برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۳ بر روی این لینک کلیک کنید.
برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۳ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت
PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری
برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
من جز احدِ صمد نخواهم
من جز مَلِکِ ابد نخواهم
جز رحمتِ او نبایدم نُقل
جز باده که او دهد نخواهم
اندیشه عیش بیحضورش
ترسم که بدو رسد، نخواهم
بیاو ز برای عشرت من
خورشید سبو کشد نخواهم
من مایه بادهام چو انگور
جز ضربت و جز لگد نخواهم
از لِذَّت زخمهاش جانم
یک ساعت اگر رهد نخواهم
وقت است که جان شویم خالص
کاین زحمت کالبد نخواهم
احمد گوید برای روپوش
از احمد جز احد نخواهم
مجموع همه است شمس تبریز
حق است که من عدد نخواهم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
من جز احدِ صمد نخواهم
من جز مَلِکِ ابد نخواهم
جز رحمتِ او نبایدم نُقل
جز باده که او دهد نخواهم
اندیشه عیش بیحضورش
ترسم که بدو رسد نخواهم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shams
عاشق شو، و عاشق شو، بگذار زحیری(۱)
سلطانبچهای(۲) آخر، تا چند اسیری؟
(۱) زحیری: دلپیچه، ناله
(۲) سلطانبچه: شاهزاده
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۲۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1122, Divan e Shams
اندیشه را رها کن اندر دلش مگیر
زیرا برهنهای تو و اندیشه زمهریر(۳)
اندیشه میکنی که رهی از زحیر(۴) و رنج
اندیشه کردن آمد سرچشمهٔ زحیر
ز اندیشهها برون دان بازارِ صُنع را
آثار را نظاره کن ای سخرهٔ اثیر(۵)
آن کوی را نگر که پرد زو مصورات
وآن جوی را کز او شد گردنده چرخِ پیر
(۳) زَمهریر: سرمای سخت
(۴) زَحیر: ناله و زاری
(۵) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996
ساخت موسی قدس در، بابِ صغیر
تا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۶)
(۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #348
چون جفا آری، فرستد گوشمال
تا ز نقصان وا روی سویِ کمال
چون تو وردی ترک کردی در روش
بر تو قَبضی آید از رنج و تبش
آن ادب کردن بُوَد، یعنی: مَکُن
هیچ تحویلی از آن عهدِ کُهُن
قرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰
Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70
«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»
«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند.
خدا گناهانشان را به نيكیها بدل مىكند و خدا آمرزنده و مهربان است.»
پیش از آن کین قبض، زنجیری شود
این که دلگیریست، پاگیری شود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2666, Divan e Shams
به صد دستان به کارِ توست این باد
تو را خود نیست خویِ حقگزاری
ازو یابی به آخر هر مرادی
همو مستی دهد، هم هوشیاری
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762
پس در آ در کارگه، یعنی عدم
تا ببینی صُنع(۷) و صانع(۸) را به هم
کارگه چون جایِ روشندیدگی(۹) است
پس برونِ کارگه، پوشیدگی است
رو به هستی داشت فرعونِ عَنود(۱۰)
لاجرم از کارگاهش کور بود
(۷) صُنع: آفرینش
(۸) صانع: آفریدگار
(۹) روشندیدگی: روشنبینی
(۱۰) عَنود: ستیزهگر
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212
هر که نقصِ خویش را دید و شناخت
اندر اِستِکمال(۱۱) خود، دو اسبه تاخت(۱۲)
(۱۱) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی
(۱۲) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2029, Divan e Shams
ای مرغ آسمانی، آمد گهِ پریدن
وی آهوی معانی، آمد گهِ چریدن
ای عاشقِ جَریده(۱۳)، بر عاشقان گُزیده
بگذر ز آفریده، بنگر در آفریدن
(۱۳) جَریده: یگانه، تنها
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1227, Divan e Shams
هر لحظه و هر ساعت یک شیوهٔ نو آرَد
شیرینتر و نادرتر زآن شیوهٔ پیشینش
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359
ننگرم کس را و گر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۱۴)
عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۱۵)
عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۱۶)؟
عاشقِ صُنعِ(۱۷) خدا با فَر(۱۸) بوَد
عاشقِ مصنوعِ(۱۹) او کافر بُوَد
(۱۴) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن
(۱۵) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.
