برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۵۳ بر روی این لینک کلیک کنید.
برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۵۳ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت
PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری
فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۳ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)
فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۳ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)
برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
جام بر دست، به ساقی نگرانیم همه
فارغ از غصّهٔ هر سود و زیانیم همه
این معلّم که خِرَد بود بشد ما طفلان
یکدگر را ز جنون تختهزنانیم(۱) همه
پابرهنه خِرَد از مجلسِ ما دوش گریخت
چونکه بیرون ز حدِ عقل و گمانیم همه
میرِ مجلس تویی و ما همه در تیرِ(۲) توایم
بندِ(۳) آن غمزه(۴) و آن تیر و کمانیم همه
زهره در مجلسِ مَهمان به می از کار ببرد
ورنه کژرو ز چه رو چون سرطانیم(۵) همه؟
چشمِ آن طُرفهٔ(۶) بغداد ز ما عقل ربود
تا ندانیم که اندر همدانیم همه
گفت ساقی: همه را جمله به تاراج دهم
همچنان کن هله ای جان، که چنانیم همه
همچو غوّاص پیِ گوهرِ بینام و نشان
غرقِ آن قُلزُمِ(۷) بینام و نشانیم همه
وقتِ عشرت(۸) طربانگیزتر از جامِ میایم
در صفِ رزم چو شمشیر و سِنانیم(۹) همه
نزدِ عشّاقْ بهاریم پُر از باغ و چمن
پیشِ هر منکرِ افسرده خزانیم همه
میجهد شعلهٔ دیگر ز زبانهٔ دلِ من
تا تو را وهم نیاید که زبانیم همه
ساقیا باده بیاور که برآنیم همه
که بهجز عشقِ تو از خویش بِرانیم همه
(۱) تخته زدن: پنبه زدن، بیرون کردن پنبه از تخم، حلّاجی کردن پنبه، باز کردن گرهٔ پنبه
(۲) تیر: تیره، طایفه، تیر
(۳) بند: بسته، اسیر
(۴) غمزه: اشاراتِ معشوق
(۵) سرطان: برج سرطان که شبیه خرچنگ تصّور شده است.
(۶) طُرفه: شگفت، زیبا
(۷) قُلزُم: دریا
(۸) عشرت: کامرانی، شادی
(۹) سِنان: سرنیزه
----------
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
جام بر دست، به ساقی نگرانیم همه
فارغ از غصّهٔ هر سود و زیانیم همه
این معلّم که خِرَد بود بشد ما طفلان
یکدگر را ز جنون تختهزنانیم همه
پا برهنه خِرَد از مجلسِ ما دوش گریخت
چونکه بیرون ز حدِ عقل و گمانیم همه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams
شب که جهان است پر از لولیان(۱۰)
زُهره زند پردهٔ شنگولیان(۱۱)
بیند مرّیخ که بزم است و عیش
خنجر و شمشیر کُنَد در میان
(۱۰) لولیان: جمعِ لولی، کولی، سرودخوانِ کوچه
(۱۱) شنگولیان: جمعِ شنگولی، شاداب، شوخ
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علّتی بتّر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۲)
(۱۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219
در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۳)
گرچه جو صافی نماید مر تو را
(۱۳) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240
کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۴)
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
(۱۴) حَدید: آهن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067
که درونِ سینه شرحت دادهایم
شرح اَندر سینهات بِنهادهایم
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130
چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا
تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا
مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.»
تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲
Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32
«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»
«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams
دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۱۵) بپذیر
کارِ او کُنْ فَیَکُونست، نه موقوفِ علل
(۱۵) نَفَخْتُ: دمیدم
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466
پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکان
میدویم اندر مکان و لامَکان
قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲
Quran, Yaseen(#36), Line #82
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»
«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams
چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۶) را؟
نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی
(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams
گفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ من
هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قَرین بیقول و گفتوگویِ او
خو بدزدد دل نهان از خویِ او
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از رهِ پنهان، صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856
گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقین
چه بهانه مینهی بر هر قرین؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514
بر قرینِ خویش مَفزا در صِفت
کآن فراق آرد یقین در عاقبت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۷) و سَنی(۱۸)
خویش را بدخُو و خالی میکنی
(۱۷) حَبر: دانشمند، دانا
(۱۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151
مردهٔ خود را رها کردهست او
مردهٔ بیگانه را جوید رَفو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479
دیده آ، بر دیگران، نوحهگری
مدّتی بنشین و، بر خود میگِری
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235
در گویّ(۱۹) و، در چَهی ای قَلتَبان(۲۰)
دست وادار از سِبالِ(۲۱) دیگران
چون به بُستانی رسی زیبا و خَوش
بعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَش
ای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَش
نغزجایی، دیگران را هم بکَش
(۱۹) گَو: گودال
(۲۰) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت
(۲۱) سِبال: سبیل
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230
آشنایی گیر شبها تا به روز
با چنین اِستارههای دیوْسوز
هر یکی در دفعِ دیوِ بَدگُمان
هست نفتاندازِ(۲۲) قلعهٔ آسمان
(۲۲) نفتاندازَنده: کسی که آتش میبارد.
----------
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
جام بر دست، به ساقی نگرانیم همه
فارغ از غصّهٔ هر سود و زیانیم همه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shams
یا رب، مرا پیش از اجل فارغ کن از عِلم و عمل
خاصه ز علمِ منطقی در جمله افواه(۲۳) آمده
(۲۳) افواه: دهانها
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309
عقلِ کُلّ را گفت: مازاغَ الْبَصَر
عقلِ جزوی میکند هر سو نظر
قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷
Quran, Al-Najm(#53), Line #17
«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»
«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1420, Divan e Shams
اگر شد سود و سرمایه چه غمگینی چو من هستم؟
برآور سر ز جودِ(۲۴) من که لاتَأسوا(۲۵) نمودستم
اگر فانی شود عالَم ز دریایی بُوَد شبنم
گر افتادهست او از خود، نیفتادهست از دستم
جهان ماهی، عدم دریا، درون ماهی این غوغا
کنم صیدش اگر گم شد که من صیّادِ بیشستم(۲۶)
قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۲۳
Quran, Al-Hadid(#57), Line #23
«لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ… .»
«تا بر آنچه از دستتان مىرود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مىآيد شادمانى نكنيد… .»
(۲۴) جود: بخشش
(۲۵) لاتَأسوا: اندوهگین نباشید
(۲۶) شست: قلـاّبِ ماهیگیری
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۱۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3517
کافیَم، بدْهم تو را من جمله خیر
بیسبب، بیواسطهٔ یاریِ غیر
کافیَم بینان تو را سیری دهم
بیسپاه و لشکرت میری دهم
بیبهارت نرگس و نسرین دهم
بیکتاب و اوستا تلقین دهم
کافیَم بی داروَت درمان کنم
گور را و چاه را میدان کنم
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3097
پس هماره رویِ معشوقه نگر
این به دستِ توست، بشنو ای پدر
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393
خفته از احوالِ دنیا روز و شب
چون قلم در پنجه تقلیبِ(۲۷) رب
(۲۷) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359
ننگرم کس را و گر هم بنگرم
او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
این معلّم که خِرَد بود بشد ما طفلان
یکدگر را ز جنون تختهزنانیم همه
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #167
عقل را با عقلِ یاری یار کن
اَمْرُهُمْ شُوری بخوان و کار کن
قرآن کریم، سورهٔ شوری (۴۲)، آیهٔ ۳۸
Quran, Ash-Shura(#42), Line #38
«…وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ… .»
