Parviz Shahbazi

Ganje Hozour Program #955

برنامه شماره ۹۵۵ گنج حضور

  • Currently 4.09/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 196 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۵۵ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی

۱۴۰۲ تاریخ اجرا۲۸ مارس ۲۰۲۳ - ۹ فروردین



برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۵۵ بر روی این لینک کلیک کنید.

برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۵۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

PDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت 

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


ای دل به غمش دِه جان، یعنی بنمی‌ارزد

بی‌سر شو و بی‌سامان، یعنی بنمی‌ارزد


چون لعلِ لبش دیدی، یک بوسه بدزدیدی

برخیز ز لعل و کان، یعنی بنمی‌ارزد


در عشقِ چنان چوگان می‌باش به سر گردان

چون گوی درین میدان، یعنی بنمی‌ارزد


بی‌پا شد و بی‌سر شد، تا مرد قَلَندَر(۱) شد

شاباش(۲) زهی ارزان، یعنی بنمی‌ارزد


چون آتشِ نو کردی، عقلم به گرو کردی

خاکِ توام ای سلطان، یعنی بنمی‌ارزد


بر عشق گذشتم من، قربانِ تو گشتم من

آن عید بدین قربان، یعنی بنمی‌ارزد


چون مردمِ دیوانه ویران کنم این خانه

آن وصل بدین هجران، یعنی بنمی‌ارزد


تا دل به قمر دادم، از گردشِ او شادم

چون چرخ شدم گردان، یعنی بنمی‌ارزد


(۱) قَلَندَر: صوفی، انسان زنده به حضور، آزاد، رند

(۲) شاباش: شاد باشید

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


ای دل به غمش دِه جان، یعنی بنمی‌ارزد

بی‌سر شو و بی‌سامان، یعنی بنمی‌ارزد


چون لعلِ لبش دیدی، یک بوسه بدزدیدی

برخیز ز لعل و کان، یعنی بنمی‌ارزد


در عشقِ چنان چوگان می‌باش به سر گردان

چون گوی درین میدان، یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم،‌ بیت ۳۱۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137


گفت: رو، هر که غم دین برگزید

باقیِ غم‌ها خدا از وی بُرید


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501


اوّل و آخِر تویی ما در میان

هیچ هیچی که نیاید در بیان


« همانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، 

ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. 

باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»


قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳

Quran, Al-Hadid(#57), Line #3


« هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»


« اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1438


ای دهندهٔ عقل‌ها، فریاد رَس

تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس


هم طلب از توست و هم آن نیکویی

ما که‌ایم؟ اوّل تویی، آخر تویی


هم بگو تو، هم تو بشنو، هم تو باش

ما همه لاشیم(۳) با چندین تراش


(۳) لاش: هیچ چیز

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840


جهدِ فرعونی، چو بی‌توفیق بود

هرچه او می‌دوخت، آن تفتیق(۴) بود


(۴) تفتیق: شکافتن

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۵)


(۵) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550


چون ز زنده مُرده بیرون می‌کند

نَفْسِ زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288


عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّ

بر هزاران آرزو و طِمّ(۶) و رِمّ(۷)


(منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.)


جمع باید کرد اجزا را به عشق

تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق


جَوجَوی(۸)، چون جمع گردی ز اِشتباه

پس توان زد بر تو سِکّهٔ پادشاه


(۶) طِمّ: دریا و آب فراوان

(۷) رِمّ: زمین و خاک

(۸) جَوجَو: یک ‌جو یک‌ جو و ذرّه‌ذرّه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502


خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزد

وانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463


مشتریِّ ماست اللهُ‌اشْتَریٰ(۹)

از غمِ هر مشتری هین برتر آ


«کسی که فرموده است: «خداوند می‌خرد»، مشتری ماست.

بهوش باش از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.»


قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱

Quran, At-Tawba(#9), Line #111


«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»


«خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»


مشتریی جُو که جویانِ تو است

عالمِ آغاز و پایانِ تو است


هین مَکَش هر مشتری را تو به دست

عشق‌بازی با دو معشوقه بَد است


(۹) اِشترى: خريد

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shams


جانِ جانهایی تو، جان را برشکن

کس تویی، دیگر کسان را برشکن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #609, Divan e Shams


بر هر چه همی‌لرزی، می‌دان که همان ارزی

زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621


سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماند

خویش را سَر ساخت و تنها پیش راند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #150, Divan e Shams


دردِ شمس‌الدین بود سرمایهٔ درمان ما

بی سر و سامانیِ عشقش بُوَد سامان ما


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746


امتحان بر امتحان است ای پدر

هین، به کمتر امتحان، خود را مَخَر


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #360


بنده را کی زَهره باشد کز فُضول(۱۰)

امتحانِ حق کند ای گیجِ گُول؟


آن، خدا را می‌رسد کو امتحان

پیش آرَد هر دَمی با بندگان


تا به ما، ما را نماید آشکار

که چه داریم از عقیده در سِرار(۱۱)


(۱۰) فُضول: فضولی و گستاخی

(۱۱) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1430


هرکه او بی‌سَر بجنبد، دُم بُوَد

جُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بود  


کَژْرو و شبکور و زشت و زهرناک

پیشۀ او خَستنِ(۱۲) اَجسامِ پاک


سَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَد

خُلق و خویِ مستمرّش این بُوَد


(۱۲) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shams


زهی باغی که من ترتیب کردم

زهی شهری که من بنیاد کردم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #612


تو مکانی، اصلِ تو در لامکان

این دکان بربند و بگشا آن دکان‏


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #712, Divan e Shams


شیرین چو شکَر تو باش شاکر

شاکِر هر دم شِکَر سِتانَد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528


شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شود

شِکَّر ارزانَ‌ست، ارزان‌تر شود


در شِکَر غلطید ای حلواییان

هم‌چو طوطی، کوریِ صفراییان 


نیشکر کوبید کار این است و بس

جان برافشانید یار این است و بس 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams


ساقیِ باقی‌ست خوش و عاشقان

خاکِ سیه بر سرِ این باقیان


زهر از آن دستِ کریمش بنوش

تا که شوی مِهتَرِ(۱۳) حلواییان


عشق چو مغز است جهان همچو پوست

عشق چو حلوا و جهان چون تیان(۱۴)


حلقِ من از لذّتِ حلوا بسوخت

تا نکنم حِلیهٔ(۱۵) حلوا بیان


(۱۳) مِهتَر: بزرگ‌تر

(۱۴) تیان: دیگِ سرگشادهٔ بزرگ

(۱۵) حِلیه: زینت، مشخصاتِ ظاهر، وصف

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams


چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۶) را؟

نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی


(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shams


جانِ جانهایی تو، جان را برشکن

کس تویی، دیگر کسان را برشکن


گوهرِ باقی، درآ در دیده‌ها

سنگ بستان، باقیان را برشکن


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053


گاوِ زرّین بانگ کرد، آخِر چه گفت؟   

کاحمقان را این همه رغبت شگُفت‏


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480


مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۱۷)

چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُش


(۱۷) عُش: آشیانهٔ پرندگان

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466


پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکان

می‌دویم اندر مکان و لامَکان


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1555


پای را بَربست و گفتا: گُو شَوَم

در خَمِ چوگانْش(۱۸)، غلطان می‌روم


(۱۸) چوگان: چوب بلندی است که سرِ آن خمیده است و با آن گُویِ مخصوصی را می‌زنند.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1558


گُوی شو، می‌گَرد بر پهلویِ صدق

غَلْط غَلطان در خَمِ چوگانِ عشق


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #322, Divan e Shams


گویِ منی و می‌دوی در چوگانِ حکمِ من

در پیِ تو همی ‌دَوَم، گرچه که می‌دوانَمت


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4009


عشق چون دَعوی، جَفا دیدن گُواه

چون گُواهت نیست، شد دَعوی تَباه


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shams


در حرکت باش از آنک، آبِ روان نَفسُرد(۱۹)

