Parviz Shahbazi

Ganje Hozour Program #916

برنامه شماره ۹۱۶ گنج حضور

  • Currently 4.42/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 164 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۱۶ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی


۱۴۰۱ تاریخ اجرا۱۰ می ۲۰۲۲ - ۲۱ اردیبهشت


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گر چپّ و راست طعنه و تشنیعِ(۱) بیهده‌ست

از عشق برنگردد آن‌ کس که دلشده‌ست


مه نور می‌فشاند و سگ بانگ می‌کند

مه را چه جرم؟ خاصیتِ سگ چنین بده‌ست


کوه است، نیست کَه، که به بادی ز جا رود

آن گلّهٔ پشه‌ست که بادیش ره زده‌ست


گر قاعده‌ست این که ملامت بُوَد ز عشق

کرّیِ گوشِ عشق از آن، نیز قاعده‌ست


ویرانیِ دو کون درین ره عمارت است

ترکِ همه فواید در عشق فایده‌ست


عیسی ز چرخِ چارم می‌گوید: الصّلا

دست و دهان بشوی که هنگامِ مایده‌ست(۲)*


رو محوِ یار شو، به خراباتِ نیستی

هر جا دو مست باشد، ناچار عربده‌ست


در بارگاهِ دیو درآیی که داد، داد

داد از خدای خواه که اینجا همه دده‌ست


گفتست مصطفی که ز زن مشورت مگیر(۳)

این نَفْسِ ما زن است اگر چه که زاهده‌ست


چندان بنوش می که بمانی ز گفت و گو

آخر نه عاشقی و نه این عشق میکده‌ست؟


گر نظم و نثر گویی چون زرِّ جعفری(۴)

آن سو که جعفرست(۵) خرافاتِ فاسده‌ست


* قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیات ۱۱۴ و ۱۱۵

Quran, Sooreh Al-Ma’ida(#5), Line #114-115


«قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا 

عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ»


«عيسى بن مريم گفت: بار خدايا، اى پروردگار ما، براى ما مائده‌اى از آسمان بفرست، 

تا ما را و آنان را كه بعد از ما مى‌آيند عيدى و نشانى از تو باشد، 

و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى‌دهندگان هستى.»


«قَالَ اللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ ۖ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِينَ» 


«خدا گفت: من آن مائده را براى شما مى‌فرستم؛ ولى هر كه از شما از آن پس كافر شود 

چنان عذابش مى‌كنم كه هيچ يک از مردم جهان را آن چنان عذاب نكرده باشم.»


(۱) تشنیع: بدگویی، زشت گویی

(۲) مایده: سفره، اشاره به آیات ۱۱۴ و ۱۱۵ سورهٔ مائده

(۳) اشاره به این روایت است: شاوِرُوهُنَّ وَ خالفُوهُنَّ: با زنان مشورت کنید و خلاف آن عمل کنید.

(۴) زر جعفری: زر ناب، طلای منسوب به جعفر برمکی.

(۵) آن سو که جعفرست: یعنی سوی بی سویی، یا فضای حضور که جعفر طیار در آن است.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گر چپّ و راست طعنه و تشنیعِ بیهده‌ست

از عشق برنگردد آن‌ کس که دلشده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467


بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۶) بهشت

حُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشت


(۶) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

------------

حدیث نبوی


«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بَلا داد

تا بازکِشد به بی‌جَهاتَت(۷)


(۷) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1329


پیشِ چشمت داشتی شیشهٔ کبود

ز آن سبب، عالَم کبودت می‌‌نمود


گر نه کوری، این کبودی دان زِ خویش

خویش را بد گو، مگو کس را تو بیش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3038


گر همان عیبت نبود، ایمن مباش

بوک(۸) آن عیب از تو گردد نیز فاش‏


(۸) بوک: ای بسا، باشد که

------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۲۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2276


