Parviz Shahbazi

Ganje Hozour audio Program #973

برنامه صوتی شماره ۹۷۳ گنج حضور

  • Currently 4.19/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 267 votes
Comments (1)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۷۳ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی

تاریخ اجرا: ۸ اوت  ۲۰۲۳ - ۱۸ مرداد ۱۴۰۲



برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۷۳ بر روی این لینک کلیک کنید.

برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۷۳ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.

PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

PDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت 

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری

برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams


قلم از عشق بشکند چو نویسد نشانِ تو

خِرَدم راه گم کند ز فراقِ گرانِ تو


که بُوَد همنشینِ تو؟ که بیابد گزینِ(۱) تو؟

که رهد از کمینِ تو؟ که کشد خود کمانِ تو؟


رخم از عشق همچو زر، ز تو بر من هزار اثر

صنما، سویِ من نگر که چنانم به جانِ تو


چو خلیل اندر آتشم، ز تَفِ(۲) آتشت خوشم

نه از آنم که سرکشم، ز غمِ بی‌امانِ تو


بگشا کارِ مشکلم، تو دلم ده که بی‌دلم

مکن ای دوست منزلم بجز از گلستانِ تو


که بیاید به کویِ تو، صنما، جز به بویِ تو

سببِ جست‌و‌جویِ تو چه بُوَد؟ گلفشانِ تو


مَلَک و مردم و پری، مَلِک و شاه و لشکری

فلک و مهر و مشتری خجل از آستانِ تو


چو تو سیمرغِ روح را بکشانی در ابتلا

چو مگس دوغ درفتد به گهِ امتحانِ تو


ز اشاراتِ عالیَت، ز بشاراتِ(۳) شافیَت(۴)

مَلکِی گشته هر گدا به دَمِ ترجمانِ تو


همه خلقان چو مورکان(۵)، به سویِ خرمنت دوان

همه عالم نَواله‌ای(۶) ز عطاهایِ خوانِ(۷) تو


به نواله قناعتی نکند جانِ آن فتی

که طمع دارد از قضا که شود میهمانِ تو


چه دواها که می‌کند پی هر رنج گنجِ تو

چه نواها که می‌دهد به مکان لامکانِ تو


طمعِ تن نوالِ(۸) تو، طمعِ دل جمالِ تو

نظرِ تن به نانِ تو، هوسِ دل بنانِ(۹) تو


جهتِ مصلحت بُوَد، نه بَخیلی و مُدخلی(۱۰)

به سویِ بامِ آسمان، پنهان نردبانِ تو


به امینان و نیکوان بنمودی تو نردبان

که روان است کاروان به سویِ آسمانِ تو


خمش ای دل دگر مگو، دگر اسرارِ او مجو

که ندانی نهانِ آن که بداند نهانِ تو


تو ازین شهره نیشکر مَطَلب مغز اندرون

که خود از قشرِ نیشکر شِکَرین شد لبانِ تو


شهِ تبریز، شمسِ دین، که به هر لحظه آفرین

برساد از جنابِ حق به مهِ خوش‌قرانِ(۱۱) تو


(۱) گزین: انتخاب، گزینش

(۲) تف: گرمی، حرارت، روشنی، پرتو

(۳) بشارت: مژده، خبر خوش

(۴) شافی: شفادهنده، راست و درست

(۵) مورک: مورچه

(۶) نَواله‌: لقمهٔ خوراکی

(۷) خوان: سفره، مهمانی

(۸) نَوال: عطا، بهره، نصیب

(۹) بَنان: انگشت

(۱۰) مُدخل: خسّت و بخل

(۱۱) خوش‌قران: خوش‌اقبال، خوش‌یمن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams


قلم از عشق بشکند چو نویسد نشانِ تو

خِرَدم راه گم کند ز فراقِ گرانِ تو


که بُوَد همنشینِ تو؟ که بیابد گزینِ تو؟

که رهد از کمینِ تو؟ که کشد خود کمانِ تو؟


رخم از عشق همچو زر، ز تو بر من هزار اثر

صنما، سویِ من نگر که چنانم به جانِ تو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4726


