Parviz Shahbazi

Ganje Hozour Program #919

برنامه شماره ۹۱۹ گنج حضور

  • Currently 4.15/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 134 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۱۹ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی


۱۴۰۱ تاریخ اجرا۳۱ می ۲۰۲۲ - ۱۱ خرداد



.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۹ بر روی این لینک کلیک کنید


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

  - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت

- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت 


   خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


کالبدِ ما ز خواب کاهل و مشغول خاست

آنکه به رقص آوَرَد کاهل ما را کجاست؟


آنکه به رقص آوَرَد پردهٔ دل بردَرَد

این همه بویِش کند، دیدنِ او خود جداست


جنبشِ خلقان ز عشق، جنبشِ عشق از ازل

رقصِ هوا از فلک، رقصِ درخت از هواست


دل چو شد از عشق گرم، رفت ز دل ترس و شرم

شد نفَسَش آتشین، عشق یکی اژدهاست


ساقیِ جان در قدح دوش اگر دُرد ریخت

دُردیِ ساقیِّ ما جمله صفا در صفاست


بادهٔ عشق ای غلام نیست حلال و حرام

پر کن و پیش آر جام، بنگر نوبت که راست


ای دلِ پاکِ تمام، بر تو هزاران سلام

جملهٔ خوبان غلام، جملهٔ خوبی تو راست


سجده کنم پیشِ یار، گوید دل: هوش دار

دادنِ جان در سجود، جانِ همه سجده‌هاست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


کالبدِ ما ز خواب کاهل و مشغول خاست

آنکه به رقص آوَرَد کاهل ما را کجاست؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1603


من بُدم غافل به شغلِ قال و قیل

بود در باطن چنین رنجی ثقیل


چون به جِد مشغول باشد آدمی

او ز دیدِ رنجِ خود باشد عَمی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1644


هر زمان دل را دگر رایی بُوَد

آن نَه از وی، لیک از جایی بُوَد


پس چرا ایمن شوی بر رایِ دل

عهد بندی تا شوی آخِر خَجِل؟


این هم از تأثیرِ حکم است و قَدَر

چاه می‌بینیّ و، نتوانی حَذَر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1687


گفت: می‌دانم سبب این نیش را

می‌شناسم من گناهِ خویش را


من شکستم حرمتِ اَیمانِ(۱) او

پس یمینم(۲) بُرد دادِستانِ او


من شکستم عهد و، دانستم بَدست

تا رسید آن شومیِ جُرأت به دست


(۱اَیْمانِ: جمع یمین، سوگند

(۲یَمین: دست راست

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1692


وآن که او دانست، او فرمان‌رواست

با خدا سامانِ پیچیدن کجاست؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515


چشم بر اسباب از چه دوختیم؟

گر ز خوش‌چشمان، کَرَشم(۳) آموختیم


هست بر اسباب، اسبابی دگر

در سبب منگر، در آن افگن نظر


انبیا در قطعِ اسباب آمدند

معجزاتِ خویش بر کیوان زدند(۴)


(۳کَرَشم: مخفّف کرشمه، ناز و غمزه و اشاره به چشم و 

ابرو، تجّلیِ جلالیِ حضرت حق تعالی

(۴بر کیوان زدند: به عالی‌ترین مرتبه آسمان رساندند.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520


جمله قرآن هست در قطعِ سبب

عِزِّ درویش و، هلاکِ بولهب


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313


چشم‌ بندِ خلق، جز اسباب نیست  

 هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626


کارِ من بی علّت است و مُستقیم

هست تقدیرم نه علّت، ای سَقیم(۵)


عادتِ خود را بگردانم به وقت

این غبار از پیش، بنشانم به وقت


(۵سَقیم: بیمار

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1344, Divan e Shams


دَمِ او جان دَهَدَت رو ز نَفَخْتُ(۶) بپذیر

کارِ او کُنْ فَیکون‌ است، نه موقوفِ علل


(۶نَفَخْتُ: دمیدم

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1381


حق، قدم بر وی نَهَد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کُنْ فَكان


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکمِ حق گُسترد بهرِ ما بِساط(۷)

که: بگویید از طریقِ اِنبساط 


(۷بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1717


من تو را بی‌این کرامت‌ها ز پیش

خود تسلّی دادَمی از ذاتِ خویش


این کرامت بهرِ ایشان دادمت

وین چراغ از بهرِ آن بنهادمت


تو از آن بگذشته‌یی کز مرگِ تن

ترسی، وَز تفریقِ اجزایِ بدن


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1723


او همی ‌پنداشت کایشان در همآن

وهم و تخویفند و وسواس و گُمان


که بُوَدشان لرزه و تخویف(۸) و ترس

از توهّم‌ها و تهدیداتِ نَفْس(۹)


او نمی‌دانست کایشان رَسته‌اند

بر دریچهٔ نورِ دل بنشسته‌اند


(۸تخویف: ترساندن

(۹تهدیداتِ نَفْس: منظور وسوسه‌های روانی و یا تهدیدهایی است 

که از ناحیهٔ فرعون نسبت به شکنجه و قتل آنان صورت گرفت.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1741


پا و زانواَش نلرزد هر دَمی

رو تُرُش کی دارد او از هر غمی؟


خیز فرعونا که ما آن نیستیم

که به هر بانگیّ و، غولی بیستیم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1745


خوشتر از تجرید(۱۰) از تَن وز مِزاج

نیست ای فرعونِ بی‌الهامِ گیج


(۱۰تجرید: مجّرد شدن و رهیدن از بدن مادّی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1753


هر قدم را از سرِ بینش نهم

از عِثار و، اوفتادن وارَهم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834


گفت حق که بندگانِ جفتِ عَون

بر زمین آهسته می‌رانند و هَون(۱۱)


 حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته‌اند، 

در روی زمین به آهستگی و  فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام برمی‌دارند.


