Parviz Shahbazi

Ganje Hozour Program #962

برنامه شماره ۹۶۲ گنج حضور

  • Currently 4.07/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 166 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۶۲ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی

۱۴۰۲ تاریخ اجرا۱۶ مِی ۲۰۲۳ - ۲۷ اردیبهشت




برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۲ بر روی این لینک کلیک کنید.

برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۲ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

PDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت 

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


سخن تلخ مگو، ای لبِ تو حلوایی

سر فروکن به کرم، ای که بر این بالایی


هر چه گویی تو، اگر تلخ و اگر شور، خوش است

گوهر دیده و دل، جانی و جان افزایی


نه به بالا نه به زیری، و نه جان در جهت است

شش جهت را چه کنم، در دل خون پالایی؟


سر فروکن، که از آن روز که رویت دیدم

دل و جان مست شد و عقل و خرد سودایی


هر که او عاشق جسم است، ز جان محروم است

تلخ آید شِکَر، اندر دهن صفرایی


ای که خورشید تو را سجده کند هر شامی

کِیْ بُوَد کز دل خورشید به بیرون آیی؟


آفتابی، که ز هر ذره طلوعی داری

کوه‌ها را جهتِ ذرّه شدن می‌سایی


چه لطیفی، و ز آغاز چنان جباری

چه نهانی و عجب این که در این غوغایی


گر خطا گفتم و مقلوب(۱) و پراکنده مگیر

ور بگیری تو مرا، بخت نواَم افزایی


صورت عشق تویی، صورت ما سایه تو

یک دمم زشت کنی، باز تواَم آرایی


می‌نماید که مگر دوش به خوابت دیدم

که من امروز ندارم به جهان گنجایی


ساربانا بمخوابان شتر، این منزل نیست

همرهان پیش شدستند، که را می‌پایی؟


هین خمش کن که ز دَم آتش دل شعله زند

شعله دم می‌زند این دم، تو چه می‌فرمایی


شمس تبریز چو در شمس فلک درتابد

تابش روز شود از وی نابینایی


(۱) مقلوب گفتن: پریشان حرف زدن، یاوه گفتن من ذهنی

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


سخن تلخ مگو، ای لبِ تو حلوایی

سر فروکن به کرم، ای که بر این بالایی


هر چه گویی تو، اگر تلخ و اگر شور، خوش است

گوهر دیده و دل، جانی و جان افزایی


نه به بالا نه به زیری، و نه جان در جهت است

شش جهت را چه کنم، در دل خون پالایی؟


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #360


بنده را کی زَهره باشد کز فُضول(۲)

امتحانِ حق کند ای گیجِ گُول؟


آن، خدا را می‌رسد کو امتحان

پیش آرَد هر دَمی با بندگان


تا به ما، ما را نماید آشکار

که چه داریم از عقیده در سِرار(۳)


(۲) فُضول: فضولی و گستاخی

(۳) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746


امتحان بر امتحان است ای پدر

هین، به کمتر امتحان، خود را مَخَر


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2370


گفت: من آیینه‌ام، مَصْقُولِ(۴) دست

تُرک و هندو در من آن بیند که هست


(۴) مَصْقُول: صیقل‌یافته

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2390


گر جهان را پُر دُرِ مکنون(۵) کنم

روزیِ تو چون نباشد، چون کنم؟


(۵) دُرِّ مکْنُون: مروارید مستور و نهفته، وقتی که مروارید در صدف قرار گیرد و هیچ دستی به آن نرسد، گرانقدرتر و شفّاف‌تر خواهد بود.

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2429


آب، غالب شد بر آتش از نهیب

آتشش جوشد چو باشد در حجاب 


چونکه دیگی در میان آید شها

نیست کرد آن آب را کردش هوا


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #625


پیشِ عطّاری یکی گِل‌خوار رفت 

تا خَرَد اَبْلوجِ(۶) قندِ خاصِ زَفْت 


(۶) اَبْلوج: قندِ سفید، شکرِ سفید

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #627


گفت: گِل سنگِ ترازویِ من است 

گر تو را میلِ شِکَر بخْریدن است


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #629


گفت با خود: پیشِ آن که گِل‌خور است 

سنگ چه بْوَد؟ گِل نکوتر از زر است


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #634


اندر آن کَفّۀ ‌ترازو ز اِعتداد(۷) 