هرچه گویی ای دَمِ هستی از آن

پردهٔ دیگر بر او بستی، بدان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #20, Divan e Shams


فرمود ربّ العالمین با صابرانم همنشین

ای همنشینِ صابران افْرِغْ عَلَیْنا صَبْرَنَا


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۵۰

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #250


«وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»


«چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: اى پروردگار ما، بر ما شكيبايى ببار 

و ما را ثابت‌قدم گردان و بر كافران پيروز ساز.»


قرآن کریم، سورهٔ اَنْفال (۸)، آیهٔ ۴۶

Quran, Al-Anfaal(#8), Line #46


«… وَاصْبِرُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.»


«… صبر پيشه گيريد كه خدا همراه صابران است.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213


زین کمین، بی‌صبر و حَزمی کَس نَجَست

حَزم را خود، صبر آمد پا و دست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #914, Divan e Shams


ز ناسپاسی ما بسته است روزن دل

خدای گفت که انسان لِربِّه لَکَنود


قرآن کریم، سورهٔ عادیات (۱۰۰)، آیهٔ ۶

Quran, Al-Adiyat(#100), Line #6


«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»


«همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #310


ناسپاسیّ و فراموشیِّ تو

یاد نآورد آن عسل‌نوشیِّ تو


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624


رحمتی، بی‌علّتی بی‌خدمتی

آید از دریا، مبارک ساعتی


اللـَّه‌الـلَّه، گِردِ دریابار(۱۲) گَرد

گرچه باشند اهلِ دریابار زرد


(۱۲) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1862


من ز حق درخواستم کِای مُسْتَعان(۱۳)  

بر قرائت من حریصم همچو جان


نیستم حافظ، مرا نوری بده  

در دو دیده وقتِ خواندن، بی‌گره(۱۴)

 

باز دِه دو دیده‌ام را آن زمان  

که بگیرم مُصْحَف و خوانم عِیان


آمد از حضرت ندا کِای مردِکار(۱۵)

ای به هر رنجی به ما امّیدوار


حُسنِ ظَنّ است و، امیدی خوش تو را

که تو را گوید به هر دَم برتر آ


هر زمان که قصدِ خواندن باشدت

یا ز مُصحف‌ها قِرائت بایدت


من در آن دَم وادَهَم چشمِ تو را

تا فرو خوانی، مُعَظَّم جوهرا


(۱۳) مُستَعان: یاری خواسته شده، یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند.

(۱۴) بی‌گره: بدون اشکال

(۱۵) مردِکار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد کار الهی.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۶)


(۱۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۷)

گرچه جو صافی نماید مر تو را


(۱۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۸)

ای بسی بسته به بندِ ناپدید


(۱۸) حَدید: آهن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130


چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا

تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا


مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» 

تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32


«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams


گفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ من

هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ او

خو بدزدد دل نهان از خویِ او


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از رهِ پنهان، صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856


گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقین

چه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams


چو خلیل اندر آتشم، ز تَفِ آتشت خوشم

نه از آنم که سرکشم، ز غمِ بی‌امانِ تو


بگشا کارِ مشکلم، تو دلم ده که بی‌دلم

مکن ای دوست منزلم بجز از گلستانِ تو


که بیاید به کویِ تو، صنما، جز به بویِ تو

سببِ جست‌و‌جویِ تو چه بُوَد؟ گلفشانِ تو


مولوی، ديوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shams


اگرم خصم بخندد، وگَرَم شِحنه(۱۹) ببندد

تو اگر نیز به قاصد(۲۰) به غضب دست بخایی


به تو سوگند بخوردم، که ازین شیوه نگردم

بکنم شور و بگردم، به خدا و به خدایی


(۱۹) شِحنه: داروغه، پاسبان

(۲۰) به قاصد: از روی قصد، دانسته

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073


قفلِ زَفتَست(۲۱) و، گشاینده خدا

دست در تسلیم زن و اندر رضا


(۲۱) زَفت:‌ بزرگ، عظیم

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #888


از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر(۲۲)