(۱۱هَون: نرمی و آسانی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213


زین کمین، بی صبر و حَزمی کَس نَجَست

حَزم را خود، صبر آمد پا و دست(۱۲)


(۱۲پا و دست: کنایه از وسیله و ابزار

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #216


هر طرف غولی همی ‌خوانَد تو را

کِای برادر راه خواهی؟ هین بیا


ره نمایم، همرهت باشم رفیق

من قلاووزم(۱۳) در این راهِ دقیق


نی قلاوزست و، نی رَه دانَد او

یوسفا کم رو سویِ آن گرگ‌ْ‌خو


(۱۳قلاووز: راهنما، پیشرو

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530


گفت: مُفتیِّ(۱۴) ضرورت هم تویی

بی‌ضرورت گر خوری، مُجرم شوی


ور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْ

ور خوری، باری ضَمانِ(۱۵) آن بده


(۱۴مُفتی: فتوا دهنده

(۱۵ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #219


حَزم، آن باشد که نفریبد تو را

چرب و نوش و دام‌هایِ این سرا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230


حَزم آن باشد که چون دعوت کنند

تو نگوئی: مست و خواهانِ من‌اند


دعوتِ ایشان، صفیرِ مُرغ دان

که کند صیّاد در مَکْمَن نهان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۵ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #475


حازِمی(۱۶) باید که ره تا دِه بَرَد

حَزم نبود طمعْ طاعون آورد


(۱۶حازم: محتاط و زیرک، با تدبیر

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۷ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #477


کَس نداند مکرِ او اِلّا خدا

در خدا بگْریز و وارَه زآن دَغا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196

 

تا کنی مر غیر را حَبر(۱۷) و سَنی(۱۸)

خویش را بدخو و خالی می‌کنی


(۱۷حَبر: دانشمند، دانا

(۱۸سَنی: رفیع، بلند مرتبه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مردهٔ خود را رها کرده‌ست او

مردهٔ بیگانه را جویَد رَفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گری

مدّتی بنشین و، بر خود می‌گِری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1865


آمد از حضرت ندا کِای مردِکار(۱۹)

ای به هر رنجی به ما امّیدوار


حُسنِ ظَنّ است و، امیدی خوش تو را

که تو را گوید به هر دَم برتر آ


هر زمان که قصدِ خواندن باشدت

یا ز مُصحف‌ها قِرائت بایدت


من در آن دَم وادَهَم چشمِ تو را

تا فرو خوانی، مُعَظَّم جوهرا


(۱۹مردِکار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، 

ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد کار الهی.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1875


لا نُسَلِّم(۲۰) و اعتراض، از ما برفت

چون عوض می‌آید از مفقود، زَفْت


چونکه بی‌آتش مرا گرمی رسد

راضیَم گر آتشش ما را کُشد


بی‌چراغی چون دهد او روشنی

گر چراغت شد، چه افغان می‌کنی؟


(۲۰لا نُسَلِّم: تسليم نمی‌شويم

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1910


بهرِ یزدان می‌زید نه بهرِ گنج

بهرِ یزدان می‌مُرَد نه از خوف و رنج


هست ایمانش برایِ خواستِ او

نه برایِ جَنّت و اَشجار و جُو


ترکِ کفرش هم برایِ حق بُوَد

نه ز بیم آنکه در آتش رود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1916


پس چرا لابه کُند او یا دعا

که بگردان ای خداوند این قضا؟


مرگِ او و، مرگِ فرزندانِ او

بهرِ حق، پیشش چو حلوا در گلو


نزعِ(۲۱) فرزندان، بَرِ آن باوفا

چون قَطایف(۲۲) پیشِ شیخِ بی‌نوا


پس چرا گوید دعا؟ الّا مگر(۲۳)

در دعا بیند رضایِ دادگر


(۲۱نزع: جان کندن، در اصل به معنی کندن است.

(۲۲قَطایف: نام حلوایی لطیف و خوش‌طعم

(۲۳مگر: مگر در این بیت معنی تحقیق می‌دهد نه حرف استثناء

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1936


جزو از کل قطع شد، بیکار شد

عضو از تن قطع شد، مُردار شد


تا نپیوندد به کل بارِ دِگَر

مُرده باشد، نبودش از جان خبر


ور بجنبد، نیست آن را خود سَنَد

عضوِ نو بُبْریده هم جنبش کند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145


عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگون

عقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الَْمنون(۲۴)


(۲۴رَیْبُ الَْمنون: حوادثِ ناگوار

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1945


با چنین تقویٰ و اَوْراد(۲۵) و قیام

طالبِ خاصانِ حق بودی مُدام


در سفر مُعْظَم مُرادش آن بُدی

که دَمی بر بندهٔ خاصی زدی


این همی‌گفتی، چو می‌رفتی به راه

کُن قرینِ خاصگانم ای اله


(۲۵اَوْراد: ذکرها، جمعِ وِرد

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1951


مِهر من داری چه می‌جویی دگر؟

چون خدا با توست، چون جویی بشر؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1955