 چون تهی گشت و، وجودِ او نماند

بازِ جانش را خدا در پیش خواند


چون شکست آن کشتیِ او بی‌مُراد

در کنارِ رحمتِ دریا فتاد


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678


چون به من زنده شود این مُرده‌تن

جانِ من باشد که رُو آرَد به من


من کنم او را ازین جان محتشم

جان که من بخشم، ببیند بخششم


جانِ نامحرم نبیند رویِ دوست

جز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوست


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کار است بگزار و بتاز

کارِ کوته را مکن بر خود دراز 


خواه در صد سال، خواهی یک زمان

این امانت واگُزار(۹) و وارهان


(۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213


زین کمین، بی صبر و حَزمی کَس نَجَست

حَزم را خود، صبر آمد پا و دست


حَزم کن از خورد، کین زَهرین گیاست

حَزم کردن زور و نورِ انبیاست


کاه باشد کو به هر بادی جَهَد

کوه کی مر باد را وزنی نَهد؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640


کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدید

کُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحید


در هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1227, Divan e Shams


هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو آرَد

شیرین‌تر و نادرتر زان شیوه پیشینش


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #591


هیچ کُنجی بی‏دَد(۱۰) و بی‏دام نیست

جز به خلوت‏گاهِ حق، آرام نیست‏


(۱۰) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3386


پس چه چاره جز پناهِ چاره‌گر؟

ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۱۱) نظر


ناامیدی‌ها به پیشِ او نهید

تا ز دردِ بی‏دَوا بیرون جهید


(۱۱) اِکسیر: کیمیا

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shams


خسته(۱۲) و بسته‌ست دل و دستِ من

دستِ غمِ یوسفِ کنعانِ من


(۱۲) خسته: زخمی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۲۹۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4298


 گفت مادر: تا جهان بوده‌ست از این

کارافزایان بُدند اندر زمین


هین تو کار خویش کن ای ارجمند

زود، کایشان ریش خود بر می‌کنند(۱۳)


(۱۳) ریش برکَندن: تشویش بی فایده کردن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1839


در پناهِ لطفِ حق باید گریخت

کاو هزاران لطف، بر ارواح ریخت‌‌


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2166


یک بَدَست(۱۴) از جمع رفتن یک زمان

مکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان‏


(۱۴) یک بَدَست: یک وجب

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #563


 مر مرا تقلیدشان بر باد داد

که دو صد لعنت بر آن تقلید باد


خاصه تقلیدِ چنین بی‏حاصلان

خشمِ ابراهیم با بر آفلان‏


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قَرین(۱۵) بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


(۱۵) قَرین: همنشین

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1305


تیر را مَشْکَن که آن تیرِ شَهی است

نیست پَرتاوی، ز شَصْتِ آگهی است


ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ گُفت حق

کارِ حق بر کارها دارد سَبَق


قرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17


«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»


«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.»


خشمِ خود بشکن، تو مشکن تیر را

چشمِ خشمت خون شمارد شیر را


بوسه ده بر تیر و، پیشِ شاه بَر

تیرِ خون‌آلود از خونِ تو تَر


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1015, Divan e Shams


ای خورده جام ذوالمِنن(۱۶)، تَشنیعِ(۱۷) بیهوده مَزن

زیرا که فازَ مَن‌ْ شَکَرْ(۱۸)، زیرا که خابَ مَنْ کَفَرْ(۱۹)


(۱۶) ذوالمنن: صاحب احسانها، صفت باری‌تعالی

(۱۷) تَشنیع: بدگویی کردن، رسوا ساختن

(۱۸) فازَ مَن شَکَر: هرکه شُکر کرد، پیروز شد. 

(۱۹) خابَ مَن کَفَر: هرکه کفر ورزید، ناامید شد.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4088


گفت: ای یاران از آن دیوان نیم

که ز لا حَوْلی(۲۰) ضعیف آید پیم(۲۱)


(۲۰) لاحَوْل: منظور لاحَوْلَ و لا قُوَّة اِلّا بِالله به معنی نیست نیرویی به جز نیروی خدا

(۲۱) پی: بنیان، شالوده، پایه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۲۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4126


از گمان و از یقین بالاترم

وز ملامت بر نمی‌گردد سرم(۲۲)


(۲۲) بر نمی‌گردد سرم: عقیده‌ام عوض نمی شود.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


مه نور می‌فشاند و سگ بانگ می‌کند

مه را چه جرم؟ خاصیتِ سگ چنین بده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #10