«…و كارشان بر پايهٔ مشورت با يكديگر است… .»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #246, Divan e Shams
آتشِ عشق زن در این پنبه
همچو حلّاج و همچو اهلِ صفا
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
پابرهنه خِرَد از مجلسِ ما دوش گریخت
چونکه بیرون ز حدِ عقل و گمانیم همه
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2528
عقلِ عقلت مغز و، عقلِ توست پوست
معدهٔ حیوان همیشه پوستجوست
مغزجوی، از پوست دارد صد ملال
مغز، نَغزان(۲۸) را حلال آمد حلال
چونکه قشرِ عقل صد بُرهان دهد
عقلِ کُل کی گام بیایقان(۲۹) نهد؟
عقل، دفترها کند یکسر سیاه
عقلِ عقل، آفاق دارد پُر ز ماه
(۲۸) نَغزان: نغزها، نغز به معنی خوب و نیکو است
(۲۹) ایقان: یقین کردن، باور کردن، بیگمان دانستن
----------
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
میرِ مجلس تویی و ما همه در تیرِ توایم
بندِ آن غمزه و آن تیر و کمانیم همه
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #836
چونکه غم بینی، تو استغفار(۳۰) کن
غم به امرِ خالق آمد، کار کن
(۳۰) استغفار: طلب مغفرت کردن، عذرخواهی
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۱۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #616
گر بپرّانیم تیر، آن نی ز ماست
ما کمان و تیراندازش خداست
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644
هست مهمانخانه این تَن ای جوان
هر صباحی ضَیفِ(۳۱) نو آید دوان
هین مگو کین مانْد اندر گردنم
که هم اکنون باز پَرَّد در عَدم
هر چه آید از جهان غَیبوَش
در دلت ضَیفست، او را دار خَوش
(۳۱) ضَیف: مهمان
----------
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
زهره در مجلسِ مَهمان به می از کار ببرد
ورنه کژرو ز چه رو چون سرطانیم همه؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #432, Divan e Shams
جمله مهمانند در عالم ولیک
کم کسی داند که او مهمانِ کیست
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
چشمِ آن طُرفهٔ بغداد ز ما عقل ربود
تا ندانیم که اندر همدانیم همه
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۵۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2554
مؤمنان در حَشر گویند: ای مَلَک
نَی که دوزخ بود راهِ مَشْتَرَک؟
مؤمن و کافر بر او یابد گذار
ما ندیدیم اندرین ره، دود و نار(۳۲)
نک بهشت و بارگاهِ ايمنی
پس کجا بود آن گذرگاهِ دَنی(۳۳)؟
پس مَلَک گوید که آن رَوْضهٔ(۳۴) خُضَر(۳۵)
که فلان جا دیدهاید اندر گذَر
دوزخ آن بود و، سیاستگاهِ سخت
بر شما شد باغ و بُستان و درخت
(۳۲) نار: آتش
(۳۳) دَنی: پست، ناکس، حقیر
(۳۴) رَوْضه: باغ، بهشت
(۳۵) خُضَر: سبز
----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۱۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1911
مصطفی فرمود: گر گویم به راست
شرحِ آن دشمن که در جانِ شماست
زَهرههای پُردلان(۳۶) هم بَردَرَد
نه رود ره، نه غمِ کاری خَورَد
(۳۶) پُردل: شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2862, Divan e Shams
هم به بغداد رَسی، رویِ خلیفه بینی
گر کُنی عزمِ سفر، در همدان نَستیزی
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2152, Divan e Shams
هر نفسی بگوییَم: عقلِ تو کو؟ چه شد تو را؟
عقل نمانْد بنده را در غم و امتحانِ تو
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
گفت ساقی: همه را جمله به تاراج دهم
همچنان کن هله ای جان، که چنانیم همه
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٢٩
