Parviz Shahbazi - پرویز شهبازی

Ganje Hozour audio Program #1040

برنامه صوتی شماره ۱۰۴۰ گنج حضور

  • Currently 4.11/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 626 votes
Comments (1)

    
Sorry, your favorites list is FULL.

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۱۰۴۰ گنج حضور

اجرا: پرویز شهبازی 

تاریخ اجرا: ۷  اکتبر  ۲۰۲۵ - ۱۶  مهر ۱۴۰۴

برای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) 


اشعار همراه با لینک پرشی به فایل صوتی برنامه

اشعار همراه با لینک پرشی به ویدیو برنامه


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


بیاموز از پیمبر کیمیایی

که هرچِت(۱) حق دهد، می‌دِه رضایی


همان لحظه درِ جنّت گشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی(۲)


رسولِ غم اگر آید برِ تو

کنارش گیر(۳) همچون آشنایی


جفایی کز بَرِ معشوق آید

نثارش کن به شادی مرحبایی


که تا آن غم برون آید ز چادر

شِکَرباری، لطیفی، دلربایی


به گوشهٔ چادرِ غم دست درزن

که بس خوب است و کرده‌ست او دَغایی(۴)


در این کو، روسبی‌باره(۵) منم، من

کشیده چادرِ هر خوش‌لقایی(۶)


همه پوشیده چادرهایِ مکروه(۷)

که پنداری که هست او اژدهایی


منِ جان‌‌سیر(۸)، اِژدرهاپرستم(۹)

تو گر سیری ز جان، بشنو صلایی


نبیند غم مرا، الّا که خندان

نخوانم درد را، الّا دوایی


مبارک‌تر ز غم چیزی نباشد

که پاداشش ندارد منتهایی


به نامردی نخواهی یافت چیزی

خمش کردم، که تا نَجْهد خطایی


(۱) هرچِت: هرچه تو را

(۲) ابتلا: امتحان کردن، آزمودن؛ معنی در بلا بودن نیز می‌دهد.

(۳) کنار گرفتن: در آغوش گرفتن، بغل کردن.

(۴) دَغا: مکر، فریب.

(۵) روسبی‌باره: حریص بر صحبت زنان روسپی و بدکار.

(۶) خوش‌لقا: خوش‌صورت، خوبروی.

(۷) مکروه: ناپسند، زشت.

(۸) جان‌‌سیر: دل بر مرگ نهاده، سیر از جان.

(۹) اِژدرها: اژدها، مار بزرگ. اژدرهاپرست: خواهانِ نابودی و فنا.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


همان لحظه درِ جنّت گشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی


حدیث


«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


حدیث


«قالَ اللهُ تَعالیٰ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضائى وَ لَم يَصْبِرْ عَلىٰ بَلائى فَلْيَلْتَمِسْ رَبّاً سِواىَ.»


خدای متعال فرمود: «هر که به قضای من، رضا ندهد و بر بلای من نشکیبد، باید خدایی جز من بجویَد.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


بیاموز از پیمبر کیمیایی

که هرچِت حق دهد، می‌دِه رضایی


همان لحظه درِ جنّت گشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1554


از مُسَبِّب می‌رسد هر خیر و شر

نیست اسباب و وسایط ای پدر


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3786


مَرْکبِ هِمّت سویِ اسباب راند

از مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماند


آن‌که بیند او مُسَبِّب را عَیان

کی نَهَد دل بر سبب‌های جهان؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640


من سبب را ننگرم، کآن حادث(۱۰) است

زآن‌که حادث حادثی را باعث است


لطفِ سابق را نظاره می‌کنم

هرچه آن حادث، دوپاره می‌کنم


(۱۰) حادث: تازه پدید آمده، جدید، نو

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2381


وآن فضایِ خَرْقِ(۱۱) اسباب و علل

هست اَرْضُ‌الله، ای صدرِ اَجَل(۱۲)


(۱۱) خَرْق: پاره کردن

(۱۲) صدرِ اَجَل: وزیر اعظم، بزرگ‌ترین وزیر

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3752


چونکه حِیران گشتی و گیج و فنا

با زبانِ حال گفتی اِهْدِنا(۱۳)

 

قرآن کریم، سوره حمد (۱)، آیه ۶

Quran, Al-Fatiha(#1), Line #6


«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ.»


«ما را به راهِ راست هدايت کن.»


زَفتِ(۱۴) زَفتست و چو لرزان می‌شوی

می‌شود آن زَفت، نرم و مُستوی(۱۵)

 

زآنکه شکلِ زَفْت بهر مُنکِر است

چونکه عاجز آمدی لطف و بِر(۱۶) است


(۱۳) اِهْدِنا: ما را هدایت کن.

(۱۴) زَفت: بزرگ، فربه

(۱۵) مُستوی: برابر، یکسان

(۱۶) بِر: نیکی

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3072, Divan e Shams


بدآن رُخی بنگر کاو نمک ز حق دارد

بُوَد که ناگه از آن رُخ تو دولتی بِبَری


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4552


در جَوالِ(۱۷) نفْسِ خود چندین مَرُو(۱۸)

از خریدارانِ خود غافل مَشُو


(۱۷) جَوال/جُوال: کیسهٔ بزرگِ پشمی و خشن.

(۱۸) در جَوالِ کسی (چیزی) رفتن: فریبِ او (آن) را خوردن.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3826


ریختی بر سر به پیشِ شاه، خاک

تا امان دیدی ز دیوِ سهمناک


میر دیدی خویش را، ای کم زِ مور

ز آن ندیدی آن موکّل را تو کور


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۳۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #631


بسته در زنجیر، چون شادی کند؟

کِی اسیر حبس، آزادی کُند؟


ور تو می‌‌بینی که پایت بسته‌‌اند

بر تو سرهنگانِ(۱۹) شَه بنشسته‌‌اند

 

پس تو سرهنگی(۲۰) مکن با عاجزان

زآنکه نَبْوَد طبع و خویِ عاجز، آن‌‌


(۱۹) سرهنگ: پیشرو لشکر، پهلوان، مأمورِ اجرای حکمِ کیفر

(۲۰) سرهنگی: حالت و عملِ سرهنگان، کنایه از بکار گرفتنِ‌ زور و ضرب و امر و نهی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3416


بر بدی‌هایِ بَدان، رحمت کنید

بر منی و خویشْ‌بینی کم تنید(۲۱)

 

هین مبادا غیرت آید از کمین

سرنگون افتید در قعرِ زمین‌‌

 

هر دو گفتند: ای خدا فرمان، تو راست

بی‌‌اَمانِ تو، اَمانی خود کجاست؟‌‌


(۲۱) تنيدن: دراصل به معنى بافتن است. اما در اينجا به معنى به كارى پرداختن آمده.

اين فعل بدين معنى در مثنوى فراوان آمده است.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢۴٧٧

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2477


گر هوا را بَند بنْهاده شود

صیقلی را دست بگْشاده شود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3829


نَفْس چون مُبْدَل شود، این تیغِ تن

باشد اندر دستِ صُنعِ(۲۲) ذُوالْمِنَن(۲۳)


آن یکی مردی‌ست، قوتش جمله دَرد

این دگر مردی میانْ‌تی(۲۴)، همچو گَرد


(۲۲) صُنع: آفریدگاری

(۲۳) ذُوالْمِنَن: صاحب نعمت‌ها

(۲۴) میانْ‌تی: توخالی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از اِنقباض

کرد بر مختارِ مطلق، اِعتراض


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2690


آشنایی نَفْس با هر نَفْسِ پست

تو یقین می‌دان که دَمْ دَمْ کمتر است


ز آنکه نَفْسش گِردِ علّت می‌تند

معرفت را زود فاسد می‌کند


گر نخواهی دوست را فردا نفیر(۲۵)

دوستی با عاقل و، با عقل گیر


(۲۵) نفیر: رمیدن، ترسیدن، گریزان، متنفر

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2464


نَفْسِ تو هر دَم برآرد صد شرار

که ببینیدم، منم ز اصحابِ نار


جزوِ نارم، سویِ کُلِّ خود رَوَم

من نه نورم که سویِ حضرت شَوَم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1388


قوّت از حق خواهم و توفیق و لاف

تا به سوزن برکَنَم این کوهِ قاف‌‌


سهل شیری دان که صف‌ها بشکند

شیر آن است آن که خود را بشکند


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #94


در حقیقت هر عدو(۲۶) داروی توست

کیمیا و نافع و دِلجُویِ توست


که ازو اندر گُریزی در خَلا(۲۷)

استعانت(۲۸) جویی از لطفِ خدا


در حقیقت دوستانت دشمنند

که ز حضرت دور و مشغولت کنند


(۲۶) عدو: دشمن

(۲۷) خَلا: خلوت، خلوت‌گاه

(۲۸) اِستِعانَت: یاری خواستن، یاری، کمک

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2461


وایِ آنکه عقلِ او ماده بُوَد

نَفْسِ زشتش نرّ و آماده بُوَد


لاجَرَم مغلوب باشد عقلِ او

جز سویِ خُسران(۲۹) نباشد نَقْلِ(۳۰) او


ای خُنُک آن کس که عقلش نر بُوَد

نَفْسِ زشتش ماده و مُضْطَر(۳۱) بُوَد


(۲۹) خُسران:‌ ضرر و زیان

(۳۰) نَقل: انتقال، رفتن به سمت جایی یا چیزی؛ معنی بیان کردن و گفتن نیز می‌دهد.

