Parviz Shahbazi

Ganje Hozour audio Program #957

برنامه صوتی شماره ۹۵۷ گنج حضور

  • Currently 3.98/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 270 votes
Comments (1)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۵۷ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی

۱۴۰۲ تاریخ اجرا۱۱ آوریل ۲۰۲۳ - ۲۳ فروردین


برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۵۷ بر روی این لینک کلیک کنید.

برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۵۷ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

PDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت 

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۷ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۷ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


چون بجَهَد خنده ز من، خنده نهان دارم ازو

روی تُرُش سازم ازو، بانگ و فغان آرم ازو


با تُرُشان لاغ(۱) کنی، خنده زنی، جنگ شود

خنده نهان کردم من، اشک همی‌بارم ازو


شهرِ بزرگ است تنم، غم طرفی، من طرفی

یک طرفی آبم ازو، یک طرفی نارم ازو


با تُرُشانش تُرُشم، با شِکَرانش شِکَرم

رویِ من او، پشتِ من او، پشتِ طرب خارم ازو


صد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنش

رقص‌کنان، دست‌زنان، بر سرِ هر طارَم(۲) ازو


طوطیِ قند و شِکَرم، غیرِ شِکَر می‌نخورم

هر چه به عالَم تُرُشی، دورم و بیزارم ازو


گر تُرُشی داد تو را، شهد و شِکَر داد مرا

سُکسُک(۳) و لنگی تو ازو، من خوش و رهوارم ازو


هر که درین ره نرود، درّه و دوله‌ست(۴) رهش

من که درین شاه‌رهم، بر رهِ هموارم ازو


مسجدِ اَقصاست(۵) دلم، جنّتِ مأواست دلم*

حور شده، نور شده جملهٔ آثارم ازو


هر که حَقَش خنده دهد، از دهنش خنده جهد

تو اگر انکاری ازو، من همه اقرارم ازو


قسمتِ گل خنده بُوَد، گریه ندارد، چه کند؟

سوسن و گل می‌شکفد در دلِ هشیارم ازو


صبر همی‌گفت که: من مژده‌دهِ وصلم ازو

شُکر همی‌گفت که: من صاحبِ انبارم ازو


عقل همی‌گفت که: من زاهد و بیمارم ازو

عشق همی‌گفت که: من ساحر و طرّارم(۶) ازو


روح همی‌گفت که: من گنجِ گُهَر دارم ازو

گنج همی‌گفت که: من در بنِ دیوارم(۷) ازو


جهل همی‌گفت که: من بی‌خبرم، بیخود ازو

علم همی‌گفت که: من مِهتَرِ(۸) بازارم ازو


زهد همی‌گفت که: من واقفِ اسرارم ازو

فقر همی‌گفت که: من بی‌دل و دستارم ازو


از سویِ تبریز اگر شمسِ حقم باز رسد

شرح شود، کشف شود جملهٔ گفتارم ازو


* قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۵

Quran, An-Najm(#53), Line #15


«عِنْدَهَا جَنَّةُ الْـمَأْوَىٰ.»


«كه آرامگاهِ بهشت نزدِ آن درخت است.»


(۱) لاغ: شوخی

(۲) طارَم: خیمه، سراپرده

(۳) سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.

(۴) دوله‌: پست و بلند، ناهموار

(۵) مسجدِ اَقصیٰ: مسجد بزرگ و معروف در بیت‌الـمقدس

(۶) طرّار: دزد

(۷) بنِ دیوار: کنایه از اینکه در قدیم گنج را زیر دیوار پنهان می کردند که برای پیدا کردن آن 

باید خانه را خراب می کردند، و کنایه از پایِ دیوار نشستن، گدایی کردن

(۸) مِهتَر: سرور، آقا، رییس

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


چون بجَهَد خنده ز من، خنده نهان دارم ازو

روی تُرُش سازم ازو، بانگ و فغان آرم ازو


با تُرُشان لاغ کنی، خنده زنی، جنگ شود

خنده نهان کردم من، اشک همی‌بارم ازو


شهرِ بزرگ است تنم، غم طرفی، من طرفی

یک طرفی آبم ازو، یک طرفی نارم ازو


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #353


مُرتَضیٰ را گفت روزی یک عَنود(۹)