او به جایِ سنگ، آن گِل را نهاد


پس برایِ کَفّۀ ‌دیگر به دست 

هم به قدرِ آن شکر را می‌شکست 


چون نبودش تیشه‌یی، او دیر ماند 

مشتری را منتظر آنجا نشاند


رویش آن سو بود، گِل‌خور ناشِکِفت(۸) 

گِل ازو پوشیده، دزدیدن گرفت


(۷) اِعتداد: به شمار آوردن، به حساب آوردن، در اینجا یعنی وزن کردن

(۸) ناشِکفت: بی‌صبرانه

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #642


گرچه مشغولم، چنان احمق نی‌ام 

که شِکَر افزون کشی تو از نِی‎ام


چون ببینی مر شِکَر را ز آزمود 

پس بدانی احمق و غافل که بود


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #647


مالِ دنیا، دامِ مرغانِ ضعیف 

مُلکِ عُقْبیٰ، دامِ مرغانِ شریف


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466


عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویش

با‌خبر گشتند از مولایِ خویش


بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۹) بهشت

حُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوش‌سرشت


حدیث نبوی


«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


(۹) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

--------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shams


یار در آخر‌زمان، کرد طَرَب‌سازی‌ای

باطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازی‌ای


جملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشت

تا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازی‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359


ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۱۰)


عاشقِ صُنعِ(۱۱) تواَم در شُکر و صبر(۱۲)

عاشقِ مصنوع(۱۳) کی باشم چو گَبر(۱۴)؟


عاشقِ صُنعِ خدا با فَر بوَد

عاشقِ مصنوعِ او کافر بُوَد


(۱۰) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

(۱۱) صُنع: آفرینش

(۱۲) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۱۳) مصنوع: آفریده، مخلوق

(۱۴) گبر: کافر

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3151


معنیِ جَفَّ الْقَلَم کی آن بود

که جفاها با وفا یکسان بود؟


بل جفا را، هم جفا جَفَّ الْقَلَم

وآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَم


حدیث


«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»


«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۵)


(۱۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۶)

گرچه جو صافی نماید مر تو را


(۱۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۷)

ای بسی بسته به بندِ ناپدید


(۱۷) حَدید: آهن

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


سخن تلخ مگو، ای لبِ تو حلوایی

سر فروکن به کرم، ای که بر این بالایی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2404


دوزخ‌ست آن خانه کآن بی‌روزن است

اصلِ دین، ای بنده رَوزَن کردن است


تیشهٔ هر بیشه‌‌یی کم زن، بیا

تیشه‌زن در کندنِ روزن، هَلا


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shams


کو عاشقِ شیرین‌خَد(۱۸)، زر بدْهد و جان بدْهد؟

چون مرغ دلِ او پرّد، زین گنبدِ بی‌روزن


(۱۸) خَد: چهره، رخسار

--------------

مولوی، ديوان شمس، ترجیعات، ترجیع شمارهٔ چهل و سوم

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#43, Divan e Shams


زین دودناک(۱۹) خانه گشادند روزنی

شد دود و، اندر آمد خورشیدِ روشنی


(۱۹) دودناک: آمیخته به دود، پردود، دودآگین

--------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #914, Divan e Shams


ز ناسپاسی ما بسته است روزن دل

خدای گفت که انسان لِربِّه لَکَنود


قرآن کریم، سوره عادیات (۱۰۰)، آیه ۶

Quran, Al-Adiyat(#100), Line #6


«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»


«همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574


تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَت

طُوقِ(۲۰) اَعْطَیناکَ آویزِ برت


(۲۰) طُوق: گردنبند

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #627


گفت: گِل سنگِ ترازویِ من است

گر تو را میلِ شِکَر بخْریدن است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۸۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #881


صد جَوالِ(۲۱) زر بیآری ای غَنی

حق بگوید دل بیار ای مُنحَنی(۲۲)


(۲۱) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، بارجامه.

(۲۲) مُنحَنی: خمیده، خمیده‌قامت، بیچاره و درمانده

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #324


بی‌وفایی دان وفا با ردِّ حق(۲۳)

بر حقوقِ حق ندارد کس سَبَق


(۲۳) ردِّ حق: آنکه از نظرِ حق تعالیٰ مردود است.

