Parviz Shahbazi

Ganje Hozour Program #966

برنامه شماره ۹۶۶ گنج حضور

  • Currently 3.80/5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
out of 176 votes
Comments (0)

    
Lights off
Sorry, your favorites list is FULL.

Support Ganje Hozour (حمایت از گنج حضور)

Link to this video/audio

Description

برنامه شماره ۹۶۶ گنج حضور

اجراپرویز شهبازی

۱۴۰۲ تاریخ اجرا۲۰ ژوئن ۲۰۲۳ - ۳۱ خرداد



برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۶ بر روی این لینک کلیک کنید.

برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۶ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.


PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت

PDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت 

تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت  


خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی

خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری


فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۶ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)

فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۶ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)


برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.



مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


چند خُسپیم؟ صبوح است، صلا، برخیزیم

آبِ رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم


آن کُمیتِ(۱) عربی را که فلک‌پیمای است

وقتِ زین است و لگام(۲) است چرا ننگیزیم(۳)؟


خوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاه

شیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیم


درِ زندانِ جهان را به شجاعت بِکَنیم

شحنهٔ(۴) عشق چو با ماست ز که پرهیزیم؟


زنگیانِ شبِ غم را همه سر برداریم

زنگ و رومی چه بُوَد چون به وَغا(۵) بستیزیم؟


قدحِ باده نسازیم جز از کاسهٔ سر

گردِ هر دیگ نگردیم، نه ما کفلیزیم(۶)


ز آخورِ ثور(۷) برانیم سویِ برجِ اسد(۸)

چو اسد هست چه با گلّهٔ گاو آمیزیم؟


اندرین منزل هر دم حَشَری(۹) گاو آرد

چاره نَبْوَد ز سرِ خر چو درین پالیزیم(۱۰)


موجِ دریایِ حقایق که زند بر کُهِ قاف

زان ز ما جوش برآورد که ما کاریزیم(۱۱)


بدر ماراست، اگرچه چو هلالیم نزار

صدر ماراست، اگرچه که درین دهلیزیم


گُلرخان روی نمایند، چو رو بنماییم

که بهاریم در آن باغ، نه ما پاییزیم


وز سرِ ناز بگوییم چه چیزید شما

سجده آرند که ما پیشِ شما ناچیزیم


گُلعذاریم(۱۲) ولی پیشِ رخِ خوب شما

روی ناشسته و آلوده و بی‌تمییزیم


آهوانِ تبتی(۱۳) بهرِ چرا آمده‌اند

زانکه امروز همه مُشک و عبر می‌بیزیم(۱۴)


چون دهد جامِ صفا بر همه ایثار کنیم

ور زند سیخِ بلا همچو خران نسکیزیم(۱۵)


تابِ خورشیدِ ازل بر سرِ ما می‌تابد

می‌زند بر سرِ ما تیز از آن سرتیزیم


طالعِ شمس چو ماراست چه باشد اختر؟

روز و شب در نظرِ شمسِ حق تبریزیم


(۱) کُمیت: اسب سرخ یال و دم سیاه، کَهَر

(۲) لگام: دهنهٔ اسب، افسار

(۳) انگیختن: به جنبش و حرکت درآوردن

(۴) شِحنه: داروغه، پاسبان

(۵) وَغا: جنگ، کارزار

(۶) کفلیز: کفگیر

(۷) ثور: گاو، برجِ ثور: دومین برج فلکی

(۸) اسد: شیر، برجِ اسد: پنجمین برج فلکی

(۹) حَشَر: گروهی از افراد متفرقه که معمولاً بدون مزد کار می‌کردند. جنگاوری که در سپاه متفرقه عضویت دارد.

(۱۰) پالیز: بُستان، برای دفع جانوران معمولاً در بستانها سرِ خری مرده را نصب می‌کردند.

(۱۱) کاریز: مجرای آبِ روان در زیر زمین، قنات.

(۱۲) گلعِذار: آنکه چهره‌ای مانند گل دارد، گُلرو، گلچهره، زیبارو.

(۱۳) آهوانِ تبتی: آهوانِ منسوب به تبّت در چین. منظور آهوانِ ختن است که مُشک از نافهٔ آنها به دست می‌آید.

(۱۴) بیزیدن: بیختن، الک کردن، غربال کردن

(۱۵) سِکیزیدن: جست و خیز کردن، جفتک انداختن

-------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


چند خُسپیم؟ صبوح است، صلا، برخیزیم

آبِ رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم


آن کُمیتِ عربی را که فلک‌پیمای است

وقتِ زین است و لگام است چرا ننگیزیم؟


خوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاه

شیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359


ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۱۶)


عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۱۷)

عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۱۸)؟


عاشقِ صُنعِ(۱۹) خدا با فَر(۲۰) بوَد

عاشقِ مصنوعِ(۲۱) او کافر بُوَد


(۱۶) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

(۱۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۱۸) گبر: کافر

(۱۹) صُنع: آفرینش

(۲۰) فَر: شکوهِ ایزدی

(۲۱) مصنوع: آفریده، مخلوق

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100


خواب چون در می‌رمد از بیمِ دلق

خوابِ نسیان کی بُوَد با بیمِ حَلق؟


لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواه

که بُوَد نسیان به وجهی هم گناه

 

زآنکه استکمالِ تعظیم او نکرد

ورنه نسیان در نیاوردی نبرد


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286


«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»


«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كرده‌ايم يا خطايى كرده‌ايم، ما را بازخواست مكن … .»


