Parviz Shahbazi

Ganje Hozour audio Program #1022

برنامه صوتی شماره ۱۰۲۲ گنج حضور

  • Currently 4.15/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 413 votes
Comments (1)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۱۰۲۲ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی 

تاریخ اجرا: ۲۱  ژانویه  ۲۰۲۵ - ۳  بهمن ۱۴۰۳

برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) 


اشعار همراه با لینک پرشی به فایل صوتی برنامه

اشعار همراه با لینک پرشی به ویدیو برنامه


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


چون نظر کردی همه اوصافِ خوب اندر دل است

وین همه اوصافِ رسوا، معدنش آب و گِل است


از هوا و شهوت ای جان آب و گِل می صد شود

مشکل این تَرکِ هوا و کاشفِ هر مشکل است


وین تَعَلُّل(۱) بهرِ ترکَش دافعِ صد علّت است

چون بشد علّت(۲) ز تو پس نَقْلِ منزل منزل است


لیک شَرطی کن تو با خود تا که شرطی نشکنی

وَر‌نه علّت باقی و دَرمانْت مَحو و زایِل(۳) است


چون‌که طَبْعَت خو کند با شَرطِ تُندش بعد از آن

صد هزاران حاصلِ جان از درونت حاصل است


پس تو را آیینه گردد این دلِ آهن چُنانْک

هر دَمی رویی نماید رویِ آن کو کاهِل است


پس تو را مُطرب شود در عیش و هم ساقی شود

آن امانَت چون‌که شد مَحمول(۴)، جان را حامل(۵) است


فارغ آیی بعد از آن، از شُغل و هم از فارغی

شهره گردد از تو آن گنجی که آن بَس خامِل(۶) است


گر‌چه حَلواها خوری، شیرین نگردد جانِ تو

ذوقِ آن بَرقی بُوَد تا در دهانِ آکِل(۷) است


این طبیعت کور و کَر گر نیست، پس چون آزمود؟

کاین حِجاب و حائل‌(۸) است، آن سوی آن چون مایِل است؟


لیک طَبْع از اصلِ(۹) رنج و غُصّه‌ها بررُسته‌(۱۰) است

در پِیِ رنج و بلاها، عاشقِ بی‌طایِل(۱۱) است


در تواضع‌های طَبْعَت سِرِّ نَخْوَت(۱۲) را نِگَر

وَانْدَر آن کِبْرَش تَواضع‌های بی‌حد شاکِله‌ست(۱۳)


هر حدیثِ طَبْع را تو پرورش‌هایی بِدَش

شرح و تَأویلی(۱۴) بکن، وادان(۱۵) که این بی‌حائِل است


هر یکی بیتی جَمالِ بیتِ دیگر دان که هست

با مُؤَیَّد(۱۶) این طَریقَت رهروان را شاغِل‌ است


وَر تو را خوفِ مَطالِب باشد از اَشْهادها(۱۷)

از خدا می‌خواه شیرینی اَجَل(۱۸) کان آجِل(۱۹) است


هر طرف رنجی دگرگون قرض کن آن‌گه برو

جز به سوی بی‌سوی‌ها، کآن دگر بی‌حاصل است


تو وُثاقِ(۲۰) مار آیی، از پی ماری دگر

غصّهٔ ماران ببینی، زآن‌که این چون سِلسِله‌‌ست(۲۱)


تا نگویی مار را از خویشْ عُذری زَهرناک

وآن‌گَهَت او مُتَّهَم(۲۲) دارد که این هم باطِل ‌است


از حدیثِ شمسِ دین آن فَخْرِ تبریزِ صفا

آن مِزاجش گرم باید، کاین نه کارِ پِلْپِل(۲۳) است

  

(۱) تَعَلُّل: درنگ کردن

(۲) علّت:‌ بیماری، مرض

(۳) زایِل: تباه، نابود، ناپدید

(۴) مَحمول: حمل‌شده

(۵) حامل: حمل‌کننده

(۶) خامِل: گمنام

(۷) آکِل: خورنده

(۸) حائِل: مانع و حجاب میان دو چیز

(۹) اصل: در اینجا یعنی ریشه

(۱۰) بررُسته است: روییده است.