نوح نُهصد سال دعوت می‌نمود

دَم به دَم انکارِ قومش می‌فزود


هیچ از گفتن عِنان واپس کشید(۲۳)؟

هیچ اندر غارِ خاموشی خزید؟


گفت: از بانگ و عَلالایِ(۲۴) سگان

هیچ واگردد ز راهی کاروان؟


یا شبِ مهتاب از غوغایِ سگ

سُست گردد بَدْر را در سیر تَگ(۲۵)؟


مَه فشانَد نور و سگ عوعو کند

هر کسی بر خلقتِ خود می‌تند


هر کسی را خدمتی داده قضا

در خورِ آن، گوهرش در ابتلا


چونکه نگذارد سگ آن نعرهٔ سَقَم(۲۶)

من مَهَم، سَیرانِ(۲۷) خود را چون هِلَم(۲۸)؟


چونکه سرکه سرکگی(۲۹) افزون کند

پس شِکَر را واجب افزونی بود


قهر سِرکه، لطف هم‌چون انگبین

کین دو باشد رُکن هر اِسکَنجبین(۳۰)


انگبین گر پای کم آرد(۳۱) ز خَل(۳۲)

آید آن اسکنجبین اندر خَلَل(۳۳)


قوم، بر وی سرکه‌ها می‌ریختند

نوح را دریا فزون می‌ریخت قند


(۲۳) عِنان واپس کشیدن: باز ایستادن، توقف کردن

(۲۴) عَلالا: آواز بلند، بانگ، شور و غوغا

(۲۵) تَگ: دو، تاخت، تیزی در رفتار

(۲۶) سَقَم: بیماری

(۲۷) سَیران: سیر و گردش

(۲۸) هِلَم: ترک گویم، فرو گذارم، از مصدر هِلیدن

(۲۹) سرکگی: ترشی

(۳۰) اِسکَنجبین: معرب سرکَنگبین (سرکه + انگبین) که به سکنجبین هم معروف است.

(۳۱) پای کم آوردن: کم آمدن

(۳۲) خَل: سرکه

(۳۳) خَلَل: سستی، شکاف بین دو چیز، اینجا یعنی نقصان و خرابی.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۸٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2082


 هر که بر شمعِ خدا آرَد پُفو(۳۴)

شمع کی میرد؟ بسوزد پوزِ او


چون تو خفّاشان، بسی بینند خواب

کین جهان مانَد یتیم از آفتاب


موج‌هایِ تیزِ دریاهایِ روح

هست صدچندان که بُد طوفانِ نوح


لیک اندر چشمِ کنعان موی رُست

نوح و کشتی را بِهِشت و کوه جُست


کوه و کَنعان را فرو بُرد آن زمان

نیم موجی تا به قعرِ اِمْتِهان(۳۵)


قرآن كريم، سورهٔ هود (١١)، آيهٔ ۴۳

Quran, Sooreh Hud(#11), Line #43


«قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ 

مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ ۚ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ»


«گفت: من بر سر كوهى كه مرا از آب نگه دارد، جا خواهم گرفت. 

گفت: امروز هيچ نگهدارنده‌اى از فرمان خدا نيست مگر كسى را كه بر او رحم آورد. 

ناگهان موج ميان آن دو حايل گشت و او از غرق‌شدگان بود.»


مَه فشانَد نور و، سگ وَع‌وَع کند

سگ ز نورِ ماه کی مَرْتَع کند(۳۶)؟


شبروان و همرهانِ مَه به تگ

تَرکِ رفتن کی کنند از بانگِ سگ؟


جزو، سویِ کُل دوان مانندِ تیر

کی کند وقف از پیِ هر گَنده‌پیر؟


(۳۴) پُفو: پُف

(۳۵) اِمْتِهان: بی‌ارزش کردن، خوار کردن؛ در اینجا یعنی خواری و ذلّت

(۳۶) مَرْتَع كردن: چریدن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۵۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3752


زاغِ ایشان گر به صورت زاغ بود

بازْهِمّت آمد و مازاغ بود


قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh An-Najm(#53), Line #17


«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»


«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309


عقلِ کُلّ را گفت: مازاغَ الْبَصَر

عقلِ جزوی می‌کند هر سو نظر


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3656


 گفت پیغمبر که: اَصْحابی نُجوم

ره‌روان را شمع و، شیطان را رُجوم‌‌


حدیث


«اَصْحابى كَالنُّجُومِ فَبِاَيِّهِمِ اقْتَدَيْتُمْ اِهّتَدَيْتُم»