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


چه لطیفی، و ز آغاز چنان جباری

چه نهانی و عجب این که در این غوغایی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #910


با قضا پنجه مَزَن ای تند و تیز

تا نگیرد هم قضا با تو ستیز


مُرده باید بود پیشِ حکمِ حق

تا نیاید زخم، از رَبُّ الفَلَق(۲۲)


(۲۲) رَبُّ الفَلَق: پروردگار صبحگاه

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #976

 

با قضا پنجه زدن(۲۳) نَبْوَد جهاد

 ز آنکه این را هم قضا بر ما نهاد


کافرم من، گر زیان کرده‌ست کس

 در رهِ ایمان و طاعت، یک نَفَس‌‌


سَر، شکسته نیست، این سَر را مَبَند

 یک دو روزی جهد کن، باقی بخند


(۲۳) پنجه زدن: ستیز کردن

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939


هر کجا دردی، دوا آنجا رود

هر کجا پستی است، آب آنجا دود


آبِ رحمت بایدت، رو پست شو

وآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شو


رحمت اندر رحمت آمد تا به سَر

بر یکی رحمت فِرو مآ(۲۴) ای پسر


(۲۴) فِرو مآ: نایست

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158


گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۲۵)، کارِ توست

ای تو اندر توبه و میثاق، سُست


لیک من آن ننگرم، رحمت کنم

رحمتم پُرّست، بر رحمت تنم


ننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطا

از کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا


(۲۵) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257


همچنین هر شهوتی اندر جهان

خواه مال و، خواه جاه و، خواه نان


هر یکی زینها تو را مستی کند

چون نیابی آن، خُمارت می‌زند


این خُمارِ غم، دلیلِ آن شده ست

که بدان مفقود، مستیّ‌ات بُده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #559


گفت: والـلَّه آمدم من بارها

تا تو را واقف کنم زین کارها


تو همی ‏گفتی که خر رفت ای پسر

از همه گویندگان، باذوق‌‏تر


باز می‏‌گشتم که‌ او خود‌ واقف ‌است

زین قضا راضی است، مردِ عارف است‏


گفت: آن را جمله می‏‌گفتند خَوش

مر مرا هم ذوق آمد گفتنش‏


مر مرا تقلیدشان بر باد داد

که دو صد لعنت برآن تقلید باد


خاصه تقلیدِ چنین بی‏‌حاصلان

خشمِ ابراهیم با بر آفلان‏


عکسِ ذوقِ آن جماعت می‌‏زدی

وین دلم زآن عکس، ذوقی می‌‏شدی‏


عکس، چندان باید از یارانِ خَوش

که شوی از بحرِ بی‌عکس، آب‌کَش


عکس، کَاوّل زد، تو آن تقلید دان

چون پیاپی شد، شود تحقیق آن


تا نشد تحقیق، از یاران مَبُر

از صدف مَگْسَل، نگشت آن قطره، دُرّ


صاف خواهی چشم و عقل و سَمْع(۲۶) را

بَردَران تو پرده‌هایِ طَمْع(۲۷) را


(۲۶) سمع: گوش

(۲۷) طَمْع: حرص، آز

-------------

مولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822


جمله عالَم زین غلط کردند راه

کز عَدَم ترسند و، آن آمد پناه


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063


گرنه نفس از اندرون راهت زدی

رهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟


زان عَوانِ(۲۸) مُقتَضی(۲۹) که شهوت است

دل اسیرِ حرص و آز و آفت است


زان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباه

تا عوانان را به قهرِ توست راه


(۲۸) عَوان: داروغه، مأمور

(۲۹) مُقتَضی: اقتضا کننده

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #267


حَزْم آن باشد که ظنِّ بَد بَری

تا گُریزیّ و، شوی از بَد، بَری


حَزْم، سُوء الظن گفته‌ست آن رسول

هر قَدَم را دام می‌دان ای فَضول(۳۰)


رویِ صحرا هست هموار و فراخ

هر قدم دامی است، کم ران اُوستاخ(۳۱)


آن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟

چون بتازد، دامش افتد در گلو


(۳۰) فَضول: زیاده‌گو

(۳۱) اُوستاخ: گستاخ و بی‌پروا

-------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #233, Divan e Shams


کجاست ساقیِ جان؟ تا به‌هم زَنَد ما را

بروبد از دلِ ما فکرِ دیّ(۳۲) و فردا را


(۳۲) دی: دیروز

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #753


از درونِ خویش این آوازها

منع کن تا کشف گردد رازها


ذکرِ حق کن، بانگِ غولان را بسوز

چشم نرگس را ازین کرکس بدوز


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #406


پس تو خود را صید می‌کردی به دام

که شدی محبوس و محرومی ز کام


در زمانه صاحبِ دامی بُوَد؟

همچو ما احمق که صیدِ خود کند؟


چون شکارِ خوک آمد صیدِ عام 

رنجِ بی‌حد، لقمه خوردن زو حرام


آنکه ارزد صید را، عشق است و بس 

لیک او کَی گنجد اندر دامِ کس؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #417