(۳۱) مُضْطَر: پریشان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2711


اندرونِ هر حدیثِ(۳۲) او شَر است

صد هزاران سِحر در وَی مُضْمَر(۳۳) است‏


(۳۲) حدیث: سخن

(۳۳) مُضْمَر: پنهان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #375


خارِ سه‌سویَست هر چون کِش نَهی

درخَلَد(۳۴)، وز زخمِ او تو کِی جَهی؟


(۳۴) درخَلَد: فرورَوَد.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550


چون زِ زنده مُرده بیرون می‌کُنَد

نَفْسِ زنده سویِ مرگی می‌تَنَد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2693


از سَمومِ نَفْس، چون با علّتی(۳۵)

هر چه گیری تو، مرض را آلتی(۳۶)


(۳۵) علّت: مرض، بیماری

(۳۶) آلت: ابزار

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4858


زین سبب می‌گویم ای بنده‌ٔ فقیر

سلسله(۳۷) از گردنِ سگ بر‌مگیر


گر معلَّم(۳۸) گشت این سگ، هم سگ است

باش ذَلَّتْ نَفْسُهُ(۳۹) کو بَدْرَگ(۴۰) است


خبر


«طُوبى لِمَنْ ذَلَّ نَفْسُهُ وَ طابَ كَسْبُهُ وَ حَسُنَتْ سَريرَتُهُ وَكَرُمَتْ عَلانَيْتُهُ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ.»


«خوشا به حال کسی که نَفْسَش رام و خوار شده و کسبش حلال گشته 

و درونش نکو شده و برونش شکوهمند گردیده و گزند خود از مردم دور کرده است.»



(۳۷) سلسله: زنجیر، در اینجا یعنی قلّاده

(۳۸) معلَّم: تعلیم‌یافته، آموزش‌دیده

(۳۹) ذَلَّتْ نَفْسُهُ: خار شد نَفْسِ او

(۴۰) بَدْرَگ: بدذات

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1853


صبر را با حق قرین کرد ای فلان

آخرِ وَالْعَصر را آگه بخوان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #770


سخت‌تر افشرده‌ام در شَر قَدَم

که لَفی خُسْرم ز قهرت دَم به دَم


قرآن کریم، سورهٔ عصر (۱۰۳)، آیات ۱ تا ۳

Quran, Al-Asr(#103), Line #1-3


«وَالْعَصْرِ.»


«سوگند به عصر [سوگند به ارزش و اهمیت هشیاری در این لحظه].»


«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ.»


«که آدمی [در من‌ذهنی که مرکزش همانیده است]

در زیانکاری است [به خودش و دیگران ضرر می‌زند.


«إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.»


«مگر آن‌ها كه ايمان آوردند [فضاگشایی کرده‌اند و از فضای گشوده‌شده]

كارهاى نیک [فکر و عمل] كردند و يک‌ديگر را به حق سفارش کردند

و يکديگر را به صبر سفارش كردند.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1376


گفت: نامت چیست؟ برگو بی‌دهان

گفت: خَرّوب است ای شاهِ جهان


گفت: اندر تو چه خاصیّت بُوَد؟

گفت: من رُستَم(۴۱)، مکان ویران شود


من که خَرّوبم، خرابِ منزلم

هادمِ(۴۲) بنیادِ این آب و گِلم


(۴۱) رُستَن: روییدن

(۴۲) هادِم: ویران کننده، نابود کننده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1894


رُقعهٔ‌(۴۳) دیگر نویسم ز آزمون

دیگری جویم رسولِ ذُوفُنون(۴۴)


بر امیر و مَطْبَخیّ و نامه‌بَر

عیب بنهاده ز جهل، آن بی‌خبر


هیچ گِردِ خود نمی‌گردد که من

کژْروی کردم، چو اندر دین، شَمَن(۴۵)


(۴۳) رُقعه‌: نامه، نوشته، تکّه‌کاغذی که روی آن بنویسند.

(۴۴) ذُوفُنون: صاحب فن‌ها، دارای هنرها

(۴۵) شَمَن: بت‌پرست

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #427


جُرم بر خود نِه، که تو خود کاشتی

با جزا و عدلِ حقْ کُن آشتی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گُسترد بهر ما بِساط

که بگویید از طریقِ اِنبساط


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #415


گِردِ خود برگَرد و جُرم خود ببین

جنبش از خود بین و از سایه مَبین


که نخواهد شد غلط پاداشِ میر

خصم را می‌داند آن میرِ(۴۶) بصیر


(۴۶) میر: مخفّف امیر

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2345


قطب آن باشد که گِردِ خود تند

گَردشِ افلاک گِردِ او بود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #267


حَزم(۴۷) آن باشد که ظنِّ(۴۸) بَد بَری

تا گریزی و شوی از بَد بَری


حَزم سُوء‌الظَّن گفته‌ست آن رسول

هر قدم را دام می‌دان ای فَضول(۴۹)


رویِ صحرا هست هموار و فراخ

هر قدم دامی‌ست، کم ران اوستاخ(۵۰)


آن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟

چون بتازد، دامش افتد در گلو


(۴۷) حَزم: تأمّل با هشیاریِ نظر

(۴۸) ظَن: حدس، گمان

(۴۹) فَضول: زیاده‌گو

(۵۰) اوستاخ: گستاخانه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۵۱)


(۵۱) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3311


نَفْس، نَمرودست و، عقل و جان، خلیل

روح در عین است و، نَفْس اندر دلیل‏


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2508


ای دلیلِ تو مثالِ آن عصا

در کَفَت، دَلَّ عَلیٰ عَیْبِ الْعَمیٰ


ای کسی‌ که دلیل در دست تو مانند عصایی در دست کور است.

همان‌طور که عصا دلالت بر کوری فرد می‌کند،

توسل به عصای استدلال نیز دلیل بر کوردلی توست.


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #702


پیشِ این خورشید کو بس روشنی است

در حقیقت هر دلیلی رهزنی است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2874


پس نبیند جمله را با طِمّ(۵۲) و رِمّ(۵۳و۵۴)

حُبُّکَ‌الْـاَشیاءَ یُعْمی و یُصِمّ


حدیث


«حُبُّکَ الْـاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»


«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند.»


(۵۲) طِمّ: دریا و آب فراوان

(۵۳) رِمّ: زمین و خاک

(۵۴) با طِمّ و رِمّ: در اینجا یعنی با جزئیات

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467


بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۵۵) بهشت

حُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوش‌سرشت


حدیث


«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


(۵۵) قَلاووز:‌ پیشآهنگ، پیشرو لشکر

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073


قُفلِ زَفت(۵۶) است و گشاینده خدا

دست در تسلیم زن وَانْدَر رضا


(۵۶) زَفت: بزرگ، عظیم

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880


قومِ دیگر می‌شناسم ز اولیا

که دهانْشان بسته باشد از دعا


از رضا که هست رامِ آن کِرام(۵۷)

جُستنِ دفعِ قضاشان شد حرام


(۵۷) کِرام: جمعِ کریم، به معنی بزرگوار، بخشنده، جوانمرد

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4472


اِئْتِیا کَرْهاً مهارِ عاقلان

اِئْتِیا طَوْعاً بهارِ بی‌دلان


«از روی کراهت و بی‌مِیلی بیایید، افسار عاقلان است،

اما از روی رضا و خرسندی بیایید، بهار عاشقان است.»


قرآن کریم، سورهٔ فصّلت (۴۱)، آیهٔ ۱۱

Quran, Fussilat(#41), Line #11


«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»


«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود.

پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره ۳۷

Poem (Qazal) #37, Divan e Hafez


رضا به داده بده وَز جَبین(۵۸) گِرِه بُگْشای

که بر من و تو دَرِ اختیار نَگْشاده‌ست


(۵۸) جَبین: پیشانی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3901


بگذران از جانِ ما سُوءُالْقَضا

وامَبُر ما را ز اِخوانِ رضا(۵۹)


(۵۹) اِخوانِ رضا: برادرانی که راضی‌اند به رضای حق

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #576

 

ای رفیقان، راهها را بست یار

آهویِ لنگیم و او شیرِ شکار

 

جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟

در کفِ شیرِ نرِ خون‌خواره‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #622


سِحر و ضدِّ سحر را بی‌اختیار

زین دو آموزند نیکان و شِرار(۶۰)


لیک اوّل پند بدْهندش که هین

سِحر را از ما مَیآموز و مچین


ما بیاموزیم این سحر ای فلان

از برایِ ابتلا(۶۱) و امتحان


(۶۰) شِرار: جمعِ شریر، به معنی بَدان، مردمِ بد

(۶۱) ابتلا: امتحان، بیماری و مرض

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #402


منتهایِ اختیار آن است خَود

که اختیارش گردد این‌جا مُفتَقَد(۶۲)

 

(۶۲) مُفتَقَد: گم‌کرده‌شده

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣٢١۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214


طالب است و غالب(۶۳) است آن کردگار

تا ز هستی‌ها بر آرَد او دَمار


(۶۳) غالِب: چیره، پیروز

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4008


من عجب دارم ز جُویایِ صفا

کو رَمَد(۶۴) در وقتِ صیقل از جَفا


عشق چون دَعوی(۶۵)، جَفا دیدن گواه

چون‌ گواهت ‌نیست، ‌شد دعوی تباه

 

چون‌ گواهت خواهد این ‌قاضی، مَرَنج

بوسه دِه بر مار، تا یابی تو گنج


(۶۴) رَمَد: فرار کند.