(۱۱) طایل: وسیع، گسترده، فایده و سود؛ بی طایل، بی‌فایده، بیهوده

(۱۲) نَخْوَت: تکبر، خودستایی

(۱۳) شاکله: شکل، هیئت، صورت

(۱۴) تَأویل: بازگردانیدن، تفسیر کردن

(۱۵) وادانستن: بازدانستن، بازشناختن، تشخیص دادن

(۱۶) مُؤَیَّد: تأیید شده

(۱۷) اَشْهاد: جمعِ شاهد

(۱۸) اَجَل: مرگ

(۱۹) آجِل: تأخیر کننده، ضد عاجل به معنی باشتاب، کُند

(۲۰) وُثاق: خانه، اتاق

(۲۱) سِلسِله: زنجیر

(۲۲) مُتَّهَم: کسی که به او تهمت زده شده

(۲۳) پِلْپِل: فلفل

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


چون نظر کردی همه اوصافِ خوب اندر دل است

وین همه اوصافِ رسوا، معدنش آب و گِل است


از هوا و شهوت ای جان آب و گِل می صد شود

مشکل این تَرکِ هوا و کاشفِ هر مشکل است


وین تَعَلُّل بهرِ تَرکَش دافعِ صد علّت است

چون بشد علّت ز تو پس نَقْلِ منزل منزل است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1061


پس لباسِ کبر بیرون کن ز تن

مَلْبسِ(۲۴) ذُل(۲۵) پوش در آموختن

 

علم‌ آموزی، طریقش قولی است

حِرفَت‌ آموزی، طریقش فعلی است


فقر خواهی آن به صحبت قایم است

نه زبانت کار می‌آید، نه دست


دانشِ آن را، ستاند جان ز جان

نه ز راهِ دفتر و، نه از زبان


در دلِ سالک اگر هست آن رُموز

رمزدانی نیست سالک را هنوز

 

تا دلش را شرحِ آن سازد ضیا

پس اَلَمْ نَشْرَحْ بفرماید خدا


قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیات ۱ تا ۳

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #1-3


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ. وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ. الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ.»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟ و بار گرانَت را از پشتت برنداشتيم؟ 

بارى كه بر پشتِ تو سنگينى مى‌كرد؟»


که درونِ سینه شرحت داده‌ایم

شرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایم

 

تو هنوز از خارج آن را طالبی؟

مَحْلَبی(۲۶ و ۲۷)، از دیگران چون حالِبی(۲۸)؟


چشمهٔ شیرست در تو، بی‌کنار

تو چرا می‌ شیر جویی از تَغار(۲۹)؟


مَنفَذی داری به بحر، ای آبگیر

ننگ دار از آب جُستن از غدیر(۳۰)


که اَلَمْ نَشْرَحْ نه شرحت هست باز؟

چون شدی تو شرح‌جو و کُدیه‌ساز(۳۱)؟

 

درنگر در شرحِ دل در اندرون

تا نیاید طعنهٔ لٰاتُبْصِرُون


قرآن کریم، سورهٔ ذاریات(۵۱)، آیهٔ ۲۱

Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #21


«وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»


«و نيز در وجود خودتان. آيا نمى‌بينيد؟»


قرآن کریم، سورهٔ واقعه(۵۶)، آیهٔ ۸۵

Quran, Al-Waaqia(#56), Line #85


«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لَا تُبْصِرُونَ»


«ما از شما به او نزديكتريم ولى شما نمى‌بينيد.»


(۲۴مَلْبس: لباس، جامه

(۲۵ذُل: خواری و انکسار

(۲۶مَحْلَب: جای دوشیدن شیر؛

(۲۷مِحْلَب: ظرفی که در آن شیر بدوشند.

(۲۸حالِب: دوشندهٔ شیر، در اینجا به معنی جویندهٔ شیر

(۲۹تَغار: ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست می‌ریزند.