هست آن سلطانِ دل‌ها منتظر

 

(۲۲) بِرّ: نیکی، نیکویی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #433


جَوْق‌جَوْق(۲۳) و، صف‌‌صف از حرص و شتاب

مُحْتَرِز(۲۴) زآتش، گُریزان سویِ آب


لاجَرَم ز آتش برآوردند سر

اِعْتبار اَلْاِعتبار ای بی‌خبر


بانگ می‌زد آتش ای گیجانِ گول

من نی‌ام آتش، منم چشمهٔ قبول

 

چشم‌بندی کرده‌اند ای بی‌نظر

در من آی و هیچ مگریز از شَرَر


ای خلیل اینجا شَرار و دود نیست

جز که سِحر و خُدعهٔ(۲۵) نمرود نیست


چون خلیلِ حق اگر فرزانه‌ای

آتش آبِ توست و تو پروانه‌ای


(۲۳) جَوْق‌جَوْق: دسته‌دسته

(۲۴) مُحتَرِز: دورى كننده، پرهیز کننده

(۲۵) خُدعه: نیرنگ، حیله

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1239


از خلیلِ حق بیاموز این سِیَر

که شد او بیزار اوّل از پدر


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #440


بینی آن باشد که او، بویی بَرَد

بویْ او را جانبِ کویی برد


هر کِه بویش نیست، بی‌بینی بُوَد

بویْ آن بویی‌ است کآن دینی بُوَد


چونکه بویی بُرد و شُکرِ آن نکرد

کفرِ نِعمت آمد و بینی‌‌اش خَورد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #86


باری، افزون کَش تو این بو را به هوش

تا سویِ اصلت بَرَد بگرفته گوش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #166


بویِ کبر و، بویِ حرص و، بویِ آز

در سخن گفتن بیآید چون پیاز


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams


مَلَک و مردم و پری، مَلِک و شاه و لشکری

فلک و مهر و مشتری خجل از آستانِ تو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323


جز خضوع و بندگیّ و، اضطرار(۲۶)

اندرین حضرت ندارد اعتبار


(۲۶) اضطرار: درمانده شدن، بی‌چارگی

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams


چو تو سیمرغِ روح را بکشانی در ابتلا

چو مگس دوغ درفتد به گهِ امتحانِ تو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746


امتحان بر امتحان است ای پدر

هین، به کمتر امتحان، خود را مخر(۲۷)


(۲۷) خود را مَخَر: خودپسندی نکن، خواهانِ خود مشو

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #684


چون کند دعویِّ(۲۸) خیّاطی خَسی(۲۹)

افکند در پیشِ او شَه، اطلسی 


که بِبُر این را بَغَلطاقِ(۳۰) فراخ

ز امتحان پیدا شود او را دو شاخ


(۲۸) دعوی: ادعا کردن

(۲۹) خَس: انسان پست، فرومایه

(۳۰) بَغَلطاق: ‌قبا، لباس

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059


هر که را فتح و ظَفَر پیغام داد

پیشِ او یک شد مُراد و بی‌مُراد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466


عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویش

با‌خبر گشتند از مولایِ خویش


بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۳۱) بهشت

حُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشت


حدیث نبوی


«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


(۳۱) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362


 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کن

زآنکه سَرها جمله می‌روید زِ بُن(۳۲)


بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه

چون برآید میوه، با اصحاب دِه


(۳۲) بُن: ریشه

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams


من جز احدِ صمد نخواهم

من جز مَلِکِ ابد نخواهم


جز رحمتِ او نبایدم نُقل

جز باده که او دهد نخواهم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644


هست مهمان‌خانه این تَن ای جوان

هر صباحی ضَیفِ(۳۳) نو آید دوان


هین مگو کاین مانْد اندر گردنم

که هم‌‌اکنون باز پَرَّد در عَدم


هر چه آید از جهان غَیب‌وَش

در دلت ضَیف‌ است، او را دار خَوش


(۳۳) ضَیف: مهمان

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams


همه خلقان چو مورکان، به سویِ خرمنت دوان

همه عالم نَواله‌ای ز عطاهایِ خوانِ تو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams


در خرمنت آتشی درانداخت

کز خرمنِ خود دهد زَکاتت(۳۴)


(۳۴) زَکات: قسمتی از مال که به ‌دستور شرع باید در راه خدا بدهند، در اینجا بخشش و ایثار ایزدی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4142


طالبِ اویی، نگردد طالبت

چون بمُردی طالبت شد مَطْلبت(۳۵)


زنده‌یی، کِی مُرده‌شو شویَد تو را؟

طالبی کِی مطلبت جوید تو را


اندرین بحث ار خِرَد ره‌بین بُدی

فخرِ رازی رازدانِ دین بُدی


(۳۵) مَطْلب: طلب‌شده

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams


به نواله قناعتی نکند جانِ آن فتی

که طمع دارد از قضا که شود میهمانِ تو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939


هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَد

هر کجا پستی است، آب آنجا دَوَد


آبِ رحمت بایدت، رُو پست شو

وآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شو


رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر

بر یکی رحمت فِرو مآ(۳۶) ای پسر


(۳۶) فِرو مآ: نایست

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158


گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۳۷)، کارِ توست

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست


لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم


ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا

از کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا


(۳۷) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #432, Divan e Shams


جمله مهمانند در عالم ولیک

کم کسی داند که او مهمانِ کیست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams


چه دواها که می‌کند پی هر رنج گنجِ تو

چه نواها که می‌دهد به مکان لامکانِ تو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2099, Divan e Shams


رنج گوید که: گنج آوردم

رنج را باید امتحان کردن


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2465


لحظه‌‌ای ماهم کند، یک دَم سیاه 

خود چه باشد غیرِ این، کارِ اِله؟‌‌ 

 

پیشِ چوگانهایِ حُکمِ کُنْ َفکان 

می‌‌دویم اندر مکان و لامکان‌‌


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams


قلم از عشق بشکند چو نویسد نشانِ تو

خِرَدم راه گم کند ز فراقِ گرانِ تو


که بُوَد همنشینِ تو؟ که بیابد گزینِ تو؟

که رهد از کمینِ تو؟ که کشد خود کمانِ تو؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shams


مکن ای دوست، نشاید که بخوانند و نیایی

و اگر نیز بیایی، بروی زود، نپایی


هله ای دیده و نورم، گهِ آن شد که بشورم

پیِ موسیِ تو طورم، شدی از طور، کجایی؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams


تو خورشیدِ جهان باشی، ز چشمِ ما نهان باشی

تو خود این را روا داری؟ و آنگه این روا باشد؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵٨٠

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1580


چشمِ او یَنْظُر بِنورِ الله شده

پرده‌هایِ جهل را خارِق(۳۸) بُده


(۳۸) خارِق: شكافنده، پاره کننده

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #24


شرط، تعظیم است، تا این نورِ خَوش

گردد این بی‌دیدگان را سُرمه‌کَش


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008


چیست تعظیمِ(۳۹) خدا افراشتن؟

خویشتن را خوار و خاکی داشتن


چیست توحیدِ خدا آموختن؟

خویشتن را پیشِ واحد سوختن


گر همی‌خواهی که بفْروزی چو روز

هستیِ همچون شبِ خود را بسوز


(۳۹) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #25


نور یابد مستعدِ تیزگوش

کو نباشد عاشقِ ظلمت چو موش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #315