(۶۵) دَعوی: ادعا کردن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1906


چون قضای حق، رضایِ بنده شد

حُکمِ او را بندۀ خواهنده(۶۶) شد


نی تکلُّف(۶۷)، نی پیِ مُزد و ثواب

بل که طبعِ او چنین شد مُستطاب(۶۸)


(۶۶) خواهنده: تسلیم‌شده

(۶۷) تکلُّف: رنج بر خود نهادن، رنج بُردن

(۶۸) مُستطاب: پاکیزه، خوش

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3263


من که صُلحم دایماً با این پد‌ر

این جهان چو‌ن جنّت(۶۹) اَستم در نظر


(۶۹) جنّت: بهشت

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1364


باز فرمود او که اندر هر قضا

مر مسلمان را رضا باید، رضا


حدیث


«قالَ اللّـهُ تَعٰالیٰ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِقَضاٰئی

وَ لَمْ یَصْبِرْ عَلیٰ بَلائی فَلْیَلْتَمِسْ رَبّاً سِوایَ،»


«خداوند فرمود: «هر که به قضای من، رضا ندهد

و بر بلای من نشکبید باید خدایی جز من بجوید.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #20, Divan e Shams


پیش از تو خامانِ(۷۰) دگر، در جوشِ این دیگِ جهان(۷۱)

بس برتپیدند و نشد، درمان نبود الّا رضا


(۷۰) خام: ناآزموده، بی تجربه

(۷۱) دیگِ جهان: جهان به دیگ تشبیه شده، درون ذهن همانیده

-----------

  برخی از عوامل انقباض:


- تمرکز بر روی دیگران

- رفتن به گذشته

- حبر و سنی کردن

- مقاومت

- قضاوت

- مقایسه

- هرگونه واکنش ذهنی: (ترس، خشم، حسادت، و ...)

- جدی گرفتن وضعیت‌های ذهنی

- قرین

-وابستگیِ مالی

- حَرّافیِ من ذهنی


برخی از عوامل انبساط:


- تمرکز بر روی خود

- ماندن در لحظه

- تغییر و اصلاح خود

- بی‌مقاومتی (پذیرش و تسلیم)

- بی‌قضاوتی (قضاوت زندگی، قضا و کن‌فکان)

- غیر قابلِ مقایسه بودنِ خودم (لَم یَکُن)

- بی‌واکنشی

- بازی پنداشتن وضعیت‌های ذهنی

- قرین

- استقلال مالی

- سکوت، و خاموشیِ من ذهنی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1391


باز آن ابلیس، بحث آغاز کرد

که بُدَم من سُرخ‌رو، کردیم زرد


رنگ، رنگِ توست، صَبّاغم(۷۲) تویی

اصلِ جُرم و آفت و داغم تویی


(۷۲) صَبّاغ: رنگرز

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488


گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنی

کرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی


«شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی.

او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد

و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3342


بندگیّ او بِهْ از سلطانی است

که اَنا خَیْرٌ د‌مِ شیطانی است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216


علّتِ(۷۳) ابلیس اَنَاخَیری(۷۴) بُده‌ست

وین مرض در نَفْسِ هر مخلوق هست


(۷۳) علّت: مرض، بیماری

(۷۴) اَنَاخَیری: من بهترم.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1386


عاشقا، خَرّوبِ(۷۵) تو آمد کژی

همچو طفلان، سویِ کژ چون می‌غژی(۷۶)؟


خویش مُجرِم دان و مُجرِم گو، مترس

تا ندزدد از تو آن اُستاد، درس


چون بگویی: جاهلم، تعلیم دِه

این‌چنین انصاف از ناموس(۷۷) بِه


(۷۵) خَرّوب: بسیار خراب‌کننده

(۷۶) می‌غژی: فعل مضارع از غژیدن، به‌معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال

(۷۷) ناموس: خودبینی، تکبّر، حیثیتِ بَدَلیِ من ذهنی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489


گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنا

او ز فعل حق نَبُد غافل چو ما


ولی حضرت آدم گفت: «پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.»

و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود.


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هرکه نقصِ خویش را دید و شناخت

اندر اِستکمالِ(۷۸) خود دو‌اسبه تاخت(۷۹)


(۷۸) اِستکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی

(۷۹) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


بیاموز از پیمبر کیمیایی

که هرچِت حق دهد، می‌دِه رضایی


همان لحظه درِ جنّت گشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی


رسولِ غم اگر آید برِ تو

کنارش گیر همچون آشنایی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644


هست مهمان‌خانه این تَن ای جوان

هر صباحی ضَیفِ(۸۰) نو آید دوان


هین مگو کاین مانْد اندر گردنم

که هم‌‌اکنون باز پَرَّد در عَدم


هر چه آید از جهان غَیب‌وَش

در دلت ضَیف‌ است، او را دار خَوش


(۸۰) ضَیف: مهمان

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


جفایی کز بَرِ معشوق آید

نثارش کن به شادی مرحبایی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۴١

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941


رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر(۸۱)

بر یکی رحمت فِرو مآ(۸۲) ای پسر


حضرت حق سراپا رحمت است. بر یک رحمت قناعت مکن.


(۸۱) تا به سَر: ابدی، اِلَی الاَبد

(۸۲) فِرو مآ: نایست.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #348


چون جفا آری، فرستد گوشمال

تا ز نقصان وارَوی سویِ کمال


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shams


لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ او

قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3406


پس جزایِ آن‌که دید او را مُعین(۸۳)

ماند یوسف حبس در بِضْعَ سِنین(۸۴)


قرآن کریم، سورۀ یوسف(۱۲) آیهٔ ۴۲

Quran, Yusuf(#12), Line #42


«وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ

فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.»


«و (یوسف) به يكى از آن دو كه مى‌دانست رها مى‌شود، گفت:

«مرا نزد مولاى خود ياد كن.» امّا شيطان از خاطرش زدود

كه پيش مولايش از او ياد كند، و چند سال در زندان بماند.»


(۸۳) مُعین: یار، یاری‌کننده

(۸۴) بِضْعَ سِنین: چند سال

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


که تا آن غم برون آید ز چادر

شِکَرباری، لطیفی، دلربایی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #435


بانگ می‌زد آتش ای گیجانِ گول

من نی‌ام آتش، منم چشمهٔ قبول

 

چشم‌بندی کرده‌اند ای بی‌نظر

در من آی و هیچ مگریز از شَرَر


ای خلیل اینجا شَرار و دود نیست

جز که سِحر و خُدعهٔ(۸۵) نمرود نیست


(۸۵) خُدعه: نیرنگ، حیله

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


به گوشهٔ چادرِ غم دست درزن

که بس خوب است و کرده‌ست او دَغایی


در این کو، روسبی‌باره منم، من

کشیده چادرِ هر خوش‌لقایی


همه پوشیده چادرهایِ مکروه

که پنداری که هست او اژدهایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1258, Divan e Shams


گر غمی آید گلوی او بگیر

داد(۸۶) از او بِستان امیرِ داد باش


(۸۶) داد: عدل، انصاف

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #836


چونکه غم بینی، تو استغفار(۸۷) کن

غم به امرِ خالق آمد، کار کن‌‌


(۸۷) استغفار: طلب مغفرت کردن، عذرخواهی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338


چون فدایِ بی‌وفایان می‌شوی؟

از گُمانِ بد، بدآن سو می‌روی


من ز سهو و، بی‌وفایی‌ها بَری

سویِ من آیی، گُمانِ بَد بَری؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


منِ جان‌‌سیر، اِژدرهاپرستم

تو گر سیری ز جان، بشنو صلایی


نبیند غم مرا، الّا که خندان

نخوانم درد را، الّا دوایی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1619


حاکم است و یَفْعَلُ اللَّـه ما یَشا

او ز عینِ درد انگیزد دوا


زیرا حق تعالی حاکم و فرمانروای جهان است و او هر چه خواهد همان کند.

چنانکه از ذات درد و مرض، دوا و درمان می آفریند.