(۱۶) گبر: کافر
(۱۷) صُنع: آفرینش
(۱۸) فَر: شکوهِ ایزدی
(۱۹) مصنوع: آفریده، مخلوق
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1058
کِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخست
این دوم فانی است و آن اوّل درست
کِشتِ اوّل کامل و بُگزیده است
تخمِ ثانی فاسد و پوسیده است
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1051
کار، آن دارد که پیش از تن بُدهست
بگذر از اینها که نو حادث شدهست
کار، عارف راست، کو نه اَحوَل(۲۰) است
چشمِ او بر کِشتهای اوّل است
(۲۰) اَحوَل: لوچ، دوبین
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530
گفت: مُفتیِّ(۲۱) ضرورت هم تویی
بیضرورت گر خوری، مُجرِم شوی
ور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْ
ور خوری، باری ضَمانِ(۲۲) آن بده
(۲۱) مُفتی: فتوا دهنده
(۲۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496
چون نباشد قوّتی، پرهیز بِه
در فرارِ لا یُطاق(۲۳) آسان بِجِه(۲۴)
(۲۳) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن
(۲۴) آسان بِجِه: به آسانی فرار کن
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2260
جز به اندازهٔ ضرورت، زین مگیر
تا نگردد غالب و، بر تو امیر
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علّتی بتّر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۵)
(۲۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219
در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۶)
گرچه جو صافی نماید مر تو را
(۲۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240
کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۷)
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
(۲۷) حَدید: آهن
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1373
ای شَهان، کُشتیم ما خصمِ بُرون
مانْد خصمی زو بَتَر در اندرون
کُشتنِ این، کارِ عقل و هوش نیست
شیرِ باطن، سُخرهٔ خرگوش نیست
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #499, Divan e Shams
لایَجوز و یَجوز(۲۸) تا اَجَلَست
عِلمِ عُشّاق را نهایت نیست
بس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله(۲۹)
لیکَش این دانش و کِفایَت نیست
قرآن کریم، سورۀ نساء (۴) آیۀ ۴۵
Quran, An-Nisaa(#4), Line #45
«وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»
«خدا دشمنان شما را بهتر مىشناسد و دوستى او
شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»
بی رَهی، وَرنَه در رَهِ کوشش
هیچ کوشنده بی جِرایَت(۳۰) نیست
چون که مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ(۳۱) است
ذَرّهیی زَلّه(۳۲) بینِکایَت(۳۳) نیست
ذَرّهیی خیر بی گُشادی نیست
چَشم بُگْشا اگر عَمایَت(۳۴) نیست
قرآن کریم، سوره زلزال (۹۹)، آیات ۷ و ۸
Quran, Az-Zalzala(#99), Line #7-8
«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ.»
«پس هر كس به وزن ذرهاى نيكى كرده باشد آن را مىبيند.»
«وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»
«و هر كس به وزن ذرّهاى بدى كرده باشد آن را مىبيند.»
هر نَباتی نشانیِ آبَست
چیست کان را ازو جِبایَت(۳۵) نیست؟
بس کُن، این آب را نشانیهاست
تشنه را حاجَتِ وِصایَت(۳۶) نیست
(۲۸) لایَجوز و یَجوز: جایز نیست و جایز است، روا نیست و رواست
(۲۹) کَفیٰ بِاللهْ: خداوند کفایت میکند.
(۳۰) جِرایَت: جیره، مزد
(۳۱) مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ: به وزن ذرّهای را خواهد دید.
