.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۸ بر روی این لینک کلیک کنید
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت
- نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت
- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری
برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams
توبه سفر گیرد با پایِ لنگ
صبر فرو افتد در چاهِ تنگ
جز من و ساقی بنمانَد کسی
چون کند آن چنگ ترنگاترنگ(۱)
عقل چو این دید، برون جَست و رفت
با دلِ دیوانه که کردهست جنگ؟
صدرِ خرابات کسی را بُوَد
کو رهد از صدر و ز نام و ز ننگ
هر که ز اندیشه دلارام ساخت
کشتی برساخت ز پشتِ نهنگ
وانکه در اندیشهٔ یک جو زر است
او خرِ پالان بُوَد و پالهنگ(۲)
یارِ منی، زود فرو جه ز خر
خر بفروش و بِرَهان بیدرنگ
کونِ خری، دنبِ خری گیر و رو
رو که کلیدی نَبُود در مدنگ(۳)
راز مگو پیشِ خران، ای مسیح
باده ستان از کفِ ساقیِّ شنگ
(۱) ترنگاترنگ: آواز چلّه کمان و تارهای ساز
(۲) پالهنگ: افسار، کمند
(۳) مَدنگ: قفل، چوب پس در
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams
توبه سفر گیرد با پایِ لنگ
صبر فرو افتد در چاهِ تنگ
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 336, Divan e Shams
بده یک جام، ای پیرِ خرابات(۴)
مگو فردا، که فی التَّأخیرِ آفات(۵)
(۴) پیرِ خرابات: راهنمای مسیر معنوی
(۵) فی التَّأخیرِ آفات: در تأخیر زیانهاست (مَثَل)
------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550
چون ز زنده مُرده بیرون میکُنَد
نفسِ زنده سوی مرگی میتَنَد
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3794
کَهْ(۶) نیَم، کوهم ز حِلم(۷) و صبر و داد
کوه را کی در رُباید تُندباد؟
آنکه از بادی رَوَد از جا خَسی است
زآنکه بادِ ناموافق، خود بسی است
بادِ خشم و بادِ شهوت، بادِ آز
بُرد او را که نبود اهلِ نماز
کوهم و هستیِّ من، بُنیادِ اوست
ور شوم چون کاه، بادم بادِ اوست
(۶) کَهْ: مخفّفِ كاه
(۷) حِلم: فضاگشایی
------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #22
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم بیت ۱۱۴۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145
عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگون
عقلِ کلّی، ایمن از رَیْبُ الَْمنون(۸)
(۸) رَیْبُ الَْمنون: حوادث ناگوار
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams
قضا که تیر حوادث به تو همیانداخت
تو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4751
عشق، از اوّل چرا خونی بُوَد؟
تا گریزد آنکه بیرونی بُوَد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466
عاشقان از بیمرادیهایِ خویش
باخبر گشتند از مولایِ خویش
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670
حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۹)
که: بگویید از طریقِ انبساط
(۹) بِساط: هر چیزِ گستردنی مانندِ فرش و سفره
------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067
که درونِ سینه شرحت دادهایم
شرح اَندر سینهات بِنهادهایم
مولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۲۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207
فکر، آن باشد که بگشاید رَهی
راه، آن باشد که پیش آید شَهی
شاه آن باشد که از خود شَه بُوَد
نه به مخزن ها و لشکر شَه شود
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649
اختیار آن را نکو باشد که او
مالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۰)
چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۱۱)
دور کن آلت، بینداز اختیار
(۱۰) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز کنید.