حرص اندر عشقِ تو فخر است و جاه

حرص اندر غیرِ تو ننگ و تباه


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1960


همچو مُسْتَسقی کز آبش سیر نیست

بر هر آنچه یافتی بِالله مَایست


بی‌نهایت حضرت است این بارگاه

صدر را بگذار، صدرِ توست راه


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1971


می‌روم، یعنی نمی‌ارزد بدآن؟

عشقِ جانان کم مَدان از عشقِ نان


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1976


تو مَبین این پای‌ها را بر زمین

زآنکه بر دل می‌رود عاشق، یقین


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2040


چشم می‌مالیم، اینجا باغ نیست

یا بیابانی‌ست، یا مشکل رهی‌ست


ای عجب چندین دراز این گفت و گو

چون بود بیهوده؟ ور خود هست، کو؟


من همی‌گویم چو ایشان ای عَجَب

این چنین مُهری چرا زد صُنعِ رَب؟


زین تنازع‌ها محمّد در عجب

در تعجّب نیز مانده بُولهب


زین عجب تا آن عجب فرقی‌ست ژرف

تا چه خواهد کرد سلطانِ شِگَرف؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2053


آمد الهامِ خدا، کای با فُروز

می عجب داری ز کارِ ما هنوز؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2081


حافظان را گر نبینی ای عَیار(۲۶)

اختیارت را ببین بی‌اختیار


(۲۶عَیار: مخفّفِ عَیّار به معنی جوانمرد

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۲۷)


چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۲۸)

دور کن آلت، بینداز اختیار


(۲۷اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.

(۲۸زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2093


جز به آبِ چشم نتوان شستن آن

چون نجاساتِ بواطن(۲۹) شد عیان


(۲۹بواطن: جمع باطن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257


همچنین هر شهوتی اندر جهان

خواه مال و، خواه جاه و، خواه نان


هر یکی زینها تو را مستی کند

چون نیابی آن، خُمارت می‌زند


این خُمارِ غم، دلیل آن شده‌ست

که بدان مفقود، مستی‌ّات بُده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2263


دل، تو این آلوده را پنداشتی

لاجَرَم دل ز اهلِ دل برداشتی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2269


دل نباشد غیر آن دریایِ نور

دل نظرگاهِ خدا، وآنگاه کور؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2274


هر که را دامن درست است و مُعَدّ(۳۰)

آن نثارِ دل بدآن کس می‌رسد


(۳۰مُعَدّ: آماده شده

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2280


پیر، عقل آمد، نه آن مویِ سپید

مو نمی‌گنجد در این بخت و امید


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2295


سال‌ها در حسرتِ ایشان بماند

عمرها در شوقِ ایشان، اشک راند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از اِنقباض(۳۱)

کرد بر مختارِ مطلق، اِعتراض


(۳۱انقباض: دلتنگی و قبض

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2302


هین بجو، که رکنِ دولت، جُستن است

هر گشادی، در دل اندر بستن است


از همهٔ کارِ جهان، پرداخته

کو و کو می‌گو به جان، چون فاخته


نیک بنگر اندرین ای مُحْتَجِب

که دعا را، بست حق در اَسْتَجِبْ


قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۶۰

Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #60


«وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ 

إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»


«پروردگارتان گفت: بخوانيد مرا تا شما را پاسخ گويم. 

آنهايى كه از پرستش من سركشى مى‌كنند زودا كه در عين خوارى به جهنم درآيند.»


هر که را دل پاک شد از اِعْتلال(۳۲)

آن دعااش می‌رود تا ذوالجلال


(۳۲اِعْتلال: بيماری، علّت، عارضه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2326


مَکسبِ کوران بُوَد لابه و، دعا

جز لبِ نانی نیابند از عطا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2332


در دلِ من آن دعا انداختی

صد امید اندر دلم افراختی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2335


اعتمادش بود بر خوابِ درست

در چَهْ و زندان جز آن را می‌نَجُست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2340


قایلِ این بانگ نآید در نظر

لیک دل بشناخت قایل را ز اثر


قوّتیّ و، راحتیّ و، مُسْنَدی

در میان جان فتادش ز آن ندا


 چاه شد بر وی بدآن بانگِ جلیل

گُلشن و بزمی چو آتش بر خلیل


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2348


هر که خوابی دید از روزِ اَلَسْت

مست باشد در رَهِ طاعات، مست


می‌کشد چون اشترِ مست این جوال

بی فُتور و، بی گُمان و، بی‌ملال


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2353


در اَلَسْت آن‌کو چنین خوابی ندید

اندرین دنیا نشد بنده و مُرید


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2355


پای، پیش و، پای، پس در راهِ دین

می‌نهد با صد تردّد بی‌یقین


وامْدارِ شرحِ اینم، نَک گرو

ور شتابستت، ز اَلَمْ نَشْرَح شنو


قرآن كريم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیات ۱ تا ۳

Quran, Sooreh Ash-Sharh(#94), Line #1-3


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ. وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ. الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ.»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتيم؟ 

بارى كه بر پشت تو سنگينى مى‌كرد؟»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2360


کور از خلقان طمع دارد ز جهل

من ز تو، کز توست هر دشوار، سهل


آن یکی کورم ز کوران بشمرید

او نیاز و جان و اخلاصم ندید


کوری عشق‌ست این کوریِّ من

حُبِّ یُعْمی و یُصِمّ است ای حَسَن


ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.