(۳۲) زَلّه: زلَّت، لغزش
(۳۳) نِکایَت: کُشتن یا مجروح کردن دشمن، انتقام، مجازات
(۳۴) عَمیٰ: کور گردیدن، از بین رفتن تمام بینایی از هر دو چشم
(۳۵) جِبایَت: باج گرفتن، جمع کردن باج و خراج
(۳۶) وِصایَت: پند و اندرز و نصیحت، سفارش، وصیّت
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۱۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3212
آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا بجوشد آب از بالا و پست
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2650
که همیدانم یَجُوز و لایَجُوز
خود ندانی تو یَجُوزی یا عَجُوز(۳۷)
این روا، و آن ناروا دانی، و لیک
تو روا یا ناروایی بین تو نیک
(۳۷) عَجُوز: پیرزن
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۸۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2981, Divan e Shams
زان مزدِ کار مینرسد مر تو را که تو
پیوسته نیستی تو درین کار، گهگهی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2545
چون نکرد آن کار، مزدش هست؟ لا
لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعیٰ
آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟ مسلّماً ندارد،
زیرا برای آدمی نیست جز آنچه کوشد.
قرآن کریم، سوره نجم (۵٣)، آیه ٣٩
Quran, Al-Najm(#53), Line #39
«وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ.»
«و اینکه: برای مردم پاداشی جز آنچه خود کردهاند نیست.»
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع شمارهٔ بیست و پنج
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#25, Divan e Shams
این ره چنین دراز به یکدم میسّرست
این روضه دور نیست، چو رهبر تو را رضاست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #558
فکرتِ بد ناخنِ پُر زَهر دان
میخراشد در تعمّق(۳۸) رویِ جان
تا گشاید عُقدهٔ(۳۹) اِشکال را
در حَدَث(۴۰) کردهست زرّین بیل را
عقده را بگشاده گیر ای مُنتهی(۴۱)
عقدهیی سختست بر کیسهٔ تهی
در گشادِ عُقدهها گشتی تو پیر
عقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر
عقدهای کان بر گلویِ ماست سخت
که بدانی که خَسی(۴۲) یا نیکبخت
حَلِّ این اِشکال کُن، گر آدمی
خرج این کُن دَم، اگر آدمدَمی
(۳۸) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنبالهروی از عقل جزیی است.
(۳۹) عُقده: گره
(۴۰) حَدَث: سرگین، مدفوع
(۴۱) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته
(۴۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه
--------------
مولوى، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #549
چون ز مُرده زنده بیرون میکشد
هر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۴۳)
چون ز زنده مُرده بیرون میکند
نفسِ زنده سویِ مرگی میتَنَد(۴۴)
مُرده شو تا مُخْرِجُالْحَیِّ(۴۵) الصَّمَد
زندهیی زین مُرده بیرون آورد
قرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵
Quran, Al-An’aam(#6), Line #95
«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ»
«خداست كه دانه و هسته را مىشكافد، و زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را
از زنده بيرون مىآورد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مىكنند؟»
(۴۳) رَشَد: به راهِ راست رفتن
(۴۴) میتَنَد: میگراید
(۴۵) مُخْرِجُالْحَیّ: بیرون آورندهٔ زنده
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145
ذرّهیی گر جهدِ تو افزون بود
در ترازویِ خدا موزون بود
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #642
گرچه مشغولم، چنان احمق نیام
که شِکَر افزون کشی تو از نِیام
چون ببینی مر شِکَر را ز آزمود
پس بدانی احمق و غافل که بود
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532
بعد از این حرفی است پیچاپیچ و دور
با سُلیمان باش و دیوان را مشور
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323
جز خضوع و بندگیّ و، اضطرار
اندرین حضرت ندارد اعتبار
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۳۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2734, Divan e Shams
ای بیتو حرامْ زندگانی
خود بیتو کدامْ زندگانی؟