(۱۱) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه
------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4105
همچو مستی، کو جنایتها کند
گوید او: مَعذور بودم من ز خَود
گویدش لیکن سبب ای زشتکار
از تو بُد در رفتنِ آن اختیار
بیخودی نآمد به خود، توش خواندی
اختیارت خود نشد، توش راندی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072
پیش بینا، شد خموشی نفع تو
بهر این آمد خطاب اَنْصِتوا(۱۲)
(۱۲) اَنْصِتوا: خاموش باشید
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467
بیمرادی شد قَلاووزِ(۱۳) بهشت
حُفَّتِالْجَنَّة شنو ای خوشْسرشت
(۱۳) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
------------
حدیث نبوی
«حُفَّتِالْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِالنَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»
«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068
هر که مانْد از کاهلی(۱۴) بیشُکر و صبر
او همین داند که گیرد پایِ جَبر
هر که جبر آورد، خود رنجور(۱۵) کرد
تا همان رنجوریاش، در گور کرد
(۱۴) کاهلی: تنبلی
(۱۵) رنجور: بیمار
------------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۶۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1463
لفظِ جبرم، عشق را بیصبر کرد
وآنکه عاشق نیست، حبسِ جبر کرد
این، مَعِیَّت(۱۶) با حق است و جبر نیست
این تجلّیِ(۱۷) مَه است، این ابر نیست
(۱۶) مَعِیَّت: همراه بودن، همراهی. خدا با شماست هر کجا که باشید.
(۱۷) تجلّی: تابش، روشنی
------------
قرآن کریم، سوره حدید (۵۷)، آیه ۴
Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #4
«… وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ…»
«… و هر جا كه باشيد همراه شماست…»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۵۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1258
گر قضا پوشد سیه، همچون شَبَت
هم قضا دستت بگیرد عاقبت
گر قضا صد بار، قصدِ جان کند
هم قضا جانت دهد، درمان کند
این قضا صد بار اگر راهت زند
بر فرازِ چرخ، خرگاهت(۱۸) زند
(۱۸) خرگاه: خیمهٔ بزرگ
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1344, Divan e Shams
دَمِ او جان دَهَدَت روز نَفَخْتُ بپذیر
کارِ او کُنْ فَیکون است، نه موقوفِ علل
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از رهِ پنهان، صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قَرین(۱۹) بیقول و گفتوگوی او
خو بدزدد دل نهان از خوی او
(۱۹) قَرین: همنشین
------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113
هرچه صورت می وسیلت سازدش
زان وسیلت، بحر دُور اندازدش
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1626
کارِ من بیعلّت است و مُستقیم
هست تقدیرم نه علّت، ای سَقیم(۲۰)
عادتِ خود را بگردانم به وقت
این غبار از پیش، بنشانم به وقت
(۲۰) سَقیم: بیمار
------------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201
آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستی
نیستی بر، گر تو ابله نیستی
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3204
نیستی و نقص، هرجایی که خاست
آینهٔ خوبیِّ جملهٔ پیشههاست
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690
کارگاهِ صُنع حق چون نیستی است
پس برونِ کارگه بیقیمتی است
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072
اُذْکُروا الله کارِ هر اوباش نیست
اِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۲۱) نیست
لیک تو آیِس مشو، هم پیل باش
ور نه پیلی، در پی تبدیل باش
(۲۱) قَلاّش: بیکاره، ولگرد، مُفلس
------------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386
پس چه چاره جز پناهِ چارهگر؟
ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۲۲) نظر
ناامیدیها به پیشِ او نهید
تا ز دردِ بیدَوا بیرون جهید
(۲۲) اِکسیر: کیمیا
------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #770
عمرِ بی توبه، همه جان کندن است
مرگِ حاضر، غایب از حق بودن است
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #729
هر خیالی را خیالی میخورَد
فکر آن، فکرِ دگر را میچَرَد
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۲۷۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2276
چون تهی گشت و، وجودِ او نماند
بازِ جانش را خدا در پیش خواند
چون شکست آن کشتیِ او بیمُراد
در کنارِ رحمتِ دریا فتاد
جان به حق پیوست چون بیهوش شد
موجِ رحمت آن زمان در جوش شد
چونکه جانش وارهید از ننگِ تن
رفت شادان پیشِ اصلِ خویشتن
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2307
