مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
چون بجَهَد خنده ز من، خنده نهان دارم ازو
روی تُرُش سازم ازو، بانگ و فغان آرم ازو
با تُرُشان لاغ(۱) کنی، خنده زنی، جنگ شود
خنده نهان کردم من، اشک همیبارم ازو
شهرِ بزرگ است تنم، غم طرفی، من طرفی
یک طرفی آبم ازو، یک طرفی نارم ازو
با تُرُشانش تُرُشم، با شِکَرانش شِکَرم
رویِ من او، پشتِ من او، پشتِ طرب خارم ازو
صد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنش
رقصکنان، دستزنان، بر سرِ هر طارَم(۲) ازو
طوطیِ قند و شِکَرم، غیرِ شِکَر مینخورم
هر چه به عالَم تُرُشی، دورم و بیزارم ازو
گر تُرُشی داد تو را، شهد و شِکَر داد مرا
سُکسُک(۳) و لنگی تو ازو، من خوش و رهوارم ازو
هر که درین ره نرود، درّه و دولهست(۴) رهش
من که درین شاهرهم، بر رهِ هموارم ازو
مسجدِ اَقصاست(۵) دلم، جنّتِ مأواست دلم*
حور شده، نور شده جملهٔ آثارم ازو
هر که حَقَش خنده دهد، از دهنش خنده جهد
تو اگر انکاری ازو، من همه اقرارم ازو
قسمتِ گل خنده بُوَد، گریه ندارد، چه کند؟
سوسن و گل میشکفد در دلِ هشیارم ازو
صبر همیگفت که: من مژدهدهِ وصلم ازو
شُکر همیگفت که: من صاحبِ انبارم ازو
عقل همیگفت که: من زاهد و بیمارم ازو
عشق همیگفت که: من ساحر و طرّارم(۶) ازو
روح همیگفت که: من گنجِ گُهَر دارم ازو
گنج همیگفت که: من در بنِ دیوارم(۷) ازو
جهل همیگفت که: من بیخبرم، بیخود ازو
علم همیگفت که: من مِهتَرِ(۸) بازارم ازو
زهد همیگفت که: من واقفِ اسرارم ازو
فقر همیگفت که: من بیدل و دستارم ازو
از سویِ تبریز اگر شمسِ حقم باز رسد
شرح شود، کشف شود جملهٔ گفتارم ازو
* قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۵
Quran, An-Najm(#53), Line #15
«عِنْدَهَا جَنَّةُ الْـمَأْوَىٰ.»
«كه آرامگاهِ بهشت نزدِ آن درخت است.»
(۱) لاغ: شوخی
(۲) طارَم: خیمه، سراپرده
(۳) سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.
(۴) دوله: پست و بلند، ناهموار
(۵) مسجدِ اَقصیٰ: مسجد بزرگ و معروف در بیتالـمقدس
(۶) طرّار: دزد
(۷) بنِ دیوار: کنایه از اینکه در قدیم گنج را زیر دیوار پنهان می کردند که برای پیدا کردن آن
باید خانه را خراب می کردند، و کنایه از پایِ دیوار نشستن، گدایی کردن
(۸) مِهتَر: سرور، آقا، رییس
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
چون بجَهَد خنده ز من، خنده نهان دارم ازو
روی تُرُش سازم ازو، بانگ و فغان آرم ازو
با تُرُشان لاغ کنی، خنده زنی، جنگ شود
خنده نهان کردم من، اشک همیبارم ازو
شهرِ بزرگ است تنم، غم طرفی، من طرفی
یک طرفی آبم ازو، یک طرفی نارم ازو
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #353
مُرتَضیٰ را گفت روزی یک عَنود(۹)
کو ز تعظیمِ خدا آگه نبود
بر سرِ بامی و قصری بس بلند
حفظِ حق را واقفی ای هوشمند؟
گفت: آری او حفیظ است و غنی
هستیِ ما را ز طفلی و مَنی
گفت: خود را اندر افکن هین ز بام
اعتمادی کن به حفظِ حق تمام
تا یقین گردد مرا ایقانِ(۱۰) تو
و اعتقادِ خوبِ با بُرهانِ تو
پس امیرش گفت: خاُمش کن، برو
تا نگردد جانْت زین جُرأت گِرو
کی رسد مر بنده را که با خدا
آزمایش پیش آرد ز ابتلا؟
(۹) عَنود: ستیزهگر، مُعاند
(۱۰) ایقان: اعتماد، باور، یقین
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #380
امتحان همچون تصرّف(۱۱) دان در او
تو تصرف بر چنان شاهی مَجُو
چه تصرّف کرد خواهد نقشها
بر چنان نقّاش، بهرِ ابتلا؟
(۱۱) تصرّف: زیرِ سلطه قرار دادن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008
چیست تعظیمِ(۱۲) خدا افراشتن؟
خویشتن را خوار و خاکی داشتن
چیست توحیدِ خدا آموختن؟
خویشتن را پیشِ واحد سوختن
گر همیخواهی که بفْروزی چو روز
هستیِ همچون شبِ خود را بسوز