کورم از غیرِ خدا، بینا بدو

مقتضایِ عشق این باشد بگو


تو که بینایی، ز کورانم مدار

دایرم برگردِ لطفت ای مدار


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2367


می‌نداند خلق، اَسرارِ مرا

ژاژ می‌دانند گفتارِ مرا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2404


دوزخ‌ست آن خانه کآن بی روزن است

اصلِ دین، ای بنده رَوْزَن کردن است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shams


یار در آخر زمان کرد طَرَب سازیی

باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازیی


جملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت

تا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازیی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466


عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویش

با‌خبر گشتند از مولایِ خویش


بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۳۳) بهشت

حُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشت


حدیث نبوی


«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»   


(۳۳قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1639


هر زمان دل را دگر میلی دهم

هر نَفَس بر دل دگر داغی نَهَم


کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدید

کُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحید


در هر بامداد (هر لحظه) کاری تازه داریم، 

و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #588


 خوابناکی کو ز یَقْظَت(۳۴) می‌جهد

  دایهٔ وسواس عِشوه‌ش می‌دهد


(۳۴یَقْظَت: بیداری

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2666, Divan e Shams


به هر شیوه که گردد شاخ رقصان

نباشد غایب از بادِ بهاری


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3839


یک عنایت بِهْ ز صد گون اجتهاد

جهد را خوف است از صد گون فَساد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۱۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113


هرچه صورت می‌‌وسیلت سازدش

زان وسیلت بحر، دُور اندازدش


 مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187


ترک کن این جبر را که بس تهی‌ست

تا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیست


ترک کن این جبرِ جمعِ مَنبَلان(۳۵)

تا خبر یابی از آن جبرِ چو جان


(۳۵مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار

------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2682


مر تو را مشغولیی بخشد درون 

که نپردازی از آن سویِ بُرون


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


آنکه به رقص آوَرَد پردهٔ دل بردَرَد

این همه بویِش کند، دیدنِ او خود جداست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678


چون به من زنده شود این مُرده‌تن

جانِ من باشد که رُو آرَد به من


من کنم او را ازین جان محتشم

جان که من بخشم، ببیند بخششم


جانِ نامحرم نبیند رویِ دوست

جز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


دل چو شد از عشق گرم، رفت ز دل ترس و شرم

شد نفَسَش آتشین، عشق یکی اژدهاست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #623


بنگر این کَشتیِّ خَلقان غرقِ عشق

اژدهایی گشت گویی حلقِ عشق


اژدهایی ناپدیدِ دلرُبا

عقل همچون کوه را او کهرُبا


عقلِ هر عطّار کآگه شد از او

طبله‌ها(۳۶) را ریخت اندر آبِ جو


رَو کزین جو برنیایی تا ابد

لَمْ یَکُن حَقّاً لَهُ کُفْواً اَحَد


قرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴

Quran, Sooreh Al-Ikhlas(#112), Line #4


«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»

 

«و نه هيچ كس همتاى اوست.»


(۳۶طبله: صندوقچه

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shams


اگر نه عشقِ شمس‌الدین بُدی در روز و شب ما را

فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟!


بت شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خود

اگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۳۷)


از دل و از دیده‌ات بس خون رود

تا ز تو این مُعْجِبی(۳۸) بیرون رود


علّت ابلیس اَنَا‌خیری بده‌ست

وین مرض، در نفسِ هر مخلوق هست


(۳۷ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه

(۳۸مُعْجِبی: خودبینی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #612


عشق و ناموس(۳۹)، ای برادر راست نیست

بر درِ ناموس ای عاشق مَایست


وقتِ آن آمد که من عریان شوم

نقش بگذارم، سراسر جان شوم


ای عدوِّ شرم و اندیشه بیآ

که دریدم پردهٔ شرم و حیا


حدیث


«اَلْحَیاءُ یَمْنَعُ الْایمان.»


«شرم، بازدارندهٔ ایمان است.»


(۳۹ناموس: در اینجا به معنی آبروی تصنُّعی من ذهنی است.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۳۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2331


ایمنی بگذار و، جایِ خوف باش

بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1261


از کرم دان این که می‌‌ترساندت

تا به مُلک ایمنی بنشاندت‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537


چارهٔ آن دل عطای مُبدِلی(۴۰) ‌است

دادِ او را قابلیّت شرط نیست


بلکه شرطِ قابلیّت دادِ(۴۱) اوست 

داد، لُبّ و قابلیّت هست پوست


(۴۰مُبدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده.

(۴۱داد: عطا، بخشش

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams


عاشقِ دلبرِ مرا شرم و حیا چرا بُوَد؟

چونکه جمال این بُوَد، رسمِ وفا چرا بُوَد؟


لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ او

قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


ساقیِ جان در قدح دوش اگر دُرد ریخت

دُردیِ ساقیِّ ما جمله صفا در صفاست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072


پیش بینا، شد خموشی نفع تو

بهر این آمد خطاب اَنْصِتوا


مولوی، مثنوی،‌ دفتر پنجم،‌ بیت ۱۲۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232


 نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خوانده‌ای؟

پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای؟


یا مگر فرعونی و کوثر چو نیل

بر تو خون گشته‌ست و ناخوش، ای عَلیل


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


بادهٔ عشق ای غلام نیست حلال و حرام

پر کن و پیش آر جام، بنگر نوبت که راست


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۷۶

Poem (Qazal) # 276, Divan e Hafez


ساقیا، در گردشِ ساغر تعلّل تا به چند؟

دور چون با عاشقان اُفتد تَسَلسُل بایدش


مولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم،‌ بیت ۸۴۲ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #842


مشتری شو تا بجنبد دستِ من

لعل زاید معدنِ آبَسْتِ(۴۲) من


مشتری گرچه که سُست و بارِد(۴۳) است 

دعوتِ دين کن، که دعوت وارد است


باز پَرّان کن حَمامِ(۴۴) روح گیر

در رهِ دعوت طریقِ نوح گیر


خدمتی می‌کن برایِ کردگار

با قبول و ردِّ خلقانت چه کار؟


(۴۲آبَسْت: آبستن

(۴۳بارد: سرد

(۴۴حَمام: كبوتر

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


ای دلِ پاکِ تمام، بر تو هزاران سلام

جملهٔ خوبان غلام، جملهٔ خوبی تو راست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #517


دِه مرو، دِه مرد را احمق کند

عقل را بی نور و بی رونق کند


قولِ پیغمبر شنو ای مُجتبی

گورِ عقل آمد وطن در روستا


هر که در رُستا(۴۵) بُوَد روزیّ و شام

تا به ماهی عقلِ او نَبْوَد تمام


(۴۵رُستا: مخفّف روستا

------------

حدیث


«لا تَسكُنِ الْكُفورَ فَاِنَّ ساكنَ الْكُفورِ كَساكِنِ الْقُبورِ.»