باز، رحمت پوستین دوزیم(۲۳) کرد
توبهٔ شیرین چو جان روزیم کرد
هر چه کردم، جمله ناکرده گرفت
طاعتِ ناکرده آورده گرفت
همچو سرو و سوسنم آزاد کرد
همچو بخت و دولتم دلشاد کرد
نامِ من در نامهٔ پاکان نوشت
دوزخی بودم ببخشیدم بهشت
آه کردم، چون رَسَن(۲۴) شد آهِ من
گشت آویزان رَسَن در چاهِ من
آن رَسَن بگرفتم و بیرون شدم
شاد و زَفْت(۲۵) و فَربِه و گُلگُون شدم
در بُنِ چاهی همیبودم زَبون
در همه عالَم نمیگنجم کنون
آفرینها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غم جدا
گر سَرِ هر موی من یابد زبان
شُکرهای تو نیاید در بیان
(۲۳) پوستین دوزی: وصله زدن بر پوستین، در اینجا به معنی اغماض و چشم پوشی از گناه
(۲۴) رَسَن: ریسمان، طناب
(۲۵) زَفْت: بزرگ، ستبر
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153
تو ز طفلی چون سببها دیدهيی
در سبب، از جهل بر چفسیدهيی(۲۶)
با سببها از مُسبِّب غافلی
سویِ این روپوشها زان مایلی
چون سببها رفت، بَر سَر میزنی
ربَّنا و ربَّناها میکُنی
ربّ میگوید: برو سویِ سبب
چون ز صُنعم(۲۷) یاد کردی؟ ای عجب
گفت: زین پس من تو را بینم همه
ننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۲۸)
گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۲۹)، کارِ توست
ای تو اندر توبه و میثاق، سُست
لیک من آن ننگرم، رحمت کنم
رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم
ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا
از کَرَم، این دَم چو میخوانی مرا
(۲۶) چفسیدهيی: چسبیدهای
(۲۷) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان
(۲۸) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب
(۲۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه
که از آن نهی شده اند، باز گردند.
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1442
کاین طلبکاری، مُبارک جُنبشیست
این طلب در راهِ حق، مانعکُشیست
این طلب، مفتاحِ مطلوباتِ توست
این سپاه و نصرتِ رایاتِ(۳۰) توست
این طلب همچون خروسی در صِیاح(۳۱)
میزند نعره که: میآید صَباح
گرچه آلت نیستت تو میطلب
نیست آلت حاجت، اندر راهِ رَب
هر که را بینی طلبکار ای پسر
یارِ او شو، پیشِ او انداز سَر
کز جِوارِ(۳۲) طالبان، طالب شوی
وز ظِلالِ(۳۳) غالبان، غالب شوی
گر یکی موری سلیمانی بجُست
منگر اندر جُستنِ او سُست سُست
هرچه داری تو، ز مال و پیشهای
نه طلب بود اوّل و اندیشهای؟
(۳۰) رایات: جمع رایَة، پرچم
(۳۱) صیاح: بانگ کردن، آواز دادن
(۳۲) جِوار: همسایگی
(۳۳) ظِلال: سایه
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213
زین کمین، بی صبر و حَزمی کَس نَجَست
حَزم را خود، صبر آمد پا و دست
حَزم کن از خورد، کین زَهرینگیاست
حَزم کردن زور و نورِ انبیاست
کاه باشد کو به هر بادی جَهَد
کوه کی مر باد را وزنی نَهد؟
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قَرین(۳۴) بیقول و گفتوگوی او
خو بدزدد دل نهان از خوی او
(۳۴) قَرین: همنشین
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #216
هر طرف غولی همی خوانَد تو را
کِای برادر راه خواهی؟ هین بیا
ره نمایم، همرهت باشم رفیق
من قلاووزم در این راهِ دقیق
نی قلاوزست و، نی رَه دانَد او
یوسفا کم رو سویِ آن گرگخو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از رهِ پنهان، صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #219
حَزم، آن باشد که نفریبد تو را
چرب و نوش و دامهایِ این سرا
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٧٣۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1734
کین طلب در تو گروگانِ خداست
زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست
مولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۵۳۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) # 531, Divan e Shams
امروز خوش است هر که او جان دارد
رو بر کفِ پایِ میرِ خوبان دارد
چون بلبلِ مست داغِ هجران دارد
مسکن شب و روز در گلستان دارد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۹۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 393, Divan e Shams
جمع باشید ای حریفان، زانکه وقتِ خواب نیست
هر حریفی کاو بِخُسبَد، وَاللَه از اصحاب نیست
رویِ بُستان را نبینَد، راهِ بُستان گُم کُنَد
هر که او گَردان و نالان شیوهٔ دولاب(۳۵) نیست
ای بِجُسته کامِ دل اندر جهانِ آب و گِل
میدَوانی سویِ آن جو، کَاندر آن جو آب نیست
قرآن کریم، سورهٔ نور (۲۴)، آیهٔ ۳۹
Quran, Sooreh Al-Noor(#24), Line #39
«وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ
يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا… .»