«اصحابِ من مانندِ اخترانی هستند كه به دنبالِ 

هركدامشان برويد راهِ راست را خواهید یافت.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۶۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2961


ای که خود را شیرِ یزدان خوانده‌ای

سالها شد، با سگی در مانده‌ای


چون کند این سگ برایِ تو شکار؟

چون شکارِ سگ شده‌ستی آشکار


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


کوه است، نیست کَه، که به بادی ز جا رود

آن گلّهٔ پشه‌ست که بادیش ره زده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3721


از علی آموز اخلاصِ عمل

شیرِ حق را دان مُطَهَّر(۳۷) از دَغَل(۳۸)‌‌


در غَزا(۳۹)، بر پهلوانی دست یافت

زود، شمشیری بر آورد و شتافت‌‌


او خَدو(۴۰) انداخت بر رویِ علی

افتخارِ هر نبیّ و هر ولی


(۳۷) مُطَهَّر: پاک و پاکیزه

(۳۸) دَغَل: حیله‌گری و نیرنگ

(۳۹) غَزا: جنگ و کارزار

(۴۰) خَدو: آبِ دهان، تُف

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۲۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3725


در زمان، انداخت شمشیر آن علی

کرد او اندر غَزائش کاهلی(۴۱)


  گشت حیران آن مبارز زین عمل

وز نمودن عفو و رحمت بی‌‌محل‌‌


گفت: بر من تیغِ تیز افراشتی

از چه افکندی؟ مرا بگذاشتی؟


‌‌  آن چه دیدی بهتر از پیکارِ من

تا شدی تو سست در اِشکارِ من‌‌؟


آن چه دیدی که چنین خشمت نشست

تا چنان برقی نمود و باز جَست؟‌‌


آن چه دیدی که مرا زآن عکسِ دید

در دل و جان شعله‌ای آمد پدید؟


آن چه دیدی برتر از کون و مکان

که بِهْ از جان بود و بخشیدیم جان‌‌؟


(۴۱) کاهلی: سستی؛ «در غزا کاهلی کرد.» یعنی به کارزار ادامه نداد و دست از پیکار کشید.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٧٨٧

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3787


 گفت: من تیغ از پیِ حق می‌‌زنم

بندهٔ حقم، نه مأمورِ تنم‌‌


شیرِ حقّم، نیستم شیرِ هوا

فعلِ من، بر دینِ من، باشد گُوا


ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتُم در حِراب(۴۲)

من چو تیغم، و آن زننده آفتاب


قرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷

Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17


«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»


«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد»


(۴۲) حِراب: جنگ و محاربه

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۷۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3794


 کَهْ(۴۳) نیَم، کوهم ز حِلم(۴۴) و صبر و داد

کوه را کی در رُباید تُندباد؟


آنکه از بادی رَوَد از جا خَسی است

زآنکه بادِ ناموافق، خود بسی است‌‌


بادِ خشم و بادِ شهوت، بادِ آز

بُرد او را که نبود اهلِ نماز


کوهم و هستیِّ من، بُنیادِ اوست

ور شوم چون کاه، بادم بادِ اوست


جز به بادِ او نجنبد میلِ من

نیست جز عشقِ اَحَد سَرْخَیلِ(۴۵) من‌‌


خشم، بر شاهان، شَه و ما را غلام

خشم را هم بسته‌‌ام زیرِ لِگام(۴۶)


 تیغِ حِلْمم، گردنِ خشمم زده‌ست

خشمِ حق، بر من چو رحمت آمده‌ست


غرقِ نورم، گر چه سقفم شد خراب

روضه گشتم، گر چه هستم بو تراب‌‌


چون در آمد در ميان غيرِ خدا

تیغ را، اندر ميان كردن سزا


تا اَحَبَّ لـِلَّه، آید نامِ من

تا که ابغض لـِلَّه، آید کامِ من‌‌


تا که اسم و حقیقتِ من برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد.


حدیث


«مَنْ اَعْطىٰ لـِلّهِ وَ مَنَعَ لـِلّهِ وَ اَحَبَّ لـِلّهِ 

وَ اَبْغَضَ لـِلّهِ وَ اَنْكَحَ لـِلّهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْـايمانُ.»