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵٠٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #509


شاد از غم شو، که غم دامِ لِقاست(۸۸)

اندر این ره، سویِ پستی ارتِقاست


(۸۸) لِقا:‌ دیدار، در اینجا یعنی دیدارِ خدا

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


مبارک‌تر ز غم چیزی نباشد

که پاداشش ندارد منتهایی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2875


در دلش خورشید چون نوری نشاند

پیشَش اختر را مقادیری نماند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


به نامردی نخواهی یافت چیزی

خمش کردم، که تا نَجْهد خطایی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622


چون تو گوشی، او زبان، نی جنس تو

گوش‌ها را حق بفرمود: اَنْصِتُوا(۸۹)


(۸۹) اَنْصِتُوا: خاموش باشید، ذهنتان را خاموش کنید.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296


صد هزاران سال ابلیسِ لعین

بود اَبْدالِ اَمیرالْـمُؤْمِنین


پنجه زد با آدم از نازی که داشت

گشت رسوا، همچو سِرگین وقتِ چاشت(۹۰)


(۹۰) چاشت: اول روز، ساعتی از آفتاب گذشته

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۹۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3197


نفْس و شیطان بوده ز اوّل واحدی

بوده آدم را عَدو(۹۱) و حاسدی


(۹۱) عَدو: دشمن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفْس و شیطان هردو یک‌ تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنْموده‌اند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2919


نفْس و شیطان خواستِ خود را پیش بُرد

وآن عنایت قهر گشت و خُرد و مُرد(۹۲)


(۹۲) خُرد و مُرد:‌ تهِ بساط، چیزهای خُرد و ریز.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2693


از سَمومِ نَفْس، چون با علّتی(۹۳)

هر چه گیری تو، مرض را آلتی


(۹۳) علّت: مرض، بیماری

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994


مر لئیمان(۹۴) را بزن، تا سر نهند

مر کریمان را بده تا بر(۹۵) دهند


لاجَرَم(۹۶) حق هردو مسجد آفرید

دوزخ آن‌ها را و، این‌ها را مزید


(۹۴) لئیم: ناکس، فرومایه

(۹۵) بَر: میوه

(۹۶) لاجَرَم: به‌ناچار

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2155


دو عَلَم(۹۷) بَر‌ساخت، اسپید و سیاه

آن یکی آدم، دگر ابلیسِ راه


در میانِ آن دو لشکرگاهِ زَفْت(۹۸)

چالِش و پیکار، آنچه رفت رفت


(۹۷) عَلَم: پرچم

(۹۸) زَفت: فربه، وسیع، در اینجا یعنی بزرگ

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1606


در تو نَمْرودی است، آتش در مَرو

رفت خواهی، اوّل ابراهیم شو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3311


نَفْس، نَمرودست و، عقل و جان، خلیل

روح در عین است و، نَفْس اندر دلیل‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3499


مُتّهم نَفْس است، نَه عقلِ شریف

مُتّهم حِسّ است، نَه نورِ لطیف


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2554


نَفْس را تسبیح و مُصْحَف(۹۹) در یَمین(۱۰۰)

خنجر و شمشیر اَندر آستین


مُصْحَف و سالوسِ(۱۰۱) او باور مکن

خویش با او هَمْسِر و همسَر مکن


سویِ حوضت آوَرَد بهرِ وضو

واندر اندازد تو را در قعرِ او


(۹۹) مُصحَف: قرآن مجید

(۱۰۰) یَمین: دست راست، در این‌جا مطلق دست مورد نظر است.

(۱۰۱) سالوس: فریب‌دهنده، مکّار، حیله‌گر

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shams


دل و جان به آبِ حکمت ز غبارها بشویید

هَله تا دو چشمِ حسرت سوی خاکدان نماند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2557


عقل نورانی و نیکو طالب است

نَفْس ظلمانی بر او چون غالب است؟


زآنکه او در خانه، عقلِ تو غریب

بر درِ خود سگ بُوَد شیرِ مَهیب


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2461


وایِ آنکه عقلِ او ماده بُوَد

نَفْسِ زشتش نرّ و آماده بُوَد


لاجَرَم مغلوب باشد عقلِ او

جز سویِ خُسران(۱۰۲) نباشد نَقْلِ(۱۰۳) او


ای خُنُک آن کس که عقلش نر بُوَد

نفسِ زشتش ماده و مُضْطَر(۱۰۴) بُوَد


(۱۰۲) خُسران:‌ ضرر و زیان

(۱۰۳) نَقل: انتقال، رفتن به سمت جایی یا چیزی؛ معنی بیان کردن و گفتن نیز می‌دهد.

(۱۰۴) مُضْطَر: پریشان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #948

 

گفت: یا رب بیش ازین خواهم مدد

تا ببندمْشان بِحَبْلٍ مِنْ مَسَد

  

قرآن کریم، سورهٔ مَسَد (۱۱۱)، آیهٔ ۴ و ۵

Quran, Al-Masad(#111), Line #4-5


«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ.»


«و زنش هيزم‌كش است.»


«فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.»


«و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»


تا که مستانت که نَرّ و پُردل‌اند

مَردْوار آن بندها را بِسکُلَند(۱۰۵)

  

تا بدین دام و رَسَن‌هایِ هوا

مردِ تو گردد ز نامردان جدا


(۱۰۵) بِسکُلَند: پاره کنند، بگسلند.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۹۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #993


عقل و ایمان را از این طفلانِ گول(۱۰۶)

می‌خرد با مُلکِ دنیا دیوِ غول


آنچنان زینت دهد مُردار را

که خَرَد ز ایشان دو صد گُلزار را


(۱۰۶) گول: احمق، نادان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1756


هر که او ارزان خَرَد، ارزان دهد

گوهری، طفلی به قُرصی نان دهد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4055


دشمنی داری چنین در سِرِّ خویش

مانعِ عقل ‌است و خصمِ جان و کیش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063


گرنه نَفْس از اندرون راهت زدی

رهزنان را بر تو دستی کِی بُدی؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4336


سال‌ها او را به بانگی بنده‌ای

در چنین ظُلمت نَمَد اَفکَنده‌ای(۱۰۷)


هیبتِ(۱۰۸) بانگِ شیاطین، خلق را

بند کرده‌ست و گرفته حلق را(۱۰۹)


(۱۰۷) نَمَد افکندن: مستقر شدن

(۱۰۸) هِیبت: ترس، وحشت، جلال، شکوه

(۱۰۹) حَلق گرفتن: نَفَس را بُراندن.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326


تو چو عزم دین کنی با اِجتِهاد

دیو، بانگت بر زند اندر نَهاد


که مَرو زآن سو، بیندیش ای غَوی(۱۱۰)

که اسیر رنج و درویشی شوی


بینوا گردی، ز یاران وابُری

خوار گردیّ و پشیمانی خوری


تو ز بیمِ بانگِ آن دیوِ لعین

واگُریزی در ضَلالت(۱۱۱) از یقین


(۱۱۰) غَوی: گمراه

(۱۱۱) ضَلالت: گمراهی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1312


هین مَدو اندر پیِ نَفْسِ چو زاغ

کو به گورستان بَرَد، نه سویِ باغ


گر رَوی، رُو در پیِ عَنقایِ(۱۱۲) دل

سویِ قاف و مسجدِ اَقصایِ دل


(۱۱۲) عَنقا: سیمرغ

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1444


بالْ بازان را سویِ سلطان بَرَد

بالْ زاغان را به گورستان بَرَد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #165


صد فسون دارد ز حیلت وز دَها(۱۱۳)

که کند در سَلّه(۱۱۴)، گر هست اژدها


(۱۱۳) دَها: مخفف دهاء به معنی زیرکی و کاردانی

(۱۱۴) سَلّه: سبد، در اینجا به معنی دام است.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2874


پس نبیند جمله را با طِمّ(۱۱۵) و رِمّ(۱۱۶و۱۱۷)

حُبُّکَ الْاَشْیاءَ یُعْمی و یُصِمّ


حدیث


«حُبُّکَ الْـاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»


«عشق تو به چیزها تو را كور و كر می‌کند.»


(۱۱۵) طِمّ: دریا و آب فراوان

(۱۱۶) رِمّ: زمین و خاک

(۱۱۷) با طِمّ و رِمّ: در اینجا یعنی با جزئیات

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724


حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّ

نَفْسُکَ السَّوْدا جَنَتْ لا تَخْتَصِم


عشقِ تو به اشيا تو را كور و كر می کند.

با من ستیزه مکن، زیرا نفْسِ سیاه‌کارِ تو چنین گناهی مرتکب شده‌است.


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1392


دان که این نَفْسِ بهیمی(۱۱۸)، نَرخر است

زیرِ او بودن از آن ننگین‌تر است


(۱۱۸) بَهیمی: حیوانی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2446


نَفسِ تو تا مستِ نُقل است و نَبید(۱۱۹)

دان که روحت خوشه‌ٔ غیبی ندید


(۱۱۹) نَبید: شراب

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #235


نَفسِ شهوانی ز حق کرّست و کور

من به دل، کوریت می‌دیدم ز دور


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #432


در فسونِ(۱۲۰) نَفْس کم شُو غِرّه‌ای(۱۲۱)

کآفتابِ حق نپوشد ذرّه‌ای


هست این ذرّاتِ جسمی ای مفید

پیشِ این خورشیدِ جسمانی پدید


هست ذرّاتِ خواطر(۱۲۲) و افتِکار(۱۲۳)

پیشِ خورشیدِ حقایق آشکار


(۱۲۰) فُسون: فریب

(۱۲۱) غِرّه: مغرور شدن، فریفته شدن، مغرور به چیزی، فریفته

(۱۲۲) خَواطِر: جمع خاطر، اندیشه‌ها

(۱۲۳) اِفْتِکار: اندیشیدن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856


گرگِ درّنده‌ست نَفْسِ بَد، یقین

چه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334


خود ندارم هیچ، بِهْ سازد مرا

که ز وَهمِ دارم است این صد عَنا(۱۲۴)


(۱۲۴) عَنا: رنج

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #474


هین سگِ نَفْسِ تو را زنده مخواه

کاو عدوِّ(۱۲۵) جانِ توست از دیرگاه‏


(۱۲۵) عدوِّ: دشمن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053


گاوِ زرّین بانگ کرد، آخِر چه گفت؟

کاحمقان را این‌همه رغبت شگُفت


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #638


یک سگ است، و در هزاران می‌‏رود

هرکه در وِی رفت، او او می‌‏شود


هر که سَردت کرد، می‏دان کاو در اوست

دیو، پنهان گشته اندر زیرِ پوست‏


چون نیابد صورت، آید در خیال

تا کَشانَد آن خیالت در وَبال‏(۱۲۶)


گه خیالِ فُرجه(۱۲۷) و گاهی دُکان

گه خیالِ علم و گاهی خان و مان


(۱۲۶) وَبال:‌ سختی، عذاب، بدبختی

(۱۲۷) فُرجه: گشايش، تفرّج، سير و تفريح

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #628


گفت: خان و مانِ من، احسانِ توست

همچو کافر جَنّتم زندانِ توست‏

 

گر ز زندانم برانی تو به ردّ

خود بمیرم من ز تقصیری و کدّ

 

همچو ابلیسی که می‏‌گفت: ای سلام(۱۲۸)

رَبَّ اَنْظِرْنی اِلیٰ یَوْمِ الْقِیام‏


قرآن کریم، سوره‌ٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۳۶

Quran, Al-Hirj(#15), Line #36


«قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»


«گفت: اى پروردگار من، مرا تا روزى كه دوباره زنده مى‌شوند مهلت ده.»