(۳۰غدیر: آبگیر، برکه

(۳۱کُدیه‌ساز: گدایی کننده، تکدّی‌کننده

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #862, Divan e Shams


قومی که بر بُراقِ(۳۲) بصیرت سفر کنند

بی ابر و بی‌غبار در آن مَه نظر کنند


در دانه‌های شهوتی آتش زنند زود

وز دامگاهِ صَعب(۳۳) به یک تَک(۳۴) عَبَر کنند(۳۵)


(۳۲بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.

(۳۳صَعب: سخت و دشوار

(۳۴تَک: تاختن، دویدن، حمله

(۳۵عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1376


گفت: نامت چیست؟ برگو بی‌دهان

گفت: خَرّوب(۳۶) است ای شاهِ جهان


گفت: اندر تو چه خاصیّت بُوَد؟

گفت: من رُستَم(۳۷)، مکان ویران شود


من که خَرّوبم، خرابِ منزلم

هادمِ(۳۸) بنیادِ این آب و گِلم


(۳۶خَرّوب: بسیار خراب‌کننده

(۳۷رُستَن: روییدن

(۳۸هادِم: ویران‌کننده، نابودکننده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550


چون زِ زنده مُرده بیرون می‌کُنَد

نَفْسِ زنده سویِ مرگی می‌تَنَد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #367, Divan e Shams


دل آمد و دی(۳۹) به گوشِ جان گفت

ای نامِ تو اینکه می‌نتان(۴۰) گفت


درّندهٔ آنکه گفت پیدا

سوزندهٔ آنکه در نهان گفت


(۳۹دی: دیروز، روز گذشته

(۴۰می‌نتان: نمی‌توان

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shams


یار در آخِرزمان کرد طَرَب‌سازیی

باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازیی


جملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت

تا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازیی


در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد(۴۱)

کز حرکت یافت عشق سِرِّ سَراندازیی


(۴۱فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حَبْر(۴۲) و سَنی(۴۳)

خویش را بدخُو و خالی می‌کنی


(۴۲حَبر: دانشمند، دانا

(۴۳سَنی: رفیع، بلند مرتبه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مردهٔ خود را رها کرده‌ست او

مردهٔ بیگانه را جوید رَفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گری

مدّتی بنشین و، بر خود می‌گِری


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۴۴)


(۴۴ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حَدید(۴۵)

ای بسی بسته به بندِ ناپدید


(۴۵حَدید: آهن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۴۶)

گرچه جو صافی نماید مر تو را


(۴۶فَتیٰ: جوان، جوانمرد

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۴۷)

که بگویید از طریقِ انبساط


(۴۷بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130


چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا

تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا


مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست» 

تا «جز آنچه به ما آموختی» دستِ تو را بگیرد.


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32


« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا  إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


دم او جان دَهَدَت رُو ز نَفَخْتُ(۴۸) بپذیر

کارِ او کُنْ فَیکون‌ است نه موقوفِ علل


(۴۸نَفَخْتُ: دمیدم

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


چون‌که طَبْعَت خو کند با شَرطِ تُندش بعد از آن

صد هزاران حاصلِ جان از درونت حاصل است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣٢١۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214


طالب است و غالِب(۴۹) است آن کردگار

تا ز هستی‌ها برآرَد او دَمار


(۴۹غالِب: چیره، پیروز

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


پس تو را آیینه گردد این دلِ آهن چُنانْک

هر دَمی رویی نماید رویِ آن کو کاهِل است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4876


و آن سِوُم کاهلترینِ هر سه بود

صورت و معنی به کلّی او ربود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


پس تو را مُطرب شود در عیش و هم ساقی شود

آن امانَت چون‌که شد مَحمول، جان را حامل است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #180


تا بِنَدْهی آن گواهی ای شهید

تو از این دهلیز کِی خواهی رهید؟


یک زمان کار است بگزار(۵۰) و بتاز

کارِ کوته را مکن بر خود دراز


خواه در صد سال، خواهی یک زمان

این امانت واگُزار و وارَهان


قرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۷۲

Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #72


«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا 

وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.»


«ما اين امانت را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّلِ آن سر باز زدند 

و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.»