کو ز تعظیمِ خدا آگه نبود


بر سرِ بامی و قصری بس بلند

حفظِ حق را واقفی ای هوشمند؟


گفت: آری او حفیظ است و غنی

هستیِ ما را ز طفلی و مَنی


گفت: خود را اندر افکن هین ز بام

اعتمادی کن به حفظِ حق تمام


تا یقین گردد مرا ایقانِ(۱۰) تو

و اعتقادِ خوبِ با بُرهانِ تو


پس امیرش گفت: خاُمش کن، برو

تا نگردد جانْت زین جُرأت گِرو


کی رسد مر بنده را که با خدا

آزمایش پیش آرد ز ابتلا؟


(۹عَنود: ستیزه‌گر، مُعاند

(۱۰ایقان: اعتماد، باور، یقین

----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #380


امتحان همچون تصرّف(۱۱) دان در او

تو تصرف بر چنان شاهی مَجُو


چه تصرّف کرد خواهد نقش‌ها

بر چنان نقّاش، بهرِ ابتلا؟


(۱۱تصرّف: زیرِ سلطه قرار دادن

----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008


چیست تعظیمِ(۱۲) خدا افراشتن؟

خویشتن را خوار و خاکی داشتن


چیست توحیدِ خدا آموختن؟

خویشتن را پیشِ واحد سوختن


گر همی‌خواهی که بفْروزی چو روز

هستیِ همچون شبِ خود را بسوز


(۱۲تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن

----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133


کژ روی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدت

راستی آری، سعادت زایدت


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218


دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلان

در حضورِ حضرتِ صاحب‌دلان‏


پیشِ اهل تن، ادب بر ظاهرست

که خدا زیشان، نهان را ساتِرست(۱۳)


پیشِ اهلِ دل، ادب بر باطن است

زآنکه دلْشان بر سَرایر(۱۴)، فاطِن(۱۵) است‏


تو به عکسی پیشِ کوران بهرِ جاه

با حضور آیی نشینی پایگاه‏

 

پیشِ بینایان، کُنی ترکِ ادب

نارِ شهوت را از آن گشتی حَطَب(۱۶)


چون نداری فِطْنَت(۱۷) و، نورِ هُدیٰ

بهرِ کُوران، روی را می‏زن جَلا


پیشِ بینایان، حَدَث(۱۸) در روی مال

ناز می‏کُن با چنین گَندیده حال


(۱۳ساتر: پوشاننده، پنهان کننده

(۱۴سَرایر: رازها، نهانی‌ها، جمعِ سَریره

(۱۵فاطِن: دانا و زیرک

(۱۶حَطَب‏: هیزم

(۱۷فِطْنَت: زیرکی، باهوشی

(۱۸حَدَث: مدفوع، ادرار

----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #320

 

در جوابش بر گُشاد آن یار، لب

کز سویِ ما روز، سویِ توست شب

 

حیله‌هایِ تیره اندر داوری

پیشِ بینایان چرا می‌آوری؟

 

هر چه در دل داری از مکر و رُموز

پیشِ ما رسواست و، پیدا همچو روز


گر بپوشیمش ز بَنده‌پَروَری

تو چرا بی‌رُویی از حد می‌بَری؟

 

از پدر آموز، کآدم در گناه

خوش فرود آمد به سویِ پایگاه(۱۹)


چون بدید آن عالِمُ‎الْاَسرار را

بَر دو پا اِستاد استغفار را


همینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد، 

روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد.


(۱۹پایگاه: درگاه، کفش‌کَن، جای ستوران

----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2071


پیشِ بینایان خبر گفتن خطاست

کآن دلیلِ غفلت و نقصان ماست


پیشِ بینا، شد خموشی نفعِ تو

بهرِ این آمد خطابِ أنْصِتُوا


گر بفرماید بگو، بر گُوی خَوش

لیک اندک گُو، دراز اندر مَکَش


ور بفرماید که اندر کَش دراز

همچنین شَرمین(۲۰) بگو، با امر ساز(۲۱)


(۲۰شَرمین: شرمناک، باحیا

(۲۱با امر ساز: از دستور اطاعت کن

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shams


ای دل به ادب بنشین، برخیز ز بدخویی

زیرا به ادب یابی آن چیز که می‌گویی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams


بیند مرّیخ که بزم است و عیش

خنجر و شمشیر کند در میان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369


چند چندت گیرم و، تو بی‌‏خَبَر

در سَلاسِل(۲۲) مانده‌‏ای پا تا به سَر


زنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاه

کرد سیمای درونت را تباه


(۲۲سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #253, Divan e Shams


چند نهان داری آن خنده را؟

آن مهِ تابندهٔ فرخنده را


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900


از ترازو کم کُنی، من کم کنم

تا تو با من روشنی، من روشنم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shams


به غیرِ خدمتِ ما که مشارقِ شادی‌ست

ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785


چشمِ او مانده‌ست در جویِ روان

بی‌خبر از ذوقِ آبِ آسمان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3787


آنکه بیند او مُسَبِّب را عَیان

کی نَهَد دل بر سبب‌های جهان؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۲۳)


(۲۳بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی

----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324


از پدر آموز، کآدم در گناه

خوش فرود آمد به سویِ پایگاه(۲۴)

 

چون بدید آن عالِمُ‎الْاَسرار را

بَر دو پا اِستاد استغفار را


همینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد، 

روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد.