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2329
چون الف چیزی ندارم، ای کریم
جز دلی دلتنگتر از چشمِ میم
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334
خود ندارم هیچ، بِه سازد مرا
که ز وَهمِ دارم است این صد عَنا(۳۷)
(۳۷) عَنا: رنج
----------
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
همچو غوّاص پیِ گوهرِ بینام و نشان
غرقِ آن قُلزُمِ بینام و نشانیم همه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams
چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۳۸) را؟
نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی
(۳۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
----------
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
نزدِ عشّاقْ بهاریم پُر از باغ و چمن
پیشِ هر منکرِ افسرده خزانیم همه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #537, Divan e Shams
هر جا که بینی شاهدی(۳۹)، چون آینه پیشش نشین
هر جا که بینی ناخوشی، آیینه درکش در نَمَد(۴۰)
(۳۹) شاهد: زیبارو
(۴۰) آیینه در نمد کشیدن: منظور روی تافتن و چشم بر هم نهادن است.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #87
بو نگهدار و بپرهیز از زُکام
تن بپوش از باد و بُودِ سردِ عام
تا نَینداید(۴۱) مَشامت را ز اثر
ای هواشان از زمستان سردتر
(۴۱) نَینداید: از مصدر انداییدن به معنی کاهگل گرفتن بام و دیوار. در اینجا مجازاً به معنی حجاب دل است.
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2142, Divan e Shams
چون بجهد خنده ز من، خنده نهان دارم از او
روی تُرُش سازم از او، بانگ و فغان آرَم از او
با تُرُشان لاغ(۴۲) کنی، خنده زنی، جنگ شود
خنده نهان کردم من، اشک همیبارم از او
(۴۲) لاغ: شوخی
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #96, Divan e Shams
خواهی که ز معده و لبِ هر خام گریزی
پرگوهر و روتلخ(۴۳) همیباش چو دریا
(۴۳) روتلخ: اخمو
----------
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
میجهد شعلهٔ دیگر ز زبانهٔ دلِ من
تا تو را وهم نیاید که زبانیم همه
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۲۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1208
غیرِ نطق و غیرِ ایماء(۴۴) و سِجِل(۴۵)
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
(۴۴) ايماء: اشاره كردن
(۴۵) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2550
پارهدُوزی میکُنی اندر دکان
زیرِ این دکّانِ تو، مدفون دو کان
هست این دکّان کِرایی، زود باش
تیشه بستان و تَکَش(۴۶) را میتراش
(۴۶) تَک: ته، قعر، عمق
----------
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
ساقیا باده بیاور که برآنیم همه
که بهجز عشقِ تو از خویش بِرانیم همه
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137
گفت: رو، هر که غم دین برگزید
باقیِ غمها خدا از وی بُرید
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۰۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #405, Divan e Shams
بجز از عشقِ مجرّد(۴۷) به هر آن نقش که رفتم
بنیارزید خوشیهاش، به تلخیِ ندامت
(۴۷) مجرّد: یکتا، تنها
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773
از خدا غیرِ خدا را خواستن
ظنِّ افزونیست و، کُلّی کاستن
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #360
بنده را کی زَهره باشد کز فُضول(۴۸)
امتحانِ حق کند ای گیجِ گُول؟
آن، خدا را میرسد کو امتحان
پیش آرد هر دَمی با بندگان
تا به ما، ما را نماید آشکار