بی رویِ خوشِ تو زنده بودن
مرگ است به نامِ زندگانی
پازهر(۴۶) تویی و زهر دنیا
دانه تو و دامْ زندگانی
گوهر تو و این جهان چو حُقّه(۴۷)
باده تو و جامْ زندگانی
(۴۶) پازهر: پادزهر
(۴۷) حُقّه: صندوق
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shams
مشرق و مغرب ار رَوَم، ور سویِ آسمان شوم
نیست نشانِ زندگی تا نرسد نشانِ تو
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #697, Divan e Shams
آن عشقِ جوان چو نوبهارت
جز پیران را جوان ندارد
تا چند نشان دهی خَمُش کن
کان اصلِ نشان نشان ندارد
بگذار نشان چو شمس تبریز
آن شمس که او کران ندارد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams
چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۴۸) را؟
نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی
(۴۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shams
تخییلها را آن صمد، روزی حقیقتها کند
تا دررسد در زندگی، اشکال گمراه آمده
از چاهِ شورِ این جهان، در دلوِ(۴۹) قرآن رو، برآ
ای یوسف، آخر بهرِ توست این دَلوِ در چاه آمده
کی باشد ای گفتِ زبان، من از تو مستغنی(۵۰) شده
با آفتابِ معرفت در سایهٔ شاه آمده
یا رب، مرا پیش از اجل فارغ کن از عِلم و عمل
خاصه ز علمِ منطقی در جمله افواه(۵۱) آمده
(۴۹) دَلو: سطل
(۵۰) مستغنی: بینیاز
(۵۱) افواه: دهانها
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
من جز احدِ صمد نخواهم
من جز مَلِکِ ابد نخواهم
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804
خانه را من رُوفتم از نیک و بد
خانهام پُرَّست از عشقِ احد
هرچه بینم اندر او غیرِ خدا
آنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدا
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #625
عقلِ هر عطّار کآگه شد از او
طبلهها(۵۲) را ریخت اندر آبِ جو
رَو کزین جو برنیایی تا ابد
لَمْ یَکُن حَقّاً لَهُ کُفْواً اَحَد
قرآن کریم، سورهٔ اخلاص (۱۱۲)، آیهٔ ۴
Quran, Al-Ikhlas(#112), Line #4
«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ»
«و نه هيچ كس همتاى اوست.»
(۵۲) طبله: صندوقچه
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773
از خدا غیر خدا را خواستن
ظَنِّ افزونیست و، کُلّی کاستن
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008
چیست تعظیمِ(۵۳) خدا افراشتن؟
خویشتن را خوار و خاکی داشتن
چیست توحیدِ خدا آموختن؟
خویشتن را پیشِ واحد سوختن
گر همیخواهی که بفْروزی چو روز
هستیِ همچون شبِ خود را بسوز
(۵۳) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100
خواب چون در میرمد از بیمِ دلق
خوابِ نسیان کِی بُوَد با بیمِ حَلق؟
لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواه
که بُوَد نسیان به وجهی هم گناه
زآنکه استکمالِ تعظیم او نکرد
ورنه نسیان در نیاوردی نبرد
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶
Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286
«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»
«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257
همچنین هر شهوتی اندر جهان
خواه مال و، خواه جاه و، خواه نان
هر یکی زینها تو را مستی کند
چون نیابی آن، خُمارت میزند
این خُمارِ غم، دلیلِ آن شده ست
که بدان مفقود، مستیّات بُدهست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105
همچو مستی، کو جنایتها کند
گوید او: معذور بودم من ز خَود
گویدش لیکن سبب ای زشتکار
از تو بُد در رفتنِ آن اختیار
بیخودی نآمَد به خود، توش خواندی
اختیارت خود نشد، توش راندی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #395
گفت: مغلوبِ تو بودم، مستِ تو
دستِ من بربسته بود از دستِ تو
نه که هر مغلوبِ شَه مرحوم(۵۴) بود؟
نَه که اَلْـمَغْلُوبُ کَالْـمَعْدُوم بود؟
مگر نه اینست که هر که مقهور شاه حقیقت شود مورد رحمت قرار میگیرد؟
و مگر نه اینست که هر که مغلوب شود گویی معدوم شده است؟
گفت: این مغلوب، معدومیست کو
جز به نسبت نیست معدوم، اَیْقِنُوا(۵۵)
حضرت حق به داوود(ع) جواب فرمود: درست است که تو مغلوب و مقهور من بودی،
امّا هر مغلوبی، معدومِ مطلق نیست. «یقین پیدا کنید.»
قرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹
Quran, Al-Hijr(#15), Line #99
«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»
«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»
این چنین معدوم کو از خویش رفت
بهترینِ هستها افتاد و زَفت
او به نسبت با صفاتِ حق فناست
در حقیقت در فنا او را بقاست
(۵۴) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.
(۵۵) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961
بینهایت حضرت است این بارگاه
صدر را بگذار، صدرِ توست راه
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994
مر لئیمان(۵۶) را بزن، تا سر نهند
مر کریمان را بده تا بَر(۵۷) دهند
لاجَرَم(۵۸) حق هر دو مسجد آفرید
دوزخ آنها را و، اینها را مزید
ساخت موسی قدس در، بابِ صغیر
تا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۵۹)
زآنکه جبّاران(۶۰) بُدند و سرفراز
دوزخ آن باب صغیر است و نیاز
(۵۶) لئیم: ناکس، فرومایه
(۵۷) بَر: میوه
(۵۸) لاجَرَم: به ناچار
(۵۹) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده
(۶۰) جَبّار: ستمگر، ظالم
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544
ناز کردن خوشتر آید از شِکَر
لیک، کم خایَش(۶۱)، که دارد صد خطر
ایمنآبادست آن راهِ نیاز
تَرکِ نازش گیر و، با آن ره بساز
(۶۱) خاییدن: جویدن
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507
شاد از وی شو، مشو از غیرِ وی
او بهارست و دگرها، ماهِ دی
هر چه غیرِ اوست، اِستدراجِ توست
گرچه تخت و ملک توست و تاجِ توست
قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲
Quran, Al-A’raaf(#7), Line #181-182
«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُون»
«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مىنمايند و به عدالت رفتار مىكنند.»
«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ»
«و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمىدانند به تدريج خوارشان مىسازيم
(به تدريج به لب پرتگاه میکشانیم)، (به تدريج به افسانهٔ من ذهنی میکشانیم).»
شاد از غم شو، که غم دامِ لقاست
اندرین ره، سویِ پستی ارتقاست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3573
تو خوش و خوبی و، کانِ هر خوشی
تو چرا خود منّتِ باده کَشی؟
تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَت
طُوقِ(۶۲) اَعْطَیناکَ آویزِ برت
(۶۲) طُوق: گردنبند
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
جز رحمتِ او نبایدم نُقل
جز باده که او دهد نخواهم
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624
رحمتی، بیعلّتی بیخدمتی
آید از دریا، مبارک ساعتی
الـلَّه الـلَّه، گِردِ دریابار(۶۳) گَرد
گرچه باشند اهلِ دریابار زرد
(۶۳) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams
سخن تلخ مگو، ای لبِ تو حلوایی
سر فروکن به کرم، ای که بر این بالایی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #33
پس کریم آنست کو خود را دهد
آبِ حیوانی که مانَد تا ابد
باقیاتُ الصّالحات آمد کریم
رَسته از صد آفت و اَخطار(۶۴) و بیم
گر هزاراناند، یک کس بیش نیست
چون خیالاتِ عدداندیش نیست
(۶۴) اَخطار: خطرها
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۳۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939
هر کجا دردی، دوا آنجا رود
هر کجا پستی است، آب آنجا دود
آبِ رحمت بایدت، رَوْ پست شو
وآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شو
رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر
بر یکی رحمت فِرو مآ ای پسر
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158
گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۶۵)، کارِ توست
ای تو اندر توبه و میثاق، سُست
لیک من آن ننگرم، رحمت کنم
رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم
ننگرم عهِد بَدت، بِدْهم عطا
از کرم، این دَم چو میخوانی مرا
(۶۵) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097
پس هَماره روی معشوقه نِگَر
این بهدستِ توست، بِشنو ای پدر!