بر سرِ خاکسترِ اَندُه نشست

از بهانه شاخ تا شاخی نَجَست

 

رَبَّنٰا اِنّا ظَلَمْنٰا گفت و بس

چونکه جانداران(۲۵) بدید او پیش و پس


حضرت آدم(ع) فقط گفت: «پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیم.» 

زیرا او در پیش و پسِ خود فرشتگان مراقب را مشاهده کرد.


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳

Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23


«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»


«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و 

بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.»


دید، جاندارانِ پنهان همچو جان

دُورباشِ(۲۶) هر یکی تا آسمان

 

که هِلا پیشِ سلیمان، مور باش

تا بنشْکافَد تو را این دورباش


(۲۴پایگاه: درگاه، کفش‌کَن، جای ستوران

(۲۵جاندار: سلاح‌دار، محافظ، نگهبان

(۲۶دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان می‌برده‌اند تا مردم بدانند که پادشاه می‌آید و خود را به کنار کشند.

----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2465


لحظه‌‌ای ماهم کند، یک دَم سیاه

خود چه باشد غیرِ این، کارِ اِله؟‌‌


پیشِ چوگانهایِ حُکمِ کُنْ‌فَکان

می‌‌دویم اندر مکان و لامکان‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644


هست مهمانخانه این تَن ای جوان

هر صباحی ضَیفِ(۲۷) نو آید دوان


هین مگو کین مانْد اندر گردنم

که هم‌ اکنون باز پَرَّد در عَدم


هر چه آید از جهان غَیب‌وَش

در دلت ضَیف‌ست، او را دار خَوش


(۲۷ضَیف: مهمان

----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784


تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعد

چون نداند کو کشاند ابرِ سعد


چشمِ او مانده‌ست در جُویِ روان

بی‌خبر از ذوقِ آبِ آسمان


مَرْکبِ همّت سویِ اسباب راند

از مُسبِّب لاجَرَم محروم ماند


آنکه بیند او مُسَبِّب را عیان

کی نهد دل بر سبب‌های جهان؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153


تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌ای

در سبب، از جهل بر چفسیده‌‌ای(۲۸)


با سبب‌ها از مُسبِّب غافلی

سویِ این روپوش‌ها زان مایلی


چون سبب‌ها رفت، بَر سَر می‌زنی

ربَّنا و ربَّناها می‌کُنی


ربّ می‌گوید: برو سویِ سبب

چون ز صُنعم(۲۹) یاد کردی؟ ای عجب


گفت: زین پس من تو را بینم همه

ننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۳۰)


گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۳۱)، کارِ توست

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست


لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم


ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا

از کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا


(۲۸چفسیده‌‌ای: چسبیده‌ای

(۲۹صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان

(۳۰دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب

(۳۱رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.

----------

 مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1551


این سبب‌ها بر نظرها پرده‌هاست

که نه هر دیدار صنعش را سزاست


دیده‌‌ای باید، سبب‌سوراخ‌کُن(۳۲)

تا حُجُب را بَرکَنَد از بیخ و بُن


تا مسبِّب بیند اندر لامکان

هرزه داند جهد و اَکساب(۳۳) و دکان


از مسبِّب می‌رسد هر خیر و شر

نیست اسباب و وسایط ای پدر


(۳۲سبب‌سوراخ‌کُن: سوراخ کنندهٔ سبب

(۳۳اَکساب: کسب‌ها

----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #413


بر قضا کم نِه بهانه، ای جوان

جُرمِ خود را چون نهی بر دیگران؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #469


چون قضا بیرون کُند از چرخ، سَر

عاقلان گردند، جمله کور و کر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4139


هر که از خورشید باشد پشت‌گرم

سخت‌رو باشد، نه بیم او را، نه شرم


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #415


گِردِ خود برگَرد و جُرم خود ببین

جنبش از خود بین و، از سایه مَبین


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419


فعلِ تو که زاید از جان و تنت

همچو فرزندت بگیرد دامنت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2002, Divan e Shams