(۱۲۸) سَلام: سلامتى دهنده، از نقص و عيب مبرّا. از اسماءالله است.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1146


ور تو پیغامِ خدا آری چو شهد

که بیا سویِ خدا ای نیک‌عهد

 

از جهانِ مرگ سویِ برگ(۱۲۹) رُو

چون بقا ممکن بُوَد، فانی مشو


قصدِ خونِ تو کنند و قصدِ سَر

نه از برایِ حَمْیَتِ(۱۳۰) دین و هنر


بلکه از چفسیدگی بر خان و مان

تلخشان آید شنیدن این بیان

  

خرقه‌یی بر ریشِ خر چفسید سخت

چونکه خواهی بر کَنی زو لخت لخت

  

جُفته اندازد یقین آن خر ز درد

حَبَّذا(۱۳۱) آن کس کز او پرهیز کرد


خاصه پَنجَه ریش و، هر جا خرقه‌ای

بر سَرش چفسیده(۱۳۲)، در نم غرقه‌ای

  

خان و مان چون خرقه و، این حرصِ ریش

حرصِ هر که بیش باشد، ریش(۱۳۳) بیش


(۱۲۹) برگ: زاد و توشه

(۱۳۰) حَمْيَت: حَمِيَّت، غيرت، فتوّت و جوانمردى

(۱۳۱) حَبَّذا: خوشا، زهی

(۱۳۲) چفسیده: چسبیده

(۱۳۳) ریش: زخم

-------------------------

مجموع لغات:


(۱) هرچِت: هرچه تو را

(۲) ابتلا: امتحان کردن، آزمودن؛ معنی در بلا بودن نیز می‌دهد.

(۳) کنار گرفتن: در آغوش گرفتن، بغل کردن.

(۴) دَغا: مکر، فریب.

(۵) روسبی‌باره: حریص بر صحبت زنان روسپی و بدکار.

(۶) خوش‌لقا: خوش‌صورت، خوبروی.

(۷) مکروه: ناپسند، زشت.

(۸) جان‌‌سیر: دل بر مرگ نهاده، سیر از جان.

(۹) اِژدرها: اژدها، مار بزرگ. اژدرهاپرست: خواهانِ نابودی و فنا.

(۱۰) حادث: تازه پدید آمده، جدید، نو

(۱۱) خَرْق: پاره کردن

(۱۲) صدرِ اَجَل: وزیر اعظم، بزرگ‌ترین وزیر

(۱۳) اِهْدِنا: ما را هدایت کن.

(۱۴) زَفت: بزرگ، فربه

(۱۵) مُستوی: برابر، یکسان

(۱۶) بِر: نیکی

(۱۷) جَوال/جُوال: کیسهٔ بزرگِ پشمی و خشن.

(۱۸) در جَوالِ کسی (چیزی) رفتن: فریبِ او (آن) را خوردن.

(۱۹) سرهنگ: پیشرو لشکر، پهلوان، مأمورِ اجرای حکمِ کیفر

(۲۰) سرهنگی: حالت و عملِ سرهنگان، کنایه از بکار گرفتنِ‌ زور و ضرب و امر و نهی

(۲۱) تنيدن: دراصل به معنى بافتن است. اما در اينجا به معنى به كارى پرداختن آمده.

اين فعل بدين معنى در مثنوى فراوان آمده است.

(۲۲) صُنع: آفریدگاری

(۲۳) ذُوالْمِنَن: صاحب نعمت‌ها

(۲۴) میانْ‌تی: توخالی

(۲۵) نفیر: رمیدن، ترسیدن، گریزان، متنفر

(۲۶) عدو: دشمن

(۲۷) خَلا: خلوت، خلوت‌گاه

(۲۸) اِستِعانَت: یاری خواستن، یاری، کمک

(۲۹) خُسران:‌ ضرر و زیان

(۳۰) نَقل: انتقال، رفتن به سمت جایی یا چیزی؛ معنی بیان کردن و گفتن نیز می‌دهد.

(۳۱) مُضْطَر: پریشان

(۳۲) حدیث: سخن

(۳۳) مُضْمَر: پنهان

(۳۴) درخَلَد: فرورَوَد.

(۳۵) علّت: مرض، بیماری

(۳۶) آلت: ابزار

(۳۷) سلسله: زنجیر، در اینجا یعنی قلّاده

(۳۸) معلَّم: تعلیم‌یافته، آموزش‌دیده

(۳۹) ذَلَّتْ نَفْسُهُ: خار شد نَفْسِ او

(۴۰) بَدْرَگ: بدذات

(۴۱) رُستَن: روییدن

(۴۲) هادِم: ویران کننده، نابود کننده

(۴۳) رُقعه‌: نامه، نوشته، تکّه‌کاغذی که روی آن بنویسند.

(۴۴) ذُوفُنون: صاحب فن‌ها، دارای هنرها

(۴۵) شَمَن: بت‌پرست

(۴۶) میر: مخفّف امیر

(۴۷) حَزم: تأمّل با هشیاریِ نظر

(۴۸) ظَن: حدس، گمان

(۴۹) فَضول: زیاده‌گو

(۵۰) اوستاخ: گستاخانه

(۵۱) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.

(۵۲) طِمّ: دریا و آب فراوان

(۵۳) رِمّ: زمین و خاک

(۵۴) با طِمّ و رِمّ: در اینجا یعنی با جزئیات

(۵۵) قَلاووز:‌ پیشآهنگ، پیشرو لشکر

(۵۶) زَفت: بزرگ، عظیم

(۵۷) کِرام: جمعِ کریم، به معنی بزرگوار، بخشنده، جوانمرد

(۵۸) جَبین: پیشانی

(۵۹) اِخوانِ رضا: برادرانی که راضی‌اند به رضای حق

(۶۰) شِرار: جمعِ شریر، به معنی بَدان، مردمِ بد

(۶۱) ابتلا: امتحان، بیماری و مرض

(۶۲) مُفتَقَد: گم‌کرده‌شده

(۶۳) غالِب: چیره، پیروز

(۶۴) رَمَد: فرار کند.

(۶۵) دَعوی: ادعا کردن

(۶۶) خواهنده: تسلیم‌شده

(۶۷) تکلُّف: رنج بر خود نهادن، رنج بُردن

(۶۸) مُستطاب: پاکیزه، خوش

(۶۹) جنّت: بهشت

(۷۰) خام: ناآزموده، بی تجربه

(۷۱) دیگِ جهان: جهان به دیگ تشبیه شده، درون ذهن همانیده

(۷۲) صَبّاغ: رنگرز

(۷۳) علّت: مرض، بیماری

(۷۴) اَنَاخَیری: من بهترم.

(۷۵) خَرّوب: بسیار خراب‌کننده

(۷۶) می‌غژی: فعل مضارع از غژیدن، به‌معنی خزیدن بر شکم مانند حرکت خزندگان و اطفال

(۷۷) ناموس: خودبینی، تکبّر، حیثیتِ بَدَلیِ من ذهنی

(۷۸) اِستکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی

(۷۹) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

(۸۰) ضَیف: مهمان

(۸۱) تا به سَر: ابدی، اِلَی الاَبد

(۸۲) فِرو مآ: نایست.

(۸۳) مُعین: یار، یاری‌کننده

(۸۴) بِضْعَ سِنین: چند سال

(۸۵) خُدعه: نیرنگ، حیله

(۸۶) داد: عدل، انصاف

(۸۷) استغفار: طلب مغفرت کردن، عذرخواهی

(۸۸) لِقا:‌ دیدار، در اینجا یعنی دیدارِ خدا

(۸۹) اَنْصِتُوا: خاموش باشید، ذهنتان را خاموش کنید.

(۹۰) چاشت: اول روز، ساعتی از آفتاب گذشته

(۹۱) عَدو: دشمن

(۹۲) خُرد و مُرد:‌ تهِ بساط، چیزهای خُرد و ریز.

(۹۳) علّت: مرض، بیماری

(۹۴) لئیم: ناکس، فرومایه

(۹۵) بَر: میوه

(۹۶) لاجَرَم: به‌ناچار

(۹۷) عَلَم: پرچم

(۹۸) زَفت: فربه، وسیع، در اینجا یعنی بزرگ

(۹۹) مُصحَف: قرآن مجید

(۱۰۰) یَمین: دست راست، در این‌جا مطلق دست مورد نظر است.