(۵۰گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


این طبیعت کور و کَر گر نیست، پس چون آزمود؟

کاین حِجاب و حائل‌ است، آن سوی آن چون مایِل است؟


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384


وسوسهٔ این امتحان چون آمدت

بختِ بَد دان کآمد و گردن زدت


چون چنین وسواس دیدی، زود زود

با خدا گَرد و، در آ اندر سجود


سَجده‌گَه را تَر کُن از اشکِ روان

کِای خدا تو وارَهانَم زین گمان


آن زمان کِت(۵۱) امتحان مطلوب شد

مسجدِ دینِ تو، پُرخَرّوب(۵۲) شد


(۵۱کِت: که تو را

(۵۲خَرّوب: بسیار تخریب‌کننده؛ گیاه خَرنوب که بوته‌ای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران می‌کند.

-------------------------

مجموع لغات:


(۱) تَعَلُّل: درنگ کردن

(۲) علّت:‌ بیماری، مرض

(۳) زایِل: تباه، نابود، ناپدید

(۴) مَحمول: حمل‌شده

(۵) حامل: حمل‌کننده

(۶) خامِل: گمنام

(۷) آکِل: خورنده

(۸) حائِل: مانع و حجاب میان دو چیز

(۹) اصل: در اینجا یعنی ریشه

(۱۰) بررُسته است: روییده است.

(۱۱) طایل: وسیع، گسترده، فایده و سود؛ بی طایل، بی‌فایده، بیهوده

(۱۲) نَخْوَت: تکبر، خودستایی

(۱۳) شاکله: شکل، هیئت، صورت

(۱۴) تَأویل: بازگردانیدن، تفسیر کردن

(۱۵) وادانستن: بازدانستن، بازشناختن، تشخیص دادن

(۱۶) مُؤَیَّد: تأیید شده

(۱۷) اَشْهاد: جمعِ شاهد

(۱۸) اَجَل: مرگ

(۱۹) آجِل: تأخیر کننده، ضد عاجل به معنی باشتاب، کُند

(۲۰) وُثاق: خانه، اتاق

(۲۱) سِلسِله: زنجیر

(۲۲) مُتَّهَم: کسی که به او تهمت زده شده

(۲۳) پِلْپِل: فلفل

(۲۴مَلْبس: لباس، جامه

(۲۵ذُل: خواری و انکسار

(۲۶مَحْلَب: جای دوشیدن شیر؛

(۲۷مِحْلَب: ظرفی که در آن شیر بدوشند.

(۲۸حالِب: دوشندهٔ شیر، در اینجا به معنی جویندهٔ شیر

(۲۹تَغار: ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست می‌ریزند.

(۳۰غدیر: آبگیر، برکه

(۳۱کُدیه‌ساز: گدایی کننده، تکدّی‌کننده

(۳۲بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.

(۳۳صَعب: سخت و دشوار

(۳۴تَک: تاختن، دویدن، حمله

(۳۵عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن

(۳۶خَرّوب: بسیار خراب‌کننده

(۳۷رُستَن: روییدن

(۳۸هادِم: ویران‌کننده، نابودکننده

(۳۹دی: دیروز، روز گذشته

(۴۰می‌نتان: نمی‌توان

(۴۱فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن

(۴۲حَبر: دانشمند، دانا

(۴۳سَنی: رفیع، بلند مرتبه

(۴۴ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

(۴۵حَدید: آهن

(۴۶فَتیٰ: جوان، جوانمرد

(۴۷بِساط: هرچیز گستردنی مانند فرش و سفره

(۴۸نَفَخْتُ: دمیدم

(۴۹غالِب: چیره، پیروز

(۵۰گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

(۵۱کِت: که تو را

(۵۲خَرّوب: بسیار تخریب‌کننده؛ گیاه خَرنوب که بوته‌ای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران می‌کند.