که چه داریم از عقیده در سِرار(۴۹)
(۴۸) فُضول: فضولی و گستاخی
(۴۹) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #367
ای ندانسته تو شَرّ و خیر را
امتحان خود را کن، آنگه غَیْر را
امتحانِ خود چو کردی ای فلان
فارغ آیی ز امتحانِ دیگران
چون بدانستی که شِکَّرْدانهای
پس بدانی کاَهْلِ شِکَّرْخانهای
پس بدان، بیامتحانی، که اِله
شِکَّری نفْرستدت ناجایگاه
این بدان، بیامتحان، از عِلمِ شاه
چون سَری، نفرستدت در پایگاه
هیچ عاقل افکَنَد دُرِّ ثَمین(۵۰)
در میانِ مُستراحی پُر چَمین(۵۱)؟
زآنکه گندم را حکیمِ آگهی
هیچ نفْرستد به انبارِ کَهی
(۵۰) ثَمین: قيمتی، گرانبها
(۵۱) چَمین: کثافت، مدفوع، پیشآب
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #384
وسوسهٔ این امتحان، چون آمدت
بختِ بَد دان کآمد و گَردن زدت
چون چنین وسواس دیدی، زود زود
با خدا گَرد و، درآ اندر سجود
سَجدهگَه را تَر کُن از اشکِ روان
کِای خدا تو وارَهانَم زین گمان
آن زمان کِت امتحان مطلوب شد
مسجدِ دینِ تو، پُر خَرُّوب(۵۲) شد
(۵۲) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #388
قصّۀ مسجدِ اَقْصیٰ و خَرّوب و عزم کردنِ داود علیهالسّلام
پیش از سلیمان علیهالسّلام، بر بنایِ آن مسجد
چون درآمد عزمِ داودی به تنگ
که بسازد مسجدِ اَقْصیٰ به سنگ
وحی کردش حق که ترکِ این بخوان
که ز دَستت برنیاید این مکان
نیست در تقدیرِ ما آنکه تو این
مسجدِ اَقْصیٰ برآری ای گُزین
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۲۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2925
هرکه باشد قُوتِ او نور جلال
چون نزاید از لبش سِحرِ حلال(۵۳)؟
هرکه چون زنبور، وَحی اَستَش نَفَل(۵۴)
چون نباشد خانهٔ او پُر عسل؟
(۵۳) سِحرِ حلال: کلامِ جذّاب و هنرمندانه آوردن
(۵۴) نَفَل: غنیمت، در اینجا به معنی عطیّه و دهش است.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1065
در دلِ سالک اگر هست آن رُموز
رمزدانی نیست سالک را هنوز
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #391
گفت: جُرمم چیست ای دانایِ راز
که مرا گویی که مسجد را مساز؟
گفت: بیجُرمی، تو خونها کردهای
خونِ مظلومان به گردن بُردهای
که ز آوازِ تو خلقی بیشمار
جان بدادند و شدند آن را شکار
خون بسی رفتهست بر آوازِ تو
بر صدایِ خوبِ جانپردازِ(۵۵) تو
گفت: مغلوبِ تو بودم، مستِ تو
دستِ من بربسته بود از دستِ تو
نه که هر مغلوبِ شَه مرحوم(۵۶) بود؟
نَه که اَلْـمَغْلُوبُ کَالْـمَعْدُوم بود؟
مگر نه اینست که هر که مقهور شاه حقیقت شود مورد رحمت قرار میگیرد؟
و مگر نه اینست که هر که مغلوب شود گویی معدوم شده است؟
(۵۵) جانپرداز: جانستان، جانبخش
(۵۶) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #315
گر شدم در راهِ حُرمت، راهزن
آمدم ای مَه به شمشیر و کفن
جز به دستِ خود مَبُرَّم پا و سر
که ازین دستم، نه از دستِ دگر
از جدایی باز میرانی سُخُن
هر چه خواهی کن، ولیکن این مکن
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324
از پدر آموز، کآدم در گناه
خوش فرود آمد به سویِ پایگاه
چون بدید آن عالِمُالْاَسرار را
بَر دو پا اِستاد استغفار را
«همینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد،
روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد.»
بر سرِ خاکسترِ اَندُه نشست
از بهانه شاخ تا شاخی نَجَست
رَبَّنٰا اِنّا ظَلَمْنٰا گفت و بس
چونکه جانداران(۵۷) بدید او پیش و پس
«حضرت آدم(ع) فقط گفت: «پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیم.»
زیرا او در پیش و پسِ خود فرشتگان مراقب را مشاهده کرد.»
قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳
Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»
«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى
و بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.»
(۵۷) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۸۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1389
از پدر آموز ای روشنجَبین(۵۸)
رَبَّنٰا گفت و، ظَلَمْنٰا پیش از این
نه بهانه کرد و، نه تزویر ساخت
نه لِوایِ مکر و حیلت بر فراخت
(۵۸) جَبین: پیشانی
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #347
آنکه فرزندانِ خاصِ آدمند
نَفْخۀ اِنّاٰ ظَلَمْنٰا میدمند
زیرا آنان که فرزندان خاص آدماند میگویند که ما بر خود ستم کردیم.
حاجتِ خود عرضه کن، حجّت مگو
همچو ابلیسِ لعینِ سخترُو(۵۹)
سخترُویی، گر ورا شد عیبپوش
در ستیز و سخترُویی رو بکوش
(۵۹) سخترُو: بیشرم، گستاخ، پُررو
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #397
گفت: این مغلوب، معدومیست کو
جز به نسبت نیست معدوم، اَیْقِنُوا(۶۰)
حضرت حق به داوود(ع) جواب فرمود: درست است که تو مغلوب و مقهور من بودی،
امّا هر مغلوبی، معدومِ مطلق نیست. «یقین پیدا کنید.»
قرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹
Quran, Al-Hijr(#15), Line #99
«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»
«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»
(۶۰) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۹۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1398
چون رفیقی وسوسهٔ بدخواه را
کِی بدانی ثَمَّ وَجْهُ الله را؟
ای کسی که چشم دلت از موهای زائد هویٰ و هوس پاک نشده است،
چون همراهِ وسوسههای شیطانِ بدخواه هستی، کی بدین حقیقت واقف خواهی شد
که آدمی به هر جا روی آورد، ذاتِ حضرتِ حق در آن جا متجلّی است؟
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۱۵
Quran, Al-Baqarah(#2), Line #115
«…فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ…»
«…پس به هر جاى كه رو كنيد، همان جا رو به خداست…»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۹۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1399
هر که را باشد ز سینه فتحِ باب(۶۱)
او ز هر شهری، ببیند آفتاب
حق پدید است از میانِ دیگران
همچو ماه، اندر میانِ اختران(۶۲)
(۶۱) فتحِ باب: گشودن در
(۶۲) اَختَران: ستارگان
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #398
این چنین معدوم کو از خویش رفت
بهترینِ هستها افتاد و زَفت
او به نسبت با صفاتِ حق فناست
در حقیقت در فنا او را بقاست
جملۀ ارواح در تدبیرِ اوست
جملۀ اَشباح(۶۳) هم در تیرِ اوست
آنکه او مغلوب اندر لطفِ ماست
نیست مُضْطَر، بلکه مُختارِ وَلاست(۶۴)
کسی که عشق الهی را انتخاب کند با فنا کردنِ «من ذهنی»
یا وجودِ مجازی خود «تعظیم خدا» را درک می کند و از آن بهرهمند می گردد.
(۶۳) اَشباح: جمعِ شَبَح به معنی تن، کالبد، سیاهیای که از دور به نظر آید. در اینجا منظور مرتبهٔ جسم و جسمانیت است.
(۶۴) وَلا: وَلاء، دوستی، محبّت، نزدیکی
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008
چیست تعظیمِ(۶۵) خدا افراشتن؟
خویشتن را خوار و خاکی داشتن
چیست توحیدِ خدا آموختن؟
خویشتن را پیشِ واحد سوختن
گر همیخواهی که بفْروزی چو روز
هستیِ همچون شبِ خود را بسوز
(۶۵) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۰۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #402
مُنتهایِ اختیار آن است خَود
که اختیارش گردد اینجا مُفْتَقَد(۶۶)
اختیاری را نبودی چاشنی(۶۷)
گر نگشتی آخِر او محو از منی
در جهان گر لقمه و گر شربت است
لذّتِ او فرعِ محوِ لذّت است
گرچه از لذّات، بیتأثیر شد
لذّتی بود او و لذّتگیر(۶۸) شد
(۶۶) مُفْتَقَد: گم کرده شده
(۶۷) چاشنی: مقداری اندک از خوراک که برای مزّه کردن بچشند، در اینجا به معنی لذّت و حلاوت است.