تو سبب‌سازی و داناییِ آن سلطان بین

آنچه ممکن نَبُوَد در کفِ او امکان بین


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #125


باد را دیدی که می‌جُنبد، بدان

بادجُنبانی‌ست اینجا بادران


مرْوَحَهٔ(۳۴) تصریفِ صُنعِ ایزدش

زد برین باد و، همی جُنبانَدش


(۳۴مِرْوَحَه: بادبزن

----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072


پیشِ بینا، شد خموشی نفعِ تو

بهرِ این آمد خطابِ أنْصِتُوا


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2370, Divan e Shams


باد را یا رَب نمودی، مِروَحِه پنهان مدار

مِروَحِه دیدن چراغِ سینهٔ پاکان شده


هر که بیند او سبب، باشد یقین صورت‌پرست

وآنکه بیند او مسبّب، نورِ معنی‌دان شده


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #233


حارسی دارم که مُلکش می‌سزد

داند او بادی که آن بر من وزد


سَرد بود آن باد یا گرم، آن علیم

نیست غافل، نیست غایب، ای سَقیم(۳۵)


(۳۵سَقیم: بیمار جسمانی، در اینجا منظور بیمار اخلاقی و باطنی است.

----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515


چشم بر اسباب از چه دوختیم؟

گر ز خوش‌‌چشمان، کَرَشم(۳۶) آموختیم


هست بر اسباب، اسبابی دگر

در سبب منگر، در آن افگن نظر


انبیا در قطعِ اسباب آمدند

معجزاتِ خویش بر کیوان زدند


(۳۶کَرَشم: ناز و کرشمه

----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520


جمله قرآن هست در قطعِ سبب

عِزِّ درویش و، هلاکِ بولهب


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣١٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313


چشم‌بندِ خلق، جز اسباب نیست

هرکه لرزد بر سبب، ز اصحاب نیست


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۳۷)


(۳۷ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۳۸)

گرچه جو صافی نماید مر تو را


(۳۸فَتیٰ: جوان، جوانمرد

----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حَدید(۳۹)

ای بسی بسته به بندِ ناپدید


(۳۹حَدید: آهن

----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067


که درونِ سینه شرحت داده‌ایم

شرح اَندر سینه‌ات بِنهاده‌ایم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130


چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا

تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا


مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» 

تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32


«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


 دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۴۰) بپذیر

کارِ او کُنْ فَیَکُون‌ست، نه موقوفِ علل


(۴۰نَفَخْتُ: دمیدم

----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466


پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکان

می‌دویم اندر مکان و لامَکان


قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲

Quran, Yaseen(#36), Line #82


«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams


چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۴۱) را؟

نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی


(۴۱قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams


گفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ من

هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ او

خو بدزدد دل نهان از خویِ او


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از رهِ پنهان، صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856


گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقین

چه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514


بر قرینِ خویش مَفزا در صِفت

کآن فراق آرد یقین در عاقبت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حَبْر(۴۲) و سَنی(۴۳)

خویش را بدخُو و خالی می‌کنی


(۴۲حَبر: دانشمند، دانا

(۴۳سَنی: رفیع، بلند مرتبه

----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مردهٔ خود را رها کرده‌ست او

مردهٔ بیگانه را جوید رَفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گری

مدّتی بنشین و، بر خود می‌گِری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235


در گویّ(۴۴) و در چَهی ای قَلتَبان(۴۵)

دست وادار از سِبالِ(۴۶) دیگران


چون به بُستانی رسی زیبا و خَوش

بعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَش


ای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَش

نغزجایی، دیگران را هم بکَش


(۴۴گَو: گودال

(۴۵قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت

(۴۶سِبال: سبیل

----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230


آشنایی گیر شب‌ها تا به روز

با چنین اِستاره‌های دیوسوز


هر یکی در دفعِ دیوِ بَدگُمان

هست نفت‌اندازِ(۴۷) قلعهٔ آسمان


(۴۷نفت‌اندازَنده: کسی که آتش می‌بارد.

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


چون بجَهَد خنده ز من، خنده نهان دارم ازو

روی تُرُش سازم ازو، بانگ و فغان آرم ازو


با تُرُشان لاغ کنی، خنده زنی، جنگ شود

خنده نهان کردم من، اشک همی‌بارم ازو


شهرِ بزرگ است تنم، غم طرفی، من طرفی

یک طرفی آبم ازو، یک طرفی نارم ازو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359


ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۴۸)


عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۴۹)

عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۵۰)؟


عاشقِ صُنعِ(۵۱) خدا با فَر بوَد

عاشقِ مصنوعِ(۵۲) او کافر بُوَد


(۴۸مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

(۴۹شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۵۰گبر: کافر

(۵۱صُنع: آفرینش

(۵۲مصنوع: آفریده، مخلوق

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #575, Divan e Shams


الا ای قادرِ قاهر، ز تن پنهان به دل ظاهر

زهی پیدایِ پنهانم، تو را خانه کجا باشد؟


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097


پس هَماره روی معشوقه نِگَر

این به‌ دستِ توست، بِشنو ای پدر


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


با تُرُشانش تُرُشم، با شِکَرانش شِکَرم

رویِ من او، پشتِ من او، پشتِ طرب خارم ازو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1395, Divan e Shams