----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


چون نظر کردی همه اوصاف خوب اندر دل است

وین همه اوصاف رسوا معدنش آب و گل است


از هوا و شهوت ای جان آب و گل می صد شود

مشکل این ترک هوا و کاشف هر مشکل است


وین تعلل بهر ترکش دافع صد علت است

چون بشد علت ز تو پس نقل منزل منزل است


لیک شرطی کن تو با خود تا که شرطی نشکنی

ور‌نه علت باقی و درمانت محو و زایل است


چون‌که طبعت خو کند با شرط تندش بعد از آن

صد هزاران حاصل جان از درونت حاصل است


پس تو را آیینه گردد این دل آهن چنانک

هر دمی رویی نماید روی آن کو کاهل است


پس تو را مطرب شود در عیش و هم ساقی شود

آن امانت چون‌که شد محمول جان را حامل است


فارغ آیی بعد از آن از شغل و هم از فارغی

شهره گردد از تو آن گنجی که آن بس خامل است


گر‌چه حلواها خوری شیرین نگردد جان تو

ذوق آن برقی بود تا در دهان آکل است


این طبیعت کور و کر گر نیست پس چون آزمود

کاین حجاب و حائل‌ است آن سوی آن چون مایل است


لیک طبع از اصل رنج و غصه‌ها بررسته‌ است

در پی رنج و بلاها عاشق بی‌طایل است


در تواضع‌های طبعت سر نخوت را نگر

واندر آن کبرش تواضع‌های بی‌حد شاکله‌ست


هر حدیث طبع را تو پرورش‌هایی بدش

شرح و تاویلی بکن وادان که این بی‌حائل است


هر یکی بیتی جمال بیت دیگر دان که هست

با موید این طریقت رهروان را شاغل‌ است


ور تو را خوف مطالب باشد از اشهادها

از خدا می‌خواه شیرینی اجل کان آجل است


هر طرف رنجی دگرگون قرض کن آن‌گه برو

جز به سوی بی‌سوی‌ها کان دگر بی‌حاصل است


تو وثاق مار آیی از پی ماری دگر

غصه ماران ببینی زآن‌که این چون سلسله‌‌ست


تا نگویی مار را از خویش عذری زهرناک

وآن‌گهت او متهم دارد که این هم باطل ‌است


از حدیث شمس دین آن فخر تبریز صفا

آن مزاجش گرم باید کاین نه کار پلپل است

  

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


چون نظر کردی همه اوصاف خوب اندر دل است

وین همه اوصاف رسوا معدنش آب و گل است


از هوا و شهوت ای جان آب و گل می صد شود

مشکل این ترک هوا و کاشف هر مشکل است


وین تعلل بهر ترکش دافع صد علت است

چون بشد علت ز تو پس نقل منزل منزل است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1061


پس لباس کبر بیرون کن ز تن

ملبس ذل پوش در آموختن

 

علم‌ آموزی طریقش قولی است

حرفت‌ آموزی طریقش فعلی است


فقر خواهی آن به صحبت قایم است

نه زبانت کار می‌آید نه دست


دانش آن را ستاند جان ز جان

نه ز راه دفتر و نه از زبان


در دل سالک اگر هست آن رموز

رمزدانی نیست سالک را هنوز

 

تا دلش را شرح آن سازد ضیا

پس الم نشرح بفرماید خدا


قرآن کریم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیات ۱ تا ۳

Quran, Ash-Sharh(#94), Line #1-3


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ. وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ. الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ.»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟ و بار گرانَت را از پشتت برنداشتيم؟ 

بارى كه بر پشتِ تو سنگينى مى‌كرد؟»


که درون سینه شرحت داده‌ایم

شرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایم

 

تو هنوز از خارج آن را طالبی

محلبی از دیگران چون حالبی


چشمه شیرست در تو بی‌کنار

تو چرا می‌ شیر جویی از تغار


منفذی داری به بحر ای آبگیر

ننگ دار از آب جستن از غدیر


که الم نشرح نه شرحت هست باز

چون شدی تو شرح‌جو و کدیه‌ساز

 

درنگر در شرح دل در اندرون

تا نیاید طعنه لاتبصرون


قرآن کریم، سورهٔ ذاریات(۵۱)، آیهٔ ۲۱

Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #21


«وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»


«و نيز در وجود خودتان. آيا نمى‌بينيد؟»


قرآن کریم، سورهٔ واقعه(۵۶)، آیهٔ ۸۵

Quran, Al-Waaqia(#56), Line #85


«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَلَٰكِنْ لَا تُبْصِرُونَ»