(۱۰۱) سالوس: فریب‌دهنده، مکّار، حیله‌گر

(۱۰۲) خُسران:‌ ضرر و زیان

(۱۰۳) نَقل: انتقال، رفتن به سمت جایی یا چیزی؛ معنی بیان کردن و گفتن نیز می‌دهد.

(۱۰۴) مُضْطَر: پریشان

(۱۰۵) بِسکُلَند: پاره کنند، بگسلند.

(۱۰۶) گول: احمق، نادان

(۱۰۷) نَمَد افکندن: مستقر شدن

(۱۰۸) هِیبت: ترس، وحشت، جلال، شکوه

(۱۰۹) حَلق گرفتن: نَفَس را بُراندن.

(۱۱۰) غَوی: گمراه

(۱۱۱) ضَلالت: گمراهی

(۱۱۲) عَنقا: سیمرغ

(۱۱۳) دَها: مخفف دهاء به معنی زیرکی و کاردانی

(۱۱۴) سَلّه: سبد، در اینجا به معنی دام است.

(۱۱۵) طِمّ: دریا و آب فراوان

(۱۱۶) رِمّ: زمین و خاک

(۱۱۷) با طِمّ و رِمّ: در اینجا یعنی با جزئیات

(۱۱۸) بَهیمی: حیوانی

(۱۱۹) نَبید: شراب

(۱۲۰) فُسون: فریب

(۱۲۱) غِرّه: مغرور شدن، فریفته شدن، مغرور به چیزی، فریفته

(۱۲۲) خَواطِر: جمع خاطر، اندیشه‌ها

(۱۲۳) اِفْتِکار: اندیشیدن

(۱۲۴) عَنا: رنج

(۱۲۵) عدوِّ: دشمن

(۱۲۶) وَبال:‌ سختی، عذاب، بدبختی

(۱۲۷) فُرجه: گشايش، تفرّج، سير و تفريح

(۱۲۸) سَلام: سلامتى دهنده، از نقص و عيب مبرّا. از اسماءالله است.

(۱۲۹) برگ: زاد و توشه

(۱۳۰) حَمْيَت: حَمِيَّت، غيرت، فتوّت و جوانمردى

(۱۳۱) حَبَّذا: خوشا، زهی

(۱۳۲) چفسیده: چسبیده

(۱۳۳) ریش: زخم

----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


بیاموز از پیمبر کیمیایی

که هرچت حق دهد می‌ده رضایی


همان لحظه در جنت گشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی


رسول غم اگر آید بر تو

کنارش گیر همچون آشنایی


جفایی کز بر معشوق آید

نثارش کن به شادی مرحبایی


که تا آن غم برون آید ز چادر

شکرباری لطیفی دلربایی


به گوشه چادر غم دست درزن

که بس خوب است و کرده‌ست او دغایی


در این کو روسبی‌باره منم من

کشیده چادر هر خوش‌لقایی


همه پوشیده چادرهای مکروه

که پنداری که هست او اژدهایی


من جان‌‌سیر اژدرهاپرستم

تو گر سیری ز جان بشنو صلایی


نبیند غم مرا الا که خندان

نخوانم درد را الا دوایی


مبارک‌تر ز غم چیزی نباشد

که پاداشش ندارد منتهایی


به نامردی نخواهی یافت چیزی

خمش کردم، که تا نجهد خطایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


همان لحظه در جنت گشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی


حدیث


«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


حدیث


«قالَ اللهُ تَعالیٰ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضائى وَ لَم يَصْبِرْ عَلىٰ بَلائى فَلْيَلْتَمِسْ رَبّاً سِواىَ.»


خدای متعال فرمود: «هر که به قضای من، رضا ندهد و بر بلای من نشکیبد، باید خدایی جز من بجویَد.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


بیاموز از پیمبر کیمیایی

که هرچت حق دهد می‌ده رضایی


همان لحظه در جنت گشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1554


از مسبب می‌رسد هر خیر و شر

نیست اسباب و وسایط ای پدر


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3786


مرکب همت سوی اسباب راند

از مسبب لاجرم محروم ماند


آن‌که بیند او مسبب را عیان

کی نهد دل بر سبب‌های جهان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2640


من سبب را ننگرم کآن حادث است

زآن‌که حادث حادثی را باعث است


لطف سابق را نظاره می‌کنم

هرچه آن حادث دوپاره می‌کنم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2381


وآن فضای خرق اسباب و علل

هست ارض‌الله ای صدر اجل


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3752


چونکه حیران گشتی و گیج و فنا

با زبان حال گفتی اهدنا

 

قرآن کریم، سوره حمد (۱)، آیه ۶

Quran, Al-Fatiha(#1), Line #6


«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ.»


«ما را به راهِ راست هدايت کن.»


زفت زفتست و چو لرزان می‌شوی

می‌شود آن زفت نرم و مستوی

 

زآنکه شکل زفت بهر منکر است

چونکه عاجز آمدی لطف و بر است


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3072, Divan e Shams


بدآن رخی بنگر کاو نمک ز حق دارد

بود که ناگه از آن رخ تو دولتی ببری


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4552


در جوال نفس خود چندین مرو

از خریداران خود غافل مشو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3826


ریختی بر سر به پیش شاه خاک

تا امان دیدی ز دیو سهمناک


میر دیدی خویش را ای کم ز مور

ز آن ندیدی آن موکل را تو کور


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۳۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #631


بسته در زنجیر چون شادی کند

کی اسیر حبس آزادی کند


ور تو می‌‌بینی که پایت بسته‌‌اند

بر تو سرهنگان شه بنشسته‌‌اند

 

پس تو سرهنگی مکن با عاجزان

زآنکه نبود طبع و خوی عاجز آن‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3416


بر بدی‌های بدان رحمت کنید

بر منی و خویش‌بینی کم تنید

 

هین مبادا غیرت آید از کمین

سرنگون افتید در قعر زمین‌‌

 

هر دو گفتند ای خدا فرمان تو راست

بی‌‌امان تو امانی خود کجاست؟‌


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢۴٧٧

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2477


گر هوا را بند بنهاده شود

صیقلی را دست بگشاده شود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۸۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3829


نفس چون مبدل شود این تیغ تن

باشد اندر دست صنع ذوالمنن


آن یکی مردی‌ست قوتش جمله درد

این دگر مردی میان‌تی همچو گرد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از انقباض

کرد بر مختار مطلق اعتراض


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2690


آشنایی نفس با هر نفس پست

تو یقین می‌دان که دم دم کمتر است


ز آنکه نفسش گرد علت می‌تند

معرفت را زود فاسد می‌کند


گر نخواهی دوست را فردا نفیر

دوستی با عاقل و با عقل گیر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2464


نفس تو هر دم برآرد صد شرار

که ببینیدم منم ز اصحاب نار


جزو نارم سوی کل خود روم

من نه نورم که سوی حضرت شوم


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1388


قوت از حق خواهم و توفیق و لاف

تا به سوزن برکنم این کوه قاف‌‌


سهل شیری دان که صف‌ها بشکند

شیر آن است آن که خود را بشکند


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #94


در حقیقت هر عدو داروی توست

کیمیا و نافع و دلجوی توست


که ازو اندر گریزی در خلا

استعانت جویی از لطف خدا


در حقیقت دوستانت دشمنند

که ز حضرت دور و مشغولت کنند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2461


وای آنکه عقل او ماده بود

نفس زشتش نر و آماده بود


لاجرم مغلوب باشد عقل او

جز سوی خسران نباشد نقل او


ای خنک آن کس که عقلش نر بود

نفس زشتش ماده و مضطر بود


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2711


اندرون هر حدیث او شر است

صد هزاران سحر در وی مضمر است‏


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #375


خار سه‌سویست هر چون کش نهی

درخلد وز زخم او تو کی جهی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2693


از سموم نفس چون با علتی

هر چه گیری تو مرض را آلتی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4858


زین سبب می‌گویم ای بنده‌ فقیر

سلسله از گردن سگ بر‌مگیر


گر معلم گشت این سگ هم سگ است

باش ذلت نفسه کو بدرگ است


خبر


«طُوبى لِمَنْ ذَلَّ نَفْسُهُ وَ طابَ كَسْبُهُ وَ حَسُنَتْ سَريرَتُهُ وَكَرُمَتْ عَلانَيْتُهُ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ.»


«خوشا به حال کسی که نَفْسَش رام و خوار شده و کسبش حلال گشته 

و درونش نکو شده و برونش شکوهمند گردیده و گزند خود از مردم دور کرده است.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1853


صبر را با حق قرین کرد ای فلان

آخر والعصر را آگه بخوان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #770


سخت‌تر افشرده‌ام در شر قدم

که لفی خسرم ز قهرت دم به دم


قرآن کریم، سوره عصر (۱۰۳)، آیات ۱ تا ۳

Quran, Al-Asr(#103), Line #1-3


«وَالْعَصْرِ.»


«سوگند به عصر [سوگند به ارزش و اهمیت هشیاری در این لحظه].»


«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ.»


«که آدمی [در من‌ذهنی که مرکزش همانیده است]

در زیانکاری است [به خودش و دیگران ضرر می‌زند.


«إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.»