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۴١

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941


رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر

بر یکی رحمت فِرو مآ ای پسر


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063


تا به دیوارِ بلا نآید سَرش

نشنود پندِ دل آن گوشِ کرش


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shams


دو خواجه به یک خانه، شد خانه چو ویرانه

او خواجه و من بنده، پستی بُوَد و روغن(۲۴)


(۲۴) روغن: اشاره به اینکه روغن در بالا قرار می‌گیرد و آب در پستی.

--------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shams


ای دل به ادب بنشین، برخیز ز بدخویی

زیرا به ادب یابی آن چیز که می‌گویی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #78


از خدا جوییم توفیقِ ادب

بی‌‌ادب محروم گشت از لطفِ رب‌‌


بی‌‌ادب تنها نه خود را داشت بد

بلکه آتش در همه آفاق(۲۵) زد


(۲۵) آفاق: جمع اُفُق

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341


گرچه با تو، شه نشیند بر زمین

خویشتن بشناس و، نیکوتر نشین


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #156


گفت او: گر اَبْلَهم من در ادب

زیرکم اندر وفا و در طلب


گفت: ادب این بود خود که دیده شد

آن دگر را خود همی‌ دانی تو لُدّ(۲۶)


(۲۶) لُدّ: دشمنِ سرسخت

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218


دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلان

در حضورِ حضرتِ صاحب‌دلان‏


پیشِ اهل تن، ادب بر ظاهرست

که خدا زیشان، نهان را ساتِرست(۲۷)


پیشِ اهلِ دل، ادب بر باطن است

زآنکه دلْشان بر سَرایر(۲۸)، فاطِن(۲۹) است‏


(۲۷) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده

(۲۸) سَرایر: رازها، نهانی‌ها، جمعِ سَریره

(۲۹) فاطِن: دانا و زیرک

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3413


پس ادب کردَش بدین جُرم اوستاد

که مَساز از چوبِ پوسیده عِماد(۳۰)


(۳۰) عِماد: ستون، تکیه‌گاه

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705


وآنکه اندر وَهم او ترکِ ادب

بی‌ادب را سرنگونی داد رب


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۷۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1740


بی‌‏ادب گفتن سخن با خاصِ حق

دل بمیرانَد، سیه دارد وَرَق‏


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #121


بانگ بر وی زد به هَیبت آن نگار

که: مرو گستاخ، ادب را هوش دار


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۱۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4018


آن گروهی کز ادب بگریختند

آبِ مردی، و آبِ مردان ریختند


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3221


تو به عکسی پیشِ کوران بهرِ جاه(۳۱)

با حضور آیی نشینی پایگاه‏

 

پیشِ بینایان، کُنی ترکِ ادب

نارِ شهوت را از آن گشتی حَطَب‏(۳۲)


چون نداری فِطْنَت(۳۳) و، نورِ هُدیٰ

بهرِ کُوران، روی را می‏‌زن جَلا


(۳۱) جاه: مقامِ دنیوی

(۳۲) حَطَب‏: هیزم

(۳۳) فِطْنَت: زیرکی، باهوشی

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1490


در گنه، او از ادب پنهانْش کرد

زان گنه بر خود زدن، او بَر‌‌بخَورد(۳۴)


(۳۴) بَربخَورد: برخوردار و کامیاب شد.

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


هر چه گویی تو، اگر تلخ و اگر شور، خوش است

گوهر دیده و دل، جانی و جان افزایی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570


 عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِد

بوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضد


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #614, Divan e Shams


زَهرآب(۳۵) ز دستِ وی گر فرق کنم از مِی

پس در رهِ جانْ جانم والـلَّه به مَجاز آمد


(۳۵) زهرآب: آبِ زهرآلود

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shams


گوهرِ باقی، درآ در دیده‌ها

سنگ بستان، باقیان را برشکن


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams


نورِ دو دیدهٔ منی، دور مشو ز چشمِ من

شعلهٔ سینهٔ منی، کم مکن از شرارِ من


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shams


تو بی ‌ز گوش شنو، بی‌زبان بگو با او

که نیست گفتِ زبان بی‌خلاف و آزاری


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


نه به بالا نه به زیری، و نه جان در جهت است

شش جهت را چه کنم، در دل خون پالایی؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۳۶)


(۳۶) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی

--------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams


چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۳۷) را؟

نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی


(۳۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #612


تو مکانی، اصلِ تو در لامکان

این دکان بر بند و، بگشا آن دکان


شش جهت مگریز، زیرا در جِهات

شَشدَره‌(۳۸) است، و ششدره مات است، مات


(۳۸) شَشدَره‌: کنایه از مبهوت و متحیّر و عاجز ماندن در امور

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3573


تو خوش و خوبی و، کانِ هر خوشی  

تو چرا خود منّتِ باده ‌کشی؟


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


سر فروکن، که از آن روز که رویت دیدم

دل و جان مست شد و عقل و خرد سودایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shams