همچو گورِ کافران، بیرون حُلَل(۳۳)

اندرون، قهرِ خدا عَزَّوَجَلّ(۳۴)


(۳۳) حُلَل: زیور‌ها، پیرایه‌ها، جمع حُلّه

(۳۴) عَزَّوَجَلّ: گرامی و بزرگ است، از صفات خداوند

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362


 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کن

زآنکه سَرها جمله می‌روید زِ بُن


بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِه

چون برآید میوه، با اصحاب دِه


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734


چونکه قَبضی(۳۵) آیدت ای راهرو

آن صَلاحِ توست، آتَش‌دل(۳۶) مشو


(۳۵) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

(۳۶) آتش‌دل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3739


چونکه قبض آید تو در وی بَسط بین

تازه باش و چین میَفکن در جَبین(۳۷)


(۳۷) جَبین: پیشانی

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643


 لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ(۳۸)

تا به خانه او بیابد مر تو را


ورنه خِلْعَت(۳۹) را بَرَد او بازپس

که نیابیدم به خانه‌ هیچکس


(۳۸) فتیٰ: جوانمرد

(۳۹) خِلْعَت: لباس یا پارچه‌ای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه می‌دهند، مجازاً هدیه

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644


هست مهمانخانه این تَن ای جوان

هر صباحی ضَیفِ(۴۰) نو آید دوان


هین مگو کین مانْد اندر گردنم

که هم‌ اکنون باز پَرَّد در عَدم


هر چه آید از جهان غَیب‌وَش

در دلت ضَیف‌ست، او را دار خَوش


(۴۰) ضَیف: مهمان

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466


عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویش

با‌خبر گشتند از مولایِ خویش


بی‌مرادی شد قَلاووزِ(۴۱) بهشت

حُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوش‌سرشت


حدیث


«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


(۴۱) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

-------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


بیرون شدم ز آلودگی با قوَّتِ پالودگی(۴۲)

اورادِ خود را بعد ازین مقرونِ سبحانی کنم


(۴۲) پالودن: صاف کردن، پاک کردن، چیزی را از صافی یا غربال رد کردن

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #215


این جهان کوه است و فعل ما ندا

سویِ ما آید نداها را صَدا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419


فعلِ تو که زاید از جان و تنت

همچو فرزندت بگیرد دامنت


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2138


ای زده بر بیخودان تو ذُوالْفَقار

بر تنِ خود می‌زنی آن، هوش دار


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3662


ای دریده پوستینِ یوسفان

گرگ برخیزی از این خوابِ گران


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3180


ای دریده پوستینِ یوسفان

گر بدرَّد گرگت، آن از خویش دان


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1311


ای که تو از ظلم، چاهی می‌کَنی

از برایِ خویش، دامی می‌کُنی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1502


ای تو کرده ظلم‌ها، چون خوش‌دلی؟

از تقاضایِ مُکافی(۴۳) غافلی؟


یا فراموشت شده‌ست از کرده‌هات

که فرو آویخت غفلت پرده‌هات؟


(۴۳) مُکافی: مُکافات دهنده

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #415


گِردِ خود برگَرد و جُرم خود ببین

جنبش از خود بین و، از سایه مَبین


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1494

 

عقل بودی، گِردِ خود کردی طواف 

تا بدیدی جُرمِ خود، گشتی معاف


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1896

 

هیچ گِردِ خود نمی‌گردد که من 

کژْروی کردم، چو اندر دین، شَمَن

 

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1913


پس تو را هر غم که پیش آید ز دَرْد 

بر کسی تهمت مَنِه، بر خویش گَرد

 

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2458


کی کژی کردیّ و کی کردی تو شَرّ 

که ندیدی لایقش در پی اثر؟


کی فرستادی دَمی بر آسمان 

نیکیی، کز پی نیآمد مثلِ آن؟


گر مراقب باشی و بیدار تو 

بینی هر دَم پاسخِ کردار تو


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3487


چون تو می‌بینی که نیکی می‌کنی

بر حیات و راحتی بر می‌زنی


چونکه تقصیر و فسادی می‌رود

آن حیات و ذوق، پنهان می‌شود


دید خود مگذار از دیدِ خسان

که به مُردارت کَشَند این کرکسان


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2464

 

از بَدی چون دل سیاه و تیره شد 

فهم کن، اینجا نشاید خیره شد

 

ورنه خود تیری شود آن تیرگی 

در رسد در تو جزایِ خیرگی


ور نیآید تیر، از بخشایش است 

نه پیِ نادیدنِ آلایش است


هین مراقب باش، گر دل بایدت 

کز پیِ هر فعل، چیزی زایدت


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165


چونکه بد کردی، بترس، آمِن مباش 

زآنکه تخم است و برویانَد خُداش 


چند گاهی او بپوشانَد که تا 

آیدت ز آن بَد پشیمان و حیا


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #321


حیله‌هایِ تیره اندر داوری 

پیشِ بینایان چرا می‌آوری؟


هر چه در دل داری از مکر و رُموز 

پیشِ ما رسواست و، پیدا همچو روز

 