«هركه برای خدا ببخشد و برای خدا امساک کند و برای خدا دوست بدارد 

و برای خدا دشمن دارد و برای خدا ازدواج کند همانا ایمانش کمال یافته است.»


(۴۳) کَهْ: مخفّفِ كاه

(۴۴) حِلم: فضاگشایی

(۴۵) سَرْخَیل: سردسته، سرگروه

(۴۶) لِگام: افسار

------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860


شاد آن صوفی که رزقش کم شود

آن شَبَه‌ش(۴۷) دُر گردد و او یَم(۴۸) شود


زآن جِرایِ(۴۹) خاص هر که آگاه شد

او سزای قرب و اِجْری‌گاه(۵۰) شد


زآن جِرایِ روح چون نُقصان(۵۱) شود

جانَش از نُقصانِ آن لرزان شود


پس بداند که خطایی رفته است

که سَمَنْ‌زارِ(۵۲) رضا آشفته است


(۴۷) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق

(۴۸) یَم: دریا

(۴۹) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری

(۵۰) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی

(۵۱) نُقصان: کمی، کاستی، زیان

(۵۲) سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215


کاه باشد کو به هر بادی جَهَد

کوه کی مر باد را وزنی نهد؟


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1558


گُوی شو، می‌گَرد بر پهلویِ صدق

غَلْطْ غَلْطان در خَمِ چوگانِ عشق


سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۱

Sa’adi Poem (Moezeh, Qazal) # 21 


به حوادث مُتفرّق نشوند اهلِ بهشت

طفل باشد که به بانگِ جَرَسی(۵۳) برخیزد


(۵۳) جَرَس: زنگ

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گر قاعده‌ست این که ملامت بُوَد ز عشق

کرّیِ گوشِ عشق از آن، نیز قاعده‌ست


قرآن کریم، سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۵۴

Quran, Sooreh Al-Ma’ida(#5), Line #54


«وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ»


«و از ملامت هيچ ملامتگرى نمى‌هراسند.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shams


لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ او

قاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 762, Divan e Shams


ز ملامت نگریزم که ملامت ز تو آید

که ز تلخیِ تو جان را همه طعمِ شِکَر آید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670


 حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساط(۵۴)

که: بگویید از طریقِ انبساط


(۵۴) بِساط: هر چیزِ‌ گستردنی مانندِ فرش و سفره

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 637, Divan e Shams


درین بَحر درین بَحر، همه چیز بگنجد 

مترسید، مترسید، گریبان مدرانید


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622


چون تو گوشی، او زبان، نی جنسِ تو

گوش‌ها را حق بفرمود: اَنْصِتُوا


قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۰۴   

Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #204


«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»


«هر گاه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خموشی گزینید، 

باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»

 

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #566


پنبه اندر گوشِ حِسِّ دون کنید(۵۵)

بندِ حسّ از چشمِ خود بیرون کنید


پنبهٔ آن گوشِ سِر، گوشِ سَر است

تا نگردد این کَر، آن باطن، کَر است‌‌


بی‌‌حس و بی‌‌گوش و بی‌‌فکرت(۵۶) شوید

تا خِطابِ اِرْجِعی را بشنوید


 اگر می‌خواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید 

باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیاطلب رها شوید. 


(۵۵) پنبه در گوش کردن: کنایه از بستنِ گوش و ترکِ شنیدن

(۵۶) فکرت: اندیشه

------------

قرآن كريم، سورهٔ فجر (۸۹)، آيات ۲۷ و ۲۸

Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28


«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»


«ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته. به سوی پروردگارت در حالی که 

از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.»   


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1569


نالم و ترسم که او باور کند

وز کرم آن جور را کمتر کند


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2874


پس نبیند جمله را با طِمّ و رِمّ(۵۷)

حُبُّکَ الْـاَشْیاءِ یُعْمی و یُصِمّ


در نتيجه خوب و بدِ هیچ چیز را نمی تواند ببیند، 

زیرا علاقه وافر تو به چیزی، تو را کور و کر می کند.


(۵۷) طِمّ و رِمّ: جزئیات، زیاد و کم، تر و خشک

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724


 حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّ

نَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِم


عشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، 

زیرا نفسِ سیاهکارِ تو چنین گناهی مرتکب شده است.