مُطربِ عشقِ ابدم، زَخمهٔ عشرت بزنم

ریشِ طَرَب شانه کنم، سبلتِ(۵۳) غم را بِکَنَم


(۵۳سِبلَت: سبیل

----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528


شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شود

شِکَّر ارزانَ‌ست، ارزان‌تر شود


در شِکَر غلطید ای حلواییان

هم‌چو طوطی، کوریِ صفراییان


نیشکر کوبید کار این است و بس

جان برافشانید یار این است و بس


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


صد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنش

رقص کنان، دست زنان، بر سرِ هر طارم ازو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2878, Divan e Shams


بلبلان و همه مرغان خوش و شاد از چمنند

جغد و بوم و جُعلی(۵۴)، گر ز چمن بگریزی


(۵۴جُعل: سرگین‌گردانک

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


تا دل به قمر دادم، از گردشِ او شادم

چون چرخ شدم گردان، یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


گر تُرُشی داد تو را، شهد و شِکَر داد مرا

سُکسُک(۵۵) و لنگی تو ازو، من خوش و رهوارم ازو


(۵۵سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #229, Divan e Shams


شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا(۵۶)

چو قسمت است، چه جنگ است مر مرا و تو را؟


(۵۶سرکا: سرکه

----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4013


گر بزد مر اسب را آن کینه‌‌کَش(۵۷)

آن نزد بر اسب، زد بر سُکْسُکش(۵۸)


تا ز سُکْسُک وارَهَد خوش‌پی(۵۹) شود

شیره را زندان کنی تا مِی شود


(۵۷کینه‌کَش: انتقام‌جو، انتقام‌گیرنده

(۵۸سُکسُک: اسبی که تند حرکت کند و ضمن راه رفتن خود را سخت بجنباند به طوری که سوار دچار تکان‌های شدید شود، 

اسبی که بد راه برود، اسب تیزرو، ضدِّ راهوار

(۵۹خوش‌پی: خوش‌رفتار و راهوار، خوش‌خو

----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4461


چون قضایش حبلِ(۶۰) تدبیرت سُکُست(۶۱)

چون نشد بر تو قضایِ آن درست؟


(۶۰حبل: ریسمان

(۶۱سُکُستن: شکستن، پاره کردن

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


مسجدِ اَقصاست دلم، جنّتِ مأواست دلم

حور شده، نور شده جملهٔ آثارم ازو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams


قماشی کآنِ تو نَبوَد برون انداز از خانه

درونِ مسجدِ اَقصیٰ سگِ مُرده چرا باشد؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804


خانه را من رُوفتم از نیک و بد

خانه‌ام پُرَّست از عشقِ احد


هرچه بینم اندر او غیرِ خدا

آنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدا


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #434


طَهِّرا بَیْتی(۶۲) بیان پاکی ‌است

گنج نور است، ار طلسمش خاکی است


 خانه دل را باید از پلیدی ها پاک کرد، کالبد عنصری، گنجینه انوار الهی

 است، گرچه طلسم آن، جسم خاکی است.


 قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۵

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #125


«… وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»


«… و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه ام را پاک کنید 

برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان.»


(۶۲طَهِّرا بَیْتی: خانه‌ام را پاک کنید.

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


صبر همی‌گفت که: من مژده‌دهِ وصلم ازو

شُکر همی‌گفت که: من صاحبِ انبارم ازو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3101, Divan e Shams


چگونه خنده بپوشم؟ انارِ خندانم

نبات و قند نتاند نمود سُمّاقی(۶۳)


(۶۳سُمّاقی: منسوب به سُمّاق، معرّب سُماک، گیاهی که میوهٔ آن مزهٔ ترش دارد، تُرُشی

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shams


این دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نعم

بی شمعِ رویِ تو نتان(۶۴) دیدن مرین دو راه را


(۶۴نَتان: نتوان

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


عقل همی‌گفت که: من زاهد و بیمارم ازو

عشق همی‌گفت که: من ساحر و طرّارم ازو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2677


انبيا گفتند: در دل علّتی‌ست

که از آن در حق شناسی آفتی‌ست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shams


تو مردِ نیک ساده‌ای، زر را به دزدان داده‌ای

خواهی بدانی دزد را، طرّار(۶۵) شو، طرّار شو


(۶۵طرّار: دزد

----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4075


اندر آن عالَم که هست این سِحرها

ساحران هستند جادویی‌گشا


اندر آن صحرا که رُست این زَهرِ تر

نیز روییده‌ست تِریاق(۶۶) ای پسر


گویدت تریاق: از من جُو سپَر

که ز زهرم من به تو نزدیکتر


گفتِ او، سحرَست و ویرانیِ تو

گفتِ من، سِحرَست و دفعِ سِحرِ او


(۶۶تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضدِّ سم به کار می‌رفته است، پادزهر.