«در روستا منزل مَگُزین که ساکن در روستا 

همچون ساکن در قبر است.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #434


طَهِّرا بَیْتی(۴۶) بیان پاکی ‌است

گنج نور است، ار طلسمش خاکی است


 خانه دل را باید از پلیدی ها پاک کرد، کالبد عنصری، 

گنجینه انوار الهی است، گرچه طلسم آن، جسم خاکی است.


قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۵

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #125


«… وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»


«… و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه ام را پاک کنید 

برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان.»


(۴۶طَهِّرا بَیْتی: خانه‌ام را پاک کنید.


------------------------

مجموع لغات:


(۱اَیْمانِ: جمع یمین، سوگند

(۲یَمین: دست راست

(۳کَرَشم: مخفّف کرشمه، ناز و غمزه و اشاره به چشم و 

ابرو، تجّلیِ جلالیِ حضرت حق تعالی

(۴بر کیوان زدند: به عالی‌ترین مرتبه آسمان رساندند.

(۵سَقیم: بیمار

(۶نَفَخْتُ: دمیدم

(۷بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره

(۸تخویف: ترساندن

(۹تهدیداتِ نَفْس: منظور وسوسه‌های روانی و یا تهدیدهایی است 

که از ناحیهٔ فرعون نسبت به شکنجه و قتل آنان صورت گرفت.

(۱۰تجرید: مجّرد شدن و رهیدن از بدن مادّی

(۱۱هَون: نرمی و آسانی

(۱۲پا و دست: کنایه از وسیله و ابزار

(۱۳قلاووز: راهنما، پیشرو

(۱۴مُفتی: فتوا دهنده

(۱۵ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن

(۱۶حازم: محتاط و زیرک، با تدبیر

(۱۷حَبر: دانشمند، دانا

(۱۸سَنی: رفیع، بلند مرتبه

(۱۹مردِکار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد کار الهی.

(۲۰لا نُسَلِّم: تسليم نمی‌شويم

(۲۱نزع: جان کندن، در اصل به معنی کندن است.

(۲۲قَطایف: نام حلوایی لطیف و خوش‌طعم

(۲۳مگر: مگر در این بیت معنی تحقیق می‌دهد نه حرف استثناء

(۲۴رَیْبُ الَْمنون: حوادثِ ناگوار

(۲۵اَوْراد: ذکرها، جمعِ وِرد

(۲۶عَیار: مخفّفِ عَیّار به معنی جوانمرد

(۲۷اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.

(۲۸زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه

(۲۹بواطن: جمع باطن

(۳۰مُعَدّ: آماده شده

(۳۱انقباض: دلتنگی و قبض

(۳۲اِعْتلال: بيماری، علّت، عارضه

(۳۳قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

(۳۴یَقْظَت: بیداری

(۳۵مَنبَل: تنبل، کاهل، بیکار

(۳۶طبله: صندوقچه

(۳۷ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه

(۳۸مُعْجِبی: خودبینی

(۳۹ناموس: در اینجا به معنی آبروی تصنُّعی من ذهنی است.

(۴۰مُبدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده.

(۴۱داد: عطا، بخشش

(۴۲آبَسْت: آبستن

(۴۳بارد: سرد

(۴۴حَمام: كبوتر

(۴۵رُستا: مخفّف روستا

(۴۶طَهِّرا بَیْتی: خانه‌ام را پاک کنید.


----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست

آنکه به رقص آورد کاهل ما را کجاست


آنکه به رقص آورد پرده دل بردرد

این همه بویش کند دیدن او خود جداست


جنبش خلقان ز عشق جنبش عشق از ازل

رقص هوا از فلک رقص درخت از هواست


دل چو شد از عشق گرم رفت ز دل ترس و شرم

شد نفسش آتشین عشق یکی اژدهاست


ساقی جان در قدح دوش اگر درد ریخت

دردی ساقی ما جمله صفا در صفاست


باده عشق ای غلام نیست حلال و حرام

پر کن و پیش آر جام بنگر نوبت که راست


ای دل پاک تمام بر تو هزاران سلام

جمله خوبان غلام جمله خوبی تو راست


سجده کنم پیش یار گوید دل هوش دار

دادن جان در سجود جان همه سجده‌هاست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست

آنکه به رقص آورد کاهل ما را کجاست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۰۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1603


من بدم غافل به شغل قال و قیل

بود در باطن چنین رنجی ثقیل


چون به جد مشغول باشد آدمی

او ز دید رنج خود باشد عمی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1644


هر زمان دل را دگر رایی بود

آن نه از وی لیک از جایی بود


پس چرا ایمن شوی بر رای دل

عهد بندی تا شوی آخر خجل


این هم از تأثیر حکم است و قدر

چاه می‌بینی و نتوانی حذر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1687


گفت می‌دانم سبب این نیش را

می‌شناسم من گناه خویش را


من شکستم حرمت ایمان او

پس یمینم برد دادستان او


من شکستم عهد و دانستم بدست

تا رسید آن شومی جرأت به دست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1692