حدیث

 

«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»


«عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»    


حدیث


«احْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَسْحَرُ مِنْ هَارُوتَ وَمَارُوتَ.»


«بپرهیزید از دنیا که همانا دنیا جادوگرتر از هاروت و ماروت است.»


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362


 کوری عشق‌ست این کوریِّ من

حُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَن


آری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. 

ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.


کورم از غیر خدا، بینا بدو

مقتضایِ(۵۸) عشق این باشد بگو


(۵۸) مقتضا: لازمه، اقتضا شده

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


ویرانیِ دو کون درین ره عمارت است

ترکِ همه فواید در عشق فایده‌ست


شیخ بهایی، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۲۵

Sheikh Bahaaei Poem (Qazal) # 25


ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم

حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1665, Divan e Shams


عاشقی بر من، پریشانت کنم

کم عمارت کن، که ویرانت کنم


گر دو صد خانه کنی زنبوروار

چون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2264


آن بهاران مُضمَرست(۵۹) اندر خزان

در بهارست آن خزان، مگْریز از آن


همرهِ غم باش، با وحشت بساز

می‌طلب در مرگِ خود عُمرِ دراز


(۵۹) مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2284, Divan e Shams


در ده ویرانه تو گنج نهان است ز هو

هین ده ویران تو را نیز به بغداد مده


والله تیره شب تو، به ز دو صد روز نکو

شب مده و روز مجو، عاج به شِمشاد(۶۰) مده


(۶۰) شِمشاد: در اینجا در مقابل عاج، سیاهی مورد نظر است.

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shams


خاموش و در خراب همی‌جوی گنجِ عشق

کاین گنج در بهار برویید از خراب


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1744


من چه غم دارم که ویرانی بُوَد؟

زیرِ ویران، گنجِ سلطانی بُوَد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


عیسی ز چرخِ چارم می‌گوید: الصّلا

دست و دهان بشوی که هنگامِ مایده‌ست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shams


چو آهویِ ختنی خونِ تو شود همه مُشک

اگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۷۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2777, Divan e Shams


خوش بچَر ای گاوِ عنبربخشِ(۶۱) نَفْسِ مطمئن(۶۲)

در چنین ساحل حلال است ار تو خوش‌پوزی(۶۳) کنی


(۶۱) گاوِ عنبربخش: عنبرماهی؛ عنبر: ماده‌ای خوشبو

(۶۲) نَفْسِ مطمئن: اشاره به آیه ۲۷ سورهٔ فجر

(۶۳) خوش پوزی: پاک دهنی

------------

قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸

Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28


«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»


«اى روحِ آرامش يافته. راضی و مَرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1083


قوتِ اصلیِّ بشر، نورِ خداست

قوتِ حیوانی مر او را ناسزاست‏


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #80


مایده(۶۴) از آسمان در می‌رسید

بی‌صُداع(۶۵) و بی‌فروخت و بی‌خرید(۶۶)


در میانِ قومِ موسی چند کَس

بی‌ادب گفتند: کو سیر و عدس؟!


منقطع شد نان و خوان(۶۷) از آسمان

ماند رنجِ زرع و بیل و داسمان


باز عیسی چون شفاعت کرد حق

خوان فرستاد و غنیمت بر طَبَق(۶۸)


باز گستاخان، ادب بگذاشتند

چون گدایان زَلّه‌ها(۶۹) برداشتند


لابه کرده(۷۰) عیسی ایشان را که این

دائم است و کم نگردد از زمین


بدگمانی کردن و حرص‌آوری(۷۱)

کفر باشد پیش خوانِ مهتری(۷۲)


زان گدارویانِ(۷۳) نادیده(۷۴) ز آز

آن در رحمت بر ایشان شد فراز(۷۵)


(۶۴) مایده: طعام، سفرهٔ پر از نعمت

(۶۵) صُداع: دردسر، زحمت و مشقّت

(۶۶) فروخت و خرید: فروختن و خریدن

(۶۷) خوان: سفره، مائده

(۶۸) طَبَق: هر ظرفِ پهن و گرد که بر آن غذا خورند

(۶۹) زَلّه: باقیماندهٔ غذایی است که مهمان با خود بَرَد.