کز حرکت یافت عشق سِرِّ سَراندازی‌ای


(۱۹) فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1802, Divan e Shams


غلبیرم(۲۰) اندر دستِ او، در دست می‌گرداندم

غلبیر کردن کارِ او، غلبیر بودن کار من


(۲۰) غَلبیر: غربال، الک

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1387, Divan e Shams


چون آب باش و بی‌گره، از زخمِ دندان‌ها بجه

من تا گره دارم، یقین می‌کوبی و می‌ساییَم


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۱)


(۲۱) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۲)

گرچه جو صافی نماید مر تو را


(۲۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۳)

ای بسی بسته به بندِ ناپدید


(۲۳) حَدید: آهن

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067


که درونِ سینه شرحت داده‌ایم

شرح اَندر سینه‌ات بِنهاده‌ایم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130


چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا

تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا


مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32


« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


 دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۲۴) بپذیر

کارِ او کُنْ فَیَکُون‌ست، نه موقوفِ علل


(۲۴) نَفَخْتُ: دمیدم

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466


پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکان

می‌دویم اندر مکان و لامَکان


قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲

Quran, Yaseen(#36), Line #82


«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams


چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۲۵) را؟

نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی


(۲۵) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams


گفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ من

هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ او

خو بدزدد دل نهان از خویِ او


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از رهِ پنهان، صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856


گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقین

چه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514


بر قرینِ خویش مَفزا در صِفت

کآن فراق آرد یقین در عاقبت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حَبْر(۲۶) و سَنی(۲۷)

خویش را بدخُو و خالی می‌کنی


(۲۶) حَبر: دانشمند، دانا

(۲۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مردهٔ خود را رها کرده‌ست او

مردهٔ بیگانه را جوید رَفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گری

مدّتی بنشین و، بر خود می‌گِری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235


در گویّ(۲۸) و در چَهی ای قَلتَبان(۲۹)

دست وادار از سِبالِ(۳۰) دیگران


چون به بُستانی رسی زیبا و خَوش

بعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَش


ای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَش

نغزجایی، دیگران را هم بکَش


(۲۸) گَو: گودال

(۲۹) قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت

(۳۰) سِبال: سبیل

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230


آشنایی گیر شب‌ها تا به روز

با چنین اِستاره‌های دیوسوز


هر یکی در دفعِ دیوِ بَدگُمان

هست نفت‌اندازِ(۳۱) قلعهٔ آسمان


(۳۱) نفت‌اندازَنده: کسی که آتش می‌بارد.

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


بی‌پا شد و بی‌سر شد، تا مرد قَلَندَر شد

شاباش زهی ارزان، یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #189, Divan e Shams


چوگانِ زلف دیدی، چون گوی دررسیدی

از پا و سر بُریدی، بی‌پا و سر به رقص آ


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2622


اللَّه اللَّه زود بفروش و بخَر

قطره‌ای دِه، بحرِ پُرگوهر ببر


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۷۷

Poem (Qazal) #177, Divan e Hafez


هزار نکتهٔ باریک‌تر ز مو این جاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۶۶

Poem (Qazal) #66, Divan e Hafez


قلندرانِ حقیقت به نیم‌ جو نخرند

قبایِ اطلس آن کس که از هنر عاریست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2623


اللَّه اللَّه هیچ تأخیری مکُن 

که ز بَحرِ لطف آمد این سخُن


لطف، اندر لطفِ این گُم می‌شود 

کاسْفَلی(۳۲) بر چرخِ هفتم می‌شود


(۳۲) اَسْفَل: پست و فرومایه

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528


شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شود

شِکَّر ارزانَ‌ست، ارزان‌تر شود


در شِکَر غلطید ای حلواییان

هم‌چو طوطی، کوریِ صفراییان 


نیشکر کوبید کار این است و بس

جان برافشانید یار این است و بس 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