وآن که او دانست او فرمان‌رواست

با خدا سامان پیچیدن کجاست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515


چشم بر اسباب از چه دوختیم

گر ز خوش‌چشمان کرشم آموختیم


هست بر اسباب اسبابی دگر

در سبب منگر در آن افگن نظر


انبیا در قطع اسباب آمدند

معجزات خویش بر کیوان زدند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520


جمله قرآن هست در قطع سبب

عز درویش و هلاک بولهب


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313


چشم‌ بند خلق جز اسباب نیست  

هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626


کار من بی علت است و مستقیم

هست تقدیرم نه علت ای سقیم


عادت خود را بگردانم به وقت

این غبار از پیش بنشانم به وقت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌ است نه موقوف علل


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1381


حق قدم بر وی نهد از لامکان

آنگه او ساکن شود از کن فكان


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


حکم حق گسترد بهر ما بساط

که بگویید از طریق انبساط 


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1717


من تو را بی‌این کرامت‌ها ز پیش

خود تسلی دادمی از ذات خویش


این کرامت بهر ایشان دادمت

وین چراغ از بهر آن بنهادمت


تو از آن بگذشته‌یی کز مرگ تن

ترسی وز تفریق اجزای بدن


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1723


او همی ‌پنداشت کایشان در همآن

وهم و تخویفند و وسواس و گمان


که بودشان لرزه و تخویف و ترس

از توهم‌ها و تهدیدات نفس


او نمی‌دانست کایشان رسته‌اند

بر دریچه نور دل بنشسته‌اند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1741


پا و زانواش نلرزد هر دمی

رو ترش کی دارد او از هر غمی


خیز فرعونا که ما آن نیستیم

که به هر بانگی و غولی بیستیم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1745


خوشتر از تجرید از تن وز مزاج

نیست ای فرعون بی‌الهام گیج


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1753


هر قدم را از سر بینش نهم

از عثار و اوفتادن وارهم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #834


گفت حق که بندگان جفت عون

بر زمین آهسته می‌رانند و هون


حق تعالی فرموده است بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته‌اند 

در روی زمین به آهستگی و  فروتنی تسلیم و فضا گشایی گام برمی‌دارند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213


زین کمین بی صبر و حزمی کس نجست

حزم را خود صبر آمد پا و دست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #216


هر طرف غولی همی ‌خواند تو را

کای برادر راه خواهی هین بیا


ره نمایم همرهت باشم رفیق

من قلاووزم در این راه دقیق


نی قلاوزست و نی ره داند او

یوسفا کم رو سوی آن گرگ‌خو


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530


گفت مفتی ضرورت هم تویی

بی‌ضرورت گر خوری مجرم شوی


ور ضرورت هست هم پرهیز به

ور خوری باری ضمان آن بده


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #219


حزم آن باشد که نفریبد تو را

چرب و نوش و دام‌های این سرا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230


حزم آن باشد که چون دعوت کنند

تو نگوئی مست و خواهان من‌اند


دعوت ایشان صفیر مرغ دان

که کند صیاد در مکمن نهان


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۵ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #475


حازمی باید که ره تا ده برد

حزم نبود طمع طاعون آورد


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۷ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #477


کس نداند مکر او الا خدا

در خدا بگریز و واره زآن دغا


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196

 

تا کنی مر غیر را حبر و سنی

خویش را بدخو و خالی می‌کنی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مرده خود را رها کرده‌ست او

مرده بیگانه را جوید رفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ بر دیگران نوحه‌گری

مدتی بنشین و بر خود می‌گری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1865


آمد از حضرت ندا کای مردکار

ای به هر رنجی به ما امیدوار


حسن ظن است و امیدی خوش تو را

که تو را گوید به هر دم برتر آ


هر زمان که قصد خواندن باشدت

یا ز مصحف‌ها قرائت بایدت


من در آن دم وادهم چشم تو را

تا فرو خوانی معظم جوهرا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1875


لا نسلم و اعتراض از ما برفت

چون عوض می‌آید از مفقود زفت


چونکه بی‌آتش مرا گرمی رسد

راضیم گر آتشش ما را کشد


بی‌چراغی چون دهد او روشنی

گر چراغت شد چه افغان می‌کنی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1910


بهر یزدان می‌زید نه بهر گنج

بهر یزدان می‌مرد نه از خوف و رنج


هست ایمانش برای خواست او

نه برای جنت و اشجار و جو


ترک کفرش هم برای حق بود

نه ز بیم آنکه در آتش رود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1916


پس چرا لابه کند او یا دعا

که بگردان ای خداوند این قضا


مرگ او و مرگ فرزندان او

بهر حق پیشش چو حلوا در گلو


نزع فرزندان بر آن باوفا

چون قطایف پیش شیخ بی‌نوا


پس چرا گوید دعا الا مگر

در دعا بیند رضای دادگر

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1936


جزو از کل قطع شد بیکار شد

عضو از تن قطع شد مردار شد


تا نپیوندد به کل بار دگر

مرده باشد نبودش از جان خبر


ور بجنبد نیست آن را خود سند

عضو نو ببریده هم جنبش کند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145


عقل جزوی گاه چیره گه نگون

عقل کلی ایمن از ریب المنون


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۴۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1945


با چنین تقوی و اوراد و قیام

طالب خاصان حق بودی مدام


در سفر معظم مرادش آن بدی

که دمی بر بنده خاصی زدی


این همی‌گفتی چو می‌رفتی به راه

کن قرین خاصگانم ای اله


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1951


مهر من داری چه می‌جویی دگر

چون خدا با توست چون جویی بشر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1955