«اعمال كافران چون سرابى است در بيابانى.
تشنه، آبش پندارد و چون بدان نزديک شود هيچ نيابد… .»
(۳۵) دولاب: چرخِ چاه، چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کِشَند.
------------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1308
بر زند از جانِ کامل معجزات
بر ضمیرِ جان طالب چون حیات
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams
لذّتِ بیکرانهای است، عشق شدهست نامِ او
قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۹۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 393, Divan e Shams
ز آسمانِ دل بَرآ، ماها و شب را روز کُن
تا نگوید شبرُوی کِامشب شبِ مهتاب نیست
بی خبر بادا دلِ من از مکان و کانِ او
گر دلم لرزان ز عشقش چون دلِ سیماب(۳۶) نیست
(۳۶) سیماب: جیوه
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams
عقل چو این دید، برون جَست و رفت
با دلِ دیوانه که کردهست جنگ؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۵۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2357, Divan e Shams
تا عشق کنارِ خویش بگشاد
اندیشه گریخت بر کناره
چون صبر بدید آن هَزیمت(۳۷)
او نیز بجَست یکسواره
شد صبر و خرد بماند سودا
میگرید و میکند حَراره(۳۸)
(۳۷) هَزیمت: فرار
(۳۸) حَراره: سرود و تصنیف خواندن، گرمی و علاقه نشان دادن
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams
یارِ منی، زود فرو جه ز خر
خر بفروش و بِرَهان بیدرنگ
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181
یک زمان کار است بگزار(۳۹) و بتاز
کارِ کوته را مکن بر خود دراز
خواه در صد سال، خواهی یک زمان
این امانت واگُزار و وارهان
(۳۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams
کونِ خری، دنبِ خری گیر و رو
رو که کلیدی نَبُود در مدنگ
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 96, Divan e Shams
آن لب که بُوَد کونِ خری(۴۰) بوسه گه او
کی یابد آن لب، شِکرِ بوس مسیحا؟
(۴۰) کونِ خر: کنایه از احمق و ابله، سخنان و هیجاناتِ من ذهنی
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams
راز مگو پیشِ خران، ای مسیح
باده ستان از کفِ ساقیِّ شنگ
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کنی مر غیر را حَبر(۴۱) و سَنی(۴۲)
خویش را بدخو و خالی میکنی
(۴۱) حَبر: دانشمند، دانا
(۴۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
------------
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات ۲۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)# 25, Divan e Shams
این ره چنین دراز به یکدم میسّرست
این روضه دور نیست، چو رهبر تو را رضاست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۱۸۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181
یک زمان کار است بگزار(۴۳) و بتاز
کارِ کوته را مکن بر خود دراز
خواه در صد سال، خواهی یک زمان
این امانت واگُزار و وارهان
(۴۳) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1723, Divan e Shams
هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست
اگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2236, Divan e Shams
ای جان، اگر رضایِ تو غم خوردنِ دل است