«ما از شما به او نزديكتريم ولى شما نمى‌بينيد.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #862, Divan e Shams


قومی که بر براق بصیرت سفر کنند

بی ابر و بی‌غبار در آن مه نظر کنند


در دانه‌های شهوتی آتش زنند زود

وز دامگاه صعب به یک تک عبر کنند


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1376


گفت نامت چیست برگو بی‌دهان

گفت خروب است ای شاه جهان


گفت اندر تو چه خاصیت بود

گفت من رستم مکان ویران شود


من که خروبم خراب منزلم

هادم بنیاد این آب و گلم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #367, Divan e Shams


دل آمد و دی به گوش جان گفت

ای نام تو اینکه می‌نتان گفت


درنده آنکه گفت پیدا

سوزنده آنکه در نهان گفت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shams


یار در آخرزمان کرد طرب‌سازیی

باطن او جد جد ظاهر او بازیی


جمله عشاق را یار بدین علم کشت

تا نکند هان و هان جهل تو طنازیی


در حرکت باش از آنک آب روان نفسرد

کز حرکت یافت عشق سر سراندازیی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حبر و سنی

خویش را بدخو و خالی می‌کنی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مرده خود را رها کرده‌ست او

مرده بیگانه را جوید رفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ بر دیگران نوحه‌گری

مدتی بنشین و بر خود می‌گری


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علتی بتر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذودلال


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حدید

ای بسی بسته به بند ناپدید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگ جو هست سرگین ای فتی

گرچه جو صافی نماید مر تو را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130


چون ملایک گوی لا علم لنا

تا بگیرد دست تو علمتنا


مانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیست

تا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیرد


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32


« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا  إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌ است نه موقوف علل


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


چون‌که طبعت خو کند با شرط تندش بعد از آن

صد هزاران حاصل جان از درونت حاصل است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣٢١۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214


طالب است و غالب است آن کردگار

تا ز هستی‌ها برآرد او دمار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


پس تو را آیینه گردد این دل آهن چنانک

هر دمی رویی نماید روی آن کو کاهل است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4876


و آن سوم کاهلترین هر سه بود

صورت و معنی به کلی او ربود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


پس تو را مطرب شود در عیش و هم ساقی شود

آن امانت چون‌که شد محمول جان را حامل است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #180


تا بندهی آن گواهی ای شهید

تو از این دهلیز کی خواهی رهید


یک زمان کار است بگزار و بتاز

کار کوته را مکن بر خود دراز


خواه در صد سال خواهی یک زمان

این امانت واگزار و وارهان


قرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۷۲

Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #72


«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا 

وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.»


«ما اين امانت را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم، از تحمّلِ آن سر باز زدند 

و از آن ترسيدند. انسان آن امانت بر دوش گرفت، كه او ستمكار و نادان بود.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #400, Divan e Shams


این طبیعت کور و کر گر نیست پس چون آزمود

کاین حجاب و حائل‌ است آن سوی آن چون مایل است


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384


وسوسه این امتحان چون آمدت

بخت بد دان کامد و گردن زدت


چون چنین وسواس دیدی زود زود

با خدا گرد و در آ اندر سجود


سجده‌گه را تر کن از اشک روان

کای خدا تو وارهانم زین گمان


آن زمان کت امتحان مطلوب شد

مسجد دین تو پرخروب شد


Tags



Comments

  1. shirin7sh
    2 weeks, 1 day ago

    ما امتداد خداوند هستیم و او شرح دل و توانایی فضاگشایی را در ما بنهاده است تا با تعلل و سستی در اجرای خواسته های من ذهنی و دانه های شهوتی ، بار گرانش را از پشت ما بردارد. پس آنگاه عدم و الست در ما شروع به باز شدن می کند. تعلل در خواست من ذهنی اولین اقدام عملی ما برای فضاگشایی است

    درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
    هزاران شکر و صدها سپاس

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour audio Program #1022
برنامه صوتی شماره ۱۰۲۲ گنج حضور
Category:
برنامه های صوتی گنج حضور
برنامه های صوتی ۱۱۰۰ - ۱۰۰۱
Views: 4,132
Submitted by: admin, Jan 22 2025






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S