چون آتشِ نو کردی، عقلم به گرو کردی

خاکِ توام ای سلطان، یعنی بنمی‌ارزد


حافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۷۸

Poem (Qazal) #178, Divan e Hafez


صوفیان واستدند از گروِ می همه رَخت

دلقِ ما بود که در خانه خمّار(۳۳) بمانْد


(۳۳) خَمّار: مِی‌فروش

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008


چیست تعظیمِ(۳۴) خدا افراشتن؟

خویشتن را خوار و خاکی داشتن


چیست توحیدِ خدا آموختن؟

خویشتن را پیشِ واحد سوختن


گر همی‌خواهی که بفْروزی چو روز

هستیِ همچون شبِ خود را بسوز


(۳۴) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


بر عشق گذشتم من، قربانِ تو گشتم من

آن عید بدین قربان، یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408


عقل، قربان کُن به پیشِ مصطفی

حَسبِیَ الله گُو که الله‌ام کَفی


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸

Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38


«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ … . »


«… آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟ … .»


«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»


«… بگو: خدا براى من بس است… .»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #820


هی زِ چِه معلوم گردد این؟ ز بَعث(۳۵)

بعث را جُو، کم کن اندر بعث بَحث


(۳۵) بعث: رستاخیز، قیامت

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2143


معنیِ تکبیر این است ای امام

کای خدا پیشِ تو ما قربان شدیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


چون مردمِ دیوانه ویران کنم این خانه

آن وصل بدین هجران، یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۳۲۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2328


زین خِرَد جاهل همی باید شدن

دست در دیوانگی باید زدن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams


ساقیِ باقی‌ست خوش و عاشقان

خاکِ سیه بر سرِ این باقیان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shams


عاشقی بر من، پریشانت کنم

کم عمارت کن، که ویرانت کنم


گر دو صد خانه کنی زنبوروار

چون مگس بی‌خان و بی‌مانت کنم


تو بر آنکه خلق را حیران کنی

من بر آنکه مست و حیرانت کنم


ور تو افلاطون و لقمانی(۳۶) به علم

من به یک دیدار نادانت کنم


(۳۶) افلاطون و لقمان: هردو در دانایی و حکمت شهرت داشته‌اند.

-----------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #560


عُقده(۳۷) را بگشاده گیر ای مُنتهی

عقده‌یی سخت‌ست بر کیسهٔ تهی


(۳۷) عُقده: گِره

-----------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


تا دل به قمر دادم، از گردشِ او شادم

چون چرخ شدم گردان، یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shams


گر کُهِ قافی، تو را چون آسیا

آرَم اندر چرخ و گردانت کنم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2219, Divan e Shams


من غلامِ قمرم غیرِ قمر هیچ مگو

پیشِ من جز سخنِ شمع و شِکَر هیچ مگو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shams


اگر چرخِ وجودِ من ازین گردش فرو مانَد

بگردانَد مرا آنکَس که گردون را بگردانَد

-------------------------

مجموع لغات:


(۱) قَلَندَر: صوفی، انسان زنده به حضور، آزاد، رند

(۲) شاباش: شاد باشید

(۳) لاش: هیچ چیز

(۴) تفتیق: شکافتن

(۵) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی

(۶) طِمّ: دریا و آب فراوان

(۷) رِمّ: زمین و خاک

(۸) جَوجَو: یک ‌جو یک‌ جو و ذرّه‌ذرّه

(۹) اِشترى: خريد

(۱۰) فُضول: فضولی و گستاخی

(۱۱) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان

(۱۲) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.

(۱۳) مِهتَر: بزرگ‌تر

(۱۴) تیان: دیگِ سرگشادهٔ بزرگ

(۱۵) حِلیه: زینت، مشخصاتِ ظاهر، وصف

(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

(۱۷) عُش: آشیانهٔ پرندگان

(۱۸) چوگان: چوب بلندی است که سرِ آن خمیده است و با آن گُویِ مخصوصی را می‌زنند.