حرص اندر عشق تو فخر است و جاه

حرص اندر غیر تو ننگ و تباه


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1960


همچو مستسقی کز آبش سیر نیست

بر هر آنچه یافتی بالله مایست


بی‌نهایت حضرت است این بارگاه

صدر را بگذار صدر توست راه


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1971


می‌روم یعنی نمی‌ارزد بدآن

عشق جانان کم مدان از عشق نان


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1976


تو مبین این پای‌ها را بر زمین

زآنکه بر دل می‌رود عاشق یقین


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2040


چشم می‌مالیم اینجا باغ نیست

یا بیابانی‌ست یا مشکل رهی‌ست


ای عجب چندین دراز این گفت و گو

چون بود بیهوده ور خود هست کو


من همی‌گویم چو ایشان ای عجب

این چنین مهری چرا زد صنع رب


زین تنازع‌ها محمد در عجب

در تعجب نیز مانده بولهب


زین عجب تا آن عجب فرقی‌ست ژرف

تا چه خواهد کرد سلطان شگرف


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2053


آمد الهام خدا کای با فروز

می عجب داری ز کار ما هنوز


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2081


حافظان را گر نبینی ای عیار

اختیارت را ببین بی‌اختیار


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649


اختیار آن را نکو باشد که او

مالک خود باشد اندر اتقوا


چون نباشد حفظ و تقوی زینهار

دور کن آلت بینداز اختیار


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2093


جز به آب چشم نتوان شستن آن

چون نجاسات بواطن شد عیان


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257


همچنین هر شهوتی اندر جهان

خواه مال و خواه جاه و خواه نان


هر یکی زینها تو را مستی کند

چون نیابی آن خمارت می‌زند


این خمار غم دلیل آن شده‌ست

که بدان مفقود مستی‌ات بده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2263


دل تو این آلوده را پنداشتی

لاجرم دل ز اهل دل برداشتی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2269


دل نباشد غیر آن دریای نور

دل نظرگاه خدا وآنگاه کور


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2274


هر که را دامن درست است و معد

آن نثار دل بدآن کس می‌رسد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2280


پیر عقل آمد نه آن موی سپید

مو نمی‌گنجد در این بخت و امید


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۹۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2295


سال‌ها در حسرت ایشان بماند

عمرها در شوق ایشان اشک راند


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2287


او فضولی بوده است از انقباض

کرد بر مختار مطلق اعتراض


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2302


هین بجو که رکن دولت جستن است

هر گشادی در دل اندر بستن است


از همه کار جهان پرداخته

کو و کو می‌گو به جان چون فاخته


نیک بنگر اندرین ای محتجب

که دعا را بست حق در استجب


قرآن کریم، سورهٔ غافر (۴۰)، آیهٔ ۶۰

Quran, Sooreh Al-Ghaafir(#40), Line #60


«وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ 

إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ»


«پروردگارتان گفت: بخوانيد مرا تا شما را پاسخ گويم. 

آنهايى كه از پرستش من سركشى مى‌كنند زودا كه در عين خوارى به جهنم درآيند.»


هر که را دل پاک شد از اعتلال

آن دعااش می‌رود تا ذوالجلال


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2326


مکسب کوران بود لابه و دعا

جز لب نانی نیابند از عطا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2332


در دل من آن دعا انداختی

صد امید اندر دلم افراختی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2335


اعتمادش بود بر خواب درست

در چه و زندان جز آن را می‌نجست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2340


قایل این بانگ نآید در نظر

لیک دل بشناخت قایل را ز اثر


قوتی و راحتی و مسندی

در میان جان فتادش ز آن ندا


چاه شد بر وی بدآن بانگ جلیل

گُلشن و بزمی چو آتش بر خلیل


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۴۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2348


هر که خوابی دید از روز الست

مست باشد در ره طاعات مست


می‌کشد چون اشتر مست این جوال

بی فتور و بی گمان و بی‌ملال


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2353


در الست آن‌کو چنین خوابی ندید

اندرین دنیا نشد بنده و مرید


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2355


پای پیش و پای پس در راه دین

می‌نهد با صد تردد بی‌یقین


وامدار شرح اینم نک گرو

ور شتابستت ز الم نشرح شنو


قرآن كريم، سورهٔ انشراح (۹۴)، آیات ۱ تا ۳

Quran, Sooreh Ash-Sharh(#94), Line #1-3


«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ. وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ. الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ.»


«آيا سينه‌ات را برايت نگشوديم؟ و بار گرانت را از پشتت برنداشتيم؟ 

بارى كه بر پشت تو سنگينى مى‌كرد؟»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2360


کور از خلقان طمع دارد ز جهل

من ز تو کز توست هر دشوار سهل


آن یکی کورم ز کوران بشمرید

او نیاز و جان و اخلاصم ندید


کوری عشق‌ست این کوری من

حب یعمی و یصم است ای حسن


ای حسن بدان که عشق موجب کوری و کری عاشق می‌شود


کورم از غیر خدا بینا بدو

مقتضای عشق این باشد بگو


تو که بینایی ز کورانم مدار

دایرم برگرد لطفت ای مدار


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2367


می‌نداند خلق اسرار مرا

ژاژ می‌دانند گفتار مرا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2404


دوزخ‌ست آن خانه کآن بی روزن است

اصل دین ای بنده روزن کردن است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shams


یار در آخر زمان کرد طرب سازیی

باطن او جد جد ظاهر او بازیی


جمله عشاق را یار بدین علم کشت

تا نکُند هان و هان جهل تو طنازیی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466


عاشقان از بی‌مرادی‌های خویش

با‌خبر گشتند از مولای خویش


بی‌مرادی شد قلاووز بهشت

حفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشت


حدیث نبوی


«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»   