(۷۰) لابه کردن: زاری کردن و درخواست نمودن

(۷۱) حرص‌آوری: آزمندی کردن، حرص زدن

(۷۲) مِهْتر: رييس و سردارِ قوم

(۷۳) گدارو: وقیح و سخت‌رو، آنکه در گدایی کردن اصرار می‌کند.

(۷۴) نادیده: آزمند و حریص

(۷۵) فراز: در اینجا یعنی بسته

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 20, Divan e Shams


بر خارپشتِ هر بلا خود را مزن تو هم، هلا!

ساکن نشین، وین ورد خوان: جاءَ الْقَضا ضاقَ الْفَضا


چون قضا آید، فضا تنگ می شود.


فرمود ربّ العالمین با صابرانم همنشین

ای همنشینِ صابران افْرِغْ عَلَیْنا صَبْرَنَا


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۵۰

Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #250


«وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا 

وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» 


«چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: اى پروردگار ما، 

بر ما شكيبايى ببار و ما را ثابت‌قدم گردان و بر كافران پيروز ساز.»


قرآن کریم، سورهٔ اَنْفال (۸)، آیهٔ ۴۶

Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #46


«وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.»


«صبر پيشه گيريد كه خدا همراه صابران است.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 613, Divan e Shams


زین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغا

عیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


رو محوِ یار شو، به خراباتِ نیستی

هر جا دو مست باشد، ناچار عربده‌ست


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 702, Divan e Shams


پرکندگی(۷۶) از نفاق خیزد

پیروزی از اتّفاق خیزد


تو ناز کنی و یارِ تو ناز

چون ناز دو شد، طلاق خیزد


ور زانکه نیاز پیش آری

صد وصلت و صد عِناق(۷۷) خیزد


(۷۶) پرکندگی: پراکندگی، پریشانی

(۷۷) عناق: دست در گردن هم انداختن، یکدیگر را در آغوش گرفتن

------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۴۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2841


محو می‌‌باید نه نحو اینجا، بدان

گر تو محوی، بی‌‌خطر در آب ران


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #181


یک زمان کارست بگزار و بتاز

کارِ کوته را مکن بر خود دراز


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530


 گفت: مُفتیِّ(۷۸) ضرورت هم تویی

بی‌ضرورت گر خوری، مُجرِم شوی


ور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْ

ور خوری، باری ضَمانِ(۷۹) آن بده


(۷۸) مُفتی: فتوا دهنده

(۷۹) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


در بارگاهِ دیو درآیی که داد، داد

داد از خدای خواه که اینجا همه دده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053


نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌اند

در دو صورت خویش را بنموده‌اند


چون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدند

بهر حکمت‌هاش دو صورت شدند


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3284


گر ندیدی دیو را، خود را ببین

بی جنون نَبْوَد کبودی در جَبین(۸۰)


(۸۰) جَبین: پیشانی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #402


 زین شکنجه و امتحان، آن مبتلا

می‌کند از تو شکایت با خدا


کای خدا افغان ازین گُرگِ کُهُن

گویدش: نَک، وقت آمد، صبر کُن


دادِ تو وا خواهم از هر بی‌خبر

داد، کِه‌دْهَد جز خدایِ دادگر؟


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #411


صبح نزدیک است، خامُش، کم خروش

من همی‌کوشم پیِ تو، تو مَکوش


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


گفتست مصطفی که ز زن مشورت مگیر

این نَفْسِ ما زن است اگر چه که زاهده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2206


آنکه عاقل بود عزمِ راه کرد

عزمِ راهِ مشکلِ ناخواه(۸۱) کرد


گفت: با اینها ندارم مشورت

که یقین سُستَم کنند از مَقْدِرت(۸۲)


مِهرِ زاد و بوم بر جانْشان تَنَد

کاهلی و جهلشان بر من زند


مشورت را زنده‌ای باید نکو

که تو را زنده کند، و آن زنده کو؟


ای مسافر با مسافر رایْ زن

زآنکه پایت لنگ دارد رایِ زن


(۸۱) ناخواه: ناخواسته، طلب نکرده، نامطلوب

(۸۲) مَقْدِرت: قدرت و توانایی

------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2266


آنچه گوید نفسِ تو کاینجا بَدَست

مَشنَوَش چون کارِ او ضد آمده‌ست


تو خلافش کُن که از پیغمبران

این چنین آمد وصیّت در جهان


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۷۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2273