دل و جان به آبِ حکمت ز غبارها بشویید

هله تا دو چشمِ حسرت سوی خاکدان نماند


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1381


باز دیوانه شدم من ای طبیب

باز سودایی شدم من ای حبیب


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۰۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2007


گر تو خود را پیش و پس داری گُمان

بستهٔ جسمی و محرومی ز جان‌‌


زیر و بالا، پیش و پس، وصفِ تن است

بی‌‌جهت، آن ذاتِ جانِ روشن است‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724


حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّ

نَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِم


عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند. با من ستیزه مکن، 

زیرا نفسِ سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.


حدیث


«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» 


«عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می‌کند.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362


 کوری عشق‌ست این کوریِّ من

حُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَن


آری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. 

ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.


کورم از غیر خدا، بینا بدو

مقتضایِ(۳۹) عشق این باشد بگو


(۳۹) مقتضا: لازمه، اقتضا شده

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


هر که او عاشق جسم است، ز جان محروم است

تلخ آید شِکَر، اندر دهن صفرایی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1946


هیچ مگذار از تب و صَفرا اثر

تا بیابی از جهان، طعمِ شِکَر


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1329


پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود

زآن سبب، عالَم کبودت می‌‌نمود


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2684


دفعِ آن علّت بباید کرد زود

که شِکَر با آن، حَدَث(۴۰) خواهد نمود


هر خوشی کآید به تو، ناخوش شود

آبِ حیوان گر رسد، آتش شود


(۴۰) حَدَث: مدفوع

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #99, Divan e Shams


دلارامِ نهان گشته ز غوغا(۴۱)!

همه رفتند و خلوت شد، برون آ!


برآور بنده را از غرقهٔ خون

فرح دِه روی زردم را ز صفرا


(۴۱) غوغا: مردمِ پست و فرومایه و فتنه‌انگیز، هیاهو و بانگ و آشوب

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


ای که خورشید تو را سجده کند هر شامی

کِیْ بُوَد کز دل خورشید به بیرون آیی؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٢٠٩

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209


سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۴۲)

موجبِ قربی که وَاسْجُدْ واقتَرِبْ


کندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.


قرآن کریم، سورۀ علق (۹۶)، آیۀ ۱۹

Quran, Al-Alaq(#96), Line #19


 «كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ»


«نه، هرگز، از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديک شو.»



(۴۲) لَزِب: چسبنده

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #466


اندرین آهنگ(۴۳)، منگر سُست و پست

کاندرین ره، صبر و شِقِّ اَنْفُس است


(۴۳) آهنگ: قصد و اراده، راه و رسم، قاعده و قانون

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


آفتابی، که ز هر ذره طلوعی داری

کوه‌ها را جهتِ ذرّه شدن می‌سایی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4580


آفتابی در یکی ذَرّه نهان

ناگهان آن ذرّه بگشاید دهان


ذرّه ذرّه گردد افلاک و زمین

پیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۴۴)


این چنین جانی چه درخوردِ تن است؟

هین بشُو ای تن از این جان هر دو دست


ای تنِ گشته وِثاقِ(۴۵) جان، بس است

چند تانَد(۴۶) بحر در مَشکی نشست؟


(۴۴) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه

(۴۵) وِثاق: اتاق، خرگاه

(۴۶) تانَد: می‌تواند

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #950, Divan e Shams


کُهِ وجود چو کاهَست، پیشِ بادِ عدم

کدام کوه که او را عدم چو کَه نَرُبود؟


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


در عشقِ چنان چوگان می‌باش به سر گردان

چون گوی درین میدان، یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466


پیشِ چوگانهایِ حُکمِ کُن‌فَكان

می‌دویم اندر مکان و لامکان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1396