----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1479


نه قبول اندیش، نه رَد ای غلام

امر را و نهی را می‌بین مُدام


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۵٠٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502


خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد

وانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1847


چون نپرسی، زودتر کشفت شود

مرغِ صبر از جمله پرّان‌تر بُوَد


ور بپرسی دیرتر حاصل شود

سهل از بی‌صبریت مشکل شود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1852


گفت لقمان: صبر هم نیکو دمی‌ست

که پناه و دافعِ هر جا غَمی‌ست


صبر را با حق قرین کرد ای فلان

آخِرِ وَالْعَصْر را آگَه بخوان


صد هزاران کیمیا، حق آفرید

کیمیایی همچو صبر، آدم ندید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2908


گر تو اِشکالی به کلّی و حَرَج

صبر کن، اَلصّبرُ مِفتاحُ الْفَرَج‌‌


اِحتِما(۶۷) کن، اِحتِما ز اندیشه‌‌ها

فکر، شیر و گور و، دلها بیشه‌‌ها


اِحتِماها بر دواها سرور است

زآنکه خاریدن فزونیِّ گَر است


اِحتِما، اصلِ دوا آمد یقین

اِحتِما کن قوهٔ جان را ببین


(۶۷احتما: پرهیز

----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2895


شکرِ نعمت، خوشتر از نعمت بُوَد

شُکرباره کی سوی نعمت رود؟


شُکر، جانِ نعمت و نعمت چو پوست

زآنکه شُکر آرَد تو را تا کوی دوست


نعمت آرَد غفلت و شکر اِنتِباه

صیدِ نعمت کن به دامِ شکرِ شاه


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


روح همی‌گفت که: من گنجِ گُهَر دارم ازو

گنج همی‌گفت که: من در بنِ دیوارم ازو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


چون مردمِ دیوانه ویران کنم این خانه

آن وصل بدین هجران، یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shams


گر دو صد خانه کنی زنبوروار

چون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2541


گنج زیرِ خانه است و چاره نیست

از خرابی خانه مَنْدیش و مَایست


که هزاران خانه از یک نقدِ گنج

توان عمارت کرد، بی‌تکلیف و رنج


عاقبت این خانه خود ویران شود

گنج از زیرش یقین عُریان شود


لیک آنِ تو نباشد، زآنکه روح

مزدِ ویران کردنَسْتَش آن فُتوح(۶۸)


چون نکرد آن کار، مزدش هست؟ لا

لَیسَ لِلْاِنسانِ اِلاّ ما سَعیٰ


«آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟ 

مسلّماً ندارد، زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشد.»


قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵٣)، آیهٔ ٣٩

Quran, An-Najm(#53), Line #39


«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ؛»


«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کرده‌اند نیست.»


(۶۸فُتوح: گشایش در حال باطنی سالک، گشایش

----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2550


پاره‌دُوزی می‌کُنی اندر دکان

زیرِ این دکّانِ تو، مدفون دو کان


هست این دکّان کِرایی، زود باش

تیشه بستان و تَکَش(۶۹) را می‌تراش


(۶۹تَک: ته، قعر، عمق

----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


زهد همی‌گفت که: من واقفِ اسرارم ازو

فقر همی‌گفت که: من بی‌دل و دستارم ازو


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1906


پس سلیمان اَندرونه راست کرد

دل بر آن شهوت که بودش، کرد سرد


-------------------------

مجموع لغات:


(۱) لاغ: شوخی

(۲) طارَم: خیمه، سراپرده

(۳) سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.

(۴) دوله‌: پست و بلند، ناهموار

(۵) مسجدِ اَقصیٰ: مسجد بزرگ و معروف در بیت‌الـمقدس

(۶) طرّار: دزد

(۷) بنِ دیوار: کنایه از اینکه در قدیم گنج را زیر دیوار پنهان می کردند که برای پیدا کردن آن باید خانه را خراب می کردند، و کنایه از پایِ دیوار نشستن، گدایی کردن

(۸) مِهتَر: سرور، آقا، رییس

(۹عَنود: ستیزه‌گر، مُعاند

(۱۰ایقان: اعتماد، باور، یقین

(۱۱تصرّف: زیرِ سلطه قرار دادن

(۱۲تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن

(۱۳ساتر: پوشاننده، پنهان کننده

(۱۴سَرایر: رازها، نهانی‌ها، جمعِ سَریره

(۱۵فاطِن: دانا و زیرک

(۱۶حَطَب‏: هیزم

(۱۷فِطْنَت: زیرکی، باهوشی

(۱۸حَدَث: مدفوع، ادرار

(۱۹پایگاه: درگاه، کفش‌کَن، جای ستوران

(۲۰شَرمین: شرمناک، باحیا

(۲۱با امر ساز: از دستور اطاعت کن

(۲۲سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله

(۲۳بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی

(۲۴پایگاه: درگاه، کفش‌کَن، جای ستوران

(۲۵جاندار: سلاح‌دار، محافظ، نگهبان

(۲۶دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان می‌برده‌اند تا مردم بدانند که پادشاه می‌آید و خود را به کنار کشند.

