چیز دیگر

(۷اُولُوالْفِقْه: فقها، فقیهان

(۸مُتَنَجِّم: ستاره‌شناس، مُنَجِّم

(۹ید بیضا: معجزه حضرت موسی که وقتی دستش را به گریبانش می‌برد 

و بیرون می‌‌آورد، می‌درخشید.

(۱۰جامع: جمع کننده

(۱۱سُکر: مستی

(۱۲صَحو: حالت هشیاریِ حضورِ سالک

(۱۳عاقب: از پیِ آینده، جانشین

(۱۴ظِلِّ مَمدود: سایه‌ی گسترده

(۱۵یُطْوی: پیچیده می‌شود، منظور مسئله‌ی همانیدگی انسان با فکرهای 

چیزهای آفل است. این مسئله با حرف زدن حل نمی‌شود.

(۱۶لایُحْکی: به زبان در نمی‌آید، منظور مسئله‌ی تبدیل هشیاری انسان است، 

که با گفتگو حل نمی‌شود.

(۱۷بِهِل: رها کن

(۱۸قیام: برخاستن

(۱۹قعود: نشستن

(۲۰دوگانه: اشاره به دویی بودنِ کارِ ذهن

(۲۱شُهود: ناظر ذهن بودن

(۲۲تحریمه: تکبیرةالاحرام، چهار تکبیر که پس از آن نماز شروع می‌شود.

(۲۳تحلیله: سلام نماز در آخر

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal)# 790, Divan e Shams


اندرین صورت و آن صورت بس فکرتِ تیز

از پیِ بحث و تفکّر یدِ بیضا بنمود


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2353 


آنچه حق‌ّست اَقْرَب از حبلُ‌الْوَرید

تو فگنده تیرِ فکرت را بعید


قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۶

Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16


« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.»


« ما آدمى را آفريده‌ايم و از وسوسه‌هاى نفس او آگاه هستيم، زيرا از 

رگ گردنش به او نزديک‌تريم.»


ای کمان و تیرها برساخته

صید نزدیک و تو دور انداخته


هرکه دوراندازتر، او دورتر

وز چنین گنج است او مهجورتر(۲۴)


فلسفی خود را از اندیشه بکُشت

گو: بِدَو کو راست سوی گنج، پشت


گو: بِدَو، چندانکه افزون می‌دود

از مرادِ دل جداتر می‌شود


جاهَدُوا فینا بگفت آن شهریار

جاهَدوا عنّا نگفت ای بی‌قرار


قرآن کریم، سوره عنکبوت(۲۹)، آیه ۶۹

Quran, Sooreh Al-Ankaboot(#29), Line #69


« وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ.»


« كسانى را كه در راه ما مجاهدت كنند، به راه‌هاى خويش 

هدايتشان مى‌كنيم، و خدا با نيكوكاران است.»


هم‌چو کنعان کو ز ننگِ نوح رفت

بر فرازِ قلّه‌ی آن کوهِ زفت(۲۵)


هرچه افزون‌تر همی‌جُست او خلاص

سوی کُهْ می‌شد جداتر از مَناص(۲۶)


(۲۴مهجور: دور افتاده، جدا افتاده

(۲۵زَفت: عظیم و بلند

(۲۶مَناص: پناهگاه

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal)# 790, Divan e Shams


فرق گفتند بسی جامعشان راه ببست

رو به جامع چو نهادند دو صد فرق فزود


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288


عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّ

بر هزاران آرزو و طِمّ(۲۷) و رِمّ(۲۸)


جمع باید کرد اجزا را به عشق

تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق


جَوجَوی(۲۹)، چون جمع گردی ز اِشتباه

پس توان زد بر تو سِکّه‌ی پادشاه


(۲۷طِمّ: دریا و آب فراوان

(۲۸رِمّ: زمین و خاک

منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.)

(۲۹جَوجَو: یک ‌جو یک‌ جو و ذرّه ذرّه

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal)# 790, Divan e Shams


فکر محدود بُد و جامع و فارق بی‌حد

آنچه محدود بُد، آن محو شد از نامحدود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557


رویِ نفسِ مطمئنّه در جسد

زخمِ ناخن‌هایِ فکرت می‌کشد


قرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸

Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28


« يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»


« اى روح آرامش يافته، خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت بازگرد.»


فکرتِ بد ناخنِ پُر زَهر دان

می‌خراشد در تعمّق(۳۰) رویِ جان


تا گشاید عُقده‌ی(۳۱) اِشکال را

در حَدَث(۳۲) کردست زرّین بیل را


عقده را بگشاده گیر ای مُنتهی(۳۳)

عقده‌یی سخت‌ست بر کیسه‌ی تهی


در گشادِ عُقده‌ها گشتی تو پیر

عقده‌ی چندی دگر بگشاده گیر


عقده‌ای کان بر گلویِ ماست سخت

که بدانی که خَسی(۳۴) یا نیک‌بخت


حَلِّ این اِشکال کُن، گر آدمی

خرج این کُن دَم، اگر آدم‌ْدَمی


حدِّ اعیان(۳۵) و عَرَض دانسته گیر

حدِّ خود را، دان، که نَبْوَد زین گُزیر


چون بدانی حدِّ خود، زین حد گُریز

تا به بی‌حد در رسی ای خاک‌ْبیز(۳۶)


(۳۰تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنباله‌روی از 

عقل جزیی است.

(۳۱عُقده: گره

(۳۲حَدَث: سرگین، مدفوع

(۳۳مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته

(۳۴خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه

(۳۵اعیان: جمع عَیْن، در اینجا مراد جوهر است.

(۳۶) خاک‌‌ْبیز: لفظاً به معنی کسی که خاک کوچه‌ها و معابر را میروبد و غربال 

میکند. در اینجا منظور اصحابِ قیل و قال و اندیشه‌ورانِ عقل جزیی است.

----------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal)# 790, Divan e Shams


این از آنست که یُطْوی به زبان لایُحْکی

زانکه اثباتِ چنین نکته بُوَد نفیِ وجود


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1678


هین میآور این نشان را تو به گفت

وین سخن را دار اندر دل نهفت


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4722 


مُطربِ عشق این زند وقتِ سَماع

بندگی بند و، خداوندی صُداع(۳۷)


پس چه باشد عشق؟ دریایِ عدم

در شکسته عقل را آنجا قدم


بندگیّ و سلطنت معلوم شد

زین دو پرده، عاشقی مکتوم(۳۸) شد


کاشکی هستی زبانی داشتی

تا ز هَستان پَرده‌ها برداشتی


هرچه گویی ای دَمِ هستی از آن

پرده‌ی دیگر بر او بستی، بدان


آفتِ ادراکِ آن، قال است و حال

خون به خون شُستن، مُحال است و مُحال


(۳۷صُداع: دردِسر، سردرد

(۳۸مکتوم: پوشیده و پنهان

----------------

مجموع لغات: 

(۱واقف: کسی که همیشه آگاه است. منظور خداوند است.

(۲سَرمَد: جاوید، همیشگی

(۳فرقیی: گروهی

(۴مُشکل: به شکل و صورت درآورنده

(۵قیاس: مقایسه

(۶دَوَران: گردیدن دور چیزی، گردش کردن چیزی پیرامون چیز دیگر

(۷اُولُوالْفِقْه: فقها، فقیهان

(۸مُتَنَجِّم: ستاره‌شناس، مُنَجِّم

(۹ید بیضا: معجزه حضرت موسی که وقتی دستش را به گریبانش می‌برد 

و بیرون می‌‌آورد، می‌درخشید.

(۱۰جامع: جمع کننده

(۱۱سُکر: مستی

(۱۲صَحو: حالت هشیاریِ حضورِ سالک

(۱۳عاقب: از پیِ آینده، جانشین

(۱۴ظِلِّ مَمدود: سایه‌ی گسترده

(۱۵یُطْوی: پیچیده می‌شود، منظور مسئله‌ی همانیدگی انسان با فکرهای 

چیزهای آفل است. این مسئله با حرف زدن حل نمی‌شود.