گوش دار ای اَحْوَل(۴۰) این‌ها را به‌هوش

دارویِ دیده بِکَش از راهِ گوش


(۴۰) اَحْوَل: لوچ، دوبین

------------

مولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #827


این جهانِ منتظم محشر شود

گر دو دیده مُبْدَل(۴۱) و انور شود


(۴۱) مُبْدَل: تبدیل‌شده

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1033


دیده‌یی کاندر نُعاسی(۴۲) شد پدید

کِی توانَد جز خیال و نیست دید؟


(۴۲) نُعاس: چُرت، در اینجا مطلقاً به معنی خواب.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #609


هرچه غیرِ شورش و دیوانگی‌ست

اندرین ره دُوری و بیگانگی‌ست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1154, Divan e Shams


به چشمِ نَفْس نشد رویِ ماهِ او دیدن

که نَفْس می‌نگشاید به سویِ شاه نظر


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3045, Divan e Shams


به چشمِ عشق توان دید رویِ یوسفِ جان را

تو چشمِ عشق نداری، تو مردِ وهم و قیاسی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #587


غیرِ معشوق ار تماشایی بُوَد

عشق نَبْوَد، هرزه سودایی بُوَد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359


ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٢٣۶٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363


کورم از غیرِ خدا، بینا بدو

مقتضایِ(۴۳) عشق این باشد بگو


(۴۳) مقتضا: لازمه، اقتضا‌‌شده

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4170


دیده کو نَبْوَد ز وصلش در فِرِه(۴۴)

آن‌چنان دیده سپید و کور، بِهْ


(۴۴) فِرِه: خوب، پسندیده، بسیار زیاد

------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1913


پس تو را هر غم که پیش آید ز درد

بر کسی تهمت مَنِه، بر خویش گَرد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #229


عاشقان از درد زآن نالیده‌اند

که نظر ناجایگه مالیده‌اند


سعدی، گلستان، باب اوّل، حکایت شمارهٔ ۴

Sa'adi Poem, Golestan, Baab 1, Hekaayat #4


باران که در لطافتِ طبعش خلاف نیست

در باغ لاله رویَد و در شوره‌بوم(۴۵) خس


(۴۵) شوره‌بوم: شوره‌زار

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172


شاد باش و فارِغ(۴۶) و ایمن(۴۷) که من

آن کنم با تو که باران، با چمن


من غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَور

بر تو من مشفق‌ترم از صد پدر


(۴۶) فارِغ: راحت و آسوده

(۴۷) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3089


چون شما را حاجتِ طاحون(۴۸) نمانْد

آب را در جویِ اصلی باز رانْد


(۴۸) طاحون: آسیا

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2824


قسمتِ خود، خود بریدی تو ز جهل

قسمتِ خود را فزاید مردِ اَهل


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #466, Divan e Shams


نقشِ وفا وی کند، پشت به ما کی کند؟

پشت ندارد چو شمع، او همگی روست روست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4139


هرکه از خورشید باشد پشت‌گرم

سخت‌رو باشد، نه بیم او را، نه شرم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613


وقتِ آن آمد که من عریان شوم

نقش بگذارم، سراسر جان شوم


ای عدوِّ شرم و اندیشه بیآ

که دریدم پردهٔ شرم و حیا


حدیث


«اَلْحَیاءُ یَمْنَعُ الْایمان.»