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1639


هر زمان دل را دگر میلی دهم

هر نفس بر دل دگر داغی نهم


کل اصباح لنا شأن جدید

کل شیء عن مرادی لا یَحید


در هر بامداد هر لحظه کاری تازه داریم 

و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #588


خوابناکی کو ز یقظت می‌جهد

دایه وسواس عشوه‌ش می‌دهد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2666, Divan e Shams


به هر شیوه که گردد شاخ رقصان

نباشد غایب از باد بهاری


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3839


یک عنایت به ز صد گون اجتهاد

جهد را خوف است از صد گون فساد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۱۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113


هرچه صورت می‌‌وسیلت سازدش

زان وسیلت بحر دور اندازدش


 مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187


ترک کن این جبر را که بس تهی‌ست

تا بدانی سر سر جبر چیست


ترک کن این جبرِ جمع منبلان

تا خبر یابی از آن جبر چو جان


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۸۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2682


مر تو را مشغولیی بخشد درون 

که نپردازی از آن سوی برون


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


آنکه به رقص آورد پرده دل بردرد

این همه بویش کند دیدن او خود جداست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678


چون به من زنده شود این مرده‌تن

جان من باشد که رو آرد به من


من کنم او را ازین جان محتشم

جان که من بخشم ببیند بخششم


جان نامحرم نبیند روی دوست

جز همآن جان کصل او از کوی اوست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


دل چو شد از عشق گرم رفت ز دل ترس و شرم

شد نفسش آتشین عشق یکی اژدهاست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #623


بنگر این کشتی خلقان غرق عشق

اژدهایی گشت گویی حلق عشق


اژدهایی ناپدید دلربا

عقل همچون کوه را او کهربا


عقل هر عطار کآگه شد از او

طبله‌ها را ریخت اندر آب جو


رو کزین جو برنیایی تا ابد

لم یکن حقا له کفا احد


قرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴

Quran, Sooreh Al-Ikhlas(#112), Line #4


«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»

 

«و نه هيچ كس همتاى اوست.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shams


اگر نه عشق شمس‌الدین بدی در روز و شب ما را

فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را


بت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خود

اگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علتی بتر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذودلال


از دل و از دیده‌ات بس خون رود

تا ز تو این معجبی بیرون رود


علت ابلیس انا‌خیری بده‌ست

وین مرض در نفس هر مخلوق هست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #612


عشق و ناموس ای برادر راست نیست

بر در ناموس ای عاشق مایست


وقت آن آمد که من عریان شوم

نقش بگذارم سراسر جان شوم


ای عدو شرم و اندیشه بیآ

که دریدم پرده شرم و حیا


حدیث


«اَلْحَیاءُ یَمْنَعُ الْایمان.»


«شرم، بازدارندهٔ ایمان است.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۳۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2331


ایمنی بگذار و جای خوف باش

بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1261


از کرم دان این که می‌‌ترساندت

تا به ملک ایمنی بنشاندت‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537


چاره آن دل عطای مبدلی ‌است

داد او را قابلیت شرط نیست


بلکه شرط قابلیت داد اوست 

داد لب و قابلیت هست پوست


مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams


عاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بود

چونکه جمال این بود رسم وفا چرا بود


لذت بی‌کرانه‌ای است عشق شده‌ست نام او

قاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


ساقی جان در قدح دوش اگر درد ریخت

دردی ساقی ما جمله صفا در صفاست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072


پیش بینا شد خموشی نفع تو

بهر این آمد خطاب انصتوا


مولوی، مثنوی،‌ دفتر پنجم،‌ بیت ۱۲۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1232


نه تو اعطیناک کوثر خوانده‌ای

پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای


یا مگر فرعونی و کوثر چو نیل

بر تو خون گشته‌ست و ناخوش ای علیل


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


باده عشق ای غلام نیست حلال و حرام

پر کن و پیش آر جام بنگر نوبت که راست


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۷۶

Poem (Qazal) # 276, Divan e Hafez


ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند

دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش


مولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم،‌ بیت ۸۴۲ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #842


مشتری شو تا بجنبد دست من

لعل زاید معدن آبست من


مشتری گرچه که سست و بارد است 

دعوت دين کن که دعوت وارد است


باز پران کن حمام روح گیر

در ره دعوت طریق نوح گیر


خدمتی می‌کن برای کردگار

با قبول و رد خلقانت چه کار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 472, Divan e Shams


ای دل پاک تمام بر تو هزاران سلام

جمله خوبان غلام جمله خوبی تو راست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #517


ده مرو ده مرد را احمق کند

عقل را بی نور و بی رونق کند


قول پیغمبر شنو ای مجتبی

گور عقل آمد وطن در روستا


هر که در رستا بود روزی و شام

تا به ماهی عقل او نبود تمام


حدیث


«لا تَسكُنِ الْكُفورَ فَاِنَّ ساكنَ الْكُفورِ كَساكِنِ الْقُبورِ.»


«در روستا منزل مَگُزین که ساکن در روستا 

همچون ساکن در قبر است.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #434


طهرا بیتی بیان پاکی ‌است

گنج نور است ار طلسمش خاکی است


خانه دل را باید از پلیدی ها پاک کرد کالبد عنصری

گنجینه انوار الهی است گرچه طلسم آن جسم خاکی است


قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۵

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #125


«… وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»


«… و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه ام را پاک کنید 

برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان و سجده کنندگان.»


Tags

919


Comments

Be the first to comment

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour Program #919
برنامه شماره ۹۱۹ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۱۰۰۰ - ۹۰۱
Views: 3,346
Submitted by: , Jun 01 2022






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S