گر بپوشیمش ز بَنده‌پَروَری 

تو چرا بی‌رُویی از حد می‌بَری؟


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۹۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3969


رازها را می‌کند حق آشکار

چون بخواهد رُست، تخمِ بَد مَکار


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علّتی بتّر ز پندارِ کمال

نیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۴۴)


(۴۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۴۵)

گرچه جو صافی نماید مر تو را


(۴۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حَدید(۴۶)

ای بسی بسته به بندِ ناپدید


(۴۶) حَدید: آهن

-------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams


چه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۴۷) را؟

نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی


(۴۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

-------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


چند خُسپیم؟ صبوح است، صلا، برخیزیم

آبِ رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shams


بیدار شو، بیدار شو، هین رفت شب، بیدار شو

بیزار شو، بیزار شو وز خویش هم بیزار شو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1480, Divan e Shams


خیزید مخسپید که نزدیک رسیدیم

آوازِ خروس و سگِ آن کوی شنیدیم


والله که نشانهایِ قرویِ(۴۸) دهِ یار است

آن نرگس و نسرین و قَرَنفُل(۴۹) که چریدیم


(۴۸) قَرْوْ: جوی آب، علایم پیدا شدن و کشف شدن. قُرو: گلزار

(۴۹) قَرَنفُل: گل میخک

-------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


تا کی به حبسِ این جهان من خویش زندانی کنم؟

وقت است جان پاک را تا میرِ میدانی کنم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804


خانه را من رُوفتم از نیک و بد

خانه‌ام پُرَّست از عشقِ احد


هرچه بینم اندر او غیرِ خدا

آنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدا


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2681


از خدا می‌خواه دفعِ این حسد

تا خدایت وارهانَد از جسد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #29, Divan e Shams


ای چشمِ جان را توتیا، آخر کجا رفتی؟! بیا!

تا آبِ رحمت بَرزند(۵۰) از صحنِ آتشدانِ ما

 

(۵۰) بَرزدن: برجوشیدن، فوران کردن

-------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


آن کُمیتِ عربی را که فلک‌پیمای است

وقتِ زین است و لگام است چرا ننگیزیم؟


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #862, Divan e Shams


قومی که بر بُراقِ(۵۱) بصیرت سفر کنند

بی ابر و بی‌غبار در آن مَه نظر کنند


در دانه‌های شهوتی آتش زنند زود

وز دامگاهِ صَعب(۵۲) به یک تَک(۵۳) عَبَر کنند(۵۴)


(۵۱) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.

(۵۲) صَعب: سخت و دشوار

(۵۳) تَک: تاختن، دویدن، حمله

(۵۴) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1251


شاهِ عادل چون قرینِ او شود 

نامِ آن نُورٌ عَلی نُورٍ بُوَد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


دشوارها رفت از نظر، هر سَد شد زیر و زبر

بر جایِ پا چون رُست پَر، دُوران به آسانی کنم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


خوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاه

شیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4008


من عجب دارم زِ جویای صفا

کاو رَمَد(۵۵) در وقتِ صیقل از جفا


(۵۵) رَمَد: فرار کند

-------------

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #374


گر نخواهم داد، خود ننمایَمش

چونْش کردم بسته‌دل، بگشایمش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٣٢١٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هرکه نقصِ خویش را دید و شناخت

اندر اِستِکمالِ(۵۶) خود، دو‌اسبه تاخت(۵۷)


زآن نمی‌پرّد به‌سویِ ذوالْجلال

کو گُمانی می‌بَرَد خود را کمال


(۵۶) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی

(۵۷) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

-------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


درِ زندانِ جهان را به شجاعت بِکَنیم

شحنهٔ عشق چو با ماست ز که پرهیزیم؟


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٩٨٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #982


این جهان زندان و ما زندانیان

حُفره کن زندان و خود را وارهان


حدیث


«اَلدُّنیا سِجْنُ الْمُؤمِنِ وَ جَنَّةُ‌ الْکافِرِ.»


«دنیا زندانِ مؤمن و بهشتِ کافر است.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #433


جَوْق‌جَوْق(۵۸) و، صف‌ صف از حرص و شتاب

مُحْتَرِز(۵۹) زآتش، گُریزان سویِ آب


لاجَرَم ز آتش برآوردند سر 

اِعْتبار اَلْاِعتبار ای بی‌خبر 


بانگ می‌زد آتش ای گیجانِ گول 

من نی‌ام آتش، منم چشمهٔ قبول 

 

چشم‌بندی کرده‌اند ای بی‌نظر 

در من آی و هیچ مگریز از شَرَر


ای خلیل اینجا شَرار و دود نیست 

جز که سِحر و خُدعهٔ(۶۰) نمرود نیست 


چون خلیلِ حق اگر فرزانه‌ای 

آتش آبِ توست و تو پروانه‌ای 


(۵۸) جَوْق‌جَوْق: دسته‌دسته

(۵۹) مُحتَرِز: دورى كننده، پرهیز کننده

(۶۰) خُدعه: نیرنگ، حیله

-------------

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


تا کی به حبسِ این جهان من خویش زندانی کنم؟

وقت است جان پاک را تا میرِ میدانی کنم


-------------------------

مجموع لغات:


(۱) کُمیت: اسب سرخ یال و دم سیاه، کَهَر

(۲) لگام: دهنهٔ اسب، افسار

(۳) انگیختن: به جنبش و حرکت درآوردن

(۴) شِحنه: داروغه، پاسبان

(۵) وَغا: جنگ، کارزار

(۶) کفلیز: کفگیر

(۷) ثور: گاو، برجِ ثور: دومین برج فلکی

(۸) اسد: شیر، برجِ اسد: پنجمین برج فلکی

(۹) حَشَر: گروهی از افراد متفرقه که معمولاً بدون مزد کار می‌کردند. جنگاوری که در سپاه متفرقه عضویت دارد.