(۱۹) فِسُردن: یخ بستن، منجمد شدن

(۲۰) غَلبیر: غربال، الک

(۲۱) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

(۲۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد

(۲۳) حَدید: آهن

(۲۴) نَفَخْتُ: دمیدم

(۲۵) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

(۲۶) حَبر: دانشمند، دانا

(۲۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه

(۲۸) گَو: گودال

(۲۹) قَلتَبان: بی‌حمیّت، بی‌غیرت

(۳۰) سِبال: سبیل

(۳۱) نفت‌اندازَنده: کسی که آتش می‌بارد.

(۳۲) اَسْفَل: پست و فرومایه

(۳۳) خَمّار: مِی‌فروش

(۳۴) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن

(۳۵) بعث: رستاخیز، قیامت

(۳۶) افلاطون و لقمان: هردو در دانایی و حکمت شهرت داشته‌اند.

(۳۷) عُقده: گِره

---------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


ای دل به غمش ده جان یعنی بنمی‌ارزد

بی‌سر شو و بی‌سامان یعنی بنمی‌ارزد


چون لعل لبش دیدی یک بوسه بدزدیدی

برخیز ز لعل و کان یعنی بنمی‌ارزد


در عشق چنان چوگان می‌باش به سر گردان

چون گوی درین میدان یعنی بنمی‌ارزد


بی‌پا شد و بی‌سر شد تا مرد قلندر شد

شاباش زهی ارزان یعنی بنمی‌ارزد


چون آتش نو کردی عقلم به گرو کردی

خاک توام ای سلطان یعنی بنمی‌ارزد


بر عشق گذشتم من قربان تو گشتم من

آن عید بدین قربان یعنی بنمی‌ارزد


چون مردم دیوانه ویران کنم این خانه

آن وصل بدین هجران یعنی بنمی‌ارزد


تا دل به قمر دادم از گردش او شادم

چون چرخ شدم گردان یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


ای دل به غمش ده جان یعنی بنمی‌ارزد

بی‌سر شو و بی‌سامان یعنی بنمی‌ارزد


چون لعل لبش دیدی یک بوسه بدزدیدی

برخیز ز لعل و کان یعنی بنمی‌ارزد


در عشق چنان چوگان می‌باش به سر گردان

چون گوی درین میدان یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم،‌ بیت ۳۱۳۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3137


گفت رو هر که غم دین برگزید

باقی غم‌ها خدا از وی برید


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501


اول و آخر تویی ما در میان

هیچ هیچی که نیاید در بیان


همانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم 

ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد 

باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم


قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳

Quran, Al-Hadid(#57), Line #3


« هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»


« اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1438


ای دهنده عقل‌ها فریاد رس

تا نخواهی تو نخواهد هیچ کس


هم طلب از توست و هم آن نیکویی

ما که‌ایم اول تویی آخر تویی


هم بگو تو هم تو بشنو هم تو باش

ما همه لاشیم با چندین تراش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840


جهد فرعونی چو بی‌توفیق بود

هرچه او می‌دوخت آن تفتیق بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shams


از هر جهتی تو را بلا داد

تا بازکشد به بی‌جهاتت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #550


چون ز زنده مرده بیرون می‌کند

نفس زنده سوی مرگی می‌تند


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288


عقل تو قسمت شده بر صد مهم

بر هزاران آرزو و طم و رم


منظور از طم و رم در اینجا آرزوهای دنیوی است


جمع باید کرد اجزا را به عشق

تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق


جوجوی چون جمع گردی ز اشتباه

پس توان زد بر تو سکه پادشاه


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502


خویش را تسلیم کن بر دام مزد

وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463


مشتری ماست الله‌اشتری

از غم هر مشتری هین برتر آ


کسی که فرموده است خداوند می‌خرد مشتری ماست

بهوش باش از غم مشتریان فاقد اعتبار بالاتر بیا


قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱

Quran, At-Tawba(#9), Line #111


«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»


«خداوند، جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت خریده است…»


مشتریی جو که جویان تو است

عالم آغاز و پایان تو است


هین مکش هر مشتری را تو به دست

عشق‌بازی با دو معشوقه بد است


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shams


جان جانهایی تو جان را برشکن

کس تویی دیگر کسان را برشکن


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #609, Divan e Shams


بر هر چه همی‌لرزی می‌دان که همان ارزی

زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621


سرنگون زآن شد که از سر دور ماند

خویش را سر ساخت و تنها پیش راند


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #150, Divan e Shams


درد شمس‌الدین بود سرمایه درمان ما

بی سر و سامانی عشقش بود سامان ما


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746


امتحان بر امتحان است ای پدر

هین به کمتر امتحان خود را مخر


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #360


بنده را کی زهره باشد کز فضول

امتحان حق کند ای گیج گول


آن خدا را می‌رسد کو امتحان

پیش آرد هر دمی با بندگان


تا به ما ما را نماید آشکار

که چه داریم از عقیده در سرار


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1430


هرکه او بی‌سر بجنبد دم بود

جنبشش چون جنبش کژدم بود  


کژرو و شبکور و زشت و زهرناک

پیشه او خستن اجسام پاک


سر بکوب آن را که سرش این بود

خلق و خوی مستمرش این بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1502, Divan e Shams


زهی باغی که من ترتیب کردم

زهی شهری که من بنیاد کردم


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #612


تو مکانی اصل تو در لامکان

این دکان بربند و بگشا آن دکان‏


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #712, Divan e Shams


شیرین چو شکر تو باش شاکر

شاکر هر دم شکر ستاند


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528


شهر ما فردا پر از شکر شود

شکر ارزان‌ست ارزان‌تر شود


در شکر غلطید ای حلواییان

هم‌چو طوطی کوری صفراییان 


نیشکر کوبید کار این است و بس

جان برافشانید یار این است و بس 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams


ساقی باقی‌ست خوش و عاشقان

خاک سیه بر سر این باقیان


زهر از آن دست کریمش بنوش

تا که شوی مهتر حلواییان


عشق چو مغز است جهان همچو پوست

عشق چو حلوا و جهان چون تیان


حلق من از لذت حلوا بسوخت

تا نکنم حلیه حلوا بیان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams


چه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم را

نگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shams


جان جانهایی تو جان را برشکن

کس تویی دیگر کسان را برشکن


گوهر باقی درآ در دیده‌ها

سنگ بستان باقیان را برشکن


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2053


گاو زرین بانگ کرد آخر چه گفت   

کاحمقان را این همه رغبت شگفت‏


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480


مرغ جذبه ناگهان پرد ز عش

چون بدیدی صبح شمع آنگه بکش


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466


پیش چوگانهای حکم کن فکان

می‌دویم اندر مکان و لامکان


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1555


پای را بربست و گفتا گو شوم

در خم چوگانش غلطان می‌روم


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1558


گوی شو می‌گرد بر پهلوی صدق

غلط غلطان در خم چوگان عشق


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #322, Divan e Shams


گوی منی و می‌دوی در چوگان حکم من

در پی تو همی ‌دوم گرچه که می‌دوانمت


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4009


عشق چون دعوی جفا دیدن گواه

چون گواهت نیست شد دعوی تباه


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shams


در حرکت باش از آنک آب روان نفسرد

کز حرکت یافت عشق سر سراندازی‌ای


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1802, Divan e Shams


غلبیرم اندر دست او در دست می‌گرداندم

غلبیر کردن کار او غلبیر بودن کار من


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1387, Divan e Shams


چون آب باش و بی‌گره از زخم دندان‌ها بجه

من تا گره دارم یقین می‌کوبی و می‌ساییم


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علتی بتر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذودلال


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگ جو هست سرگین ای فتی

گرچه جو صافی نماید مر تو را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حدید