(۶۸) لذّتگیر: گیرندهٔ لذّت و خوشی، جذب کنندهٔ لذّت و خوشی.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۸۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2782
گفت: میری، مرمرا حق داده است
سَروریّ و امرِ مطلق داده است
کین قِرانِ احمد است و دَورِ او
هین بگیرید امرِ او را اِتَّقُوا
قوم گفتندش که: ما هم زآن قضا
حاکمیم و داد امیریمان خدا
-------------------------
مجموع لغات:
(۱) تخته زدن: پنبه زدن، بیرون کردن پنبه از تخم، حلّاجی کردن پنبه، باز کردن گرهٔ پنبه
(۲) تیر: تیره، طایفه، تیر
(۳) بند: بسته، اسیر
(۴) غمزه: اشاراتِ معشوق
(۵) سرطان: برج سرطان که شبیه خرچنگ تصّور شده است.
(۶) طُرفه: شگفت، زیبا
(۷) قُلزُم: دریا
(۸) عشرت: کامرانی، شادی
(۹) سِنان: سرنیزه
(۱۰) لولیان: جمعِ لولی، کولی، سرودخوانِ کوچه
(۱۱) شنگولیان: جمعِ شنگولی، شاداب، شوخ
(۱۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه
(۱۳) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
(۱۴) حَدید: آهن
(۱۵) نَفَخْتُ: دمیدم
(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
(۱۷) حَبر: دانشمند، دانا
(۱۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
(۱۹) گَو: گودال
(۲۰) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت
(۲۱) سِبال: سبیل
(۲۲) نفتاندازَنده: کسی که آتش میبارد.
(۲۳) افواه: دهانها
(۲۴) جود: بخشش
(۲۵) لاتَأسوا: اندوهگین نباشید
(۲۶) شست: قلـاّبِ ماهیگیری
(۲۷) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن
(۲۸) نَغزان: نغزها، نغز به معنی خوب و نیکو است
(۲۹) ایقان: یقین کردن، باور کردن، بیگمان دانستن
(۳۰) استغفار: طلب مغفرت کردن، عذرخواهی
(۳۱) ضَیف: مهمان
(۳۲) نار: آتش
(۳۳) دَنی: پست، ناکس، حقیر
(۳۴) رَوْضه: باغ، بهشت
(۳۵) خُضَر: سبز
(۳۶) پُردل: شجاع، دلیر، دلاور، باجرئت
(۳۷) عَنا: رنج
(۳۸) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
(۳۹) شاهد: زیبارو
(۴۰) آیینه در نمد کشیدن: منظور روی تافتن و چشم بر هم نهادن است.
(۴۱) نَینداید: از مصدر انداییدن به معنی کاهگل گرفتن بام و دیوار. در اینجا مجازاً به معنی حجاب دل است.
(۴۲) لاغ: شوخی
(۴۳) روتلخ: اخمو
(۴۴) ايماء: اشاره كردن
(۴۵) سِجِل: در اينجا به معنیِ مطلق نوشته
(۴۶) تَک: ته، قعر، عمق
(۴۷) مجرّد: یکتا، تنها
(۴۸) فُضول: فضولی و گستاخی
(۴۹) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان
(۵۰) ثَمین: قيمتی، گرانبها
(۵۱) چَمین: کثافت، مدفوع، پیشآب
(۵۲) خَرُّوب: گیاه خَرنُوب که بوتهای بیابانی و مرتفع و خاردار است و در هر بنایی برویَد آن را ویران میکند.