«شرم، بازدارندهٔ ایمان است.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #328


قبلهٔ جان را چو پنهان کرده‌اند

هر کسی رو جانبی آورده‌اند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626


قِبله را چون کَرد دستِ حق عَیان

پس تَحَرّی(۴۹) بَعد از این مردود دان


(۴۹) تَحَرّی: جست‌و‌جو

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1906


ناز را رویی بباید همچو وَرد(۵۰)

چون نداری، گِردِ بدخویی مگرد


(۵۰) وَرد: گُل، گُلِ سرخ

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1908


پیشِ یوسف، نازِش(۵۱) و خوبی مکن

جز نیاز و آهِ یعقوبی مکن


(۵۱) نازِش: به خود بالیدن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۳۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3306


گر زنی بر نازنین‌تر از خودت

در تگِ هفتم زمین، زیر آرَدَت


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #410


چون به حق بیدار نَبْوَد جانِ ما

هست بیداری، چو دربندانِ(۵۲) ما


(۵۲) دَربَندان: در محاصره ماندن، بسته شدن راه وصول به حق، زندان

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #921


دیدهٔ ما چون بسی علّت(۵۳) دروست

رُو فنا کُن دیدِ خود در دیدِ دوست


(۵۳) علّت: بیماری

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1510


گر به جهل آییم، آن زندانِ اوست

ور به علم آییم، آن ایوانِ اوست


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۰۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2025


خویشتن مشغول می‌‌سازند و غرق 

چشم می‌‌دزدند ازین لَـمْعان(۵۴) و برق‌‌ 


(۵۴) لَـمْعان: مخففِ لَـمَعان به معنیِ درخشیدن، درخشندگی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2388


مردِ سُفلیٰ، دشمنِ بالا بُوَد

مشتریِّ هر مکان، پیدا بُوَد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2871


پَرِّ فکرت شد گِل‌آلود و گِران

زآنکه گِل‌خواری، تو را گِل شد چو نان


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3583


ور تو ریوِ(۵۵) خویشتن را مُنکِری

از ترازو و آینه، کِی جان بَری


(۵۵) ریو: حیله، حقّه‌بازی، ریا

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621


سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماند

خویش را سَر ساخت و تنها پیش راند


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3959


بشکن آن شیشهٔ کبود و زرد را

تا شناسی گَرد را و مَرد را


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #991


خوی کُن بی‌شیشه، دیدن نور را

تا که شیشه بشکند نبود عَمیٰ(۵۶)


(۵۶) عَمیٰ: کوری

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #276


تلخ، با تلخان، یقین مُلحَق شود

کی دَمِ باطل، قرینِ حق شود؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2055


باطلان را چه رُباید؟ باطلی

عاطلان را چه خوش آید؟ عاطلی(۵۷)


(۵۷) عاطل: بی‌کار

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #279


گام زآن سان نِه، که نابینا نهد

تا که پا از چاه و از سگ، وارهد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #514


گام در صحرایِ دل باید نهاد

زآنکه در صحرایِ گِل نَبْوَد گشاد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #835


پابرهنه چون رود در خارزار؟

جز به وقفه و فکرت و پرهیزگار


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1439


تو به هر حالی که باشی می‌طلب

آب می‌جو دایماً ای خشک‌لب


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3198


هین طلب کن خو‌ش‌دَمی عُقده‌گشا

راز‌د‌انِ یَفْعَلُ الله مٰا یَشٰا


قرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۴۰

Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #40


«... كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»


«… بدان سان كه خدا هر چه بخواهد مى‌كند.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shams


قلم از عشق بشکند چو نویسد نشانِ تو

خِرَدم راه گم کند ز فراقِ گرانِ تو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams


تو خورشیدِ جهان باشی، ز چشمِ ما نهان باشی

تو خود این را روا داری؟ و آنگه این روا باشد؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2824


قسمتِ خود، خود بریدی تو ز جهل

قسمتِ خود را فزاید مردِ اَهل


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #295


هر که را مُشکِ نصیحت سود نیست

لاجَرَم با بُویِ بَد خُو کردنی‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #256


آن که در تُون زاد و، پاکی را ندید

بویِ مُشک آرَد بر او رنجی پدید


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #334


کور را خود این قضا، همراهِ اوست

که مَر او را، اوفتادن، طبع و خوست


شاپور عبودی

Shaapour Oboodi


چون بود نورِ خدا قوتِ بشر

نیست جایت تیرگی زآنجا بپر


ظلم بر خود می‌کنی تا در شبی

در میان نیمه‌شب کُن یاربی


تا رهی زین چاه تاریکِ خیال

تا نباشد جانِ تو اندر وَبال


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3392


لیک اغلب هوش‌ها در افتکار(۵۸) 

همچو خفّاش‌اند ظلمت‌دوستدار 


(۵۸) افتکار: اندیشیدن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2695


شب‌پَران(۵۹) را گر نظر وآلت بُدی 

روزشان جَوْلان و خوش‌حالت بُدی‌‌ 


(۵۹) شب‌پَره: خفّاش

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3655


اَعْمَشی(۶۰) کو، ماه را هم برنتافت 

 اختر اندر رهبری بر وی بتافت‌‌ 


(۶۰) اَعْمَش: آنکه به سبب بیماری چشم، از دیدگانش آب فرو ریزد.

------------

شاپور عبودی

Shaapour Oboodi


قبله کرد او از لئیمی(۶۱) و عَمی(۶۲)

آفلین و نجمه‌های بی‌هدی


(۶۱) لئیم: پست

(۶۲) عمیٰ: کوری

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626


قبله را چون کرد دستِ حق عَیان

پس، تَحَرّی(۶۳) بعد ازین مَردود دان


هین بگردان از تَحَرّی رو و سَر

که پدید آمد مَعاد و مُستَقَرّ(۶۴)


یک زمان زین قبله گر ذاهِل(۶۵) شوی

سُخرهٔ(۶۶) هر قبله باطل شوی


چون شوی تمییزدِه(۶۷) را ناسپاس

بِجهَد از تو خَطرَتِ(۶۸) قبله شناس


گر ازین انبار خواهی بِرّ(۶۹) و بُرّ(۷۰)

نیم‌ساعت هم ز همدردان مبُر


که در آن دم که بِبُرّی زین مُعین(۷۱)

مبتلی گردی تو با بِئسَ الْقَرین(۷۲)   


(۶۳) تَحَرّی: جستجو

(۶۴) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم

(۶۵) ذاهِل: فراموش کننده، غافل

(۶۶) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بی‌مزد

(۶۷) تمییزدِه: کسی که دهندهٔ قوّه شناخت و معرفت است.

(۶۸) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه

(۶۹) بِرّ: نیکی

(۷۰) بُرّ: گندم

(۷۱) مُعین: یار، یاری کننده 

(۷۲) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3648


چون خُفاشی کو تَفِ(۷۳) خورشید را 

 برنتابد، بِسکُلَد(۷۴) اومید را


(۷۳) تَف: گرمی و پرتو

(۷۴) بِسکُلَد: بگسلد، پاره کند، گسسته کند.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3213


پیشِ این خورشید کَی تابَد هلال؟  

با چنان رُستم چه باشد زورِ زال(۷۵)؟ 


(۷۵) زال: پیرزن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2825


تا ابد از ظلمتی در ظلمتی  

می‌روند و، نیست غَوْثی(۷۶)، رحمتی 


(۷۶) غَوْث: فریادرَس

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #181


گفت حق: چشمِ خُفاشِ بدخِصال  

بسته‌ام من زآفتابِ بی‌مثال(۷۷)


(۷۷) بی‌مثال: بی‌نظیر

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #10


ذَمِّ خورشیدِ جهان، ذَمِّ(۷۸) خود است

که دو چشمم کور و تاریک و بَد است


(۷۸) ذَمّ: بدگویی کردن، در مقابلِ مدح

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #26


سُست‌چشمانی که شب جَوْلان کنند 

کِی طوافِ مَشعلهٔ(۷۹) ایمان کنند؟


(۷۹) مَشعله: مَشعل

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3747


همچو جُغدان، دشمنِ بازان شدیم  

لاجَرَم واماندهٔ‏ ویران شدیم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4796