(۱۲) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133
کژ روی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدت
راستی آری، سعادت زایدت
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218
دل نگه دارید ای بیحاصلان
در حضورِ حضرتِ صاحبدلان
پیشِ اهل تن، ادب بر ظاهرست
که خدا زیشان، نهان را ساتِرست(۱۳)
پیشِ اهلِ دل، ادب بر باطن است
زآنکه دلْشان بر سَرایر(۱۴)، فاطِن(۱۵) است
تو به عکسی پیشِ کوران بهرِ جاه
با حضور آیی نشینی پایگاه
پیشِ بینایان، کُنی ترکِ ادب
نارِ شهوت را از آن گشتی حَطَب(۱۶)
چون نداری فِطْنَت(۱۷) و، نورِ هُدیٰ
بهرِ کُوران، روی را میزن جَلا
پیشِ بینایان، حَدَث(۱۸) در روی مال
ناز میکُن با چنین گَندیده حال
(۱۳) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده
(۱۴) سَرایر: رازها، نهانیها، جمعِ سَریره
(۱۵) فاطِن: دانا و زیرک
(۱۶) حَطَب: هیزم
(۱۷) فِطْنَت: زیرکی، باهوشی
(۱۸) حَدَث: مدفوع، ادرار
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #320
در جوابش بر گُشاد آن یار، لب
کز سویِ ما روز، سویِ توست شب
حیلههایِ تیره اندر داوری
پیشِ بینایان چرا میآوری؟
هر چه در دل داری از مکر و رُموز
پیشِ ما رسواست و، پیدا همچو روز
گر بپوشیمش ز بَندهپَروَری
تو چرا بیرُویی از حد میبَری؟
از پدر آموز، کآدم در گناه
خوش فرود آمد به سویِ پایگاه(۱۹)
چون بدید آن عالِمُالْاَسرار را
بَر دو پا اِستاد استغفار را
همینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد،
روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد.
(۱۹) پایگاه: درگاه، کفشکَن، جای ستوران
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2071
پیشِ بینایان خبر گفتن خطاست
کآن دلیلِ غفلت و نقصان ماست
پیشِ بینا، شد خموشی نفعِ تو
بهرِ این آمد خطابِ أنْصِتُوا
گر بفرماید بگو، بر گُوی خَوش
لیک اندک گُو، دراز اندر مَکَش
ور بفرماید که اندر کَش دراز
همچنین شَرمین(۲۰) بگو، با امر ساز(۲۱)
(۲۰) شَرمین: شرمناک، باحیا
(۲۱) با امر ساز: از دستور اطاعت کن
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shams
ای دل به ادب بنشین، برخیز ز بدخویی
زیرا به ادب یابی آن چیز که میگویی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams
بیند مرّیخ که بزم است و عیش
خنجر و شمشیر کند در میان
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369
چند چندت گیرم و، تو بیخَبَر
در سَلاسِل(۲۲) ماندهای پا تا به سَر
زنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاه
کرد سیمای درونت را تباه
(۲۲) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #253, Divan e Shams
چند نهان داری آن خنده را؟
آن مهِ تابندهٔ فرخنده را
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900
از ترازو کم کُنی، من کم کنم
تا تو با من روشنی، من روشنم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shams
به غیرِ خدمتِ ما که مشارقِ شادیست
ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785
چشمِ او ماندهست در جویِ روان
بیخبر از ذوقِ آبِ آسمان
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3787
آنکه بیند او مُسَبِّب را عَیان
کی نَهَد دل بر سببهای جهان؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams
از هر جهتی تو را بلا داد
تا بازکَشَد به بیجَهاتَت(۲۳)
(۲۳) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324
از پدر آموز، کآدم در گناه
خوش فرود آمد به سویِ پایگاه(۲۴)
چون بدید آن عالِمُالْاَسرار را
بَر دو پا اِستاد استغفار را
همینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد،
روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد.