(۱۶لایُحْکی: به زبان در نمی‌آید، منظور مسئله‌ی تبدیل هشیاری انسان است، 

که با گفتگو حل نمی‌شود.

(۱۷بِهِل: رها کن

(۱۸قیام: برخاستن

(۱۹قعود: نشستن

(۲۰دوگانه: اشاره به دویی بودنِ کارِ ذهن

(۲۱شُهود: ناظر ذهن بودن

(۲۲تحریمه: تکبیرةالاحرام، چهار تکبیر که پس از آن نماز شروع می‌شود.

(۲۳تحلیله: سلام نماز در آخر

(۲۴مهجور: دور افتاده، جدا افتاده

(۲۵زَفت: عظیم و بلند

(۲۶مَناص: پناهگاه

(۲۷طِمّ: دریا و آب فراوان

(۲۸رِمّ: زمین و خاک

منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.)

(۲۹جَوجَو: یک ‌جو یک‌ جو و ذرّه ذرّه

(۳۰تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنباله‌روی 

از عقل جزیی است.

(۳۱عُقده: گره

(۳۲حَدَث: سرگین، مدفوع

(۳۳مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته

(۳۴خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه

(۳۵اعیان: جمع عَیْن، در اینجا مراد جوهر است.

(۳۶) خاک‌‌ْبیز: لفظاً به معنی کسی که خاک کوچه‌ها و معابر را میروبد و غربال 

میکند. در اینجا منظور اصحابِ قیل و قال و اندیشه‌ورانِ عقل جزیی است.

(۳۷صُداع: دردِسر، سردرد

(۳۸مکتوم: پوشیده و پنهان

-----------------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal)# 790, Divan e Shams


واقف سرمد تا مدرسه‌ی عشق گشود

فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود


جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست

بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود


اندرین صورت و آن صورت بس فکرت تیز

از پی بحث و تفکر ید بیضا بنمود


فرق گفتند بسی جامعشان راه ببست

رو به جامع چو نهادند دو صد فرق فزود


فکر محدود بد و جامع و فارق بی‌حد

آنچه محدود بد آن محو شد از نامحدود


محو سکرست پس محو بود صحو یقین

شمس عاقب بود ار چند بود ظل ممدود


این از آنست که یطوی به زبان لایحکی

زانکه اثبات چنین نکته بود نفی وجود


این سخن فرع وجودست و حجابست ز نفی

کشف چیزی به حجابش نبود جز مردود


نه ز مردود گریزی نه ز مقبول خلاص

بهل این را که نگنجد نه به بحث و نه سرود


تو پس این را بهلی لیک تو را آن نهلد

جان از این قاعده نجهد به قیام و به قعود


جان قعود آرد آنش بکشد سوی قیام

جان قیام آرد آنش بکشد سوی سجود


این یگانه نه دوگانه‌ست که از وی برهی

به سلام و به تشهد نرهد جان ز شهود


نه به تحریمه درآمد نه به تحلیله رود

نه به تکبیره ببست و نه سلامش بگشود


مگس روح درافتاد درین دوغ ابد

نه مسلمان و نه ترسا و نه گبر و نه جهود


هله می‌گو که سخن پر زدن آن مگس است

پر زدن نیز نماند چو رود دوغ فرود


پر زدن نوع دگر باشد اگر نیز بود

رقص نادر بودت بر زبر چرخ کبود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal)# 790, Divan e Shams


اندرین صورت و آن صورت بس فکرت تیز

از پی بحث و تفکر ید بیضا بنمود


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2353 


آنچه حق‌ست اقرب از حبل‌الورید

تو فگنده تیر فکرت را بعید


قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۶

Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16


« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.»


« ما آدمى را آفريده‌ايم و از وسوسه‌هاى نفس او آگاه هستيم، 

زيرا از رگ گردنش به او نزديک‌تريم.»