(۲۷ضَیف: مهمان

(۲۸چفسیده‌‌ای: چسبیده‌ای

(۲۹صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان

(۳۰دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب

(۳۱رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.

(۳۲سبب‌سوراخ‌کُن: سوراخ کنندهٔ سبب

(۳۳اَکساب: کسب‌ها

(۳۴مِرْوَحَه: بادبزن

(۳۵سَقیم: بیمار جسمانی، در اینجا منظور بیمار اخلاقی و باطنی است.

(۳۶کَرَشم: ناز و کرشمه

(۳۷ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

(۳۸فَتیٰ: جوان، جوانمرد

(۳۹حَدید: آهن

(۴۰نَفَخْتُ: دمیدم

(۴۱قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

(۴۲حَبر: دانشمند، دانا

(۴۳سَنی: رفیع، بلند مرتبه

(۴۴گَو: گودال

(۴۵قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت

(۴۶سِبال: سبیل

(۴۷نفت‌اندازَنده: کسی که آتش می‌بارد.

(۴۸مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

(۴۹شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۵۰گبر: کافر

(۵۱صُنع: آفرینش

(۵۲مصنوع: آفریده، مخلوق

(۵۳سِبلَت: سبیل

(۵۴جُعل: سرگین‌گردانک

(۵۵سُکسُک: اسبی که بد و نارهوار رود.

(۵۶سرکا: سرکه

(۵۷کینه‌کَش: انتقام‌جو، انتقام‌گیرنده

(۵۸سُکسُک: اسبی که تند حرکت کند و ضمن راه رفتن خود را سخت بجنباند به طوری که سوار دچار تکان‌های شدید شود، 

اسبی که بد راه برود، اسب تیزرو، ضدِّ راهوار

(۵۹خوش‌پی: خوش‌رفتار و راهوار، خوش‌خو

(۶۰حبل: ریسمان

(۶۱سُکُستن: شکستن، پاره کردن

(۶۲طَهِّرا بَیْتی: خانه‌ام را پاک کنید.

(۶۳سُمّاقی: منسوب به سُمّاق، معرّب سُماک، گیاهی که میوهٔ آن مزهٔ ترش دارد، تُرُشی

(۶۴نَتان: نتوان

(۶۵طرّار: دزد

(۶۶تریاق: ترکیبی از داروهای مسکّن و مخدّر که در طبّ قدیم به عنوان ضد درد و ضدِّ سم به کار می‌رفته است، پادزهر.

(۶۷احتما: پرهیز

(۶۸فُتوح: گشایش در حال باطنی سالک، گشایش

(۶۹تَک: ته، قعر، عمق

----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم ازو

روی ترش سازم ازو بانگ و فغان آرم ازو


با ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود

خنده نهان کردم من اشک همی‌بارم ازو


شهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفی

یک طرفی آبم ازو یک طرفی نارم ازو


با ترشانش ترشم با شکرانش شکرم

روی من او پشت من او پشت طرب خارم ازو


صد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنش

رقص‌کنان دست‌زنان بر سر هر طارم ازو


طوطی قند و شکرم غیر شکر می‌نخورم

هر چه به عالم ترشی دورم و بیزارم ازو


گر ترشی داد تو را شهد و شکر داد مرا

سکسک و لنگی تو ازو من خوش و رهوارم ازو


هر که درین ره نرود دره و دوله‌ست رهش

من که درین شاه‌رهم بر ره هموارم ازو


مسجد اقصاست دلم جنت ماواست دلم

حور شده نور شده جمله آثارم ازو


هر که حقش خنده دهد از دهنش خنده جهد

تو اگر انکاری ازو من همه اقرارم ازو


قسمت گل خنده بود گریه ندارد چه کند

سوسن و گل می‌شکفد در دل هشیارم ازو


صبر همی‌گفت که من مژده‌ ده وصلم ازو

شکر همی‌گفت که من صاحب انبارم ازو


عقل همی‌گفت که من زاهد و بیمارم ازو

عشق همی‌گفت که من ساحر و طرارم ازو


روح همی‌گفت که من گنج گهر دارم ازو

گنج همی‌گفت که من در بن دیوارم ازو


جهل همی‌گفت که من بی‌خبرم بیخود ازو

علم همی‌گفت که من مهتر بازارم ازو


زهد همی‌گفت که من واقف اسرارم ازو

فقر همی‌گفت که من بی‌دل و دستارم ازو


از سوی تبریز اگر شمس حقم باز رسد

شرح شود کشف شود جمله گفتارم ازو


* قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۵

Quran, An-Najm(#53), Line #15


«عِنْدَهَا جَنَّةُ الْـمَأْوَىٰ.»