آفتابی خویش را ذرّه نمود

واندک اندک، رویِ خود را برگشود


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1388


قوّت از حق خواهم و توفیق و لاف

تا به سوزن بر کَنَم این کوهِ قاف‌‌


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


چه لطیفی، و ز آغاز چنان جباری

چه نهانی و عجب این که در این غوغایی


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #575, Divan e Shams


الا ای قادرِ قاهر، ز تن پنهان به دل ظاهر

زهی پیدایِ پنهانم، تو را خانه کجا باشد؟


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #616


گَر بِپَرّانیم تیر، آن نی زِ ماست

ما کَمان و تیراَنْدازَش خداست


این نه جبر، این معنی جَبّاری است

ذکرِ جَبّاری، برایِ زاری است‌‌


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1335, Divan e Shams


هر که درآید که منم، بر سرِ شاخش بزنم

کاین حرمِ عشق بُوَد، ای حیوان، نیست اغل(۴۷)


(۴۷) اغل: طویله، آخور

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3289


جمع با‌ید کرد اجز‌ا را به عشق 

تا شو‌ی خو‌ش چو‌ن سمر‌قند و د‌مشق


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


گر خطا گفتم و مقلوب و پراکنده مگیر

ور بگیری تو مرا، بخت نواَم افزایی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3369


چند چندت گیرم و، تو بی‌خَبَر

در سَلاسِل(۴۸) مانده‌ای پا تا به سر


زنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاه

کرد سیمای درونت را تباه


بر دلت زنگار بر زنگارها

جمع شد، تا کور شد ز اسرارها


(۴۸) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3398


چون حقت داد آن ریاضت، شکر کن

تو نکردی، او کشیدت زامر ِکُن


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574


تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَت

طُوقِ(۴۹) اَعْطَیناکَ آویزِ برت


(۴۹) طُوق: گردنبند

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1949


غُلِّ(۵۰) بُخل(۵۱) از دست و گردن دور کن

بختِ نو دریاب در چرخِ کُهُن


(۵۰) غُل: زنجیر

(۵۱) بُخل: تنگ‌ نظری

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788


همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۵۲) تیه(۵۳)

مانده‌یی بر جای، چل سال ای سَفیه(۵۴)


می‌روی هرروز تا شب هَروَله(۵۵)

خویش می‌بینی در اول مرحله


(۵۲) حَرّ: گرما، حرارت

(۵۳) تیه: بیابانِ شن‌زار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.

(۵۴) سَفیه: نادان، بی‌خرد

(۵۵) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن

--------------

دهخدا


بام تا شام در مشقّتِ راه

شب همان‌جا که بامدادِ پگاه


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #256


سَعیُکُم شَتّی، تناقض اندرید

روز می‌دوزید، شب برمی‌دَرید


تلاش‌های شما پراکنده و گونه‌گون است، و شما در دامِ تناقض گرفتار آمده‌اید. 

چنانکه مثلا روز می‌دوزید و شب همان را پاره می‌کنید.


قرآن کریم، سورهٔ لیل (۹۲)، آیهٔ ۴

Quran, Al-Lail(#92), Line #4


«إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّىٰ»    


«كه: همانا كوشش‌هاى شما پراکنده و گونه گون است.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840


جهد فرعونی، چو بی‌توفیق بود

هرچه او می‌دوخت، آن تفتیق(۵۶) بود


(۵۶) تَفتیق: شکافتن

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


صورت عشق تویی، صورت ما سایه تو

یک دمم زشت کنی، باز تواَم آرایی


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2439, Divan e Shams


یک لحظه هَستم می‌کند، یک لحظه پَستم می‌کند

یک لحظه مَستم می‌کند، خودکامه‌ای(۵۷)، خَمّاره‌ای(۵۸)


(۵۷) خودکامه: خودرأی، خودسر، لَجوج

(۵۸) خَمّاره: مؤنث خَمّار، می‌فروش، شراب‌فروش

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1204, Divan e Shams


دل ز تو بُرهان طَلَبد، سایهٔ برهان نه تویی؟

بر مَثَلِ سایه برو باز به برهان و مترس


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2465


لحظه‌‌ای ماهم کند، یک دَم سیاه 

خود چه باشد غیرِ این، کارِ اِله؟‌‌ 


پیشِ چوگانهایِ حُکمِ کُنْ‌فَکان 

می‌‌دویم اندر مکان و لامکان‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856


گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقین

چه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2225


ای تواضع بُرده پیشِ ابلهان

وی تکبّر بُرده تو پیشِ شهان


آن تکبّر بر خَسان خوب است و چُست

هین مرو معکوس، عکسش بندِ توست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shams


لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ او

قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


می‌نماید که مگر دوش به خوابت دیدم

که من امروز ندارم به جهان گنجایی


مولوى، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393


خفته از احوالِ دنیا روز و شب

چون قلم در پنجهٔ تقلیبِ(۵۹) رب


(۵۹) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2313


در بُنِ چاهی همی ‌بودم زبون(۶۰)  

در همهٔ عالَم نمی‌گنجم کنون


(۶۰) زبون: پست و فرومایه

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


ساربانا بمخوابان شتر، این منزل نیست

همرهان پیش شدستند، که را می‌پایی؟


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3259


من غلامِ آنکه اندر هر رِباط(۶۱)

خویش را واصل نداند بر سِماط(۶۲)


بس رِباطی که بباید ترک کرد 

تا به مَسکَن در رسد یک روز مرد


(۶۱) رِباط: خانه، سرا، منزل، کاروان‌سرا

(۶۲) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده‌شده

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1480, Divan e Shams


شب بود و همه قافله محبوسِ رِباطی(۶۳)

خیزید کز آن ظلمت و آن حبس رهیدیم


(۶۳) رِباط: کاروانسرا

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2372, Divan e Shams


همه حجّاج برفته حرم و کعبه بدیده

تو شتر هم نخریده که شکستست مَهاره(۶۴)


بنگر سویِ حریفان که همه مَست و خَرابند

تو خمش باش و چنان شو، هله ای عَربده‌باره(۶۵)


(۶۴) مَهاره: مهار، افسار، زمام

(۶۵) عَربده‌باره: آنکه بسیار بدمستی می‌کند. عربده‌جوی

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #623


بنگر این کَشتیِّ خَلقان غرقِ عشق

اژدهایی گشت گویی حلقِ عشق


اژدهایی ناپدیدِ دلرُبا

عقل همچون کوه را او کهرُبا


عقلِ هر عطّار کآگه شد از او

طبله‌ها(۶۶) را ریخت اندر آبِ جو


(۶۶) طبله: صندوقچه

--------------

مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


هین خمش کن که ز دَم آتش دل شعله زند

شعله دم می‌زند این دم، تو چه می‌فرمایی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


 دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۶۷) بپذیر

کارِ او کُنْ فَیَکُون‌ست، نه موقوفِ علل


(۶۷) نَفَخْتُ: دمیدم

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1305


دَم مَزَن تا بشنوی از دم‌زنان

آنچه نآمد در زبان و در بیان


دَم مَزَن تا بشنوی زآن آفتاب

آنچه نآمد درکتاب و در خطاب


دَم مَزَن تا دم زند بهرِ تو روح

آشنا(۶۸) بگذار در کشتیِّ نوح


(۶۸) آشنا: شنا

--------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #32


تا نپوشد رویِ خود را از دَمَت 

دَم فرو خوردن بباید هر دَمَت


-------------------------

مجموع لغات:


(۱) مقلوب گفتن: پریشان حرف زدن، یاوه گفتن من ذهنی

(۲) فُضول: فضولی و گستاخی

(۳) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان

(۴) مَصْقُول: صیقل‌یافته

(۵) دُرِّ مکْنُون: مروارید مستور و نهفته، وقتی که مروارید در صدف قرار گیرد و هیچ دستی به آن نرسد، گرانقدرتر و شفّاف‌تر خواهد بود.

(۶) اَبْلوج: قندِ سفید، شکرِ سفید

(۷) اِعتداد: به شمار آوردن، به حساب آوردن، در اینجا یعنی وزن کردن

(۸) ناشِکفت: بی‌صبرانه

(۹) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

(۱۰) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

(۱۱) صُنع: آفرینش

(۱۲) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۱۳) مصنوع: آفریده، مخلوق

(۱۴) گبر: کافر

(۱۵) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

(۱۶) فَتیٰ: جوان، جوانمرد

(۱۷) حَدید: آهن

(۱۸) خَد: چهره، رخسار

(۱۹) دودناک: آمیخته به دود، پردود، دودآگین

(۲۰) طُوق: گردنبند

(۲۱) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، بارجامه.

(۲۲) مُنحَنی: خمیده، خمیده‌قامت، بیچاره و درمانده

(۲۳) ردِّ حق: آنکه از نظرِ حق تعالیٰ مردود است.

(۲۴) روغن: اشاره به اینکه روغن در بالا قرار می‌گیرد و آب در پستی.