این جهان پُرآفتاب و نورِ ماه  

او بهشته(۸۰)، سر فرو بُرده به چاه


که اگر حق است، پس کو روشنی؟ 

سَر ز چَه بردار و، بنگر ای دَنی(۸۱)


جمله عالم، شرق و غرب آن نور یافت  

تا تو در چاهی، نخواهد بر تو تافت


(۸۰) بهشته: رها کرده

(۸۱) دَنی: پست و فرومایه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #64


کاین ‌جهان چاهی‌ است بس ‌تاریک و‌‌ تنگ

هست بیرون، عالَمی بی‌بو و رنگ


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2925


بعدِ نومیدی، بسی امّیدهاست  

از پس ظلمت بسی خورشیدهاست 


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3929


شب مَخُسپ اینجا اگر جان بایدت  

ورنه‌، مرگ اینجا‌ کمین بگشایدت


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3990


عذرِ خود از شه بخواه ای پُرحسد  

پیش از آنکه آنچنان روزی رسد 


وآنکه در ظلمت برانَد بارگی(۸۲)

برکنَد زآن نور، دل یکبارگی


(۸۲) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4085


هین برو، جلدی مکن، سودا مپز

که نتان پیمود کیوان را به گز(۸۳) 


(۸۳) گز: ذِراع، واحد طول

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3412


گر خُفاشی رفت در کور و کبود(۸۴) 

بازِ سلطان‌دیده را باری چه بود؟ 


(۸۴) کور و کبود: در اینجا به معنی زشت و ناقص، گول و نادان، من ذهنی.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3398


گویدش: گیرم که آن خُفّاشِ لُد(۸۵)

علّتی دارد تو را باری چه شد؟


(۸۵) لُد: ستیزه‌گر

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3411


عام اگر خُفّاش‌طبع‌اند و مَجاز(۸۶)

یوسفا، داری تو آخِر چشمِ باز


(۸۶) مَجاز: غیرواقعی، ذهنی، در مقابلِ عین

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3399


مالِشت بِدْهم به زَجر، از اِکتئاب(۸۷)

 تا نتابی سر دگر از آفتاب


(۸۷) اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4177


لیک مقصودِ ازل، تسلیم توست

ای مسلمان بایدت تسلیم جُست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1353


آدمی چون نور گیرد از خدا

هست مسجودِ ملایک ز اجتبا(۸۸)


(۸۸) اجتبا: مخففِ اجتباء، به معنی برگزیدن، انتخاب کردن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #337


پس دو چشمِ روشن ای صاحب‌نظر 

مر تو را صد مادرست و صد پدر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3333


پاسبانِ آفتابند اولیا  

در بشر واقف ز اَسرارِ خدا


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #451


زآنکه نورِ انبیا خورشید بود

نورِ حسِّ ما چراغ و شمع و دود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4660


سایه‌هایی که بُوَد جویایِ نور

نیست گردد چون کند نورش ظهور


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #443


در صفاتِ حق، صفاتِ جمله‌شان

همچو اختر، پیشِ آن خور بی‌نشان


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4623


سایه‌ییّ و عاشقی بر آفتاب

شمس آید، سایه لا گردد شتاب


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4669


چون به خانهٔ مرغ، اُشتر پا نهاد

خانه ویران گشت و، سقف اندر فتاد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2111


عقل، سایهٔ‌ حق بُوَد حق، آفتاب

سایه را با آفتابِ او چه تاب؟


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3808


شمع، چو‌ن دعو‌ت کند و‌قتِ فر‌و‌ز 

جانِ پر‌و‌انه نپر‌هیز‌د ز سو‌ز


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4636


چون برآمد نور، ظلمت نیست شد

ظلم را ظلمت بُوَد اصل و عَضُد(۸۹)


(۸۹) عَضُد: یاور

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1942


ظلمتی را کآفتابش بر‌نداشت

از دَمِ ما، گردد آن ظلمت چو چاشت‌‌(۹۰)


(۹۰