(۱۰) پالیز: بُستان، برای دفع جانوران معمولاً در بستانها سرِ خری مرده را نصب می‌کردند.

(۱۱) کاریز: مجرای آبِ روان در زیر زمین، قنات.

(۱۲) گلعِذار: آنکه چهره‌ای مانند گل دارد، گُلرو، گلچهره، زیبارو.

(۱۳) آهوانِ تبتی: آهوانِ منسوب به تبّت در چین. منظور آهوانِ ختن است که مُشک از نافهٔ آنها به دست می‌آید.

(۱۴) بیزیدن: بیختن، الک کردن، غربال کردن

(۱۵) سِکیزیدن: جست و خیز کردن، جفتک انداختن

(۱۶) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن

(۱۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.

(۱۸) گبر: کافر

(۱۹) صُنع: آفرینش

(۲۰) فَر: شکوهِ ایزدی

(۲۱) مصنوع: آفریده، مخلوق

(۲۲) رَبُّ الفَلَق: پروردگار صبحگاه

(۲۳) پنجه زدن: ستیز کردن

(۲۴) فِرو مآ: نایست

(۲۵) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شده‌اند، بازگردند.

(۲۶) سمع: گوش

(۲۷) طَمْع: حرص، آز

(۲۸) عَوان: داروغه، مأمور

(۲۹) مُقتَضی: اقتضا کننده

(۳۰) فَضول: زیاده‌گو

(۳۱) اُوستاخ: گستاخ و بی‌پروا

(۳۲) دی: دیروز

(۳۳) حُلَل: زیور‌ها، پیرایه‌ها، جمع حُلّه

(۳۴) عَزَّوَجَلّ: گرامی و بزرگ است، از صفات خداوند

(۳۵) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج

(۳۶) آتش‌دل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال

(۳۷) جَبین: پیشانی

(۳۸) فتیٰ: جوانمرد

(۳۹) خِلْعَت: لباس یا پارچه‌ای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه می‌دهند، مجازاً هدیه

(۴۰) ضَیف: مهمان

(۴۱) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر

(۴۲) پالودن: صاف کردن، پاک کردن، چیزی را از صافی یا غربال رد کردن

(۴۳) مُکافی: مُکافات دهنده

(۴۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه

(۴۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد

(۴۶) حَدید: آهن

(۴۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)

(۴۸) قَرْوْ: جوی آب، علایم پیدا شدن و کشف شدن. قُرو: گلزار

(۴۹) قَرَنفُل: گل میخک

(۵۰) بَرزدن: برجوشیدن، فوران کردن

(۵۱) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.

(۵۲) صَعب: سخت و دشوار

(۵۳) تَک: تاختن، دویدن، حمله

(۵۴) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن

(۵۵) رَمَد: فرار کند

(۵۶) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی

(۵۷) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن

(۵۸) جَوْق‌جَوْق: دسته‌دسته

(۵۹) مُحتَرِز: دورى كننده، پرهیز کننده

(۶۰) خُدعه: نیرنگ، حیله



----------------------------

************************

تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسان


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم

آب رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم


آن کمیت عربی را که فلک‌پیمای است

وقت زین است و لگام است چرا ننگیزیم


خوش برانیم سوی بیشه شیران سیاه

شیرگیرانه ز شیران سیه نگریزیم


در زندان جهان را به شجاعت بکنیم

شحنه عشق چو با ماست ز که پرهیزیم


زنگیان شب غم را همه سر برداریم

زنگ و رومی چه بود چون به وغا بستیزیم


قدح باده نسازیم جز از کاسه سر

گرد هر دیگ نگردیم نه ما کفلیزیم


ز آخور ثور برانیم سوی برج اسد

چو اسد هست چه با گله گاو آمیزیم


اندرین منزل هر دم حشری گاو آرد

چاره نبود ز سر خر چو درین پالیزیم


موج دریای حقایق که زند بر که قاف

زان ز ما جوش برآورد که ما کاریزیم


بدر ماراست اگرچه چو هلالیم نزار

صدر ماراست اگرچه که درین دهلیزیم


گلرخان روی نمایند چو رو بنماییم

که بهاریم در آن باغ نه ما پاییزیم


وز سر ناز بگوییم چه چیزید شما

سجده آرند که ما پیش شما ناچیزیم


گلعذاریم ولی پیش رخ خوب شما

روی ناشسته و آلوده و بی‌تمییزیم


آهوان تبتی بهر چرا آمده‌اند

زانکه امروز همه مشک و عبر می‌بیزیم


چون دهد جام صفا بر همه ایثار کنیم

ور زند سیخ بلا همچو خران نسکیزیم


تاب خورشید ازل بر سر ما می‌تابد

می‌زند بر سر ما تیز از آن سرتیزیم


طالع شمس چو ماراست چه باشد اختر

روز و شب در نظر شمس حق تبریزیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم

آب رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم


آن کمیت عربی را که فلک‌پیمای است

وقت زین است و لگام است چرا ننگیزیم


خوش برانیم سوی بیشه شیران سیاه

شیرگیرانه ز شیران سیه نگریزیم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359


ننگرم کس را و گر هم بنگرم

او بهانه باشد و تو منظرم


عاشق صنع توام در شکر و صبر

عاشق مصنوع کی باشم چو گبر


عاشق صنع خدا با فر بود

عاشق مصنوع او کافر بود


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100


خواب چون در می‌رمد از بیم دلق

خواب نسیان کی بود با بیم حلق


لاتواخذ ان نسینا شد گواه

که بود نسیان به وجهی هم گناه

 

زآنکه استکمال تعظیم او نکرد

ورنه نسیان در نیاوردی نبرد


قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶

Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286


«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»


«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كرده‌ايم يا خطايى كرده‌ايم، ما را بازخواست مكن … .»


مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shams


چه لطیفی و ز آغاز چنان جباری

چه نهانی و عجب این که در این غوغایی


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #910


با قضا پنجه مزن ای تند و تیز

تا نگیرد هم قضا با تو ستیز


مرده باید بود پیش حکم حق

تا نیاید زخم از رب الفلق


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۷۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #976

 

با قضا پنجه زدن نبود جهاد

ز آنکه این را هم قضا بر ما نهاد


کافرم من گر زیان کرده‌ست کس

در ره ایمان و طاعت یک نفس‌‌


سر شکسته نیست این سر را مبند

یک دو روزی جهد کن باقی بخند


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939


هر کجا دردی دوا آنجا رود

هر کجا پستی است آب آنجا دود


آب رحمت بایدت رو پست شو

وآنگهان خور خمر رحمت مست شو


رحمت اندر رحمت آمد تا به سر

بر یکی رحمت فرو مآ ای پسر


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158


گویدش ردوا لعادوا کار توست

ای تو اندر توبه و میثاق سست


لیک من آن ننگرم رحمت کنم

رحمتم پرست بر رحمت تنم


ننگرم عهد بدت بدهم عطا

از کرم این دم چو می‌خوانی مرا


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257


همچنین هر شهوتی اندر جهان

خواه مال و خواه جاه و خواه نان


هر یکی زینها تو را مستی کند

چون نیابی آن خمارت می‌زند


این خمار غم دلیل آن شده ست

که بدان مفقود مستی‌ات بده‌ست


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۵۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #559


گفت والـله آمدم من بارها

تا تو را واقف کنم زین کارها


تو همی ‏گفتی که خر رفت ای پسر

از همه گویندگان باذوق‌‏تر


باز می‏‌گشتم که‌ او خود‌ واقف ‌است

زین قضا راضی است مرد عارف است‏


گفت آن را جمله می‏‌گفتند خوش

مر مرا هم ذوق آمد گفتنش‏


مر مرا تقلیدشان بر باد داد

که دو صد لعنت برآن تقلید باد


خاصه تقلید چنین بی‏‌حاصلان

خشم ابراهیم با بر آفلان‏


عکس ذوق آن جماعت می‌‏زدی

وین دلم زآن عکس ذوقی می‌‏شدی‏


عکس چندان باید از یاران خوش

که شوی از بحر بی‌عکس آب‌کش


عکس کاول زد تو آن تقلید دان

چون پیاپی شد شود تحقیق آن


تا نشد تحقیق از یاران مبر

از صدف مگسل نگشت آن قطره در


صاف خواهی چشم و عقل و سمع را

بردران تو پرده‌های طمع را


مولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822


جمله عالم زین غلط کردند راه

کز عدم ترسند و آن آمد پناه


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063


گرنه نفس از اندرون راهت زدی

رهزنان را بر تو دستی کی بدی


زان عوان مقتضی که شهوت است

دل اسیر حرص و آز و آفت است


زان عوان سر شدی دزد و تباه

تا عوانان را به قهر توست راه


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #267


حزم آن باشد که ظن بد بری

تا گریزی و شوی از بد بری


حزم سوء الظن گفته‌ست آن رسول

هر قدم را دام می‌دان ای فضول


روی صحرا هست هموار و فراخ

هر قدم دامی است کم ران اوستاخ


آن بز کوهی دود که دام کو

چون بتازد دامش افتد در گلو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #233, Divan e Shams


کجاست ساقی جان تا به‌هم زند ما را

بروبد از دل ما فکر دی و فردا را


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۵۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #753


از درون خویش این آوازها

منع کن تا کشف گردد رازها


ذکر حق کن بانگ غولان را بسوز

چشم نرگس را ازین کرکس بدوز


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #406


پس تو خود را صید می‌کردی به دام

که شدی محبوس و محرومی ز کام


در زمانه صاحب دامی بود

همچو ما احمق که صید خود کند


چون شکار خوک آمد صید عام 

رنج بی‌حد لقمه خوردن زو حرام


آنکه ارزد صید را عشق است و بس 

لیک او کی گنجد اندر دام کس


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #417


همچو گور کافران بیرون حلل

اندرون قهر خدا عزوجل


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362


قبض دیدی چاره آن قبض کن

زآنکه سرها جمله می‌روید ز بن


بسط دیدی بسط خود را آب ده

چون برآید میوه با اصحاب ده


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734


چونکه قبضی آیدت ای راهرو

آن صلاح توست آتش‌دل مشو


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3739


چونکه قبض آید تو در وی بسط بین

تازه باش و چین میفکن در جبین


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643


لیک حاضر باش در خود ای فتی

تا به خانه او بیابد مر تو را


ورنه خلعت را برد او بازپس

که نیابیدم به خانه‌ هیچکس


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644


هست مهمانخانه این تن ای جوان

هر صباحی ضیف نو آید دوان


هین مگو کین ماند اندر گردنم

که هم‌ اکنون باز پرد در عدم


هر چه آید از جهان غیب‌وش

در دلت ضیف‌ست او را دار خوش


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466


عاشقان از بی‌مرادی‌های خویش

با‌خبر گشتند از مولای خویش


بی‌مرادی شد قلاووز بهشت

حفت الجنه شنو ای خوش‌سرشت


حدیث


«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»


«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


بیرون شدم ز آلودگی با قوت پالودگی

اوراد خود را بعد ازین مقرون سبحانی کنم


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #215


این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوی ما آید نداها را صدا


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419


فعل تو که زاید از جان و تنت

همچو فرزندت بگیرد دامنت


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۳۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2138


ای زده بر بیخودان تو ذوالفقار

بر تن خود می‌زنی آن هوش دار


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3662


ای دریده پوستین یوسفان

گرگ برخیزی از این خواب گران


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3180


ای دریده پوستین یوسفان

گر بدرد گرگت آن از خویش دان


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۱۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1311


ای که تو از ظلم چاهی می‌کنی

از برای خویش دامی می‌کنی


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۰۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1502


ای تو کرده ظلم‌ها چون خوش‌دلی

از تقاضای مکافی غافلی


یا فراموشت شده‌ست از کرده‌هات

که فرو آویخت غفلت پرده‌هات


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #415


گرد خود برگرد و جرم خود ببین

جنبش از خود بین و از سایه مبین


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۹۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1494

 

عقل بودی گرد خود کردی طواف 

تا بدیدی جرم خود گشتی معاف


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۶

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1896

 

هیچ گرد خود نمی‌گردد که من 

کژروی کردم چو اندر دین شمن

 

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۱۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1913


پس تو را هر غم که پیش آید ز درد 

بر کسی تهمت منه بر خویش گرد

 

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۵۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2458


کی کژی کردی و کی کردی تو شر 

که ندیدی لایقش در پی اثر


کی فرستادی دمی بر آسمان 

نیکیی کز پی نیآمد مثل آن


گر مراقب باشی و بیدار تو 

بینی هر دم پاسخ کردار تو


مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۸۷

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3487


چون تو می‌بینی که نیکی می‌کنی

بر حیات و راحتی بر می‌زنی


چونکه تقصیر و فسادی می‌رود

آن حیات و ذوق پنهان می‌شود


دید خود مگذار از دید خسان

که به مردارت کشند این کرکسان


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2464

 

از بدی چون دل سیاه و تیره شد 

فهم کن اینجا نشاید خیره شد

 

ورنه خود تیری شود آن تیرگی 

در رسد در تو جزای خیرگی


ور نیآید تیر از بخشایش است 

نه پی نادیدن آلایش است


هین مراقب باش گر دل بایدت 

کز پی هر فعل چیزی زایدت


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165


چونکه بد کردی بترس آمن مباش 

زآنکه تخم است و برویاند خداش 


چند گاهی او بپوشاند که تا 

آیدت ز آن بد پشیمان و حیا


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #321


حیله‌های تیره اندر داوری 

پیش بینایان چرا می‌آوری


هر چه در دل داری از مکر و رموز 

پیش ما رسواست و پیدا همچو روز

 

گر بپوشیمش ز بنده‌پروری 

تو چرا بی‌رویی از حد می‌بری


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۹۶۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3969


رازها را می‌کند حق آشکار

چون بخواهد رست تخم بد مکار


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214


علتی بتر ز پندار کمال

نیست اندر جان تو ای ذودلال


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219


در تگ جو هست سرگین ای فتی

گرچه جو صافی نماید مر تو را


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240


کرده حق ناموس را صد من حدید

ای بسی بسته به بند ناپدید


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shams


چه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم را

نگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادی


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم

آب رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shams


بیدار شو بیدار شو هین رفت شب بیدار شو

بیزار شو بیزار شو وز خویش هم بیزار شو


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۸۰

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1480, Divan e Shams


خیزید مخسپید که نزدیک رسیدیم

آواز خروس و سگ آن کوی شنیدیم


والله که نشانهای قروی ده یار است

آن نرگس و نسرین و قرنفل که چریدیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


تا کی به حبس این جهان من خویش زندانی کنم

وقت است جان پاک را تا میر میدانی کنم


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804


خانه را من روفتم از نیک و بد

خانه‌ام پرست از عشق احد


هرچه بینم اندر او غیر خدا

آن من نبود بود عکس گدا


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۸۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2681


از خدا می‌خواه دفع این حسد

تا خدایت وارهاند از جسد


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #29, Divan e Shams


ای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیا

تا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ما

 

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


آن کمیت عربی را که فلک‌پیمای است

وقت زین است و لگام است چرا ننگیزیم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #862, Divan e Shams


قومی که بر براق بصیرت سفر کنند

بی ابر و بی‌غبار در آن مه نظر کنند


در دانه‌های شهوتی آتش زنند زود

وز دامگاه صعب به یک تک عبر کنند


مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1251


شاه عادل چون قرین او شود 

نام آن نور علی نور بود


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


دشوارها رفت از نظر هر سد شد زیر و زبر

بر جای پا چون رست پر دوران به آسانی کنم


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


خوش برانیم سوی بیشه شیران سیاه

شیرگیرانه ز شیران سیه نگریزیم


مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۸

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4008


من عجب دارم ز جویای صفا

کاو رمد در وقت صیقل از جفا


مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #374


گر نخواهم داد خود ننمایمش

چونش کردم بسته‌دل بگشایمش


مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٣٢١٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212


هرکه نقص خویش را دید و شناخت

اندر استکمال خود دو‌اسبه تاخت


زآن نمی‌پرد به‌سوی ذوالجلال

کو گمانی می‌برد خود را کمال


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shams


در زندان جهان را به شجاعت بکنیم

شحنه عشق چو با ماست ز که پرهیزیم


مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٩٨٢

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #982


این جهان زندان و ما زندانیان

حفره کن زندان و خود را وارهان


حدیث


«اَلدُّنیا سِجْنُ الْمُؤمِنِ وَ جَنَّةُ‌ الْکافِرِ.»


«دنیا زندانِ مؤمن و بهشتِ کافر است.»


مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۳

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #433


جوق‌جوق و صف‌ صف از حرص و شتاب

محترز زآتش گریزان سوی آب


لاجرم ز آتش برآوردند سر 

اعتبار الاعتبار ای بی‌خبر 


بانگ می‌زد آتش ای گیجان گول 

من نی‌ام آتش منم چشمه قبول 

 

چشم‌بندی کرده‌اند ای بی‌نظر 

در من آی و هیچ مگریز از شرر


ای خلیل اینجا شرار و دود نیست 

جز که سحر و خدعه نمرود نیست 


چون خلیل حق اگر فرزانه‌ای 

آتش آب توست و تو پروانه‌ای 


مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱

Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shams


تا کی به حبس این جهان من خویش زندانی کنم

وقت است جان پاک را تا میر میدانی کنم


Tags

966


Comments

Be the first to comment

Sign in or sign up to post comments.
Parviz Shahbazi
Ganje Hozour Program #966
برنامه شماره ۹۶۶ گنج حضور
Category:
برنامه های تصویری گنج حضور
برنامه های تصویری ۱۰۰۰ - ۹۰۱
Views: 3,690
Submitted by: , Jun 21 2023






حمایت گنج حضور


 بیننده عزیز برنامه گنج حضور:

  با سلام و احوالپرسی، با تشکر و قدردانی ازشما که این برنامه را تماشا می کنید، از شما تقاضا  داریم که عضو خانواده گنج حضور شوید و به هر اندازه که می توانید و می خواهید این برنامه و تلویزیون را ،هر ماهه، حمایت مالی کنید. لطفاً به این امر مهم توجه فرمایید که برای ادامه خدمات  فرهنگی این تلویزیون حمایت مالی اشخاصی که از آن استفاده می کنند، ضروری است. این تلویزیون منبع دیگری برای درآمد ندارد. لطفاً تصمیم خود را در این مورد به ایمیل: support@parvizshahbazi.com اطلاع دهید.


در صورت لزوم با ‍پشتیبانی گنج حضور با شماره 001-438-686-7580 تماس بگیرید.


حمایت مالی به روشهای آسان زیر امکان پذیر است:

     

   
   

    ۱- از طریق کردیت کارت و Paypal







۲- از طریق دادن کردیت کارت خودتان به ما، تا هر ماهه به مقداری که شما می خواهید، بعنوان حق عضویت، چارج شود.





۳- از طریق فرستادن چک به آدرس زیر: 







Parviz Shahbazi

P.O. Box 745 Woodland Hills, CA

91365 USA. 







               

۴- از طریق فرستادن پول نقد به حساب بانکی گنج حضور، از تمام نقاط دنیا غیر از ایران، یا واریز (Deposit) کردن از نقاط مختلف آمریکا یا کانادا، به شرح  زیر:



 

 

 

WELLS FARGO BANK



6001 Topanga Canyon Blvd
Woodland Hills, CA

91367 USA.

Beneficiary Name: TREASURE OF PRESENCE FOUNDATION, INC.


Account #: 9375957264 Routing: 121000248


Swift #WFBIUS6S