«مگر آن‌ها كه ايمان آوردند [فضاگشایی کرده‌اند و از فضای گشوده‌شده]

كارهاى نیک [فکر و عمل] كردند و يک‌ديگر را به حق سفارش کردند

و يکديگر را به صبر سفارش كردند.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1376


گفت نامت چیست برگو بی‌دهان

گفت خروب است ای شاه جهان


گفت اندر تو چه خاصیت بود

گفت من رستم مکان ویران شود


من که خروبم خراب منزلم

هادم بنیاد این آب و گلم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1894


رقعه دیگر نویسم ز آزمون

دیگری جویم رسول ذوفنون


بر امیر و مطبخی و نامه‌بر

عیب بنهاده ز جهل آن بی‌خبر


هیچ گرد خود نمی‌گردد که من

کژروی کردم چو اندر دین شمن


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #427


جرم بر خود نه که تو خود کاشتی

با جزا و عدل حق کن آشتی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #415


گرد خود برگرد و جرم خود ببین

جنبش از خود بین و از سایه مبین


که نخواهد شد غلط پاداش میر

خصم را می‌داند آن میر بصیر


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2345


قطب آن باشد که گرد خود تند

گردش افلاک گرد او بود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #267


حزم آن باشد که ظن بد بری

تا گریزی و شوی از بد بری


حزم سوء‌الظن گفته‌ست آن رسول

هر قدم را دام می‌دان ای فضول


روی صحرا هست هموار و فراخ

هر قدم دامی‌ست کم ران اوستاخ


آن بز کوهی دود که دام کو

چون بتازد دامش افتد در گلو


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالک خود باشد اندر اتقوا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3311


نفس نمرودست و عقل و جان خلیل

روح در عین است و نفس اندر دلیل‏


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۵۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2508


ای دلیل تو مثال آن عصا

در کفت دل علی عیب العمی


ای کسی‌ که دلیل در دست تو مانند عصایی در دست کور است

همان‌طور که عصا دلالت بر کوری فرد می‌کند

توسل به عصای استدلال نیز دلیل بر کوردلی توست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۷۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #702


پیش این خورشید کو بس روشنی است

در حقیقت هر دلیلی رهزنی است


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2874


پس نبیند جمله را با طم و رم

حبک‌الـاشیاء یعمی و یصم


حدیث


«حُبُّکَ الْـاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»


«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467


بی‌مرادی شد قلاووز بهشت

حفت الجنه شنو ای خوش‌سرشت


حدیث


«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073


قفل زفت است و گشاینده خدا

دست در تسلیم زن واندر رضا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1880


قوم دیگر می‌شناسم ز اولیا

که دهانشان بسته باشد از دعا


از رضا که هست رام آن کرام

جستن دفع قضاشان شد حرام


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4472


ائتیا کرها مهار عاقلان

ائتیا طوعا بهار بی‌دلان


از روی کراهت و بی‌میلی بیایید افسار عاقلان است

اما از روی رضا و خرسندی بیایید بهار عاشقان است


قرآن کریم، سوره فصلت (۴۱)، آیه ۱۱

Quran, Fussilat(#41), Line #11


«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»


«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود.

پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره ۳۷

Poem (Qazal) #37, Divan e Hafez


رضا به داده بده وز جبین گره بگشای

که بر من و تو در اختیار نگشاده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3901


بگذران از جان ما سوءالقضا

وامبر ما را ز اخوان رضا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #576

 

ای رفیقان راهها را بست یار

آهوی لنگیم و او شیر شکار

 

جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای

در کف شیر نر خون‌خواره‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #622


سحر و ضد سحر را بی‌اختیار

زین دو آموزند نیکان و شرار


لیک اول پند بدهندش که هین

سحر را از ما میاموز و مچین


ما بیاموزیم این سحر ای فلان

از برای ابتلا و امتحان


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #402


منتهای اختیار آن است خود

که اختیارش گردد این‌جا مفتقد

 

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٣٢١۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214


طالب است و غالب است آن کردگار

تا ز هستی‌ها بر آرد او دمار


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4008


من عجب دارم ز جویای صفا

کو رمد در وقت صیقل از جفا


عشق چون دعوی جفا دیدن گواه

چون‌ گواهت ‌نیست ‌شد دعوی تباه

 

چون‌ گواهت خواهد این ‌قاضی مرنج

بوسه ده بر مار تا یابی تو گنج


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1906


چون قضای حق رضای بنده شد

حکم او را بند خواهنده شد


نی تکلف نی پی مزد و ثواب

بل که طبع او چنین شد مستطاب


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3263


من که صلحم دایما با این پد‌ر

این جهان چو‌ن جنت استم در نظر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1364


باز فرمود او که اندر هر قضا

مر مسلمان را رضا باید رضا


حدیث


«قالَ اللّـهُ تَعٰالیٰ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِقَضاٰئی

وَ لَمْ یَصْبِرْ عَلیٰ بَلائی فَلْیَلْتَمِسْ رَبّاً سِوایَ،»


«خداوند فرمود: «هر که به قضای من، رضا ندهد

و بر بلای من نشکبید باید خدایی جز من بجوید.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #20, Divan e Shams


پیش از تو خامان دگر در جوش این دیگ جهان

بس برتپیدند و نشد درمان نبود الا رضا


برخی از عوامل انقباض:


- تمرکز بر روی دیگران

- رفتن به گذشته

- حبر و سنی کردن

- مقاومت

- قضاوت

- مقایسه

- هرگونه واکنش ذهنی: (ترس، خشم، حسادت، و ...)

- جدی گرفتن وضعیت‌های ذهنی

- قرین

-وابستگی مالی

- حرافی من ذهنی


برخی از عوامل انبساط:


- تمرکز بر روی خود

- ماندن در لحظه

- تغییر و اصلاح خود

- بی‌مقاومتی (پذیرش و تسلیم)

- بی‌قضاوتی (قضاوت زندگی، قضا و کن‌فکان)

- غیر قابل مقایسه بودن خودم (لم یکن)

- بی‌واکنشی

- بازی پنداشتن وضعیت‌های ذهنی

- قرین

- استقلال مالی

- سکوت، و خاموشی من ذهنی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1391


باز آن ابلیس بحث آغاز کرد

که بدم من سرخ‌رو کردیم زرد


رنگ رنگ توست صباغم تویی

اصل جرم و آفت و داغم تویی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488


گفت شیطان که بما اغویتنی

کرد فعل خود نهان دیو دنی


شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی

او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد

و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشت


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3342


بندگی او به از سلطانی است

که انا خیر د‌م شیطانی است


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3216


علت ابلیس اناخیری بده‌ست

وین مرض در نفس هر مخلوق هست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1386


عاشقا خروب تو آمد کژی

همچو طفلان سوی کژ چون می‌غژی


خویش مجرم دان و مجرم گو مترس

تا ندزدد از تو آن استاد درس


چون بگویی جاهلم تعلیم ده

این‌چنین انصاف از ناموس به


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489


گفت آدم که ظلمنا نفسنا

او ز فعل حق نبد غافل چو ما


ولی حضرت آدم گفت پروردگارا ما به خود ستم کردیم

و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٣٢١٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هرکه نقص خویش را دید و شناخت

اندر استکمال خود دو‌اسبه تاخت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


بیاموز از پیمبر کیمیایی

که هرچت حق دهد می‌ده رضایی


همان لحظه در جنت گشاید

چو تو راضی شوی در ابتلایی


رسول غم اگر آید بر تو

کنارش گیر همچون آشنایی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644


هست مهمان‌خانه این تن ای جوان

هر صباحی ضیف نو آید دوان


هین مگو کاین ماند اندر گردنم

که هم‌‌اکنون باز پرد در عدم


هر چه آید از جهان غیب‌وش

در دلت ضیف‌ است او را دار خوش


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


جفایی کز بر معشوق آید

نثارش کن به شادی مرحبایی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۴١

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941


رحمت اندر رحمت آمد تا به سر

بر یکی رحمت فرو ما ای پسر


حضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکن


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #348


چون جفا آری فرستد گوشمال

تا ز نقصان واروی سوی کمال


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shams


لذت بی‌کرانه‌ای است عشق شده‌ست نام او

قاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بود


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3406


پس جزای آن‌که دید او را معین

ماند یوسف حبس در بضع سنین


قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲) آیه ۴۲

Quran, Yusuf(#12), Line #42


«وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ

فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ.»