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1620, Divan e Shams
چه شِکَرفروش دارم که به من شِکَر فروشد
که نگفت عذر روزی که برو شِکَر ندارم
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #627
گفت: گِل سنگِ ترازویِ من است
گر تو را میلِ شِکَر بخْریدن است
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #642
گرچه مشغولم، چنان احمق نیام
که شِکَر افزون کشی تو از نِیام
چون ببینی مر شِکَر را ز آزمود
پس بدانی احمق و غافل که بود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #614, Divan e Shams
زَهرآب(۶۶) ز دستِ وی گر فرق کنم از مِی
پس در رهِ جانْ جانم والـلَّه به مَجاز آمد
(۶۶) زهرآب: آبِ زهرآلود
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِد
بوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362
قبض دیدی چارهٔ آن قبض کن
زآنکه سَرها جمله میروید زِ بُن
بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه
چون برآید میوه، با اصحاب دِه
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734
چونکه قَبضی(۶۷) آیدت ای راهرو
آن صَلاحِ توست، آتَشدل(۶۸) مشو
(۶۷) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج
(۶۸) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
اندیشه عیش بیحضورش
ترسم که بدو رسد، نخواهم
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557
رویِ نفسِ مطمئنّه در جسد
زخمِ ناخنهایِ فکرت میکشد
قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸
Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28
«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»
«اى روح آرامش يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»
فکرتِ بد ناخنِ پُر زَهر دان
میخراشد در تعمّق رویِ جان
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475
این قدر گفتیم، باقی فکر کن
فکر اگر جامد بُوَد، رو ذکر کن
ذکر آرَد فکر را در اِهتزاز(۶۹)
ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز
(۶۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514
بر قرینِ خویش مَفزا در صِفت
کآن فراق آرد یقین در عاقبت
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316
از سخنگویی مجویید ارتفاع(۷۰)
منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۷۱)
(۷۰) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن
(۷۱) استماع: شنیدن
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218
دل نگه دارید ای بیحاصلان
در حضورِ حضرتِ صاحبدلان
پیشِ اهل تن، ادب بر ظاهرست
که خدا زیشان، نهان را ساتِرست(۷۲)
پیشِ اهلِ دل، ادب بر باطن است
زآنکه دلْشان بر سَرایر(۷۳)، فاطِن(۷۴) است
(۷۲) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده
(۷۳) سَرایر: رازها، نهانیها، جمعِ سَریره
(۷۴) فاطِن: دانا و زیرک
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3784
تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعد
چون نداند کو کشاند ابرِ سعد
چشمِ او ماندهست در جُویِ روان
بیخبر از ذوقِ آبِ آسمان
مَرْکبِ همّت سویِ اسباب راند
از مُسبِّب لاجَرَم محروم ماند
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #140
بس دعاها کان زیان است و هلاک
وز کرم مینشنود یزدان پاک
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۶۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1569
نالم و ترسم که او باور کند
وز کرم آن جور را کمتر کند
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِد
بوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضد
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #430
مُتّهم کن نفس خود را ای فتیٰ
مُتّهم کم کن جزای عدل را
توبه کن، مردانه سر آور به ره
که فَمَنْ یَعْمَل بِمِثقالٍ یَرَه
قرآن کریم، سورهٔ الزلزال (٩٩)، آیات ٧ و ٨
Quran, Al-Zalzala(#99), Line #7-8
«فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ» (٧)
«پس هر كس به وزن ذرهاى نيكى كرده باشد آن را مىبيند.»
«وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (٨)
«و هر كس به وزن ذرهاى بدى كرده باشد آن را مىبيند.»