بر سرِ خاکسترِ اَندُه نشست
از بهانه شاخ تا شاخی نَجَست
رَبَّنٰا اِنّا ظَلَمْنٰا گفت و بس
چونکه جانداران(۲۵) بدید او پیش و پس
حضرت آدم(ع) فقط گفت: «پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیم.»
زیرا او در پیش و پسِ خود فرشتگان مراقب را مشاهده کرد.
قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳
Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»
«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و
بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.»
دید، جاندارانِ پنهان همچو جان
دُورباشِ(۲۶) هر یکی تا آسمان
که هِلا پیشِ سلیمان، مور باش
تا بنشْکافَد تو را این دورباش
(۲۴) پایگاه: درگاه، کفشکَن، جای ستوران
(۲۵) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان
(۲۶) دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان میبردهاند تا مردم بدانند که پادشاه میآید و خود را به کنار کشند.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2465
لحظهای ماهم کند، یک دَم سیاه
خود چه باشد غیرِ این، کارِ اِله؟
پیشِ چوگانهایِ حُکمِ کُنْفَکان
میدویم اندر مکان و لامکان
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644
هست مهمانخانه این تَن ای جوان
هر صباحی ضَیفِ(۲۷) نو آید دوان
هین مگو کین مانْد اندر گردنم
که هم اکنون باز پَرَّد در عَدم
هر چه آید از جهان غَیبوَش
در دلت ضَیفست، او را دار خَوش
(۲۷) ضَیف: مهمان
----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784
تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعد
چون نداند کو کشاند ابرِ سعد
چشمِ او ماندهست در جُویِ روان
بیخبر از ذوقِ آبِ آسمان
مَرْکبِ همّت سویِ اسباب راند
از مُسبِّب لاجَرَم محروم ماند
آنکه بیند او مُسَبِّب را عیان
کی نهد دل بر سببهای جهان؟
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153
تو ز طفلی چون سببها دیدهای
در سبب، از جهل بر چفسیدهای(۲۸)
با سببها از مُسبِّب غافلی
سویِ این روپوشها زان مایلی
چون سببها رفت، بَر سَر میزنی
ربَّنا و ربَّناها میکُنی
ربّ میگوید: برو سویِ سبب
چون ز صُنعم(۲۹) یاد کردی؟ ای عجب
گفت: زین پس من تو را بینم همه
ننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۳۰)
گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۳۱)، کارِ توست
ای تو اندر توبه و میثاق، سُست
لیک من آن ننگرم، رحمت کنم
رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم
ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا
از کَرَم، این دَم چو میخوانی مرا
(۲۸) چفسیدهای: چسبیدهای
(۲۹) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان
(۳۰) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب
(۳۱) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1551
این سببها بر نظرها پردههاست
که نه هر دیدار صنعش را سزاست
دیدهای باید، سببسوراخکُن(۳۲)
تا حُجُب را بَرکَنَد از بیخ و بُن
تا مسبِّب بیند اندر لامکان
هرزه داند جهد و اَکساب(۳۳) و دکان
از مسبِّب میرسد هر خیر و شر
نیست اسباب و وسایط ای پدر
(۳۲) سببسوراخکُن: سوراخ کنندهٔ سبب
(۳۳) اَکساب: کسبها
----------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #413
بر قضا کم نِه بهانه، ای جوان
جُرمِ خود را چون نهی بر دیگران؟
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #469
چون قضا بیرون کُند از چرخ، سَر
عاقلان گردند، جمله کور و کر
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4139
هر که از خورشید باشد پشتگرم
سخترو باشد، نه بیم او را، نه شرم
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #415
گِردِ خود برگَرد و جُرم خود ببین
جنبش از خود بین و، از سایه مَبین
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419
فعلِ تو که زاید از جان و تنت
همچو فرزندت بگیرد دامنت
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2002, Divan e Shams
تو سببسازی و داناییِ آن سلطان بین
آنچه ممکن نَبُوَد در کفِ او امکان بین
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #125
باد را دیدی که میجُنبد، بدان
بادجُنبانیست اینجا بادران
مرْوَحَهٔ(۳۴) تصریفِ صُنعِ ایزدش
زد برین باد و، همی جُنبانَدش
(۳۴) مِرْوَحَه: بادبزن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072
پیشِ بینا، شد خموشی نفعِ تو
بهرِ این آمد خطابِ أنْصِتُوا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2370, Divan e Shams
باد را یا رَب نمودی، مِروَحِه پنهان مدار
مِروَحِه دیدن چراغِ سینهٔ پاکان شده
هر که بیند او سبب، باشد یقین صورتپرست
وآنکه بیند او مسبّب، نورِ معنیدان شده
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #233
حارسی دارم که مُلکش میسزد
داند او بادی که آن بر من وزد
سَرد بود آن باد یا گرم، آن علیم
نیست غافل، نیست غایب، ای سَقیم(۳۵)
(۳۵) سَقیم: بیمار جسمانی، در اینجا منظور بیمار اخلاقی و باطنی است.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515