صد دل به غم سپارم بهرِ رضایِ تو
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3156, Divan e Shams
چون رضایِ دلِ تو در غمِ ماست
یک چه باشد؟ هزار بایستی
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577
جز که تسلیم و رضا کو چارهای؟
در کفِ شیرِ نرِ خونخوارهای
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1788
همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۴۴) تیه
ماندهیی بر جای، چل سال ای سَفیه(۴۵)
میروی هر روز تا شب هَرْوَله
خویش میبینی در اوّل مرحله
(۴۴) حَرّ: گرما، حرارت
(۴۵) سَفیه: نادان، بیخرد
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2675, Divan e Shams
بیاموز از پیَمبَر کیمیایی
که هر چِت حق دَهَد، میدِه رضایی
همان لحظه درِ جَنّت گُشاید
چو تو راضی شَوی دَر اِبتِلایی(۴۶)
(۴۶) اِبتلا: آزمایش، امتحان، بلا
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073
قفلِ زَفتَست(۴۷) و، گشاینده خدا
دست در تسلیم زن و اندر رضا
(۴۷) زَفت: ستبر، بزرگ
------------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۴۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 841, Divan e Shams
باز آفتابِ دولت بر آسمان برآمد(۴۸)
باز آرزویِ جانها از راهِ جان درآمد
باز از رضایِ رضوان درهایِ خُلد(۴۹) وا شد
هر روح تا به گردن در حوضِ کوثر آمد
باز آن شهی درآمد کاو قبلهٔ شهانست
باز آن مهی برآمد کز ماه برتر آمد
(۴۸) برآمد: طلوع کرد
(۴۹) خُلد: جاودانگی
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1364
باز فرمود او که اندر هر قضا
مر مسلمان را رضا باید، رضا
حدیث
«قالَ اللهُ تَعالیٰ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضائى
وَ لَم يَبْصِرْ عَلىٰ بَلائى فَلْيَلْتَمِسْ رَبّاً سِواىَ.»
«خدای متعال فرمود: «هر که به قضای من، رضا ندهد
و بر بلای من نشکیبد، باید خدایی جز من بجویَد.»»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۲۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1126, Divan e Shams
از تو زدن تیغِ تیز، وز دل و جان صد رضا
یک سخنم(۵۰) چون قضا، نی اگرم، نی مگر(۵۱)
گر بِکَشی ذوالفقار(۵۲)، ثابتم و پایدار
نی بگریزم چو باد، نی بِمُرم(۵۳) چون شرر
(۵۰) یک سخنم: بر سر گفتهٔ خود میایستم، یک کلام.
(۵۱) نی اگرم، نی مگر: سست و مردد نیستم، قاطعم
(۵۲) ذوالفقار: مطلقاً شمشیر
(۵۳) مُردن: خاموش شدن
------------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106
ور نمیتانی رضا دِه ای عَیار
گر خدا رنجت دهد بیاختیار
که بلایِ دوست تطهیرِ شماست
علمِ او بالایِ تدبیرِ شماست
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 652, Divan e Shams
دانی که در این کوی رضا بانگِ سگان چیست؟
تا هر که مُخَنَّث(۵۴) بُوَد آنش بِرَمانَد
(۵۴) مُخَنَّث: ترسو
------------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۰۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1906
چون قضایِ حق، رضایِ بنده شد
حکمِ او را بندهٔ خواهنده شد
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۳۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1734
کین طلب در تو گروگانِ خداست
زآنکه هر طالب به مطلوبی سزاست