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145
ذرّهیی گر جهدِ تو افزون بود
در ترازویِ خدا موزون بود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
بیاو ز برای عشرت من
خورشید سبو کشد نخواهم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shams
بی او نتوان رفتن، بی او نتوان گفتن
بی او نتوان شِستن(۷۵)، بی او نتوان خفتن
(۷۵) شِستن: نشستن
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shams
آن عِشرتِ(۷۶) نو که برگرفتیم
پا دار که ما ز سَر گرفتیم
(۷۶) عِشرت: شادی، طرب، زندگی، کامرانی
--------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1827, Divan e Shams
بادهٔ عام از برون، بادهٔ عارف از درون
بوی دهان بیان کند، تو به زبان بیان مکن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
من مایه بادهام چو انگور
جز ضربت و جز لگد نخواهم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1678, Divan e Shams
باده آنگه شود انگورِ تنم
که بکوبد به لگد عَصّارم(۷۷)
جان دهم زیرِ لگد چون انگور
تا طربساز شود اسرارم
گر چه انگور همه خون گرید
که از این جور و جفا بیزارم
پنبه در گوش کند کوبنده
که من از جهل نمیافشارم
گر تو انکار کنی، معذوری
لیک من بوالحَکَمِ(۷۸) این کارم
چون ز سعی و قدمم سَر کردی(۷۹)
آنگهی شُکر کنی بسیارم
(۷۷) عَصّار: کسی که شیرهٔ میوه یا روغن دانه بگیرد.
(۷۸) بوالحَکَم: صاحب حکمت
(۷۹) سَر کردن: سپری کردن، ساختن، سازش کردن
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466
عاشقان از بیمرادیهایِ خویش
باخبر گشتند از مولایِ خویش
بیمرادی شد قَلاووزِ(۸۰) بهشت
حُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشْسرشت
حدیث
«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»
«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»
(۸۰) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644
هست مهمانخانه این تَن ای جوان
هر صباحی ضَیفِ(۸۱) نو آید دوان
هین مگو کین مانْد اندر گردنم
که هم اکنون باز پَرَّد در عَدم
هر چه آید از جهان غَیبوَش
در دلت ضَیفست، او را دار خَوش
(۸۱) ضَیف: مهمان
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4008
من عجب دارم زِ جویای صفا
کاو رَمَد در وقتِ صیقل از جفا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۲۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1524, Divan e Shams
بلا را من علف بودم ز اوّل
ولیک اکنون بلاها را بلایم
مولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822
جمله عالَم زین غلط کردند راه
کز عَدَم ترسند و، آن آمد پناه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
وقت است که جان شویم خالص
کاین زحمت کالبد نخواهم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2627, Divan e Shams
عاشق شو، و عاشق شو، بگذار زحیری(۸۲)
سلطانبچهای(۸۳) آخر، تا چند اسیری؟
(۸۲) زحیری: دلپیچه، ناله
(۸۳) سلطانبچه: شاهزاده
--------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613
وقتِ آن آمد که من عریان شوم
نقش بگذارم، سراسر جان شوم
ای عدوِّ شرم و اندیشه بیآ
که دریدم پردهٔ شرم و حیا
حدیث
«اَلْحَیاءُ یَمْنَعُ الْایمان.»
«شرم، بازدارندهٔ ایمان است.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288
عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّ
بر هزاران آرزو و طِمّ(۸۴) و رِمّ(۸۵ و ۸۶)
جمع باید کرد اجزا را به عشق
تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق
جَوجَوی(۸۷)، چون جمع گردی ز اِشتباه
پس توان زد بر تو سِکّهٔ پادشاه
(۸۴) طِمّ: دریا و آب فراوان
(۸۵) رِمّ: زمین و خاک
(۸۶) طِمّ و رِمّ: منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.
(۸۷) جَوجَو: یک جو یک جو و ذرّهذرّه
-------------------------
مجموع لغات:
(۱) زحیری: دلپیچه، ناله
(۲) سلطانبچه: شاهزاده
(۳) زَمهریر: سرمای سخت
(۴) زَحیر: ناله و زاری
(۵) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.
(۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده
(۷) صُنع: آفرینش
(۸) صانع: آفریدگار
(۹) روشندیدگی: روشنبینی
(۱۰) عَنود: ستیزهگر
(۱۱) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی
(۱۲) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن
(۱۳) جَریده: یگانه، تنها
(۱۴) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن
(۱۵) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.