(۵۳) سِحرِ حلال: کلامِ جذّاب و هنرمندانه آوردن
(۵۴) نَفَل: غنیمت، در اینجا به معنی عطیّه و دهش است.
(۵۵) جانپرداز: جانستان، جانبخش
(۵۶) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.
(۵۷) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان
(۵۸) جَبین: پیشانی
(۵۹) سخترُو: بیشرم، گستاخ، پُررو
(۶۰) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.
(۶۱) فتحِ باب: گشودن در
(۶۲) اَختَران: ستارگان
(۶۳) اَشباح: جمعِ شَبَح به معنی تن، کالبد، سیاهیای که از دور به نظر آید. در اینجا منظور مرتبهٔ جسم و جسمانیت است.
(۶۴) وَلا: وَلاء، دوستی، محبّت، نزدیکی
(۶۵) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن
(۶۶) مُفْتَقَد: گم کرده شده
(۶۷) چاشنی: مقداری اندک از خوراک که برای مزّه کردن بچشند، در اینجا به معنی لذّت و حلاوت است.
(۶۸) لذّتگیر: گیرندهٔ لذّت و خوشی، جذب کنندهٔ لذّت و خوشی.
----------------------------
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
جام بر دست به ساقی نگرانیم همه
فارغ از غصه هر سود و زیانیم همه
این معلم که خرد بود بشد ما طفلان
یکدگر را ز جنون تختهزنانیم همه
پابرهنه خرد از مجلس ما دوش گریخت
چونکه بیرون ز حد عقل و گمانیم همه
میرِ مجلس تویی و ما همه در تیر توایم
بند آن غمزه و آن تیر و کمانیم همه
زهره در مجلس مهمان به می از کار ببرد
ورنه کژرو ز چه رو چون سرطانیم همه
چشم آن طرفه بغداد ز ما عقل ربود
تا ندانیم که اندر همدانیم همه
گفت ساقی همه را جمله به تاراج دهم
همچنان کن هله ای جان که چنانیم همه
همچو غواص پی گوهر بینام و نشان
غرق آن قلزم بینام و نشانیم همه
وقت عشرت طربانگیزتر از جام میایم
در صف رزم چو شمشیر و سنانیم همه
نزد عشاق بهاریم پر از باغ و چمن
پیش هر منکر افسرده خزانیم همه
میجهد شعله دیگر ز زبانه دل من
تا تو را وهم نیاید که زبانیم همه
ساقیا باده بیاور که برآنیم همه
که بهجز عشق تو از خویش برانیم همه
مولوی، دیوان شمس، ترجیعات، ترجیع بیستم
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)#20, Divan e Shams
جام بر دست به ساقی نگرانیم همه
فارغ از غصه هر سود و زیانیم همه
این معلم که خرد بود بشد ما طفلان
یکدگر را ز جنون تختهزنانیم همه
پا برهنه خرد از مجلس ما دوش گریخت
چونکه بیرون ز حد عقل و گمانیم همه
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams
شب که جهان است پر از لولیان
زهره زند پرده شنگولیان
بیند مریخ که بزم است و عیش
خنجر و شمشیر کند در میان
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذودلال
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219
در تگ جو هست سرگین ای فتی
گرچه جو صافی نماید مر تو را
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240
کرده حق ناموس را صد من حدید
ای بسی بسته به بند ناپدید
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067
که درون سینه شرحت دادهایم
شرح اندر سینهات بنهادهایم
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130
چون ملایک گوی لا علم لنا
تا بگیرد دست تو علمتنا
مانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیست
تا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیرد
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲
Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32
«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»
«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams
دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر
کار او کن فیکونست نه موقوف علل
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466
پیش چوگانهای حکم کن فکان
میدویم اندر مکان و لامکان
قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲
Quran, Yaseen(#36), Line #82
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»
«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams
چه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم را