برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۵۶ بر روی این لینک کلیک کنید.
برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۵۶ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.
PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت
PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت
تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی
خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری
فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۶ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)
فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۵۶ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)
برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
نباشد عیب پرسیدن، تو را خانه کجا باشد
نشانی دِه اگر یابیم و آن اقبالِ ما باشد
تو خورشیدِ جهان باشی، ز چشمِ ما نهان باشی
تو خود این را روا داری؟ و آنگه این روا باشد؟
نگفتی من وفا دارم؟ وفا را من خریدارم؟
ببین در رنگِ رخسارم، بیندیش این وفا باشد؟
بیا ای یارِ لعلینلب، دلم گم گشت در قالب
دلم داغِ شما دارد، یقین پیشِ شما باشد
درین آتش کبابم من، خراب اندر خرابم من
چه باشد ای سرِ خوبان تنی کز سر جدا باشد؟
دلِ من در فراقِ جان چو ماری سرزده پیچان
به گِردِ نقشِ تو گردان مثالِ آسیا باشد
بگفتم ای دلِ مسکین بیا بر جایِ خود بنشین
حذر کن ز آتشِ پُرکین، دلِ من گفت: تا باشد(۱)
فروبستهست تدبیرم، بیا ای یارْ شبگیرم
بپرس از شاهِ کشمیرم کسی را کآشنا باشد
خود او پیدا و پنهان است، جهان نقش است و او جان است
بیندیش این چه سلطان است، مگر نورِ خدا باشد
خروش و جوشِ هر مستی ز جوشِ خُمِّ می باشد
سبکساریِّ هر آهن ز تو آهنربا باشد
خریدی خانهٔ دل را، دل آنِ توست، میدانی
هر آنچه هست در خانه از آنِ کدخدا باشد
قماشی کآنِ تو نَبوَد برون انداز از خانه
درونِ مسجدِ اَقصیٰ(۲) سگِ مُرده چرا باشد؟
مسلّم گشت دلداری تو را، ای تو دلِ عالَم
مسلّم گشت جانبخشی تو را، وآن دم تو را باشد
که دریا را شکافیدن بُوَد چالاکیِ موسیٰ
قبایِ مه شکافیدن ز نورِ مصطفیٰ باشد
برآرد عشق یک فتنه که مردم راهِ کُه گیرد
به شهر اندر کسی مانَد که جویایِ فنا باشد
زند آتش در این بیشه که بگریزند نخجیران(۳)
ز آتش هر که نگریزد چو ابراهیمِ ما باشد
خمش، کوته کن ای خاطر که علمِ اوّل و آخر
بیان کرده بُوَد عاشق چو پیشِ شاه لا باشد
(۱) تا باشد: ببینیم چه میشود
(۲) مسجدِ اَقصیٰ: مسجد بزرگ و معروف در بیتالـمقدس
(۳) نخجیر: شکار، صید، بز کوهی
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
نباشد عیب پرسیدن، تو را خانه کجا باشد
نشانی دِه اگر یابیم و آن اقبالِ ما باشد
تو خورشیدِ جهان باشی، ز چشمِ ما نهان باشی
تو خود این را روا داری؟ و آنگه این روا باشد؟
نگفتی من وفا دارم؟ وفا را من خریدارم؟
ببین در رنگِ رخسارم، بیندیش این وفا باشد؟
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1847
چون نپرسی، زودتر کشفت شود
مرغِ صبر از جمله پرّانتر بُوَد
ور بپرسی دیرتر حاصل شود
سهل از بیصبریت مشکل شود
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۰۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2906
لطف سبزه، جُزوِ لطفِ گُل بُوَد
بانگِ قُمری، جزو آن بلبل بُوَد
گر شوم مشغول اِشکال و جواب
تشنگان را کَی توانم داد آب؟
گر تو اِشکالی به کلّی و حَرَج
صبر کن، اَلصّبرُ مِفتاحُ الْفَرَج
اِحتِما(۴) کن، اِحتِما ز اندیشهها
فکر، شیر و گور و، دلها بیشهها
اِحتِماها بر دواها سرور است
زآنکه خاریدن فزونیِّ گَر است
اِحتِما، اصلِ دوا آمد یقین
اِحتِما کن قوهٔ جان را ببین
(۴) احتما: پرهیز
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2211
جست و جویی از ورایِ جست و جو
من نمیدانم، تو میدانی، بگو
قال و حالی از وَرایِ حال و قال
غرقه گشته در جمالِ ذوالْجَلال
غرقهای نَی که خلاصی باشدش
یا به جز دریا، کسی بشناسدش
عقلِ جُزو، از کلّ گویا نیستی
گر تقاضا بر تقاضا نیستی
چون تقاضا بر تقاضا میرسد
موجِ آن دریا بدینجا میرسد
چونکه قصهٔ حالِ پیر، اینجا رسید
پیر و حالش رویْ در پَرده کشید
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1296
چون از آن اقبال، شیرین شد دهان
سرد شد بر آدمی مُلکِ جهان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #762, Divan e Shams
تو مراقب شو و آگه، گه و بیگاه که ناگه
مَثَل کُحلِ عُزَیزی(۵) شهِ ما در بصر آید
(۵) کُحلِ عُزیزی: نوعی سُرمه برای تقویتِ چشم
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
نباشد عیب پرسیدن، تو را خانه کجا باشد
نشانی دِه اگر یابیم و آن اقبالِ ما باشد
تو خورشیدِ جهان باشی، ز چشمِ ما نهان باشی
تو خود این را روا داری؟ و آنگه این روا باشد؟
نگفتی من وفا دارم؟ وفا را من خریدارم؟
ببین در رنگِ رخسارم، بیندیش این وفا باشد؟
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢٠
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #320
صورتِ نقضِ وفایِ ما مَباش
بیوفایی را مکن بیهوده فاش
مر سگان را چون وفا آمد شعار
رو، سگان را ننگ و بدنامی میار
بیوفایی چون سگان را عار بود
بیوفایی چون روا داری نمود؟
حق تعالی، فخر آورد از وفا
گفت: مَنْ اوْفیٰ بِعَهْدٍ غَیْرِنا؟
حضرت حق تعالی، نسبت به خویِ وفاداری، فخر و مباهات کرده و فرموده است:
«چه کسی به جز ما، در عهد و پیمان وفادارتر است؟»
قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱
Quran, At-Tawba(#9), Line #111
«وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ ۚوَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.»
«و چه كسى بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد؟
بدين خريد و فروخت كه كردهايد شاد باشيد كه كاميابى بزرگى است.»
بیوفایی دان، وفا با ردِّ حق(۶)
بر حقوقِ حق ندارد کس سَبَق
(۶) ردِّ حق: آنكه از نظرِ حق تعالىٰ مردود است.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #467
لَعْبِ معکوس(۷) است و فَرزینبندِ(۸) سخت
حیله کم کن کارِ اقبال است و بخت
(۷) لَعبِ معکوس: بازی وارونه
(۸) فَرزینبند: فرزین مهرهای است در شطرنج که امروزه به آن وزیر هم میگویند.
فَرزینبند، شگردی است در شطرنج، که اهلش از آن اطلاع دارند.
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #430
کم کسی بر سِرِّ این مُضْمَر(۹) زدی
لاجَرَم(۱۰) کم کس در آن آتش شدی
جز کسی که بر سَرَش اقبال ریخت
کو رَها کرد آب و در آتش گریخت
(۹) مُضْمَر: پوشیده، پنهان
(۱۰) لاجَرَم: به ناچار
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574
من نمیگویم مرا هدیه دهید
بلکه گفتم لایقِ هدیه شوید
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4580
آفتابی در یکی ذَرّه نهان
ناگهان آن ذرّه بگشاید دهان
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #361
آن، خدا را میرسد کو امتحان
پیش آرَد هر دَمی با بندگان
تا به ما، ما را نماید آشکار
که چه داریم از عقیده در سِرار(۱۱)
(۱۱) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams
شب که جهان است پر از لولیان(۱۲)
زُهره زند پردهٔ شنگولیان(۱۳)
(۱۲) لولیان: جمعِ لولی، کولی، سرودخوانِ کوچه
(۱۳) شنگولیان: جمعِ شنگولی، شاداب، شوخ
----------
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۱۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3810
هر کجا باشد شَهِ ما را بِساط
هست صحرا، گر بُوَد سَمُّ الْخِیاط(۱۴)
(۱۴) سَمُّ الخِیاط: سوراخِ سوزن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1464
مشتریی جُو که جویانِ تو است
عالمِ آغاز و پایانِ تو است
هین مَکَش هر مشتری را تو به دست
عشقبازی با دو معشوقه بَد است
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #575, Divan e Shams
ایا سر کرده از جانم، تو را خانه کجا باشد؟
الا ای ماهِ تابانم، تو را خانه کجا باشد؟
الا ای قادرِ قاهر(۱۵)، ز تن پنهان به دل ظاهر
زهی پیدایِ پنهانم، تو را خانه کجا باشد؟
تو گویی: خانهٔ خاقان(۱۶) بُوَد دلهایِ مشتاقان
مرا دل نیست ای جانم، تو را خانه کجا باشد؟
حدیث
«لَمْ يَسَعْنی أَرْضی وَ لٰا سَمائی وَ وَسِعَنی قَلْبُ عَبْدِیَ اَلْـمُؤْمِنُ.»
«من در آسمان و زمین نمیگنجم، در دلِ بندهٔ مؤمن میگنجم.»
(۱۵) قاهر: چیره، غالب
(۱۶) خاقان: لقب پادشاهان چین و ترکستان، پادشاه
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900
از ترازو کم کُنی، من کم کنم
تا تو با من روشنی، من روشنم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2847, Divan e Shams
به مثالِ آفتابی نَرَوی مگر که تنها
به مثالِ ماهِ شبرو، حَشَم و حَشَر نداری
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۲۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2620, Divan e Shams
ای دل به ادب بنشین، برخیز ز بدخویی
زیرا به ادب یابی آن چیز که میگویی
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501
اوّل و آخِر تویی ما در میان
هیچ هیچی که نیاید در بیان
« همانطور که عظمت بینهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست
و ارزش بیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172
شاد باش و فارِغ(۱۷) و ایمن(۱۸) که من
آن کنم با تو که باران، با چمن
من غمِ تو میخورم تو غم مَخَور
بر تو من مشفقترم از صد پدر
(۱۷) فارِغ: راحت و آسوده
(۱۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008
چیست تعظیمِ(۱۹) خدا افراشتن؟
خویشتن را خوار و خاکی داشتن
چیست توحیدِ خدا آموختن؟
خویشتن را پیشِ واحد سوختن
گر همیخواهی که بفْروزی چو روز
هستیِ همچون شبِ خود را بسوز
(۱۹) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773
از خدا غیرِ خدا را خواستن
ظنِّ افزونیست و، کُلّی کاستن
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۸۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3087
ای ز غم مُرده که دست از نان تُهیست
چون غفورَست و رحیم، این ترس چیست؟
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #575, Divan e Shams
بُوَد مه سایه را دایه، به مه چون میرسد سایه؟
بگو ای مه نمیدانم، تو را خانه کجا باشد؟
نشانِ ماه میدیدم، به صد خانه بگردیدم
از این تفتیش(۲۰) بِرهانم، تو را خانه کجا باشد؟
(۲۰) تفتیش: جستجو، وارسی
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۴۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2641, Divan e Shams
گیرم که نبینی رُخِ آن دخترِ چینی
از جنبشِ او جنبشِ این پرده نبینی؟
از تابشِ آن مَه که در افلاکْ نهان است
صد ماه بدیدی تو در اجزای زمینی
ای برگِ پریشان شده در بادِ مخالف
گر باد نبینی تو نبینی که چنینی؟!
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shams
گر دو صد خانه کنی زنبوروار
چون مگس بیخان و بیمانت کنم
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214
علّتی بتّر ز پندارِ کمال
نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۱)
(۲۱) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219
در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۲)
گرچه جو صافی نماید مر تو را
(۲۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240
کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۳)
ای بسی بسته به بندِ ناپدید
(۲۳) حَدید: آهن
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067
که درونِ سینه شرحت دادهایم
شرح اَندر سینهات بِنهادهایم
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130
چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَنا
تا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنا
مانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.
قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲
Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32
«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»
«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams
دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۲۴) بپذیر
کارِ او کُنْ فَیَکُونست، نه موقوفِ علل
(۲۴) نَفَخْتُ: دمیدم
----------
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2466
پیشِ چوگانهای حکمِ کُنْ فَکان
میدویم اندر مکان و لامَکان
قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۸۲
Quran, Yaseen(#36), Line #82
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»
«چون بخواهد چيزى را بيافريند، فرمانش اين است كه مىگويد: موجود شو، پس موجود مىشود.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams
چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۲۵) را؟
نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی
(۲۵) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shams
گفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ من
هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636
از قَرین بیقول و گفتوگویِ او
خو بدزدد دل نهان از خویِ او
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421
میرود از سینهها در سینهها
از رهِ پنهان، صلاح و کینهها
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856
گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقین
چه بهانه مینهی بر هر قرین؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514
بر قرینِ خویش مَفزا در صِفت
کآن فراق آرد یقین در عاقبت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196
تا کنی مر غیر را حَبْر(۲۶) و سَنی(۲۷)
خویش را بدخُو و خالی میکنی
(۲۶) حَبر: دانشمند، دانا
(۲۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151
مردهٔ خود را رها کردهست او
مردهٔ بیگانه را جوید رَفو
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479
دیده آ، بر دیگران، نوحهگری
مدّتی بنشین و، بر خود میگِری
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2235
در گویّ(۲۸) و در چَهی ای قَلتَبان(۲۹)
دست وادار از سِبالِ(۳۰) دیگران
چون به بُستانی رسی زیبا و خَوش
بعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَش
ای مُقیمِ حبسِ چار و پنج و شَش
نغزجایی، دیگران را هم بکَش
(۲۸) گَو: گودال
(۲۹) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت
(۳۰) سِبال: سبیل
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۲۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4230
آشنایی گیر شبها تا به روز
با چنین اِستارههای دیوسوز
هر یکی در دفعِ دیوِ بَدگُمان
هست نفتاندازِ(۳۱) قلعهٔ آسمان
(۳۱) نفتاندازَنده: کسی که آتش میبارد.
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
بیا ای یارِ لعلین لب، دلم گم گشت در قالب
دلم داغِ شما دارد، یقین پیشِ شما باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۵۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #553, Divan e Shams
بیهمگان به سر شود، بیتو به سر نمیشود
داغِ تو دارد این دلم، جای دگر نمیشود
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۹۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1399
هر که را باشد ز سینه فتحِ باب
او ز هر شهری، ببیند آفتاب
حق پدید است از میانِ دیگران
همچو ماه اندر میانِ اَختران
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
دلِ من در فراقِ جان چو ماری سرزده پیچان
به گِردِ نقشِ تو گردان مثالِ آسیا باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shams
همه عالم چو تنند و تو سر و جانِ همه
کی شود زنده تنی که سرِ او گشت جدا؟
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1430
هرکه او بیسَر بجنبد، دُم بُوَد
جُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بود
کَژْرو و شبکور و زشت و زهرناک
پیشۀ او خَستنِ(۳۲) اَجسامِ پاک
سَر بکوب آن را که سِرّش این بُوَد
خُلق و خویِ مستمرّش این بُوَد
(۳۲) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
بگفتم ای دلِ مسکین بیا بر جایِ خود بنشین
حذر کن ز آتشِ پُرکین، دلِ من گفت: تا باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #81, Divan e Shams
آن باده به جز یک دم دل را نکند خرّم
هرگز نکُشد غم را، هرگز نَکَنَد کین را
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
فروبستهست تدبیرم، بیا ای یارْ شبگیرم
بپرس از شاهِ کشمیرم کسی را کآشنا باشد
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480
مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۳۳)
چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُش
(۳۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
خود او پیدا و پنهان است، جهان نقش است و او جان است
بیندیش این چه سلطان است، مگر نورِ خدا باشد
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3611
از همه اوهام و تصویرات، دور
نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
خروش و جوشِ هر مستی ز جوشِ خُمِّ می باشد
سبکساریِّ هر آهن ز تو آهنربا باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams
شب که جهان است پر از لولیان(۳۴)
زُهره زند پردهٔ شنگولیان(۳۵)
(۳۴) لولیان: جمعِ لولی، کولی، سرودخوانِ کوچه
(۳۵) شنگولیان: جمعِ شنگولی، شاداب، شوخ
----------
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #374
گر نخواهم داد، خود ننمایَمش
چونْش کردم بستهدل، بگشایمش
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۷۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2279, Divan e Shams
لیلیِّ زیبا را نگر، خوش طالبِ مجنون شده
وان کهربایِ روح بین در جذبِ هر کاه آمده
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #607, Divan e Shams
چون مردمِ دیوانه ویران کنم این خانه
آن وصل بدین هجران، یعنی بنمیارزد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
خریدی خانهٔ دل را، دل آنِ توست، میدانی
هر آنچه هست در خانه از آنِ کدخدا باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1725, Divan e Shams
نگفتمت که صفتهایِ زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمهٔ صفات منم
نگفتمت که مگو کارِ بنده از چه جهت
نظام گیرد، خلّاقِ بیجهات منم
اگر چراغدلی(۳۶)، دانکه راهِ خانه کجاست
وگر خداصفتی، دانکه کدخدات منم
(۳۶) چراغدل: دارای دل روشن، مجازاً صاحبِ معرفت
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463
مشتریِّ ماست اللهُاشْتَریٰ(۳۷)
از غمِ هر مشتری هین برتر آ
«کسی که فرموده است: «خداوند میخرد»، مشتری ماست.
بهوش باش، از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.»
قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱
Quran, At-Tawba(#9), Line #111
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ… .»
«خداوند، جان و مالِ مؤمنان را به بهای بهشت خریده است… .»
(۳۷) اِشترى: خريد
----------
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ٢٣٣۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2334
خود ندارم هیچ، بِه سازد مرا
که ز وَهمِ دارم است این صد عَنا(۳۸)
(۳۸) عَنا: رنج
----------
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804
خانه را من رُوفتم از نیک و بد
خانهام پُرَّست از عشقِ احد
هرچه بینم اندر او غیرِ خدا
آنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدا
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
قماشی کآنِ تو نَبوَد برون انداز از خانه
درونِ مسجدِ اَقصیٰ سگِ مُرده چرا باشد؟
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3107
هرچه اندیشی، پذیرای فناست
آنکه در اندیشه نآید، آن خداست
بر درِ این خانه گستاخی ز چیست
گر همیدانند کاندر خانه کیست؟
ابلهان، تعظیمِ مسجد میکنند
در خرابی اهلِ دل، جِدّ میکنند
آن مجاز است، این حقیقت ای خران
نیست مسجد جز درونِ سَروران
مسجدی کآن اندرونِ اولیاست
سجدهگاهِ جمله است، آنجا خداست
تا دلِ مردِ خدا نآمد به درد
هیچ قَرنی(۳۹) را خدا رسوا نکرد
قصدِ جنگِ انبیا میداشتند
جسم دیدند آدمی پنداشتند
در تو هست اخلاقِ آن پیشینیان
چون نمیترسی که تو باشی همان؟
آن نشانی ها همه چون در تو هست
چون تو زیشانی، کجا خواهی برست؟
(۳۹) قَرن: مردمی را گویند که در زمان واحدِ نزدیک به هم زندگی میکنند.
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shams
عاشقی بر من، پریشانت کنم
کم عمارت کن، که ویرانت کنم
گر دو صد خانه کنی زنبوروار
چون مگس بیخان و بیمانت کنم
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
مسلّم گشت دلداری تو را، ای تو دلِ عالَم
مسلّم گشت جانبخشی تو را، وآن دم تو را باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۱۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2011, Divan e Shams
جانِ جانهایی تو، جان را برشکن
کس تویی، دیگر کسان را برشکن
گوهرِ باقی، درآ در دیدهها
سنگ بِستان، باقیان را برشکن
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۹۹
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3099, Divan e Shams
بداد پندم استادِ عشق ز استادی
که هین، بترس ز هرکس که دل بدو دادی
هر آن کسی که تو از نوشِ او بنوشیدی
ز بعدِ نوش، کند نیشِ اوت فَصّادی(۴۰)
مگر زمینِ مسلّم دهد تو را سلطان
چنانکه داد به بِشر(۴۱) و جنیدِ بغدادی(۴۲)
به وعدههایِ خوشش اعتماد کن ای جان
که شاه مِثل ندارد به راستمیعادی(۴۳)
(۴۰) فصّادی: رگزنی، حجامتگری
(۴۱) بِشر: ابونصر بشر حافی، صوفی معروف که در بغداد میزیست.
(۴۲) جنیدِ بغدادی: از مردم بغداد و از عارفان بزرگ بود.
(۴۳) راستمیعادی: صدقِ قول، راستوعده بودن.
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
که دریا را شکافیدن بُوَد چالاکیِ موسیٰ
قبایِ مه شکافیدن ز نورِ مصطفیٰ باشد
قرآن کریم، سورهٔ شعراء (۲۶)، آیهٔ ۶۳
Quran, Ash-Shu’araa(#26), Line #63
«فَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ.»
«پس به موسى وحى كرديم كه: عصايت را بر دريا بزن. دريا بشكافت و هر پاره چون كوهى عظيم گشت.»
قرآن کریم، سورهٔ انشقاق (۸۴)، آیهٔ ۱
Quran, Al-Inshiqaq(#84), Line #1
«إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ.»
«چون آسمان شكافته شود.»
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1456
هین قُمِ اللَّیْلَ که شمعی ای هُمام
شمع اندر شب بُوَد اندر قیام
«بهوش باش ای بزرگمرد، شب هنگام برخیز،
زیرا که شمع در تاریکیِ شب ایستاده و فروزان است.»
قرآن کریم، سورهٔ مُزَّمِّل (۷۳)، آیهٔ ۲
Quran, Al-Muzzammil(#73), Line #2
«قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»
«شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840
جهدِ فرعونی، چو بیتوفیق بود
هرچه او میدوخت، آن تَفتیق(۴۴) بود
(۴۴) تَفتیق: شکافتن
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams
دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۴۵) بپذیر
کارِ او کُنْ فَیَکُونست، نه موقوفِ علل
(۴۵) نَفَخْتُ: دمیدم
----------
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
برآرد عشق یک فتنه که مردم راهِ کُه گیرد
به شهر اندر کسی مانَد که جویایِ فنا باشد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4467
بیمرادی شد قَلاووزِ(۴۶) بهشت
حُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشسرشت
حدیث نبوی
«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»
«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»
(۴۶) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
----------
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۶۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #466
اندرین آهنگ(۴۷)، منگر سُست و پست
کاندرین ره، صبر و شِقِّ اَنْفُس است
(۴۷) آهنگ: قصد و اراده، راه و رسم، قاعده و قانون
----------
قرآن کریم، سورهٔ نحل (۱۶)، آیهٔ ۷
Quran, An-Nahl(#16), Line #7
«وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَىٰ بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ ۚ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ.»
«بارهايتان را به شهرهايى كه جز به رنج تن بدانها نتوانيد رسيد، حمل مىكنند،
زيرا پروردگارتان رئوف و مهربان است.»
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
زند آتش در این بیشه که بگریزند نخجیران
ز آتش هر که نگریزد چو ابراهیمِ ما باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shams
مَگُریز، ای برادر، تو ز شعلههایِ آذر
ز برایِ امتحان را چه شود اگر دَرآیی؟
به خدا تو را نَسوزد، رُخِ تو چو زَر فُروزَد
که خلیلزادهای تو، ز قدیم آشنایی
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۵۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4751
عشق، از اوّل چرا خونی بُوَد؟
تا گریزد آنکه بیرونی بود
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1665, Divan e Shams
چون خلیلی(۴۸)، هیچ از آتش مترس
من ز آتش صد گلستانت کنم
قرآن کریم، سورهٔ انبیاء (۲۱)، آیهٔ ۶۹
Quran, Al-Anbiyaa(#21), Line #69
«قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ»
«گفتيم: «اى آتش، بر ابراهيم خنک و سلامت باش.»»
(۴۸) خلیل: اشاره به گلستان شدنِ آتش بر ابراهیم(ع) است.
-------------------------
مجموع لغات:
(۱) تا باشد: ببینیم چه میشود
(۲) مسجدِ اَقصیٰ: مسجد بزرگ و معروف در بیتالـمقدس
(۳) نخجیر: شکار، صید، بز کوهی
(۴) احتما: پرهیز
(۵) کُحلِ عُزیزی: نوعی سُرمه برای تقویتِ چشم
(۶) ردِّ حق: آنكه از نظرِ حق تعالىٰ مردود است.
(۷) لَعبِ معکوس: بازی وارونه
(۸) فَرزینبند: فرزین مهرهای است در شطرنج که امروزه به آن وزیر هم میگویند. فَرزینبند، شگردی است در شطرنج، که اهلش از آن اطلاع دارند.
(۹) مُضْمَر: پوشیده، پنهان
(۱۰) لاجَرَم: به ناچار
(۱۱) سِرار: باطن، نهانخانه، دل یا مرکز انسان
(۱۲) لولیان: جمعِ لولی، کولی، سرودخوانِ کوچه
(۱۳) شنگولیان: جمعِ شنگولی، شاداب، شوخ
(۱۴) سَمُّ الخِیاط: سوراخِ سوزن
(۱۵) قاهر: چیره، غالب
(۱۶) خاقان: لقب پادشاهان چین و ترکستان، پادشاه
(۱۷) فارِغ: راحت و آسوده
(۱۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم
(۱۹) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن
(۲۰) تفتیش: جستجو، وارسی
(۲۱) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه
(۲۲) فَتیٰ: جوان، جوانمرد
(۲۳) حَدید: آهن
(۲۴) نَفَخْتُ: دمیدم
(۲۵) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)
(۲۶) حَبر: دانشمند، دانا
(۲۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
(۲۸) گَو: گودال
(۲۹) قَلتَبان: بیحمیّت، بیغیرت
(۳۰) سِبال: سبیل
(۳۱) نفتاندازَنده: کسی که آتش میبارد.
(۳۲) خَستَن: آزردن، زخمی کردن، در اینجا مراد نیش زدن است.
(۳۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان
(۳۴) لولیان: جمعِ لولی، کولی، سرودخوانِ کوچه
(۳۵) شنگولیان: جمعِ شنگولی، شاداب، شوخ
(۳۶) چراغدل: دارای دل روشن، مجازاً صاحبِ معرفت
(۳۷) اِشترى: خريد
(۳۸) عَنا: رنج
(۳۹) قَرن: مردمی را گویند که در زمان واحدِ نزدیک به هم زندگی میکنند.
(۴۰) فصّادی: رگزنی، حجامتگری
(۴۱) بِشر: ابونصر بشر حافی، صوفی معروف که در بغداد میزیست.
(۴۲) جنیدِ بغدادی: از مردم بغداد و از عارفان بزرگ بود.
(۴۳) راستمیعادی: صدقِ قول، راستوعده بودن.
(۴۴) تَفتیق: شکافتن
(۴۵) نَفَخْتُ: دمیدم
(۴۶) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر
(۴۷) آهنگ: قصد و اراده، راه و رسم، قاعده و قانون
(۴۸) خلیل: اشاره به گلستان شدنِ آتش بر ابراهیم(ع) است.
---------------------------
************************
تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم و آن اقبال ما باشد
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری و آنگه این روا باشد
نگفتی من وفا دارم وفا را من خریدارم
ببین در رنگ رخسارم بیندیش این وفا باشد
بیا ای یار لعلینلب دلم گم گشت در قالب
دلم داغ شما دارد یقین پیش شما باشد
درین آتش کبابم من خراب اندر خرابم من
چه باشد ای سر خوبان تنی کز سر جدا باشد
دل من در فراق جان چو ماری سرزده پیچان
به گرد نقش تو گردان مثال آسیا باشد
بگفتم ای دل مسکین بیا بر جای خود بنشین
حذر کن ز آتش پرکین دل من گفت تا باشد
فروبستهست تدبیرم بیا ای یار شبگیرم
بپرس از شاه کشمیرم کسی را کآشنا باشد
خود او پیدا و پنهان است جهان نقش است و او جان است
بیندیش این چه سلطان است مگر نور خدا باشد
خروش و جوش هر مستی ز جوش خم می باشد
سبکساری هر آهن ز تو آهنربا باشد
خریدی خانه دل را دل آن توست میدانی
هر آنچه هست در خانه از آن کدخدا باشد
قماشی کآن تو نبود برون انداز از خانه
درون مسجد اقصی سگ مرده چرا باشد
مسلم گشت دلداری تو را ای تو دل عالم
مسلم گشت جانبخشی تو را وآن دم تو را باشد
که دریا را شکافیدن بود چالاکی موسی
قبای مه شکافیدن ز نور مصطفی باشد
برآرد عشق یک فتنه که مردم راه که گیرد
به شهر اندر کسی ماند که جویای فنا باشد
زند آتش در این بیشه که بگریزند نخجیران
ز آتش هر که نگریزد چو ابراهیم ما باشد
خمش کوته کن ای خاطر که علم اول و آخر
بیان کرده بود عاشق چو پیش شاه لا باشد
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم و آن اقبال ما باشد
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری و آنگه این روا باشد
نگفتی من وفا دارم وفا را من خریدارم
ببین در رنگ رخسارم بیندیش این وفا باشد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۴۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1847
چون نپرسی زودتر کشفت شود
مرغ صبر از جمله پرانتر بود
ور بپرسی دیرتر حاصل شود
سهل از بیصبریت مشکل شود
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۹۰۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2906
لطف سبزه جزو لطف گل بود
بانگ قمری جزو آن بلبل بود
گر شوم مشغول اشکال و جواب
تشنگان را کی توانم داد آب
گر تو اشکالی به کلی و حرج
صبر کن الصبر مفتاح الفرج
احتما کن احتما ز اندیشهها
فکر شیر و گور و دلها بیشهها
احتماها بر دواها سرور است
زآنکه خاریدن فزونی گَر است
احتما اصل دوا آمد یقین
احتما کن قوه جان را ببین
مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2211
جست و جویی از ورای جست و جو
من نمیدانم تو میدانی بگو
قال و حالی از ورای حال و قال
غرقه گشته در جمال ذوالجلال
غرقهای نی که خلاصی باشدش
یا به جز دریا کسی بشناسدش
عقل جزو از کل گویا نیستی
گر تقاضا بر تقاضا نیستی
چون تقاضا بر تقاضا میرسد
موج آن دریا بدینجا میرسد
چونکه قصه حال پیر اینجا رسید
پیر و حالش روی در پرده کشید
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۶
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1296
چون از آن اقبال شیرین شد دهان
سرد شد بر آدمی ملک جهان
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #762, Divan e Shams
تو مراقب شو و آگه گه و بیگاه که ناگه
مثل کحل عزیزی شه ما در بصر آید
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shams
نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم و آن اقبال ما باشد
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری و آنگه این روا باشد
نگفتی من وفا دارم وفا را من خریدارم
ببین در رنگ رخسارم بیندیش این وفا باشد
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢٠
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #320
صورت نقض وفای ما مباش
بیوفایی را مکن بیهوده فاش
مر سگان را چون وفا آمد شعار
رو سگان را ننگ و بدنامی میار
بیوفایی چون سگان را عار بود
بیوفایی چون روا داری نمود
حق تعالی فخر آورد از وفا
گفت من اوفی بعهد غیرنا
حضرت حق تعالی نسبت به خوی وفاداری فخر و مباهات کرده و فرموده است
چه کسی به جز ما در عهد و پیمان وفادارتر است
قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱
Quran, At-Tawba(#9), Line #111
«وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ ۚوَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.»
«و چه كسى بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد؟
بدين خريد و فروخت كه كردهايد شاد باشيد كه كاميابى بزرگى است.»
بیوفایی دان وفا با رد حق
بر حقوق حق ندارد کس سبق
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۶۷
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #467
لعب معکوس است و فرزینبند سخت
حیله کم کن کار اقبال است و بخت
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #430
کم کسی بر سر این مضمر زدی
لاجرم کم کس در آن آتش شدی
جز کسی که بر سرش اقبال ریخت
کو رها کرد آب و در آتش گریخت
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574
من نمیگویم مرا هدیه دهید
بلکه گفتم لایق هدیه شوید
مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4580
آفتابی در یکی ذره نهان
ناگهان آن ذره بگشاید دهان
مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۱
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #361
آن خدا را میرسد کو امتحان
پیش آرد هر دمی با بندگان
تا به ما ما را نماید آشکار
که چه داریم از عقیده در سرار
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۰۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2104, Divan e Shams
شب که جهان است پر از لولیان
زهره زند پرده شنگولیان
مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۸۱۰
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3810
هر کجا باشد شه ما را بساط
هست صحرا گر بود سم الخیاط
مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۴
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1464
مشتریی جو که جویان تو است
عالم آغاز و پایان تو است
هین مکش هر مشتری را تو به دست
عشقبازی با دو معشوقه بد است
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۵
Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #575, Divan e Shams
ایا سر کرده از جانم تو را خانه کجا باشد
الا ای ماه تابانم تو را خانه کجا باشد