چشم بر اسباب از چه دوختیم؟
گر ز خوشچشمان، کَرَشم(۳۶) آموختیم
هست بر اسباب، اسبابی دگر
در سبب منگر، در آن افگن نظر
انبیا در قطعِ اسباب آمدند
معجزاتِ خویش بر کیوان زدند
(۳۶) کَرَشم: ناز و کرشمه
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520
جمله قرآن هست در قطعِ سبب
عِزِّ درویش و، هلاکِ بولهب
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣١٣
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313
چشمبندِ خلق، جز اسباب نیست
هرکه لرزد بر سبب، ز اصحاب نیست
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علّتی بتّر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۳۷)
(۳۷) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219
در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۳۸)
گرچه جو صافی نماید مر تو را
(۳۸) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240
کرده حق ناموس را صد من حَدید(۳۹)
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
(۳۹) حَدید: آهن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067
که درونِ سینه شرحت دادهایم
شرح اَندر سینهات بِنهادهایم
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130
چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا
تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا
مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.»
تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲
Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32
«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»
«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams
دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۴۰) بپذیر
کارِ او کُنْ فَیَکُونست، نه موقوفِ علل
(۴۰) نَفَخْتُ: دمیدم
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466
پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکان
میدویم اندر مکان و لامَکان
قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲
Quran, Yaseen(#36), Line #82
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»
«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams
چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۴۱) را؟
نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی
(۴۱) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams
گفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ من
هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قَرین بیقول و گفتوگویِ او
خو بدزدد دل نهان از خویِ او
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از رهِ پنهان، صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856
گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقین
چه بهانه مینهی بر هر قرین؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514
بر قرینِ خویش مَفزا در صِفت
کآن فراق آرد یقین در عاقبت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کنی مر غیر را حَبْر(۴۲) و سَنی(۴۳)
خویش را بدخُو و خالی میکنی
(۴۲) حَبر: دانشمند، دانا
(۴۳) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151
مردهٔ خود را رها کردهست او
مردهٔ بیگانه را جوید رَفو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479
دیده آ، بر دیگران، نوحهگری
مدّتی بنشین و، بر خود میگِری
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235
در گویّ(۴۴) و در چَهی ای قَلتَبان(۴۵)
دست وادار از سِبالِ(۴۶) دیگران
چون به بُستانی رسی زیبا و خَوش
بعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَش
ای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَش
نغزجایی، دیگران را هم بکَش
(۴۴) گَو: گودال
(۴۵) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت
(۴۶) سِبال: سبیل
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230
آشنایی گیر شبها تا به روز
با چنین اِستارههای دیوسوز
هر یکی در دفعِ دیوِ بَدگُمان
هست نفتاندازِ(۴۷) قلعهٔ آسمان
(۴۷) نفتاندازَنده: کسی که آتش میبارد.
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
چون بجَهَد خنده ز من، خنده نهان دارم ازو
روی تُرُش سازم ازو، بانگ و فغان آرم ازو
با تُرُشان لاغ کنی، خنده زنی، جنگ شود
خنده نهان کردم من، اشک همیبارم ازو
شهرِ بزرگ است تنم، غم طرفی، من طرفی
یک طرفی آبم ازو، یک طرفی نارم ازو
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359
ننگرم کس را و گر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۴۸)
عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۴۹)
عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۵۰)؟
عاشقِ صُنعِ(۵۱) خدا با فَر بوَد
عاشقِ مصنوعِ(۵۲) او کافر بُوَد
(۴۸) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن
(۴۹) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.