«كه آرامگاهِ بهشت نزدِ آن درخت است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams


چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم ازو

روی ترش سازم ازو بانگ و فغان آرم ازو


با ترشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود

خنده نهان کردم من اشک همی‌بارم ازو


شهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفی

یک طرفی آبم ازو یک طرفی نارم ازو


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #353


مرتضی را گفت روزی یک عنود

کو ز تعظیم خدا آگه نبود


بر سر بامی و قصری بس بلند

حفظ حق را واقفی ای هوشمند


گفت آری او حفیظ است و غنی

هستی ما را ز طفلی و منی


گفت خود را اندر افکن هین ز بام

اعتمادی کن به حفظ حق تمام


تا یقین گردد مرا ایقان تو

و اعتقاد خوب با برهان تو


پس امیرش گفت خامش کن برو

تا نگردد جانت زین جرات گرو


کی رسد مر بنده را که با خدا

آزمایش پیش آرد ز ابتلا


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #380


امتحان همچون تصرف دان در او

تو تصرف بر چنان شاهی مجو


چه تصرف کرد خواهد نقش‌ها

بر چنان نقاش بهر ابتلا


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008


چیست تعظیم خدا افراشتن

خویشتن را خوار و خاکی داشتن


چیست توحید خدا آموختن

خویشتن را پیش واحد سوختن


گر همی‌خواهی که بفروزی چو روز

هستی همچون شب خود را بسوز


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3133


کژ روی جف القلم کژ آیدت

راستی آری سعادت زایدت


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218


دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلان

در حضور حضرت صاحب‌دلان‏


پیش اهل تن ادب بر ظاهرست

که خدا زیشان نهان را ساترست


پیش اهل دل ادب بر باطن است

زآنکه دلشان بر سرایر فاطن است‏


تو به عکسی پیش کوران بهر جاه

با حضور آیی نشینی پایگاه‏

 

پیش بینایان کنی ترک ادب

نار شهوت را از آن گشتی حطب


چون نداری فطنت و نور هدی

بهر کوران روی را می‏زن جلا


پیش بینایان حدث در روی مال

ناز می‏کن با چنین گندیده حال


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #320

 

در جوابش بر گشاد آن یار لب

کز سوی ما روز سوی توست شب

 

حیله‌های تیره اندر داوری

پیش بینایان چرا می‌آوری

 

هر چه در دل داری از مکر و رموز

پیش ما رسواست و پیدا همچو روز


گر بپوشیمش ز بنده‌پروری

تو چرا بی‌رویی از حد می‌بری

 

از پدر آموز کادم در گناه

خوش فرود آمد به سوی پایگاه


چون بدید آن عالم‌الاسرار را

بر دو پا استاد استغفار را


همینکه آدم حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد 

روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2071


پیش بینایان خبر گفتن خطاست

کان دلیل غفلت و نقصان ماست


پیش بینا شد خموشی نفع تو

بهر این آمد خطاب انصتوا


گر بفرماید بگو بر گوی خوش

لیک اندک گو دراز اندر مکش


ور بفرماید که اندر کش دراز

همچنین شرمین بگو با امر ساز


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shams


ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی

زیرا به ادب یابی آن چیز که می‌گویی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams


بیند مریخ که بزم است و عیش

خنجر و شمشیر کند در میان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369


چند چندت گیرم و تو بی‌‏خبر

در سلاسل مانده‌‏ای پا تا به سر


زنگ تو بر توت ای دیگ سیاه

کرد سیمای درونت را تباه


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #253, Divan e Shams


چند نهان داری آن خنده را

آن مه تابنده فرخنده را


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900


از ترازو کم کنی من کم کنم

تا تو با من روشنی من روشنم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shams


به غیر خدمت ما که مشارق شادی‌ست

ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3785


چشم او مانده‌ست در جوی روان

بی‌خبر از ذوق آب آسمان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3787


آنکه بیند او مسبب را عیان

کی نهد دل بر سبب‌های جهان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکشد به بی‌جهاتت


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324


از پدر آموز کادم در گناه