(۱۶) گبر: کافر
(۱۷) صُنع: آفرینش
(۱۸) فَر: شکوهِ ایزدی
(۱۹) مصنوع: آفریده، مخلوق
(۲۰) اَحوَل: لوچ، دوبین
(۲۱) مُفتی: فتوا دهنده
(۲۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن
(۲۳) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن
(۲۴) آسان بِجِه: به آسانی فرار کن
(۲۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه
(۲۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
(۲۷) حَدید: آهن
(۲۸) لایَجوز و یَجوز: جایز نیست و جایز است، روا نیست و رواست
(۲۹) کَفیٰ بِاللهْ: خداوند کفایت میکند.
(۳۰) جِرایَت: جیره، مزد
(۳۱) مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ: به وزن ذرّهای را خواهد دید.
(۳۲) زَلّه: زلَّت، لغزش
(۳۳) نِکایَت: کُشتن یا مجروح کردن دشمن، انتقام، مجازات
(۳۴) عَمیٰ: کور گردیدن، از بین رفتن تمام بینایی از هر دو چشم
(۳۵) جِبایَت: باج گرفتن، جمع کردن باج و خراج
(۳۶) وِصایَت: پند و اندرز و نصیحت، سفارش، وصیّت
(۳۷) عَجُوز: پیرزن
(۳۸) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنبالهروی از عقل جزیی است.
(۳۹) عُقده: گره
(۴۰) حَدَث: سرگین، مدفوع
(۴۱) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته
(۴۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه
(۴۳) رَشَد: به راهِ راست رفتن
(۴۴) میتَنَد: میگراید
(۴۵) مُخْرِجُالْحَیّ: بیرون آورندهٔ زنده
(۴۶) پازهر: پادزهر
(۴۷) حُقّه: صندوق
(۴۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
(۴۹) دَلو: سطل
(۵۰) مستغنی: بینیاز
(۵۱) افواه: دهانها
(۵۲) طبله: صندوقچه
(۵۳) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن
(۵۴) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.
(۵۵) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.
(۵۶) لئیم: ناکس، فرومایه
(۵۷) بَر: میوه
(۵۸) لاجَرَم: به ناچار
(۵۹) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده
(۶۰) جَبّار: ستمگر، ظالم
(۶۱) خاییدن: جویدن
(۶۲) طُوق: گردنبند
(۶۳) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا
(۶۴) اَخطار: خطرها
(۶۵) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.
(۶۶) زهرآب: آبِ زهرآلود
(۶۷) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج
(۶۸) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال
(۶۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود
(۷۰) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن
(۷۱) استماع: شنیدن
(۷۲) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده
(۷۳) سَرایر: رازها، نهانیها، جمعِ سَریره
(۷۴) فاطِن: دانا و زیرک
(۷۵) شِستن: نشستن
(۷۶) عِشرت: شادی، طرب، زندگی، کامرانی
(۷۷) عَصّار: کسی که شیرهٔ میوه یا روغن دانه بگیرد.
(۷۸) بوالحَکَم: صاحب حکمت
(۷۹) سَر کردن: سپری کردن، ساختن، سازش کردن
(۸۰) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
(۸۱) ضَیف: مهمان
(۸۲) زحیری: دلپیچه، ناله
(۸۳) سلطانبچه: شاهزاده
(۸۴) طِمّ: دریا و آب فراوان
(۸۵) رِمّ: زمین و خاک
(۸۶) طِمّ و رِمّ: منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.
(۸۷) جَوجَو: یک جو یک جو و ذرّهذرّه
----------------------------
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
من جز احد صمد نخواهم
من جز ملک ابد نخواهم
جز رحمت او نبایدم نقل
جز باده که او دهد نخواهم
اندیشه عیش بیحضورش
ترسم که بدو رسد نخواهم
بیاو ز برای عشرت من
خورشید سبو کشد نخواهم
من مایه بادهام چو انگور
جز ضربت و جز لگد نخواهم
از لذت زخمهاش جانم
یک ساعت اگر رهد نخواهم
وقت است که جان شویم خالص
کاین زحمت کالبد نخواهم
احمد گوید برای روپوش
از احمد جز احد نخواهم
مجموع همه است شمس تبریز
حق است که من عدد نخواهم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shams
من جز احد صمد نخواهم
من جز ملک ابد نخواهم