(۲۵) آفاق: جمع اُفُق

(۲۶) لُدّ: دشمنِ سرسخت

(۲۷) ساتر: پوشاننده، پنهان کننده

(۲۸) سَرایر: رازها، نهانی‌ها، جمعِ سَریره

(۲۹) فاطِن: دانا و زیرک

(۳۰) عِماد: ستون، تکیه‌گاه

(۳۱) جاه: مقامِ دنیوی

(۳۲) حَطَب‏: هیزم

(۳۳) فِطْنَت: زیرکی، باهوشی

(۳۴) بَربخَورد: برخوردار و کامیاب شد.

(۳۵) زهرآب: آبِ زهرآلود

(۳۶) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی

(۳۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

(۳۸) شَشدَره‌: کنایه از مبهوت و متحیّر و عاجز ماندن در امور

(۳۹) مقتضا: لازمه، اقتضا شده

(۴۰) حَدَث: مدفوع

(۴۱) غوغا: مردمِ پست و فرومایه و فتنه‌انگیز، هیاهو و بانگ و آشوب

(۴۲) لَزِب: چسبنده

(۴۳) آهنگ: قصد و اراده، راه و رسم، قاعده و قانون

(۴۴) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه

(۴۵) وِثاق: اتاق، خرگاه

(۴۶) تانَد: می‌تواند

(۴۷) اغل: طویله، آخور

(۴۸) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله

(۴۹) طُوق: گردنبند

(۵۰) غُل: زنجیر

(۵۱) بُخل: تنگ‌ نظری

(۵۲) حَرّ: گرما، حرارت

(۵۳) تیه: بیابانِ شن‌زار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.