«و (یوسف) به يكى از آن دو كه مى‌دانست رها مى‌شود، گفت:

«مرا نزد مولاى خود ياد كن.» امّا شيطان از خاطرش زدود

كه پيش مولايش از او ياد كند، و چند سال در زندان بماند.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


که تا آن غم برون آید ز چادر

شکرباری لطیفی دلربایی


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #435


بانگ می‌زد آتش ای گیجان گول

من نی‌ام آتش منم چشمه قبول

 

چشم‌بندی کرده‌اند ای بی‌نظر

در من آی و هیچ مگریز از شرر


ای خلیل اینجا شرار و دود نیست

جز که سحر و خدعه نمرود نیست


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


به گوشه چادر غم دست درزن

که بس خوب است و کرده‌ست او دغایی


در این کو روسبی‌باره منم من

کشیده چادر هر خوش‌لقایی


همه پوشیده چادرهای مکروه

که پنداری که هست او اژدهایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۲۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1258, Divan e Shams


گر غمی آید گلوی او بگیر

داد از او بستان امیر داد باش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #836


چونکه غم بینی تو استغفار کن

غم به امر خالق آمد کار کن‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338


چون فدای بی‌وفایان می‌شوی

از گمان بد بدآن سو می‌روی


من ز سهو و بی‌وفایی‌ها بری

سوی من آیی گمان بد بری


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


من جان‌‌سیر اژدرهاپرستم

تو گر سیری ز جان بشنو صلایی


نبیند غم مرا الا که خندان

نخوانم درد را الا دوایی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1619


حاکم است و یفعل اللـه ما یشا

او ز عین درد انگیزد دوا


زیرا حق تعالی حاکم و فرمانروای جهان است و او هر چه خواهد همان کند

چنانکه از ذات درد و مرض دوا و درمان می آفریند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵٠٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #509


شاد از غم شو، که غم دام لقاست

اندر این ره سوی پستی ارتقاست


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


مبارک‌تر ز غم چیزی نباشد

که پاداشش ندارد منتهایی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2875


در دلش خورشید چون نوری نشاند

پیشش اختر را مقادیری نماند


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2675, Divan e Shams


به نامردی نخواهی یافت چیزی

خمش کردم که تا نجهد خطایی


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622


چون تو گوشی او زبان نی جنس تو

گوش‌ها را حق بفرمود انصتوا


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3296


صد هزاران سال ابلیس لعین

بود ابدال امیرالـمومنین


پنجه زد با آدم از نازی که داشت

گشت رسوا همچو سرگین وقت چاشت


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۹۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3197


نفس و شیطان بوده ز اول واحدی

بوده آدم را عدو و حاسدی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان هردو یک‌ تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2919


نفس و شیطان خواست خود را پیش برد

وآن عنایت قهر گشت و خرد و مرد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2693


از سموم نفس چون با علتی

هر چه گیری تو مرض را آلتی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994


مر لئیمان را بزن تا سر نهند

مر کریمان را بده تا بر دهند


لاجرم حق هردو مسجد آفرید

دوزخ آن‌ها را و این‌ها را مزید


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2155


دو علم بر‌ساخت اسپید و سیاه

آن یکی آدم دگر ابلیس راه


در میان آن دو لشکرگاه زفت

چالش و پیکار آنچه رفت رفت


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1606


در تو نمرودی است آتش در مرو

رفت خواهی اول ابراهیم شو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3311


نفس نمرودست و عقل و جان خلیل

روح در عین است و نفس اندر دلیل‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3499


متهم نفس است نه عقل شریف

متهم حس است نه نور لطیف


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۵۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2554


نفس را تسبیح و مصحف در یمین

خنجر و شمشیر اندر آستین


مصحف و سالوس او باور مکن

خویش با او همسر و همسر مکن


سوی حوضت آورد بهر وضو

واندر اندازد تو را در قعر او


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۷۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shams


دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشویید

هله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2557


عقل نورانی و نیکو طالب است

نفس ظلمانی بر او چون غالب است


زآنکه او در خانه عقل تو غریب

بر در خود سگ بود شیر مهیب


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2461


وای آنکه عقل او ماده بود

نفس زشتش نر و آماده بود


لاجرم مغلوب باشد عقل او

جز سوی خسران نباشد نقل او


ای خنک آن کس که عقلش نر بود

نفس زشتش ماده و مضطر بود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #948

 

گفت یا رب بیش ازین خواهم مدد

تا ببندمشان بحبل من مسد

  

قرآن کریم، سوره مسد (۱۱۱)، آیه ۴ و ۵

Quran, Al-Masad(#111), Line #4-5


«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ.»


«و زنش هيزم‌كش است.»


«فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ.»


«و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»


تا که مستانت که نر و پردل‌اند

مردوار آن بندها را بسکلند

  

تا بدین دام و رسن‌های هوا

مرد تو گردد ز نامردان جدا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۹۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #993


عقل و ایمان را از این طفلان گول

می‌خرد با ملک دنیا دیو غول


آنچنان زینت دهد مردار را

که خرد ز ایشان دو صد گلزار را


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1756


هر که او ارزان خرد ارزان دهد

گوهری طفلی به قرصی نان دهد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4055


دشمنی داری چنین در سر خویش

مانع عقل ‌است و خصم جان و کیش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063


گرنه نفس از اندرون راهت زدی

رهزنان را بر تو دستی کی بدی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4336


سال‌ها او را به بانگی بنده‌ای

در چنین ظلمت نمد افکنده‌ای


هیبت بانگ شیاطین خلق را

بند کرده‌ست و گرفته حلق را


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326


تو چو عزم دین کنی با اجتهاد

دیو بانگت بر زند اندر نهاد


که مرو زآن سو بیندیش ای غوی

که اسیر رنج و درویشی شوی


بینوا گردی ز یاران وابری

خوار گردی و پشیمانی خوری


تو ز بیم بانگ آن دیو لعین

واگریزی در ضلالت از یقین


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1312


هین مدو اندر پی نفس چو زاغ

کو به گورستان برد نه سوی باغ


گر روی رو در پی عنقای دل

سوی قاف و مسجد اقصای دل


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1444


بال بازان را سوی سلطان برد

بال زاغان را به گورستان برد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #165


صد فسون دارد ز حیلت وز دها

که کند در سله گر هست اژدها


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2874


پس نبیند جمله را با طم و رم

حبک الاشیاء یعمی و یصم


حدیث


«حُبُّکَ الْـاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»


«عشق تو به چیزها تو را كور و كر می‌کند.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724


حبک الاشیاء یعمیک یصم

نفسک السودا جنت لا تختصم


عشق تو به اشيا تو را كور و كر می کند

با من ستیزه مکن زیرا نفس سیاه‌کار تو چنین گناهی مرتکب شده‌است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1392


دان که این نفس بهیمی نرخر است

زیر او بودن از آن ننگین‌تر است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2446


نفس تو تا مست نقل است و نبید

دان که روحت خوشه‌ غیبی ندید


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #235


نفس شهوانی ز حق کرست و کور

من به دل کوریت می‌دیدم ز دور


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #432


در فسون نفس کم شو غره‌ای

کافتاب حق نپوشد ذره‌ای


هست این ذرات جسمی ای مفید

پیش این خورشید جسمانی پدید


هست ذرات خواطر و افتکار

پیش خورشید حقایق آشکار


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856


گرگ درنده‌ست نفس بد یقین

چه بهانه می‌نهی بر هر قرین


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334


خود ندارم هیچ به سازد مرا

که ز وهم دارم است این صد عنا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #474


هین سگ نفس تو را زنده مخواه

کاو عدو جان توست از دیرگاه‏


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵٣

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053


گاو زرین بانگ کرد آخر چه گفت

کاحمقان را این‌همه رغبت شگفت


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #638


یک سگ است و در هزاران می‌‏رود

هرکه در وی رفت او او می‌‏شود


هر که سردت کرد می‏دان کاو در اوست

دیو پنهان گشته اندر زیر پوست‏


چون نیابد صورت آید در خیال

تا کشاند آن خیالت در وبال‏


گه خیال فرجه و گاهی دکان

گه خیال علم و گاهی خان و مان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #628


گفت خان و مان من احسان توست

همچو کافر جنتم زندان توست‏

 

گر ز زندانم برانی تو به رد

خود بمیرم من ز تقصیری و کد

 

همچو ابلیسی که می‏‌گفت ای سلام

رب انظرنی الی یوم القیام‏


قرآن کریم، سوره‌ حِجر (۱۵)، آیه ۳۶

Quran, Al-Hirj(#15), Line #36


«قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»


«گفت: اى پروردگار من، مرا تا روزى كه دوباره زنده مى‌شوند مهلت ده.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1146


ور تو پیغام خدا آری چو شهد

که بیا سوی خدا ای نیک‌عهد

 

از جهان مرگ سوی برگ رو

چون بقا ممکن بود فانی مشو


قصد خون تو کنند و قصد سر

نه از برای حمیت دین و هنر


بلکه از چفسیدگی بر خان و مان

تلخشان آید شنیدن این بیان

  

خرقه‌یی بر ریش خر چفسید سخت

چونکه خواهی بر کنی زو لخت لخت

  

جفته اندازد یقین آن خر ز درد

حبذا آن کس کز او پرهیز کرد


خاصه پنجه ریش و هر جا خرقه‌ای

بر سرش چفسیده در نم غرقه‌ای

  

خان و مان چون خرقه و این حرص ریش

حرص هر که بیش باشد ریش بیش


Tags



Comments

  1. shirin7sh
    1 month, 3 weeks ago

    هر گاه رضا دارم و تسلیم هستم و اعتراف کردم که خداوند غفور و رحیم است پس از چه ترسم! که اگر می ترسم از جنس من ذهنی هستم. بنده در هر لحظه و در این لحظه تسلیم است و راضی. فضا باز می کند و می داند هر اتفاقی بهترین رویداد است که زندگی برای آزادی او طرح کرده است. من با رضا و تسلیم خود در در معرض رحمت ایزدی قرار میدهم.

    درود بر آموزگار عشق و خرد و شادی
    هزاران شکر و صدها سپاس

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi - پرویز شهبازی
Ganje Hozour audio Program #1040
برنامه صوتی شماره ۱۰۴۰ گنج حضور
Category:
برنامه های صوتی گنج حضور
برنامه های صوتی ۱۱۰۰ - ۱۰۰۱
Views: 6,683
Submitted by: admin, Oct 08 2025






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S