ای بسی بسته به بند ناپدید


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067


که درون سینه شرحت داده‌ایم

شرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130


چون ملایک گوی لا علم لنا

تا بگیرد دست تو علمتنا


مانند فرشتگان بگو ما را دانشی نیست تا جز آنچه به ما آموختی دست تو را بگیرد


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32


« قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»


« گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams


دم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیر

کار او کن فیکون‌ست نه موقوف علل


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466


پیش چوگانهای حکم کن فکان

می‌دویم اندر مکان و لامکان


قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲

Quran, Yaseen(#36), Line #82


«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»


«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مى‌گويد: موجود شو، پس موجود مى‌شود.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams


چه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم را

نگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams


گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من

هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636


از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی او

خو بدزدد دل نهان از خوی او


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421


می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها

از ره پنهان صلاح و کینه‌ها


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856


گرگ درنده‌ست نفس بد یقین

چه بهانه می‌نهی بر هر قرین


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514


بر قرین خویش مفزا در صفت

کآن فراق آرد یقین در عاقبت


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196


تا کنی مر غیر را حبر و سنی

خویش را بدخو و خالی می‌کنی


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151


مرده خود را رها کرده‌ست او

مرده بیگانه را جوید رفو


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479


دیده آ بر دیگران نوحه‌گری

مدتی بنشین و بر خود می‌گری


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235


در گوی و در چهی ای قلتبان

دست وادار از سبال دیگران


چون به بستانی رسی زیبا و خوش

بعد از آن دامان خلقان گیر و کش


ای مقیم حبس چار و پنج و شش

نغزجایی دیگران را هم بکش


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230


آشنایی گیر شب‌ها تا به روز

با چنین استاره‌های دیوسوز


هر یکی در دفع دیو بدگمان

هست نفت‌انداز قلعه آسمان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


بی‌پا شد و بی‌سر شد تا مرد قلندر شد

شاباش زهی ارزان یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #189, Divan e Shams


چوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدی

از پا و سر بریدی بی‌پا و سر به رقص آ


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2622


الله الله زود بفروش و بخر

قطره‌ای ده بحر پرگوهر ببر


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۷۷

Poem (Qazal) #177, Divan e Hafez


هزار نکته باریک‌تر ز مو این جاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند


حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۶۶

Poem (Qazal) #66, Divan e Hafez


قلندران حقیقت به نیم‌ جو نخرند

قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۲۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2623


الله الله هیچ تأخیری مکن 

که ز بحر لطف آمد این سخن


لطف اندر لطف این گم می‌شود 

کاسفلی بر چرخ هفتم می‌شود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸ 

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2528


شهر ما فردا پر از شکر شود

شکر ارزان‌ست ارزان‌تر شود


در شکر غلطید ای حلواییان

هم‌چو طوطی کوری صفراییان 


نیشکر کوبید کار این است و بس

جان برافشانید یار این است و بس 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


چون آتش نو کردی عقلم به گرو کردی

خاک توام ای سلطان یعنی بنمی‌ارزد


حافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۷۸

Poem (Qazal) #178, Divan e Hafez


صوفیان واستدند از گرو می همه رخت

دلق ما بود که در خانه خمار بماند


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008


چیست تعظیم خدا افراشتن

خویشتن را خوار و خاکی داشتن


چیست توحید خدا آموختن

خویشتن را پیش واحد سوختن


گر همی‌خواهی که بفروزی چو روز

هستی همچون شب خود را بسوز


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams


بر عشق گذشتم من قربان تو گشتم من

آن عید بدین قربان یعنی بنمی‌ارزد


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1408


عقل قربان کن به پیش مصطفی

حسبی الله گو که الله‌ام کفی


قرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیات ۳۶ و ۳۸

Quran, Az-Zumar(#39), Line #36, 38


«… أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ ۖ … . »


«… آيا خدا براى نگهدارى بنده‌اش كافى نيست؟ … .»


«… قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ۖ… .»


«… بگو: خدا براى من بس است… .»


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #820


هی ز چه معلوم گردد این ز بعث

بعث را جو کم کن اندر بعث بحث