(۵۰) گبر: کافر
(۵۱) صُنع: آفرینش
(۵۲) مصنوع: آفریده، مخلوق
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #575, Divan e Shams
الا ای قادرِ قاهر، ز تن پنهان به دل ظاهر
زهی پیدایِ پنهانم، تو را خانه کجا باشد؟
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097
پس هَماره روی معشوقه نِگَر
این به دستِ توست، بِشنو ای پدر
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
با تُرُشانش تُرُشم، با شِکَرانش شِکَرم
رویِ من او، پشتِ من او، پشتِ طرب خارم ازو
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1395, Divan e Shams
مُطربِ عشقِ ابدم، زَخمهٔ عشرت بزنم
ریشِ طَرَب شانه کنم، سبلتِ(۵۳) غم را بِکَنَم
(۵۳) سِبلَت: سبیل
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528
شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شود
شِکَّر ارزانَست، ارزانتر شود
در شِکَر غلطید ای حلواییان
همچو طوطی، کوریِ صفراییان
نیشکر کوبید کار این است و بس
جان برافشانید یار این است و بس
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
صد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنش
رقص کنان، دست زنان، بر سرِ هر طارم ازو
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2878, Divan e Shams
بلبلان و همه مرغان خوش و شاد از چمنند
جغد و بوم و جُعلی(۵۴)، گر ز چمن بگریزی
(۵۴) جُعل: سرگینگردانک
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams
تا دل به قمر دادم، از گردشِ او شادم
چون چرخ شدم گردان، یعنی بنمیارزد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
گر تُرُشی داد تو را، شهد و شِکَر داد مرا
سُکسُک(۵۵) و لنگی تو ازو، من خوش و رهوارم ازو
(۵۵) سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #229, Divan e Shams
شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا(۵۶)
چو قسمت است، چه جنگ است مر مرا و تو را؟
(۵۶) سرکا: سرکه
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۱۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4013
گر بزد مر اسب را آن کینهکَش(۵۷)
آن نزد بر اسب، زد بر سُکْسُکش(۵۸)
تا ز سُکْسُک وارَهَد خوشپی(۵۹) شود
شیره را زندان کنی تا مِی شود
(۵۷) کینهکَش: انتقامجو، انتقامگیرنده
(۵۸) سُکسُک: اسبی که تند حرکت کند و ضمن راه رفتن خود را سخت بجنباند به طوری که سوار دچار تکانهای شدید شود،
اسبی که بد راه برود، اسب تیزرو، ضدِّ راهوار
(۵۹) خوشپی: خوشرفتار و راهوار، خوشخو
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4461
چون قضایش حبلِ(۶۰) تدبیرت سُکُست(۶۱)
چون نشد بر تو قضایِ آن درست؟
(۶۰) حبل: ریسمان
(۶۱) سُکُستن: شکستن، پاره کردن
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
مسجدِ اَقصاست دلم، جنّتِ مأواست دلم
حور شده، نور شده جملهٔ آثارم ازو
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
قماشی کآنِ تو نَبوَد برون انداز از خانه
درونِ مسجدِ اَقصیٰ سگِ مُرده چرا باشد؟
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804
خانه را من رُوفتم از نیک و بد
خانهام پُرَّست از عشقِ احد
هرچه بینم اندر او غیرِ خدا
آنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدا
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۳۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #434
طَهِّرا بَیْتی(۶۲) بیان پاکی است
گنج نور است، ار طلسمش خاکی است
خانه دل را باید از پلیدی ها پاک کرد، کالبد عنصری، گنجینه انوار الهی
است، گرچه طلسم آن، جسم خاکی است.
قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۵
Quran, Al-Baqarah(#2), Line #125
«… وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»
«… و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه ام را پاک کنید
برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان.»
(۶۲) طَهِّرا بَیْتی: خانهام را پاک کنید.
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
صبر همیگفت که: من مژدهدهِ وصلم ازو
شُکر همیگفت که: من صاحبِ انبارم ازو
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3101, Divan e Shams
چگونه خنده بپوشم؟ انارِ خندانم
نبات و قند نتاند نمود سُمّاقی(۶۳)
(۶۳) سُمّاقی: منسوب به سُمّاق، معرّب سُماک، گیاهی که میوهٔ آن مزهٔ ترش دارد، تُرُشی
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shams
این دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نعم
بی شمعِ رویِ تو نتان(۶۴) دیدن مرین دو راه را
(۶۴) نَتان: نتوان
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
عقل همیگفت که: من زاهد و بیمارم ازو
عشق همیگفت که: من ساحر و طرّارم ازو
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2677
انبيا گفتند: در دل علّتیست
که از آن در حق شناسی آفتیست
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shams
تو مردِ نیک سادهای، زر را به دزدان دادهای
خواهی بدانی دزد را، طرّار(۶۵) شو، طرّار شو
(۶۵) طرّار: دزد
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4075
اندر آن عالَم که هست این سِحرها
ساحران هستند جادوییگشا
اندر آن صحرا که رُست این زَهرِ تر
نیز روییدهست تِریاق(۶۶) ای پسر
گویدت تریاق: از من جُو سپَر
که ز زهرم من به تو نزدیکتر
گفتِ او، سحرَست و ویرانیِ تو
گفتِ من، سِحرَست و دفعِ سِحرِ او
(۶۶) تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضدِّ سم به کار میرفته است، پادزهر.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1479
نه قبول اندیش، نه رَد ای غلام
امر را و نهی را میبین مُدام
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۵٠٢
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502
خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد
وانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1847
چون نپرسی، زودتر کشفت شود
مرغِ صبر از جمله پرّانتر بُوَد
ور بپرسی دیرتر حاصل شود
سهل از بیصبریت مشکل شود
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1852
گفت لقمان: صبر هم نیکو دمیست
که پناه و دافعِ هر جا غَمیست
صبر را با حق قرین کرد ای فلان
آخِرِ وَالْعَصْر را آگَه بخوان
صد هزاران کیمیا، حق آفرید
کیمیایی همچو صبر، آدم ندید
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2908
گر تو اِشکالی به کلّی و حَرَج
صبر کن، اَلصّبرُ مِفتاحُ الْفَرَج
اِحتِما(۶۷) کن، اِحتِما ز اندیشهها
فکر، شیر و گور و، دلها بیشهها
اِحتِماها بر دواها سرور است
زآنکه خاریدن فزونیِّ گَر است
اِحتِما، اصلِ دوا آمد یقین
اِحتِما کن قوهٔ جان را ببین
(۶۷) احتما: پرهیز
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2895
شکرِ نعمت، خوشتر از نعمت بُوَد
شُکرباره کی سوی نعمت رود؟
شُکر، جانِ نعمت و نعمت چو پوست
زآنکه شُکر آرَد تو را تا کوی دوست
نعمت آرَد غفلت و شکر اِنتِباه
صیدِ نعمت کن به دامِ شکرِ شاه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
روح همیگفت که: من گنجِ گُهَر دارم ازو
گنج همیگفت که: من در بنِ دیوارم ازو
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams
چون مردمِ دیوانه ویران کنم این خانه
آن وصل بدین هجران، یعنی بنمیارزد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shams
گر دو صد خانه کنی زنبوروار
چون مگس بیخان و بیمانت کنم
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2541
گنج زیرِ خانه است و چاره نیست
از خرابی خانه مَنْدیش و مَایست
که هزاران خانه از یک نقدِ گنج
توان عمارت کرد، بیتکلیف و رنج
عاقبت این خانه خود ویران شود
گنج از زیرش یقین عُریان شود
لیک آنِ تو نباشد، زآنکه روح
مزدِ ویران کردنَسْتَش آن فُتوح(۶۸)
چون نکرد آن کار، مزدش هست؟ لا
لَیسَ لِلْاِنسانِ اِلاّ ما سَعیٰ
«آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟
مسلّماً ندارد، زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشد.»
قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵٣)، آیهٔ ٣٩
Quran, An-Najm(#53), Line #39
«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ؛»
«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کردهاند نیست.»
(۶۸) فُتوح: گشایش در حال باطنی سالک، گشایش
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2550
پارهدُوزی میکُنی اندر دکان
زیرِ این دکّانِ تو، مدفون دو کان
هست این دکّان کِرایی، زود باش
تیشه بستان و تَکَش(۶۹) را میتراش
(۶۹) تَک: ته، قعر، عمق
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
زهد همیگفت که: من واقفِ اسرارم ازو
فقر همیگفت که: من بیدل و دستارم ازو
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1906
پس سلیمان اَندرونه راست کرد
دل بر آن شهوت که بودش، کرد سرد
-------------------------
مجموع لغات:
(۱) لاغ: شوخی
(۲) طارَم: خیمه، سراپرده
(۳) سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.
(۴) دوله: پست و بلند، ناهموار
(۵) مسجدِ اَقصیٰ: مسجد بزرگ و معروف در بیتالـمقدس
(۶) طرّار: دزد
(۷) بنِ دیوار: کنایه از اینکه در قدیم گنج را زیر دیوار پنهان می کردند که برای پیدا کردن آن باید خانه را خراب می کردند، و کنایه از پایِ دیوار نشستن، گدایی کردن
(۸) مِهتَر: سرور، آقا، رییس
(۹) عَنود: ستیزهگر، مُعاند
(۱۰) ایقان: اعتماد، باور، یقین
(۱۱) تصرّف: زیرِ سلطه قرار دادن
(۱۲) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن
(۱۳) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده
(۱۴) سَرایر: رازها، نهانیها، جمعِ سَریره
(۱۵) فاطِن: دانا و زیرک
(۱۶) حَطَب: هیزم
(۱۷) فِطْنَت: زیرکی، باهوشی
(۱۸) حَدَث: مدفوع، ادرار
(۱۹) پایگاه: درگاه، کفشکَن، جای ستوران
(۲۰) شَرمین: شرمناک، باحیا
(۲۱) با امر ساز: از دستور اطاعت کن
(۲۲) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله
(۲۳) بیجَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی
(۲۴) پایگاه: درگاه، کفشکَن، جای ستوران
(۲۵) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان
(۲۶) دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان میبردهاند تا مردم بدانند که پادشاه میآید و خود را به کنار کشند.
(۲۷) ضَیف: مهمان
(۲۸) چفسیدهای: چسبیدهای
(۲۹) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان
(۳۰) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب
(۳۱) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.
(۳۲) سببسوراخکُن: سوراخ کنندهٔ سبب
(۳۳) اَکساب: کسبها
(۳۴) مِرْوَحَه: بادبزن
(۳۵) سَقیم: بیمار جسمانی، در اینجا منظور بیمار اخلاقی و باطنی است.
(۳۶) کَرَشم: ناز و کرشمه
(۳۷) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه
(۳۸) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
(۳۹) حَدید: آهن
(۴۰) نَفَخْتُ: دمیدم
(۴۱) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
(۴۲) حَبر: دانشمند، دانا
(۴۳) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
(۴۴) گَو: گودال
(۴۵) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت
(۴۶) سِبال: سبیل
(۴۷) نفتاندازَنده: کسی که آتش میبارد.
(۴۸) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن
(۴۹) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.
(۵۰) گبر: کافر
(۵۱) صُنع: آفرینش
(۵۲) مصنوع: آفریده، مخلوق
(۵۳) سِبلَت: سبیل
(۵۴) جُعل: سرگینگردانک
(۵۵) سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.
(۵۶) سرکا: سرکه
(۵۷) کینهکَش: انتقامجو، انتقامگیرنده
(۵۸) سُکسُک: اسبی که تند حرکت کند و ضمن راه رفتن خود را سخت بجنباند به طوری که سوار دچار تکانهای شدید شود،
اسبی که بد راه برود، اسب تیزرو، ضدِّ راهوار
(۵۹) خوشپی: خوشرفتار و راهوار، خوشخو
(۶۰) حبل: ریسمان
(۶۱) سُکُستن: شکستن، پاره کردن
(۶۲) طَهِّرا بَیْتی: خانهام را پاک کنید.
(۶۳) سُمّاقی: منسوب به سُمّاق، معرّب سُماک، گیاهی که میوهٔ آن مزهٔ ترش دارد، تُرُشی
(۶۴) نَتان: نتوان
(۶۵) طرّار: دزد
(۶۶) تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضدِّ سم به کار میرفته است، پادزهر.
(۶۷) احتما: پرهیز
(۶۸) فُتوح: گشایش در حال باطنی سالک، گشایش
(۶۹) تَک: ته، قعر، عمق
----------------------------
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم ازو
روی ترش سازم ازو بانگ و فغان آرم ازو
با ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود
خنده نهان کردم من اشک همیبارم ازو
شهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفی
یک طرفی آبم ازو یک طرفی نارم ازو
با ترشانش ترشم با شکرانش شکرم
روی من او پشت من او پشت طرب خارم ازو
صد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنش
رقصکنان دستزنان بر سر هر طارم ازو
طوطی قند و شکرم غیر شکر مینخورم
هر چه به عالم ترشی دورم و بیزارم ازو
گر ترشی داد تو را شهد و شکر داد مرا
سکسک و لنگی تو ازو من خوش و رهوارم ازو
هر که درین ره نرود دره و دولهست رهش
من که درین شاهرهم بر ره هموارم ازو
مسجد اقصاست دلم جنت ماواست دلم
حور شده نور شده جمله آثارم ازو
هر که حقش خنده دهد از دهنش خنده جهد
تو اگر انکاری ازو من همه اقرارم ازو
قسمت گل خنده بود گریه ندارد چه کند
سوسن و گل میشکفد در دل هشیارم ازو
صبر همیگفت که من مژده ده وصلم ازو
شکر همیگفت که من صاحب انبارم ازو
عقل همیگفت که من زاهد و بیمارم ازو
عشق همیگفت که من ساحر و طرارم ازو
روح همیگفت که من گنج گهر دارم ازو
گنج همیگفت که من در بن دیوارم ازو
جهل همیگفت که من بیخبرم بیخود ازو
علم همیگفت که من مهتر بازارم ازو
زهد همیگفت که من واقف اسرارم ازو
فقر همیگفت که من بیدل و دستارم ازو
از سوی تبریز اگر شمس حقم باز رسد
شرح شود کشف شود جمله گفتارم ازو
* قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۵
Quran, An-Najm(#53), Line #15
«عِنْدَهَا جَنَّةُ الْـمَأْوَىٰ.»
«كه آرامگاهِ بهشت نزدِ آن درخت است.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم ازو
روی ترش سازم ازو بانگ و فغان آرم ازو
با ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود
خنده نهان کردم من اشک همیبارم ازو
شهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفی
یک طرفی آبم ازو یک طرفی نارم ازو
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #353
مرتضی را گفت روزی یک عنود
کو ز تعظیم خدا آگه نبود
بر سر بامی و قصری بس بلند
حفظ حق را واقفی ای هوشمند
گفت آری او حفیظ است و غنی
هستی ما را ز طفلی و منی
گفت خود را اندر افکن هین ز بام
اعتمادی کن به حفظ حق تمام
تا یقین گردد مرا ایقان تو
و اعتقاد خوب با برهان تو
پس امیرش گفت خامش کن برو
تا نگردد جانت زین جرات گرو
کی رسد مر بنده را که با خدا
آزمایش پیش آرد ز ابتلا
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #380
امتحان همچون تصرف دان در او
تو تصرف بر چنان شاهی مجو
چه تصرف کرد خواهد نقشها
بر چنان نقاش بهر ابتلا
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008
چیست تعظیم خدا افراشتن
خویشتن را خوار و خاکی داشتن
چیست توحید خدا آموختن
خویشتن را پیش واحد سوختن
گر همیخواهی که بفروزی چو روز
هستی همچون شب خود را بسوز
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133
کژ روی جف القلم کژ آیدت
راستی آری سعادت زایدت
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218
دل نگه دارید ای بیحاصلان
در حضور حضرت صاحبدلان
پیش اهل تن ادب بر ظاهرست
که خدا زیشان نهان را ساترست
پیش اهل دل ادب بر باطن است
زآنکه دلشان بر سرایر فاطن است
تو به عکسی پیش کوران بهر جاه
با حضور آیی نشینی پایگاه
پیش بینایان کنی ترک ادب
نار شهوت را از آن گشتی حطب
چون نداری فطنت و نور هدی
بهر کوران روی را میزن جلا
پیش بینایان حدث در روی مال
ناز میکن با چنین گندیده حال
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #320
در جوابش بر گشاد آن یار لب
کز سوی ما روز سوی توست شب
حیلههای تیره اندر داوری
پیش بینایان چرا میآوری
هر چه در دل داری از مکر و رموز
پیش ما رسواست و پیدا همچو روز
گر بپوشیمش ز بندهپروری
تو چرا بیرویی از حد میبری
از پدر آموز کادم در گناه
خوش فرود آمد به سوی پایگاه
چون بدید آن عالمالاسرار را
بر دو پا استاد استغفار را
همینکه آدم حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد
روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2071
پیش بینایان خبر گفتن خطاست
کان دلیل غفلت و نقصان ماست
پیش بینا شد خموشی نفع تو
بهر این آمد خطاب انصتوا
گر بفرماید بگو بر گوی خوش
لیک اندک گو دراز اندر مکش
ور بفرماید که اندر کش دراز
همچنین شرمین بگو با امر ساز
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shams
ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی
زیرا به ادب یابی آن چیز که میگویی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams
بیند مریخ که بزم است و عیش
خنجر و شمشیر کند در میان
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369
چند چندت گیرم و تو بیخبر
در سلاسل ماندهای پا تا به سر
زنگ تو بر توت ای دیگ سیاه
کرد سیمای درونت را تباه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #253, Divan e Shams
چند نهان داری آن خنده را
آن مه تابنده فرخنده را
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900
از ترازو کم کنی من کم کنم
تا تو با من روشنی من روشنم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shams
به غیر خدمت ما که مشارق شادیست
ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785
چشم او ماندهست در جوی روان
بیخبر از ذوق آب آسمان
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3787
آنکه بیند او مسبب را عیان
کی نهد دل بر سببهای جهان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams
از هر جهتی تو را بلا داد
تا بازکشد به بیجهاتت
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324
از پدر آموز کادم در گناه