(۵۴) سَفیه: نادان، بی‌خرد

(۵۵) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بین راه رفتن و دویدن

(۵۶) تَفتیق: شکافتن

(۵۷) خودکامه: خودرأی، خودسر، لَجوج

(۵۸) خَمّاره: مؤنث خَمّار، می‌فروش، شراب‌فروش

(۵۹) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن

(۶۰) زبون: پست و فرومایه

(۶۱) رِباط: خانه، سرا، منزل، کاروان‌سرا

(۶۲) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده‌شده

(۶۳) رِباط: کاروانسرا

(۶۴) مَهاره: مهار، افسار، زمام

(۶۵) عَربده‌باره: آنکه بسیار بدمستی می‌کند. عربده‌جوی

(۶۶) طبله: صندوقچه

(۶۷) نَفَخْتُ: دمیدم

(۶۸) آشنا: شنا

----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


سخن تلخ مگو ای لب تو حلوایی

سر فروکن به کرم ای که بر این بالایی


هر چه گویی تو اگر تلخ و اگر شور خوش است

گوهر دیده و دل جانی و جان افزایی


نه به بالا نه به زیری و نه جان در جهت است

شش جهت را چه کنم در دل خون پالایی


سر فروکن که از آن روز که رویت دیدم

دل و جان مست شد و عقل و خرد سودایی


هر که او عاشق جسم است ز جان محروم است

تلخ آید شکر اندر دهن صفرایی


ای که خورشید تو را سجده کند هر شامی

کی بود کز دل خورشید به بیرون آیی


آفتابی که ز هر ذره طلوعی داری

کوه‌ها را جهت ذره شدن می‌سایی


چه لطیفی و ز آغاز چنان جباری

چه نهانی و عجب این که در این غوغایی


گر خطا گفتم و مقلوب و پراکنده مگیر

ور بگیری تو مرا بخت نوام افزایی


صورت عشق تویی صورت ما سایه تو

یک دمم زشت کنی باز توام آرایی


می‌نماید که مگر دوش به خوابت دیدم

که من امروز ندارم به جهان گنجایی


ساربانا بمخوابان شتر این منزل نیست

همرهان پیش شدستند که را می‌پایی


هین خمش کن که ز دم آتش دل شعله زند

شعله دم می‌زند این دم تو چه می‌فرمایی


شمس تبریز چو در شمس فلک درتابد

تابش روز شود از وی نابینایی


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


سخن تلخ مگو ای لب تو حلوایی

سر فروکن به کرم ای که بر این بالایی


هر چه گویی تو اگر تلخ و اگر شور خوش است

گوهر دیده و دل جانی و جان افزایی


نه به بالا نه به زیری و نه جان در جهت است

شش جهت را چه کنم در دل خون پالایی


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #360


بنده را کی زهره باشد کز فضول

امتحان حق کند ای گیج گول


آن خدا را می‌رسد کو امتحان

پیش آرد هر دمی با بندگان


تا به ما ما را نماید آشکار

که چه داریم از عقیده در سرار


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746


امتحان بر امتحان است ای پدر

هین به کمتر امتحان خود را مخر


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2370


گفت من آیینه‌ام مصقول دست

ترک و هندو در من آن بیند که هست


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2390


گر جهان را پر در مکنون کنم

روزی تو چون نباشد چون کنم


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2429


آب غالب شد بر آتش از نهیب

آتشش جوشد چو باشد در حجاب 


چونکه دیگی در میان آید شها

نیست کرد آن آب را کردش هوا


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #625


پیش عطاری یکی گل‌خوار رفت 

تا خرد ابلوج قند خاص زفت 


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #627


گفت گل سنگ ترازوی من است 

گر تو را میل شکر بخریدن است


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #629


گفت با خود پیش آن که گل‌خور است 

سنگ چه بود گل نکوتر از زر است


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #634


اندر آن کفه ‌ترازو ز اعتداد

او به جای سنگ آن گل را نهاد


پس برای کفه ‌دیگر به دست 

هم به قدر آن شکر را می‌شکست 


چون نبودش تیشه‌یی او دیر ماند 

مشتری را منتظر آنجا نشاند


رویش آن سو بود گل‌خور ناشکفت 

گل ازو پوشیده دزدیدن گرفت


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #642


گرچه مشغولم چنان احمق نی‌ام 

که شکر افزون کشی تو از نی‎ام


چون ببینی مر شکر را ز آزمود 

پس بدانی احمق و غافل که بود


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۴۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #647


مال دنیا دام مرغان ضعیف 

ملک عقبی دام مرغان شریف


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466


عاشقان از بی‌مرادی‌های خویش

با‌خبر گشتند از مولای خویش


بی‌مرادی شد قلاووز بهشت

حفت الجنه شنو ای خوش‌سرشت


حدیث نبوی


«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shams


یار در آخر‌زمان کرد طرب‌سازی‌ای

باطن او جد جد ظاهر او بازی‌ای


جمله عشاق را یار بدین علم کشت

تا نکند هان و هان جهل تو طنازی‌ای


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359


ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و تو منظرم


عاشق صنع توام در شکر و صبر

عاشق مصنوع کی باشم چو گبر


عاشق صنع خدا با فر بود

عاشق مصنوع او کافر بود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3151


معنی جف القلم کی آن بود

که جفاها با وفا یکسان بود


بل جفا را هم جفا جف القلم

وآن وفا را هم وفا جف القلم


حدیث


«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»


«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علتی بتر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذودلال


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگ جو هست سرگین ای فتی

گرچه جو صافی نماید مر تو را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حدید

ای بسی بسته به بند ناپدید


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


سخن تلخ مگو ای لب تو حلوایی

سر فروکن به کرم ای که بر این بالایی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2404


دوزخ‌ست آن خانه کآن بی‌روزن است

اصل دین ای بنده روزن کردن است


تیشه هر بیشه‌‌یی کم زن بیا

تیشه‌زن در کندن روزن هلا


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shams


کو عاشق شیرین‌خد زر بدهد و جان بدهد

چون مرغ دل او پرد زین گنبد بی‌روزن


مولوی، ديوان شمس، ترجیعات، ترجیع شمارهٔ چهل و سوم

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#43, Divan e Shams


زین دودناک خانه گشادند روزنی

شد دود و اندر آمد خورشید روشنی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #914, Divan e Shams


ز ناسپاسی ما بسته است روزن دل

خدای گفت که انسان لربه لکنود


قرآن کریم، سوره عادیات (۱۰۰)، آیه ۶

Quran, Al-Adiyat(#100), Line #6


«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»


«همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574


تاج کرمناست بر فرق سرت

طوق اعطیناک آویز برت


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #627


گفت گل سنگ ترازوی من است

گر تو را میل شکر بخریدن است


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم بیت ۸۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #881


صد جوال زر بیآری ای غنی

حق بگوید دل بیار ای منحنی


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #324


بی‌وفایی دان وفا با رد حق

بر حقوق حق ندارد کس سبق


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١٩۴١

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941


رحمت اندر رحمت آمد تا به سر

بر یکی رحمت فرو مآ ای پسر


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2063


تا به دیوار بلا نآید سرش

نشنود پند دل آن گوش کرش


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