 مَشْورت با نفسِ خود گر می‏کنی

هر چه گوید، کُن خلافِ آن دَنی(۸۳)


گر نماز و روزه می‏فرمایدت

نفس، مَکّارست، مکری زایدت‏


مَشْورت با نفسِ خویش اندر فِعال

هر چه گوید، عکسِ آن باشد کمال‏


(۸۳) دَنى: فرومايه

------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 446, Divan e Shams


چندان بنوش می که بمانی ز گفت و گو

آخر نه عاشقی و نه این عشق میکده‌ست؟


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #636


گرچه این مستی چو بازِ اَشْهَب است

برتر از وی در زمینِ قدس هست


رَوْ سرافیلی شو اندر امتیاز

در دَمَندهٔ روح و مست و مست‌ساز


------------------------

مجموع لغات:


(۱) تشنیع: بدگویی، زشت گویی

(۲) مایده: سفره، اشاره به آیات ۱۱۴ و ۱۱۵ سورهٔ مائده

(۳) اشاره به این روایت است: شاوِرُوهُنَّ وَ خالفُوهُنَّ: با زنان مشورت کنید و خلاف آن عمل کنید.

(۴) زر جعفری: زر ناب، طلای منسوب به جعفر برمکی.

(۵) آن سو که جعفرست: یعنی سوی بی سویی، یا فضای حضور که جعفر طیار در آن است.

(۶) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

(۷) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی

(۸) بوک: ای بسا، باشد که

(۹) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن

(۱۰) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی

(۱۱) اِکسیر: کیمیا

(۱۲) خسته: زخمی

(۱۳) ریش برکَندن: تشویش بی فایده کردن

(۱۴) یک بَدَست: یک وجب

(۱۵) قَرین: همنشین

(۱۶) ذوالمنن: صاحب احسانها، صفت باری‌تعالی

(۱۷) تَشنیع: بدگویی کردن، رسوا ساختن

(۱۸) فازَ مَن شَکَر: هرکه شُکر کرد، پیروز شد. 

(۱۹) خابَ مَن کَفَر: هرکه کفر ورزید، ناامید شد.

(۲۰) لاحَوْل: منظور لاحَوْلَ و لا قُوَّة اِلّا بِالله به معنی نیست نیرویی به جز نیروی خدا

(۲۱) پی: بنیان، شالوده، پایه

(۲۲) بر نمی‌گردد سرم: عقیده‌ام عوض نمی شود.

(۲۳) عِنان واپس کشیدن: باز ایستادن، توقف کردن

(۲۴) عَلالا: آواز بلند، بانگ، شور و غوغا

(۲۵) تَگ: دو، تاخت، تیزی در رفتار

(۲۶) سَقَم: بیماری

(۲۷) سَیران: سیر و گردش

(۲۸) هِلَم: ترک گویم، فرو گذارم، از مصدر هِلیدن

(۲۹) سرکگی: ترشی

(۳۰) اِسکَنجبین: معرب سرکَنگبین (سرکه + انگبین) که به سکنجبین هم معروف است.

(۳۱) پای کم آوردن: کم آمدن

(۳۲) خَل: سرکه

(۳۳) خَلَل: سستی، شکاف بین دو چیز، اینجا یعنی نقصان و خرابی.

(۳۴) پُفو: پُف

(۳۵) اِمْتِهان: بی‌ارزش کردن، خوار کردن؛ در اینجا یعنی خواری و ذلّت

(۳۶) مَرْتَع كردن: چریدن

(۳۷) مُطَهَّر: پاک و پاکیزه

(۳۸) دَغَل: حیله‌گری و نیرنگ

(۳۹) غَزا: جنگ و کارزار

(۴۰) خَدو: آبِ دهان، تُف

(۴۱) کاهلی: سستی؛ «در غزا کاهلی کرد.» یعنی به کارزار ادامه نداد و دست از پیکار کشید.

(۴۲) حِراب: جنگ و محاربه

(۴۳) کَهْ: مخفّفِ كاه

(۴۴) حِلم: فضاگشایی

(۴۵) سَرْخَیل