ای کمان و تیرها برساخته

صید نزدیک و تو دور انداخته


هرکه دوراندازتر او دورتر

وز چنین گنج است او مهجورتر


فلسفی خود را از اندیشه بکشت

گو بدو کو راست سوی گنج پشت


گو بدو چندانکه افزون می‌دود

از مراد دل جداتر می‌شود


جاهدوا فینا بگفت آن شهریار

جاهدوا عنا نگفت ای بی‌قرار


قرآن کریم، سوره عنکبوت(۲۹)، آیه ۶۹

Quran, Sooreh Al-Ankaboot(#29), Line #69


« وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ.»


« كسانى را كه در راه ما مجاهدت كنند، به راه‌هاى خويش 

هدايتشان مى‌كنيم، و خدا با نيكوكاران است.»


هم‌چو کنعان کو ز ننگ نوح رفت

بر فراز قله‌ی آن کوه زفت


هرچه افزون‌تر همی‌جست او خلاص

سوی که می‌شد جداتر از مناص


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal)# 790, Divan e Shams


فرق گفتند بسی جامعشان راه ببست

رو به جامع چو نهادند دو صد فرق فزود


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288


عقل تو قسمت شده بر صد مهم

بر هزاران آرزو و طم و رم


جمع باید کرد اجزا را به عشق

تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق


جوجوی چون جمع گردی ز اشتباه

پس توان زد بر تو سکه‌ی پادشاه


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal)# 790, Divan e Shams


فکر محدود بد و جامع و فارق بی‌حد

آنچه محدود بد آن محو شد از نامحدود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557


روی نفس مطمئنه در جسد

زخم ناخن‌های فکرت می‌کشد


قرآن کریم، سوره فجر(۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸

Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28


« يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»


« اى روح آرامش يافته، خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت بازگرد.»


فکرت بد ناخن پر زهر دان

می‌خراشد در تعمق روی جان


تا گشاید عقده‌ی اشکال را

در حدث کردست زرین بیل را


عقده را بگشاده گیر ای منتهی

عقده‌یی سخت‌ست بر کیسه‌ی تهی


در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر

عقده‌ی چندی دگر بگشاده گیر


عقده‌ای کان بر گلوی ماست سخت

که بدانی که خسی یا نیک‌بخت


حل این اشکال کن گر آدمی

خرج این کن دم اگر آدم‌دمی


حد اعیان و عرض دانسته گیر

حد خود را دان که نبود زین گزیر


چون بدانی حد خود زین حد گریز

تا به بی‌حد در رسی ای خاک‌بیز


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal)# 790, Divan e Shams


این از آنست که یطوی به زبان لایحکی

زانکه اثبات چنین نکته بود نفی وجود


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1678


هین میآور این نشان را تو به گفت

وین سخن را دار اندر دل نهفت


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4722 


مطرب عشق این زند وقت سماع

بندگی بند و خداوندی صداع


پس چه باشد عشق دریای عدم

در شکسته عقل را آنجا قدم


بندگی و سلطنت معلوم شد

زین دو پرده عاشقی مکتوم شد


کاشکی هستی زبانی داشتی

تا ز هستان پرده‌ها برداشتی


هرچه گویی ای دم هستی از آن

پرده‌ی دیگر بر او بستی بدان


آفت ادراک آن قال است و حال

خون به خون شستن محال است و محال

Tags

891


Comments

  1. shirin7sh
    2 years, 5 months ago

    این جهان مدرسه عشق است پس آنگاه که به این حقیقت پی بردیم که من ذهنی نیستیم و بی حد هستیم دم به دم بر این بی حدی می افزاییم.
    با من ذهنی نمی توان افکار و رفتار نفی کرد. بلکه باید ناظر ذهن بود و از ناخن پرزهر ذهن که هشیاری و روح را می خراشد دور و دورتر شد تا آنجا که شمس زندگی در آسمان وجود بالا بیاید و سایه من ذهنی صفر شود.

    درود بر آموزگار عشق و خرد
    هزاران شکر و صدها سپاس

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour audio Program #891
برنامه صوتی شماره ۸۹۱ گنج حضور
Category:
برنامه های صوتی گنج حضور
برنامه های صوتی ۹۰۰ - ۸۰۱
Views: 3,895
Submitted by: , Nov 10 2021






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S