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2675, Divan e Shams
بیاموز از پیَمبَر کیمیایی
که هر چِت حق دَهَد، میدِه رضایی
همان لحظه درِ جَنّت گُشاید
چو تو راضی شَوی دَر اِبتِلایی(۵۵)
رسولِ غم اگر آید بَرِ تو
کنارش گیر(۵۶) همچون آشنایی
جفایی کز بَرِ معشوق آید
نثارش کن به شادی مرحبایی
(۵۵) اِبتلا: آزمایش، امتحان، بلا
(۵۶) کنارگرفتن: در آغوش گرفتن، بغل کردن
------------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644
هست مهمانخانه این تَن ای جوان
هر صباحی ضَیفِ(۵۷) نو آید دَوان
هین مگو کین مانْد اندر گردنم
که هم اکنون باز پَرَّد در عَدَم
هرچه آید از جهانِ غَیبوَش
در دلت ضَیفست، او را دار خَوش
(۵۷) ضَیف: مهمان
------------------------
مجموع لغات:
(۱) ترنگاترنگ: آواز چلّه کمان و تارهای ساز
(۲) پالهنگ: افسار، کمند
(۳) مَدنگ: قفل، چوب پس در
(۴) پیرِ خرابات: راهنمای مسیر معنوی
(۵) فی التَّأخیرِ آفات: در تأخیر زیانهاست (مَثَل)
(۶) کَهْ: مخفّفِ كاه
(۷) حِلم: فضاگشایی
(۸) رَیْبُ الَْمنون: حوادث ناگوار
(۹) بِساط: هر چیزِ گستردنی مانندِ فرش و سفره
(۱۰) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز کنید.
(۱۱) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه
(۱۲) اَنْصِتوا: خاموش باشید
(۱۳) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
(۱۴) کاهلی: تنبلی
(۱۵) رنجور: بیمار
(۱۶) مَعِیَّت: همراه بودن، همراهی. خدا با شماست هر کجا که باشید.
(۱۷) تجلّی: تابش، روشنی
(۱۸) خرگاه: خیمهٔ بزرگ
(۱۹) قَرین: همنشین
(۲۰) سَقیم: بیمار
(۲۱) قَلاّش: بیکاره، ولگرد، مُفلس
(۲۲) اِکسیر: کیمیا
(۲۳) پوستین دوزی: وصله زدن بر پوستین، در اینجا به معنی اغماض و چشم پوشی از گناه
(۲۴) رَسَن: ریسمان، طناب
(۲۵) زَفْت: بزرگ، ستبر
(۲۶) چفسیدهيی: چسبیدهای
(۲۷) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان
(۲۸) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب
(۲۹) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه
که از آن نهی شده اند، باز گردند.
(۳۰) رایات: جمع رایَة، پرچم
(۳۱) صیاح: بانگ کردن، آواز دادن
(۳۲) جِوار: همسایگی
(۳۳) ظِلال: سایه
(۳۴) قَرین: همنشین
(۳۵) دولاب: چرخِ چاه، چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کِشَند.
(۳۶) سیماب: جیوه
(۳۷) هَزیمت: فرار
(۳۸) حَراره: سرود و تصنیف خواندن، گرمی و علاقه نشان دادن
(۳۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن
(۴۰) کونِ خر: کنایه از احمق و ابله، سخنان و هیجاناتِ من ذهنی
(۴۱) حَبر: دانشمند، دانا
(۴۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
(۴۳) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن
(۴۴) حَرّ: گرما، حرارت
(۴۵) سَفیه: نادان، بیخرد
(۴۶) اِبتلا: آزمایش، امتحان، بلا
(۴۷) زَفت: ستبر، بزرگ
(۴۸) برآمد: طلوع کرد
(۴۹) خُلد: جاودانگی
(۵۰) یک سخنم: بر سر گفتهٔ خود میایستم، یک کلام.
(۵۱) نی اگرم، نی مگر: سست و مردد نیستم، قاطعم
(۵۲) ذوالفقار: مطلقاً شمشیر
(۵۳) مُردن: خاموش شدن
(۵۴) مُخَنَّث: ترسو
(۵۵) اِبتلا: آزمایش، امتحان، بلا
(۵۶) کنارگرفتن: در آغوش گرفتن، بغل کردن
(۵۷) ضَیف: مهمان
Sign in or sign up to post comments.